سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وصیت نامه شهید محمد بروجردی

وصیت نامه شهید محمد بروجردی 

بسمه تعالی
نام    شهید محمد پدر دره گرگی ( بروجردی )    
نام پدر   علیرضا
محل تولد    تهران

سال تولد     1/1/1333

محل شهادت    سنندج ( کردستان ) – عملیات بیت المقدس 4

سال شهادت   8/3/1362

محل دفن   گلزار شهدای بهشت زهرا ( س ) تهران – قطعه 24 ردیف 75 شماره 23


این وصیتنامه را در حالی می نویسم که فردایش عازم سنندج هستم با توجه به اینکه چندین بار در عملیات شرکت کرده بودم و ضرورت نوشتن وصیت نامه را حس کرده بودم ولی هم فرصت نداشتم و هم اهمیت نمیدادم ولی نمیدانم چرا حس کردم که صرفا اگر ننویسم گناهی مرتکب شده ام لذا بدینوسیله وصیت نامه خود را در مورد خانواده و برادران آشنا می نویسم :

با توجه به اینکه حدودا شش سال است وارد مبارزات سیاسی و نظامی شده ام و به همین خاطر نسبت به خانواده ام رسیدگی نکرده ام بخصوص همسر و فرزندانم و از همین وضع همیشه احساس ناراحتی میکردم و هیچ وقت هم نتوانستم خود را قانع کنم که مسئولیت را رها کنم و بدینوسیله از همه آنها معذرت میخواهم و طلب بخشش دارم از حقی که به گردن من داشته اند

و نتوانستم این حق را اداء کنم ولی این اطمینان را به خانواده ام میدهم که هرگز از ذهن من خارج نشده اند و فکر نکنند که نسبت به آنها بی تفاوت بوده ام ولی مسئولیتهای سنگین تر بود درخواستی که از همسرم دارم اینست که فرزندانم را خوب تربیت کند و آنها را نسبت به اسلام دلسوز بار آورد ... از مادرم درخواست بخشش دارم زیرا از دست من ناراحتی ها دیده و هیچوقت این فرصت پیش نیامد که بتوانم به ایشان رسیدگی لازم را بکنم و از کلیه برادران و خواهران که من را می شناسند درخواست دارم که برای من از خدا طلب بخشش کنند شاید بخاطر حرمت دعای مومنین خداوند از تقصیراتم بگذرد احساس میکنم بار گناهان و خطاها بر دوشم سنگینی میکند . بخصوص دعای آن کسانی که پاسدارند و به جبهه میروند و از کسانیکه در جزئیات زندگی من بوده و با من برخورد داشته اند درخواست دارم برادرانی که از من بد دیده اند درگذرند و یا اگر کسی را سراغ دارند که از من بد دیده به نزدش بروند و از او رضایت بگیرند . و دیگر اینکه مقاومت را فراموش نکنند که خداوند با صبرپیشه کنندگان است در این شرایط تاریخی خداوند تبارک و تعالی بار سنگین انقلاب اسلامی را بر دوش ملت مسلمان ایران گذاشته است و ما را در آزمایش عظیم قرار داده است این را شهیدان بسیاری بخصوص در این چند سال اخیر به در و دیوار ایران نوشته اند و اگر مقاومتهای آنها نباشد همانطور که امام فرمودند بیم آن میرود که زحمات شهداء به هدر رود و اگر چه آنها به سعادت رسیدند و این ما هستیم که آزمایش  میشویم و دیگر اینکه با تجربه ای که ما از صدر اسلام داریم که بخاطر عدم آگاهی مسلمین درس عبرت باشد با دقت کلمات این روح خدا را که خط او خط رسول خداست دقت کنند .

وجود امام امروز برای ما معیار است راه او راه سعادت و انحراف از راهش خسران دنیا و آخرت است و من با تمام وجود این اعتقاد را دارم که شناخت و مبارزه با جریانهایی که بین مسلمین سعی در به انحراف کشیدن انقلاب از خط اصیل و مکتبی آنرا دارند به مراتب حساستر و سختر از مبارزه با رژیم صدام و آمریکاست و وصیتم به برادران اینست که سعی کنند توده مردم که عاشق انقلاب هستند از نظر اعتقادی و سیاسی آماده کنند که بتوانند کادرهای صادق انقلاب را شناسایی کنند و عناصری که جریانهای انحرافی دارند بشناسند که شناخت مردم در تداوم انقلاب حیاتی است .
                                                                                                                                   
                                                                                                                  والسلام

                                                                                                                    محمد بروجردی



کلمات کلیدی :

وصیت نامه شهید حجت الاسلام میثمی

 وصیت نامه

 

 

شهید حجت الاسلام «عبدالله میثمی» 12خرداد سال1344 در اصفهان چشم به جهان گشود.در نوجوانی وارد حوزه علمیه اصفهان و از آنجا راهی قم شد. به دلیل مبارزه با رژیم پهلوی سر از زندان قصر تهران درآورد. برای آن که اذیتش کنند، با یک کمونیست هم سلولی اش کردند. بعد از آزادی برای مبارزه و تبلیغ راهی شهرکرد شد. جنگ شد. ازدواج کرده بود اما به قول خودش زندگی او جبهه بود. در جبهه نمازش را کامل می خواند. می گفت؛ اینجا وطنم است. نماینده حضرت امام در قرارگاه خاتم الانبیاء شده بود. کربلای پنج بود که ترکش خورد. چند روز بعد 12بهمن 65، شهید شد. آن روز، روز شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) بود.

متن زیر آخرین وصیت نامه این شهید بزرگوار است که به تازگی توسط مؤسسه «میقات» کشف شده و برای اولین بار منتشر می شود. لازم به توضیح است که تنها چند جمله که در مورد مسائل شخصی بوده، درج نشده و به جز این مورد، متن کامل و بدون دخل و تصرف است.

«اعوذ بالله من الشیطان الرجیم»

«بسم الله الرحمن الرحیم»

الحمدلله رب العالمین و الصلوه والسلام علی اشرف الانبیاء والمرسلین ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین

و اما بعد از حمد خدای تبارک و تعالی و درود به پیغمبر و اهل بیتشان علیهم السلام خداوند توفیق عنایت فرمود که در شب شانزدهم اسفندماه سال هزارو چهارصد و شصت شمسی مطابق با جمادی الاول در ایام وفات فاطمه زهرا سلام الله علیها وصیتنامه ای بنویسم. و خدایا تو گواهی در این لحظه که در خدمت مقام وحدانیت، این کلمات را می نویسم بسی شرمنده و شرمسارم، چرا که بندگان تو را می بینم که در جبهه های حق بر علیه باطل می جنگند و در سنگرهای خود وصیتنامه های شهید وارانه می نویسند. خدایا دلم می سوزد که چرا به زمین چسبیدم. خدایا اگر من بیچاره در این لحظه بمیرم فردا در مقابل این جوانانی که از لذت و عیش و نوش دنیا بریدند و رو به تو آوردند سرافکنده خواهم بود.

اشهد ان لااله الاالله وحده لاشریک له و اشهدان محمدا صلی الله علیه و آله عبده و رسوله و ان علیا امیرالمؤمنین و حسن بن علی المجتبی و حسین بن علی السیدالشهدا و علی بن الحسین زین العابدین و محمدبن علی باقر علم النبین و جعفربن محمد الصادق و موسی بن جعفر الکاظم و علی بن موسی الرضا و محمدبن علی التقی و علی بن محمدالنقی والحسن بن علی العسگری و حجه بن الحسن المهدی صلواتک علیهم اجمعین ائمتی و سادتی بهم اتولی و من اعدائهم اتبری و ان ما جاز به النبی حق و ان الله بعث من فی القبور.

ای پدر بزرگوار و مادر مهربانم و ای خواهران و برادران و ای همه کسانی که با شما در دنیا مانوس بودم از شما عاجزانه می خواهم که پیوسته از برایم طلب مغفرت کنید چرا که با رویی سیاه از دنیا می روم. شما نمی دانید خدا چقدر لطف کرده گناهان مرا از شما پوشانده. آنچه در دوران زندگیم بیش از همه چیز مرا رنج داد و باعث خون دل خوردن من شد، اخلاص نداشتنم بود و الان نمی دانم در مقابل خدای بزرگ چه عملی را همراه خود ببرم. دومین مسئله ای که مرا در زندگی عقب انداخت که موفق نشوم از فیض های بزرگتری بهره مندتر گردم، بی نظمی و بز صفتی من بود که جسته گریخته کار می کردم و به هر کشتزاری دهانی می زدم. این است که دستم از حسنات تهی است. و سومین چیزی که گوشت بدنم را آب کرد و در دنیا مرا سوزاند تا قیامت چه بر سرم آورند غیبت بخصوص غیبت علما بود. خدا کند کأی داشتیم.

 

شهید حجت الاسلام میثمی



کلمات کلیدی :

به یاد شهید حجت الاسلام میثمی (2)

خیلی بچه دوست داشت. هر کس بچه دار می شد، می رفت دیدنش. ما دختردار شده بودیم. آمد دیدنمان، گفت «هدیه نیاورده م براتون.» قرآنی را که همیشه همراهش بود درآورد. صفحه ی اولش چیزی نوشت و هدیه داد به دخترم.

پرسید «ناراحت میشم برم؟»

گفتم« آره. اما نمی خوام مزاحمت باشم».

رفت. دو روز بعد هادی به دنیا آمد.

بوسیدش و اسمش را گفت. پرسیدم «دوستش داری؟»

گفت: «مادرش رو بیشتر دوست دارم.»

تا صبح نماز خواندم. خواب به چشمم نمی آمد. نشده بود خبر ندهد که نمی آید. جلوی پنجره منتظر بودم که آمد.

بعد از جلسه خوابش برده بود. کسی دلش نیامده بود بیدارش کند. آن روز من را برد شاه چراغ که از دلم در بیاید.

چاه فاضلاب آب پر شده بود.

همه خواب بودند. رفت بیرون. فکر کردم مثل هر شب می رود وضو بگیرد برای نماز شب، دیر کرد. رفتم دنبالش، بیل و کلنگ برداشته بود، چاه را خالی می کرد.

کم مانده بود من را بزند. گفته بود بلیت اتوبوس بگیرم، خانواده اش را ببرم اصفهان. دیده بودم ماشین سپاه بی کار افتاده با آن برده بودمشان.

خیلی عصبانی بود. میثمی شهید شد. می خواستم خانواده اش را ببرم معراج. سوار ماشین سپاه کردمشان. هر کاری کردم، راه نیفتاد. خراب شده بود.

حس کردم میثمی بدجوری نگاهم می کند.

برای هادی یک کتاب بزرگ نقاشی و یک جعبه ماژیک خریده بود. گفتم «حالا زوده برای هادی. کتاب به این قشنگی را خراب می کنه.»

گفت «باید از حالا یاد بگیره».

شب هایی که بود، می نشست برایش می گفت باید چه کار کند.

هادی و حسین دعوایشان شده بود. موهای هم را می کشیدند. گفت «آماده شان کن، ببرمشان بیرون.»

یک ساعت بعد آمد. سر دو تاشان را کچل کرده بود. گفت «نمی خواهم تو حرص بخوری.

من را فرستاده بود اصفهان، عملیات بود و نمی توانست به ما سر بزند. اما دلم آنجا بود. آخر بلیت گرفتم و برگشتم اهواز.

هادی پرید بغل عبدالله. گفت «ا، بابایی هنوز صدام شما را نکشته؟»

دلم ریخت، اما عبدالله خندید.

اواخر شب تا اذان صبح از شهادت گفت. همیشه کم حرف می زد، حتی از این جور حرف ها، اما آن شب دو – سه ساعت حرف می زد.

بلند شد. از سنگر رفت بیرون که وضو بگیرد و برنگشت. یک ترکش ریز خورده بود به سرش.

حضرت زهرا(س) را خیلی دوست داشت. روضه اش را هم دوست داشت. روضه ی او را که می خواند به سومین زهرا(س) که می رسید، دیگر نمی توانست ادامه دهد.

ترکش که خورد و بردندش بیمارستان، زنده ماند تا روز شهادت حضرت زهرا(س).

منبع:مجله امتداد



کلمات کلیدی :
<      1   2   3      
زیارتنامه حضرت زهرا سلام الله علیها جهت دریافت کد کلیک کنید