سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خوف و شک و شرک

خوف فرزند شک است...

و شک زائیده ی شرک

و این سه ، خوف و شک و شرک ،

راهزنان طریق حقند...

 

که اگر با مرگ انس نگیری

خوف ، راه تو را خواهد زد

و امام را در صحرای بلا رها خواهی کرد.

شهید سید مرتضی آوینی

 



کلمات کلیدی :

علی بلورچی هستم با 101 گناه...

علی بلورچی هستم با 101 گناه...

شهید علی بلورچی

اول فقط یک اسم بود. «علی بلورچی»؛ اسمی مثل بقیه اسم ها. قرار شد برویم سراغ مادر و برخی رفقایش و پرونده ای درباره اش کار کنیم. تا اینجای ماجرا، این هم مثل بقیه کارها بود. باید می فهمیدیم اهل کجا و چند سالش بوده، کجا و چقدر درس خوانده، چطور عازم جبهه شده، اخلاق و رفتارش چطور بوده، کی و کجا شهید شده و از این جور اطلاعات.
یک روز که مثل همه روزها بود پیک بسته ای آورد که ظاهراً مثل همه بسته های دیگر بود. یک آلبوم از عکس های علی، یکسری نامه و یک دفترچه... و آه از این دفترچه!
روی جلدش نوشته بودند؛ دفترچه محاسبات نفس شهید علی بلورچی
.

علی صفحه اولش نوشته بود:
بسم الله الرحمن الرحیم
اعوذ باالله من الشیطان الرجیم
قال الله العظیم فی کتابه الکریم
اقراء کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیباً.
«من استوی یوماه فهو مغبون»

و از اینجا بود که ورق برگشت و ماجرا عوض شد. حالا دیگر علی بلورچی فقط یک اسم نبود، یک راز بود، رازی بزرگ.
از روز پنج شنبه 22 آذر ماه سال 1363، شروع کرده بود به محاسبه نفس و نوشتن گناهانش! گناهان که چه عرض کنم... بعضی هایش ... بگذریم، خودتان باید بخوانید تا بفهمید. نمی دانم وقتی این 101 گناه یا لغزش را می خوانید چه حسی به تان دست می دهد و عکس العملتان چیست اما راستش را بخواهید، من خندیدم! حسابی هم خندیدم! به خودم خندیدم چون دیدم کاری از گریه ساخته نیست.
شناسنامه اش می گفت اسمش مهران است اما وقتی رفت جبهه گفت صدایم کنید علی.
نامه هایش را اینطور امضاء می کرد؛ الاحقر علی بلورچی. در برخی نامه ها هم نوشته علیرضا.
خطش آن قدر زیبا هست که بتوان یکی از نامه هایش را قاب کرد.
وصیتنامه اش دو خط هم نمی شود! نوشته؛
ولا تکونوا کالذین نسوا الله فانسیهم انفسهم
تنها یک چیز برایتان بنویسم که خیلی زحمت کشیدم و ناله کردم و شب زنده داری(به اصطلاح شما) کردم اگر شهید شدم باید بگویم: «فزت و رب الکعبه»

شاید بپرسی چرا علی بلورچی؟ زندگی پرفراز و نشیب شخصی و خانوادگی، رتبه پنج کنکور، دانشجوی الکترونیک دانشگاه شریف، شاگرد خاص آیت الله حق شناس و گمنام بودن عمدی وی برای انتخابش کافی بود.
به گمانم بهتر است برویم سر اصل مطلب. آنچه در ادامه می خوانی 101 مورد از محاسبات نفس علی است. جوانی که وقتی شهید شد 21 سال بیشتر نداشت. اگر قرار باشد ما هم دفترچه ای برای محاسبه خودمان... بگذریم!
این شما و این رازی به نام علی بلورچی و لیستی از گناهان، قصور و لغزشهایش!
1. نماز صبح را بی حال خواندم و اصولاً حال نداشتم و خیلی بی حال زیارت عاشورا خواندم.
2. خواب بر من غلبه کرد.
3. یاد امام زمان علیه السلام کم بودم و هستم.
4. الفاظ زائد زیاد به کار بردم.
5. مشارطه نکردم.
6. زود عصبانی می شوم.
7. شهوت شکم داشتم.
8. ریا کردم.
9. حب دنیا داشتم.
10. حضور قلب در سر نماز خیلی کم بود.
11. خود را بهتر از آنچه هستم به دیگران نمایاندم.
12. نفس را در رفاه قرار دادم و در مضیقه نبود.
13. دروغ گفتم.
14. برای غیر خدا کار کردم.
15. یاد دنیا بودم.
16. تقوا نداشتم.
17. وقت را زیاد تلف کردم.
18. امروز تماماً معصیت و غفلت بود.
19. نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را با حال نخواندم.
20. ذکر را با توجه زیاد نمی گفتم.
21. شاید غیبت کردم.
22. نفس در آرامش بود.
23. خدا را ناظر بر اعمالم ندیدم.
24. غیبت شنیدم.
25. کنترل زبان کم بود.
26. تندخویی کردم.
27. کم فکر کردم.
28. به آنچه علم داشتم عمل نکردم.
29. درسم را خوب نخواندم.
30. خیلی صحبت بیخود کردم و همین سبب شد که حالت غفلت از خدا داشته باشم.
31. یاد مرگ و قیامت و روز جزا نبودم.
32. خود را بزرگ جلوه دادم.
33. دخالت در امور معصیت آلود کردم.
34. مراقبت از چشم خیلی کم بود.
35. بی وضو خوابیدم.
36. میل زیادی به ریا داشتم و امور را آن گونه جلوه می دادم که حقیقت نداشت تا سببی برای خوشحالی نفس شود.
37. حب مقام داشتم و آنرا نیز ارضاء کردم.
38. معاشرت با افراد غیر لازم کردم.
39. خود بزرگ بینی و عجب داشتم.
40. از فرصتهایم خیلی کم بهره بردم و استفاده خوبی نکردم.
41. به طور جدی یاد مرگ نبودم.
42. زیاد به یاد امام زمان روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء نبودم.
43. با نفس درگیر نبودم.
44. کبر داشتم و به خود مغرور شدم.
45. ذکر درونی و برونی خیلی کم بود و اگر هم بود بی توجه بود.
46. دقت در اعمال و فکر قبل از آنها کم بود و یا اصلاً نبود.
47. زخم زبان زدم.
48. قرآن کم خواندم.
49. در مهلکه سقوط قرار گرفته ام.
50. خواطر نفسانی کنترل نشد.
51. نمازها را با علاقه و شوق نخواندم.
52. در جهت خود سازی گام برنداشتم.
53. در حال موتورسواری حب دنیا تاثیر گذاشت و موجب شد معصیت کنم.
54. یقین و اخلاص نبود.
55. توجیه می کردم معاصی ام را.
56. تواضع و زهد نبود.
57. کمبود شخصیت داشتم و با خود بزرگ نمایی سعی در جبران آن داشتم.
58. خوف نداشتم.
59. گستاخی داشتم و حیا نداشتم.
60. ایذاء مومن نمودم.
61. نماز را در حالت خواب خواندم و اصولاً به یاد مولایم نبودم.
62. دعای عهد را نخواندم.
63. عبرت از احوالات دنیا نگرفتم.
64. حب دنیا خیلی دارم و حقیقتاً نفس در کنترل شیطان است و نه در کنترل خودم.
65. واجبات را متوجه نبودم.
66. دقت در نیات وجود نداشت.
67. نفس خیلی طغیان کرد.
68. قلب متوجه خداوند تبارک و تعالی نبود.
69. آمادگی برای مرگ وجود نداشت.
70. احساس مسئولیت کم بود.
71. نظم کم بود.
72. تفکر و تعمق وجود نداشت.
73. چشم آزاد بود و بیهوده به اطراف نگاه می کرد و گاهی به محارم الهی برمی خورد که متاسفانه حتماً بر قلب نیز تاثیر سوء گذاشته است.
74. ذکری که موجب صعود شود وجود نداشت.
75. آنچه نباید می گفتم، گفتم.
76. شهوت خواب پیدا کردم.
77. ریا کردم و خواستم سواد خود را به رخ دیگران بکشم.
78. در حال خنده نوعی غفلت در خود احساس کردم.
79. در مقابل روی کردن دنیا سوی خودم سست بودم و دائماً در ذهنم بود.
80. تعارف و تمجیدها وسوسه می نمودند.
81. پناه بردن به حضرت حق تعالی و استغاثه حقیقی از او کم بود.
82. عشق به خداوند را تقویت ننمودم.
83. حالت انابه وجود نداشت.
84. دعا را به علت کسب صفات رذیله در روز و سریع خواندن، با توجه کامل نخواندم.
85. چند شبی است که سوره واقعه را بی رغبت می خوانم.
86. با آنکه می دانستم دارم اشتباه می کنم اما اشتباه کردم.
87. چند مورد عجله و شتابزدگی وجود داشت.
88. علاقه به مدح دیگران وجود داشت.
89. حفظ سرّ نشد.
90. سوز و ناله کم بود.
91. بصیرت نبود.
92. توسل و ارتباط با عالم قدس خوب نبود.
93. هنگام غروب خوابیدم که حال و صفای قلب گرفته شد.
94. شهوت خودش را خیلی فعال نشان می دهد، باید مراقب بود.
95. اگر عنایتی شده بود در اول صبح به واسطه خواب بعد از نماز کم شد.
96. توجه به باطن امور و حضور قلب و توجه به نفس چه هنگام وسوسه و چه غیر آن خیلی کم بود، لذا در دام شیطان افتادم و علی الخصوص در دامهایش حب دنیا بود که شدیداً متاثر شدم. آن گونه که در نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا و اوقات ما بین اینها تماماً ذهنم مشغول به دنیا بود. لذا از خداوند نجات خود را خواهانیم که ای مولای ما خودت به فریاد ما برس و شیطان و حب دینا را از ما بگیر.
97. حجابهای قلب خیلی زیاد بود و امروز این مطلب برای عقل درک شد.
98. زهد و فقر و اخلاص کم بود.
99. انقطاع از دنیا نبود بلکه برعکسش بود.
100. احساس نمودم که تا چه حد زیادی بین من و رب حق حجاب وجود دارد.
101. خود را همه کاره جلوه دادم و شیطان از این راه خوب موفق شد.



کلمات کلیدی :

به فرزندانتان بیاموزید که راه ما راه امام حسین (ع) است

به فرزندانتان بیاموزید که راه ما راه امام حسین (ع)‌ است

 شهید "سید علی‌رضا جوزی" دانش‌آموز 15 ساله بود که همراه 4 رزمنده که آنها هم از سلاله پاک رسول‌ خدا بودند، در روز عید قربان سال 67 به فیض شهادت نائل شد؛ وی در وصیت‌نامه‌اش نوشته است: به فرزاندان‌تان یاد بدهید و بگویید که راه ما راه حق و راه حسین شهید (ع) است.

شهید "سید علی‌رضا جوزی" دانش‌آموز 15 ساله تهرانی‌ بود که در بسیج مسجد شاه‌آبادی فعالیت می‌کرد و در همان مسجد به عضویت گروه «مقاومت کمیل» درآمد. سید علی‌رضا همیشه در انجام کارهای فرهنگی، نصب اعلامیه و تشییع شهدا پیش قدم بود. دوازده بود که برادر بزرگش به شهادت رسید و او در همان ایام به همراه برادر دیگرش به صف مجاهدان اسلام پیوست و در جبهه‌های غرب حضور یافت.

سحرگاه اول مهرماه سال 1367 "سید علی‌رضا" به همراه 22 رزمنده دیگر در سه راه کوشک واقع در جاده اهواز -خرمشهر در کمین دشمن محاصره شدند. با اصابت گلوله به اتومبیل آنها، "سید علی‌رضا" به همراه با 4 رزمنده دیگر که آنها از سلاله پاک رسول‌الله و فرزندان خلف حضرت زهرا (س) بودند به فیض عظیم شهادت نائل آمدند. آن روز عید قربان بود... . آنچه در ادامه می‌آید وصیت‌نامه شهید "سید علی‌رضا جوزی" است که حدوداً 3 ماه قبل از شهادتش نگاشته شده است.

 

*بدانید، هیچ قطره‌ای از خونی که در راه خدا ریخته شود، بهتر نیست 

"هنگامی که شیپور جنگ به صدا درمی‌آید مردها از نامردها تشخیص داده می‌شوند. پس ای شیپورچی بنواز! (شهید چمران)" / "ولا تقولو لمن یقتل فی سبیل‌الله امواتا بل احیاء ولکن لاتشعرون"؛ سلام بر مهدی یگانه منجی عالم بشریت و سلام بر رهبر کبیر انقلاب و سلام به تمام رزمندگان اسلام.

ای عزیزان بدانید که هیچ قطره‌ای در مقیاس حقیقت در نزد خدا از قطره خونی که در راه خدا ریخته شود بهتر نیست. و من می‌خواهم با نثار این قطره خون به معشوقم برسم. به معشوقی که سال‌هاست در انتظار دیدن اویم. به معشوقی که به انسان هستی داد و آنان را خلق کرد.

 

*مرگ دست خداست، پس از جبهه رفتن فرزندانتان ممانعت نکنید 

برادرانم، بدانید که شهادت در راه خدا بالاترین درجه است و همین‌طور بالاترین و بزرگ‌ترین آرزوی من. برادران و خواهران بدانید که مرگ انسان دست خداست و تا خداوند متعال اراده نکند، هیچ اتفاقی نمی‌افتد. پس از جبهه رفتن و جهاد رفتن فرزندان‌تان جلوگیری نکنید.

 

*آیا سکوت ما مقابل دشمن بوی انسانیت می‌دهد؟ 

انسان روزی به دنیای فانی می‌آید و روزی به دنیای آخرت می‌رود و مرگ هم برای همه است، پس چه بهتر که مرگ در راه خداوند در سنگر عشق باشد. در سنگری که هزاران نفر از عزیزان همانند پروانه به دور شمع سوختند و با سوختن آنها هزاران نفر دیگر روشن شدند.

 

ای برادران آیا می‌توانید ببینید که دشمن به وطن ما و به خانه ما تجاوز کند و جان هزاران نفر از زن و کودک و پیر و جوان را بگیرد و هر غلطی که می‌خواهد بکند و ما آرام بنشینیم؟ آیا واقعاً سکوت ما بوی انسانیت می‌دهد؟ نگذارید با زرق و برق دنیا انس بگیرید و طوری شود که به درجه حیوانیت برسید و شاید از حیوان هم پست‌ و پست‌تر!

 

*گول چند صباح زندگی را نخورید 

گول این دنیا را که چند صبایی بیشتر نیست، نخورید. آیا هیچ فکر کرده‌اید که چرا خداوند انسان را آفرید و چرا یکی را زیبا و یکی را بدقیافه و زشت آفرید و چرا یکی را عاقل و دیگری را نادان، یکی را فقیر و دیگری را سرمایه‌دار آفرید؟ به والله تمام اینها آزمایش از طرف خدا بیش نیست. پس سعی کنید که از این آزمایش‌های الهی سرفراز بیرون آیید.

 

*خواهرانم، فرزندانتان را چنان تربیت کنید که راه ما را، یعنی راه حق و حسین(ع) را ادامه دهند 

و اما شما ای خواهرانم، حجاب برترین زینت برای شماست و سعی کنید که این زینت الهی و خدادادی را حفظ کنید تا پیش حضرت فاطمه‌الزهرا(س) روسفید باشید. غیبت و بدگویی را کنار بگذارید و فرزاندان‌تان را چنان تربیت کنید که بتوانند راه ما را ادامه دهند به آنها یاد بدهید و بگویید که راه ما راه حق و راه حسین شهید (ع) است. راهی که پس از گذشت 1400 سال دوباره زنده و جان گرفت و حال می‌بینید که زنده شدن او چگونه بدن شرق و غرب را به لرزه درآورده و چگونه پوزه آنان را به خاک مذلت و رسوایی کشیده (است).

 

*مادرم، با یاد تو جان می‌دهم! 

و اما مادرم، ای که وقتی نامت را به زبان می‌آورم تمام وجودم به یاد تو می‌افتد، بدان که من در آخرین لحظات زندگی‌ام به یاد تو هستم. بدان که با یاد تو جان می‌دهم. مادرم مبادا در مقابل دشمنان‌مان گریه کنی که گریه کردن تو در مقابل آنان فشردن قلب من است. مادرم همیشه به یاد تو بودم و همیشه خواهم بود.

 

*مادرم، مرگ شروع زندگانی من است 

روزی که می‌خواستم برای اولین‌بار به جبهه بروم شجاعت تو را دیدم. بدان که در آخرت روسیاه نیستی. حال که این وصیت‌نامه را می‌نویسم چند روزی دیگر به شروع عمرم نرسیده (نمانده). بدان مرگ من تازه شروع زندگانی من است و این آخرین لحظات چقدر برایم شیرین است.

 

*پدرم، بر دستان پینه زده‌ات بوسه! 

و اما پدرم، بر دستان پینه‌زده‌ات بوسه! به تمام دوستان و آشنایان تبریک بگو و بگو که جان او هدیه‌ای بیش برای رهبر و خداوند متعال نیست و برای همین بود که سید به جهاد رفت و جان خود را نثار کرد. و اما برادرم محمد، معلم عزیزم تا زمانی که جان در بدن دارم به یاد تو هستم. به یاد تو و به یاد درسهایت اگر نبود...؟

 

*برادرزاده‌هایم، پدر شما آن سید حسینی است که رهبر تمام عالم است 

و اما برادرزاده‌های عزیزم، امید و هادی جان، هیچگاه احساس نکنید که پدرتان را از دست داده‌اید. بدانید که هرگاه این احساس را کردید شکست بزرگی خوردید. پدر شما امام امت است. پدر شما آن سید حسینی است که رهبر تمام عالم است. آن سیدی که تمام عالم را به اسلام دعوت می‌کند.

 

*معلمان عزیزم مرا حلال کنید 

خب عزیزان، دیگر مزاحم اوقات شما نمی‌شوم. مرا حلال کنید. ببخشید، خصوصاً معلمان عزیزم در مدرسه و اما توصیه‌ای که می‌کنم به دوستانم، ای دوستان من، سنگر مدرسه و سنگر جهاد را رها نسازید و تا آخرین قطره خون مبارزه کنید. خب عزیزان، دیگر عرضی ندارم اما اگر احیاناً جنازه‌ای از من باقی ماند آن را در گلزار شهدای امام‌زاده علی‌اکبر دفن کنید.

خدانگهدار والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته.

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

سید علی جوزی



منبع: سایت ساجد



کلمات کلیدی :

وصیت نامه شهید «حاج همت»

وصیت نامه شهید «حاج همت»

شهید حاج ابراهیم همت

 

شهید حاج محمد ابراهیم همت در دومین وصیت نامه بجامانده از خود نوشته است: خویشتن را در قفس محبوس می بینم و می خواهم از قفس به در آیم.سیمهای خاردار مانعند.من از دنیای ظاهر فریب مادیات و همه آنچه که از خدا بازم می دارد متنفرم.

*اولین وصیت نامه شهید همت:

به تاریخ 19/10/59 شمسی ساعت 10:10 شب چند سطری وصیت نامه می نویسم : هر شب ستاره ای را به زمین می کشند و باز این آسمان غم‌زده غرق ستاره است ، مادر جان می دانی تو را بسیاردوست دارم و می دانی که فرزندت چقدر عاشق شهادت و عشق به شهیدان داشت.مادر، جهل حاکم بر یک جامعه انسانها را به تباهی می کشد و حکومت های طاغوت مکمل های این جهل اند و شاید قرنها طول بکشد که انسانی از سلاله پاکان زائیده شود و بتواند رهبری یک جامعه سر در گم و سر در لاک خود فرو برده را در دست گیرد و امام تبلور ادامه دهندگان راه امامت و شهامت و شهادت است. مادرجان، به خاطر داری که من برای یک اطلاعیه امام حاضر بودم بمیرم ؟ کلام او الهام بخش روح پرفتوح اسلام در سینه و وجود گندیده من بوده و هست. اگر من افتخار شهادت داشتم از امام بخواهید برایم دعا کنند تا شاید خدا من روسیاه را در درگاه با عظمتش به عنوان یک شهید بپذیرد ؛ مادر جان من متنفر بودم و هستم از انسانهای سازش کار و بی تفاوت و متاسفانه جوانانی که شناخت کافی از اسلام ندارند و نمی دانند برای چه زندگی می کنند و چه هدفی دارند و اصلا چه می گویند بسیارند. ای کاش به خود می آمدند. از طرف من به جوانان بگوئید چشم شهیدان و تبلور خونشان به شما دوخته است بپاخیزید و اسلام را و خود را دریابید نظیر انقلاب اسلامی ما در هیچ کجا پیدا نمی شود نه شرقی - نه غربی؛ اسلامی که : اسلامی ... ای کاش ملتهای تحت فشار مثلث زور و زر و تزویر به خود می آمدند و آنها نیز پوزه استکبار را بر خاک می مالیدند. مادر جان، جامعه ما انقلاب کرده و چندین سال طول می کشد تا بتواند کم کم صفات و اخلاق طاغوت را از مغز انسانها بیرون ببرد ولی روشنفکران ما به این انقلاب بسیار لطمه زدند زیرا نه آن را می شناختند و نه برایش زحمت و رنجی متحمل شده اند از هر طرف به این نو نهال آزاده ضربه زدند ولی خداوند، مقتدر است اگر هدایت نشدند مسلما مجازات خواهند شد . پدر و مادر ؛ من زندگی را دوست دارم ولی نه آنقدر که آلوده اش شوم و خویشتن را گم و فراموش کنم علی وار زیستن و علی وار شهید شدن, حسین وار زیستن و حسین وار شهید شدن را دوست می دارم شهادت در قاموس اسلام کاری‌ترین ضربات را بر پیکر ظلم، جور،شرک و الحاد می‌زند و خواهد زد. ببین ما به چه روزی افتاده ایم و استعمار چقدر جامعه ما را به لجنزار کشیده است ولی چاره ای نیست اینها سد راه انقلاب اسلامیند ؛ پس سد راه اسلام باید برداشته شودند تا راه تکامل طی شود مادر جان به خدا قسم اگر گریه کنی و به خاطر من گریه کنی اصلا از تو راضی نخواهم بود. زینب وار زندگی کن و مرا نیز به خدا بسپار ( اللهم ارزقنی توفیق الشهادة فی سبیلک) .

و السلام؛

محمد ابراهیم همت

 

 

**دومین وصیت نامه شهید همت:

 

به نام خدا

نامی که هرگز از وجودم دور نیست و پیوسته با یادش آرزوی وصالش را در سر داشتم.

سلام بر حسین(ع) سالار شهیدان اسوه و اسطوره بشریت.

مادر گرامی و همسر مهربانم پدر و برادران عزیزم!

درود خدا بر شما باد که هرگز مانع حرکتم در راه خدا نشدید.چقدر شماها صبورید.خودتان می دانید که من چقدر به شهیدان عشق می ورزیدم غنچه هایی که(کبوترانی که)همیشه در حال پرواز به سوی ملکوت اعلایند.الگو و اسوه هایی که معتقد به دادن جان برای گرفتن بقا (بقا و حیات ابدی)و نزدیکی با خدای چرا که «ان الله اشتری من المومنین».

من نیز در پوست خود نمی گنجم.گمشده ای دارم و خویشتن را در قفس محبوس می بینم و می خواهم از قفس به در آیم.سیمهای خاردار مانعند.من از دنیای ظاهر فریب مادیات و همه آنچه که از خدا بازم می دارد متنفرم(هوای نفس شیطان درون و خالص نشدن)

در طول جنگ برادرانی که در عملیات شهید می شدند از قبل سیمایشان روحانی و نورانی می شد و هر بی طرفی احساس می کرد که نوبت شهادت آن برادر فرا رسیده است.

عزیزانم!این بار دوم است که وصیت نامه می نویسم ولی لیاقت ندارم و معلوم است که هنوز در بند اسارتم هنوز خالص نشده ام و آلوده ام.

از شروع انقلاب در این راه افتادم و پس از پیروزی انقلاب نیز سپاه را پناهگاه خوبی برای مبارزه یافتم ابتدا در گیری با ضد انقلاب و خوانین در منطقه شهرضا (قمشه)و سمیرم سپس شرکت در خوزستان و جریان کروهک ها در خرمشهر پس از آن سفر به سیستان و بلوچستان (چابهار و کنارک)و بعدا حرکت به طرف کردستان دقیقا دو سال در کردستان هستم .مثل این است که دیگر جنگ با من عجین شده است.

خداوند تا کنون لطف زیادی به این سراپا گنه کرده و توفیق مبارزه در راهش را نصیبم کرده است.اکنون من می روم با دنیایی انتظار انتظار وصال و رسیدن به معشوق.ای عزیزان من توجه کنید:

*1-اگر خداوند فرزندی نصیبم کرد با اینکه نتوانستم در طول دورانی که همسر انتخاب کردم حتی یک هفته خانه باشم دلم می خواهد او را علی وار تربیت کنید.

همسرم انسان فوق العاده ایست او صبور است و به زینب عشق می ورزد او از تربیت کردن صحیح فرزندم لذت خواهد برد چون راهش را پیدا کرده است .اگر پسر به دنیا آورد اسم او را مهدی و اگر دختر به دنیا آورد اسم او را مریم بگذارید.چون همسرم از این اسم خوشش می آید.

*2-امام مظهر صفا پاکی و خلوص و دریایی از معرفت است .فرامین او را مو به مو اجرا کنید تا خداوند از شما راضی باشدزیرا او ولی فقیه است و در نزد خدا ارزش والایی دارد.

*3-هر چه پول دارم اول بدهی مکه مرا به پیگیری سپاه تهران (ستاد مرکزی)بدهید و بقیه را همسرم هر طور خواست خرج کند.

*4-ملت ما ملت معجزه گر قرن است و من سفارشم به ملت تداوم بخشیدن به راه شهیدان و استعانت به درگاه خداوند است تا این انقلاب را به انقلاب حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) وصل نماید و در این تلاش پیگیر مسلما نصر خدا شامل حال مومنین است.

*5-از مادر و همه فامیل و همسرم اگر به خاطر من بی تابی کنند راضی نیستم.مرا به خدا بسپارید و صبور و شجاع باشید.

 

 

حقیر حاج همت



کلمات کلیدی : وصیت نامه شهید حاج ابراهیم همت محمد ابراهیم همت سردار خیبر شهدا

اعمال صالح

در اعمال صالح از یکدیگر سبقت بگیرید.

شهید رستم اسدی



کلمات کلیدی :
   1   2   3      >
زیارتنامه حضرت زهرا سلام الله علیها جهت دریافت کد کلیک کنید