وبلاگ :
نور اهلبيت *عليهم السلام
يادداشت :
دخترم
نظرات :
0
خصوصي ،
5
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
لنگه کفشک
... در اين هنگام دستهايش را بر در گذاشت تا از باز کردنِ آن جلوگيري کند. او را کنار زده ولي باز کردنِ در دشوار شد. با تازيانه بر دستهايش زدم تا آن را رها کند. از شدّت درد، ناله و گريهاش بلند شد. نزديک بود نرم شوم و از آنجا باز گردم ولي کينههاي علي و کشتار او از مشرکان عرب و مکر و افسون محمد!!!
(صلّياللهعليهوآلهوسلّم)
را به ياد آوردم. فاطمه خود را به در چسبانده بود تا باز نشود.
چنان لگدي به دَر زدم که فرياد فاطمه را شنيدم؛
گفتي آن ناله مدينه را زير و رو کرد!...
پاسخ
:(