پيام
+
من خادمه در خانه شاه ولايم
جارو کش صحن و سراي مرتضايم
من امدم اينجا نه از بهر عزيزي
من آمدم در خانه حيدر کنيزي
خدمتگزار کودکان مه جبينم
من مادر عباسم و ام البنينم
در چشم خود بحري ز خون اشک دارم
من خاطري بد از فرات و مشک دارم
غم نيست گر عباس را در خون کشيدند
يا اينکه با شمشير دستش را بريدند
چشمش اگر زخمي است اين تاوان عشق است
در جنت فردوس او مهمان عشق است
غزل صداقت
92/2/5
سفينة الزهراء
گر جسم او در علقمه شد پاره پاره.....
*شادم که زهرا* کرده ماهم را نظاره
سفينة الزهراء
تنها *غمم*اينست او *آبي* نياوُرد....
با رفتنش اميد را از خيمه ها برد
....تا هست اين دنيا و من زنده هستم....
از *مادر اصغر *بسي شرمنده هستم
هما بانو
:'(