شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ مران يکدم ساربان اُشتر، *ناقة زينب* رفته اندر گل . بده ظالم مهلتي آخر زآنکه دارم من عقده‌‌ها در دل . *دل زينب گشته طوفاني، رقيه گشته بياباني، آه و واويلا، آه و واويلا* . . :'(
بده مهلت تا بمانم من در کنار اين پيکرِ بي‌سر ..... از آن ترسم ساربان امشب آيد و بُرّد دست‌اش از پيکر
ندارد چون طاقت ديدن مادرم زهرا، باب من، حيدر ...... در اين صحرا اي شترداران، ماندنم آسان، رفتنم مشکل
شترداران بي‌کفن باشد اين تن مجروح اندرين صحرا ...... مرا نَبوَد معجري ديگر تا کفن سازم جسم اين شه را
ندارد چون سايه‌اي بر سر غير خاشاک و جز تَفِ گرما ...... اله من کُن تو آگاهم، کشتي عمرم کي رسد ساحل
شتربانان ره خطر‌ناک و کودکان مضطر، ناقه‌ها عريان ..... همي ترسم اي شترداران، از شتر افتند کودکان آخر
چرا آخر اين همه تعجيل؟ رحم بنمائيد بر دل طفلان ..... رهِ شام و دشمن اندر پيش، از يتيمانْ من چون شوم غافل
شتر‌بانان مهلتي آخر، بهر ما نبود قافله‌سالار ..... نباشد چون مَحرمي ديگر بهر ما زنها غير اين بيمار
ندارد او طاقتي ديگر، پيکر بيمارش بود تب‌دار ..... همي‌گويد خاشع و غمگين، کربلا خواهم تا کنم منزل
آخي اين شعره... يادش ب خير
دلآرام
:'(
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله اسفند ماه
vertical_align_top