سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جغرافیاى تاریخى هجرت حضرت معصومه(س)*1

اوضاع سیاسى و فرهنگى عصر موسوى

- دولت عباسى گروههاى مختلف فکرى و سیاسى چون شیعیان، عباسیان و خوارج با امویان مخالف بودند و مخالفت گروههایى چون شیعه امامیه به سالهاى آغازین عصر خلافت مى‏رسید.
به شهادت رساندن امامان شیعه موج خشم و نفرت را در میان شیعیان به حرکت درآورده بود و گاه این حرکتها به صورت قیامهایى علیه خاندان اموى خودنمایى مى‏کرد.
عباسیان که به صورت خزنده حیات سیاسى خود را در دوره خلافت امویان شروع کرده بودند با دو پشتوانه دینى و دنیایى حکومت را به دست گرفته و احزاب مدعى را یکى پس از دیگرى برکنار کردند.

سابقه دنیایى آنها، اتکاء به سابقه اشرافیت قریشى بود که ریشه در پیمان سیاسى و تجارى یک قرن گذشته اعراب داشت و سابقه دینى آنها، اتصال به خاندان نبوت و وراثت فاطمى و علوى بود که در دل مردم مؤمن حجاز و عراق و یمن و ایران ریشه دوانده بود.

عباسیان از خاندان عموى پیامبر، «عباس‏» بودند و از خاندان مکى «هاشم‏» محسوب مى‏شدند، همین سبب ادعاى حقانیت‏خود را بر خلافت در چشم مؤمنان مى‏آراستند، حال آنکه بنى‏امیه از این امتیاز محروم بودند.

با این همه پس از استقرار حکومتشان با علویان همان رفتارى را نمودند که پیش از آنها خاندان اموى کرده بود.
خلفاى معاصر حضرت معصومه(س) حضرت فاطمه معصومه(س)، دخت گرامى امام موسى کاظم(ع) در سال‏173 هجرى تولد یافت و دولت عباسى از سال 132 هجرى با به خلافت رسیدن ابوالعباس سفاح بوجود آمد و تا سال‏656 هجرى ادامه داشت.

از این رو تمامى حیات حضرت معصومه(س) در دوره خلافت عباسیان بوده، بر خلاف امام کاظم(ع) که زوال حکومت اموى را شاهد بوده است.
 

خلفاى عباسى از آغاز حکومت تا انجام حیات حضرت معصومه(س) به قرار زیر است:

1 - سفاح 132 هجرى
‏2 - منصور136 هجرى‏
3 - مهدى 158 ه.ق
‏4 - هادى‏169 ه.ق
‏5 - هارون الرشید 170 ه.ق
‏6 - امین‏193 ه.ق
‏7 - مامون 128 - 198 ه.ق

علامه سید جعفر مرتضى عاملى گوید: «عباسیان ناگزیر بودند که میان انقلاب خود و اهل بیت‏خط رابطى ترسیم کنند به چند دلیل: نخست: آنکه بدین وسیله توجه فرمانروایان را از خویشتن به جاى دیگر منصرف مى‏ساختند.

دوم: آنکه مردم بیشتر به آنان اعتماد مى‏کردند و از پشتیبانیشان برخوردار مى‏گردیدند.

سوم: آنکه دعوت خود را بدین وسیله از ابتذال و برانگیختن شگفتى مردم مى‏رهانیدند.
چه اینان در سرزمینهاى اسلامى آنچنان از شهرت کافى برخوردار نبودند و مردم نیز براى هیچیک از آنان، بر خلاف علویان حق دعوت و حکومت را نمى‏شناختند.
از این رو با وجود علویان، دعوت عباسیان اگر به سود خودشان آغاز مى‏شد امرى فریب‏آمیز و باور نکردنى مى‏نمود.

چهارم: آنکه مى‏خواستند اعتماد علویان را نیز به خود جلب کنند و این از همه برایشان مهمتر بود.
چه مى‏خواستند، بدین وسیله رقیبى در میدان تبلیغ و دعوت نداشته باشند و نمایش اینکه دارند، به نفع علویان تبلیغ مى‏کنند، خود آنان را از تحرک باز دارند».
 

لیکن امام صادق(ع) مخالفت‏ خود را با دستگاه عباسى اعلام کرد، رشته سیاست را از دست‏خلیفه وقت‏خارج ساخته، خشم وى را به جان خرید.

امام صادق(ع) پس از استوارى حکومت منصور در جواب سؤال وى که چرا به دربار عباسى رفت و آمد نمى‏کند فرمود: «ما کارى نکرده‏ایم که به جهت آن از تو بترسیم و از امر آخرت پیش تو چیزى نیست که بدان امیدوار باشیم و این مقام تو در واقع نعمتى نیست که آن را به تو تبریک بگوییم و تو آن را مصیبتى براى خود نمى‏دانى که تو را دلدارى بدهیم، پس پیش تو چکار داریم؟»

حکومت ‏بر سرزمین پهناور اسلامى چنان منصور را مغرور کرده بود که مبانى سیاسى خلافت عباسى را به فراموشى سپرد و پیشواى علویان و امام شیعیان را به شهادت رساند.

قیام علویان موضعگیرى امام صادق(ع) و عکس العمل منصور، علویان را با فتنه سیاست‏بازان عباسى آشنا ساخت و پرده از پنهانکارى آنها برداشت.
از این رو قیام علویان در مصر موسوى رو به اوج نهاد و مخالفت‏ با خلافت عباسى فراگیر شد.

برخى از قیامهاى عصر عباسى به قرار زیر است:

1 - قیام محمد بن ‏عبدالله محض (عصر امام صادق - 145 ه)
2 - قیام ابراهیم بن ‏عبدالله محض (عصر امام صادق - اول رمضان 145 ه)
3 - فراخوانى على‏ بن ‏عباس بن‏حسن (عصر موسوى)
4 - قیام فخ به رهبرى حسین بن‏على بن‏حسن مثلث(عصر موسوى،169 ه)

در قیام فخ برخى از شخصیتهاى هاشمى و غیر هاشمى به شهادت رسیدند و بعضى چون «یحیى بن‏عبدالله بن‏حسن‏» و «ادریس بن‏عبدالله بن‏حسن‏» به ایران و مصر رفتند تا به خونخواهى رهبر قیام فخ قیامهاى دیگرى برپا دارند.

هر چند یحیى در کار خود توفیق نیافت و پس از هجرت به منطقه «دیلم‏» به بغداد فراخوانده شد و به شهادت رسید، ولى ادریس از مصر به مراکش رفت و حکومت ادریسیان را بنا نهاد که تا دو قرن دوام آورد.
حکومتى که به قول محمد جواد مغنیه نخستین حکومت‏ شیعه شناخته شد.

موقعیت علمى و منابع مالى قیام کنندگان عموم رهبران قیام در عصر موسوى و برخى از پیروان آنها از شاگردان مکتب امام صادق(ع) و شخصیتهاى برجسته علمى مذهبى عصر خود بودند که به پارسایى زندگى مى‏گذراندند.

فهرست ‏شمارى از شخصیتهاى انقلابى مکتب جعفرى به ترتیب زیر است:

1 - ابراهیم بن‏ عبدالله محض‏
2 - محمد بن‏عبدالله محض
‏3 - حسین على، رهبر قیام فخ
‏4 - سلیمان بن‏عبدالله
‏5 - یحیى بن‏عبدالله بن‏حسن، صاحب دیلم و مرد شماره 2 قیام فخ
‏6 - ادریس بن‏عبدالله بن‏حسن، پایه‏گذار حکومت ادریسیان

با توجه به این نکته که قیام ‏کنندگان عصر موسوى خود از عالمان دینى محسوب مى‏شدند که مکتب امام معصوم (ع) را درک کرده، از آن بهره برده و آنگاه اقدام به قیام علیه عباسیان نموده بودند و تایید آنها چون قیام فخ و گسترش آیین وکالت و پذیرش هدایاى خلفاى جور از سوى امام کاظم(ع)، ما را به این نکته هدایت مى‏کند که منابع مالى قیام‏کنندگان علاوه بر غنایم جنگى، کمکهاى مالى امام(ع) بوده است.

شیخ صدوق نقل مى‏کند زمانى که امام کاظم(ع) نزد هارون الرشید حاضر شده هارون غضب خود را پنهان کرد و به دلجویى امام پرداخت و پرسید: چرا به دیدار ما نمى‏آیى؟ امام فرمود: پهناورى کشورت و دنیا دوستى تو مانع از آن مى‏شود.
پس از آن هارون‏الرشید هدایایى به آن حضرت داد و امام در رابطه با قبول هدایا فرمود: «به خدا قسم، اگر من در فکر تزویج افراد مجرد خاندان ابوطالب نبودم که تا نسل او براى همیشه قطع نشود، هرگز این هدایا را نمى‏پذیرفتم‏».

از طرفى وقتى ائمه طاهرین(ع) مى‏خواهند اصحاب خود را توثیق نمایند از عبارت «حزب آبائى‏» و «من حزبنا» استفاده مى‏کنند.
چنانکه امام رضا(ع) در توثیق اسماعیل بن خطاب و صفوان بن‏یحیى فرمایند:
«رحم الله اسماعیل بن‏الخطاب، رحم الله صفوان، فانهما من حزب آبائى و من کان من حزبنا ادخله الله الجنة‏».

به سبب اینکه قیام‏کنندگان ولایت ائمه طاهرین(ع) را پذیرفته و ائمه پیروى آنها را تایید کرده‏اند، در ردیف افراد حزب آنها، که همان حزب الله است داخل شده‏اند.
پیشوایان دینى نیز سرپرستى آنها را پذیرفته و منابع مالى آنها را هم تامین مى‏کنند.

از این رو امام کاظم(ع) حتى هدایاى خلفاى جور را مى‏پذیرد تا به خاندان ابوطالب رساند، خاندان پرشور شیعه‏اى که قیامهاى عصر موسوى را برپا مى‏نمایند.

وکلا و کارگزاران امام کاظم(ع) امام کاظم(ع) براى سامان بخشى به نظام فرهنگى، اقتصادى و اجتماعى جامعه شیعه و انسجام امت اسلامى، وکلا و کارگزارانى را در مناطق مختلف کشور پهناور اسلامى قرار داده بود تا جهان تشیع در زیر لواى سازماندهى واحد با امام علیه السلام در ارتباط باشند.
این ارتباط موجب مى‏شد تا امام بتواند به سؤالات مستحدثه پاسخ گوید، مسائل مالى چون پرداخت وجوهات از طریق وکلا به آسانى صورت پذیرد و نظام اقتصادى شیعیان سامان یابد.

برخى از این وکلا که از اصحاب خاص امام کاظم(ع) شمرده مى‏شوند، به قرار زیر هستند:

1 - اسامة بن حفص
‏2 - ایوب بن نوح
‏3 - نضر بن قابوس‏
4 - عبدالرحمن بن حجاج‏
5 - عبدالله بن جندب بجلى‏
6- على بن مهزیار
7 - على بن یقطین

شهر آرمانى غدیر

با توجه به توسعه سازمان وکلا در عصر موسوى و قیامهاى مورد تایید مقام ولایت، هارون الرشید و دستگاه خلافت‏ بیمناک شدند.

آنها مى‏دانستند که امام هارون را غاصب خلافت پیامبر و زمامدارى جهان اسلام مى‏داند و اگر توان براندازى حکومت عباسى را داشته باشد، در آن تامل نخواهد کرد و با براندازى دولت عباسى، حکومت اسلاى بر مبناى اصول تعیین شده در فلسفه سیاسى اسلام را بنا خواهد نهاد.

قیام‏هاى پى‏درپى علویان نظام پوشالى عباسى و شعارهاى دروغین رژیم سفاک هارونى را بر ملا ساخته بود و سازمان وکلا این فرصت را مى‏داد تا امام براى آینده جهان اسلام اندیشه کند و در صدد مقابله با عباسیان برآید.

هارون در طى جلسات متعدد مسائلى را با امام کاظم(ع) در میان نهاد تا از اندیشه سیاسى امام آگاهى یابد.

روزى به آن حضرت گفت: حاضر است «فدک‏» را به او برگرداند.

امام فرمود: در صورتى حاضرم فدک را تحویل بگیرم که آن را با تمام حدود و مرزهایش پس بدهى! هارون پرسید: حدود و مرزهاى آن کدام است؟ امام فرمود: اگر حدود آن را بگویم هرگز پس نخواهى داد.

هارون اصرار کرد و سوگند یاد نمود که این کار را انجام خواهد داد.

امام در تعیین حدود آن فرمود: حد اولش: عدن، حد دوم آن: سمرقند، حد سوم: افریقا و حد چهارم آن نیز مناطق ارمنیه و بحر خزر است.

هارون که با شنیدن هر یک از این حدود، تغییر رنگ مى‏داد و به شدت ناراحت مى‏شد، نتوانست‏خود را کنترل کند و با خشم و ناراحتى گفت: با این ترتیب چیزى براى ما باقى نمى‏ماند!
امام کاظم(ع) فرمود: مى‏دانستم که نخواهى پذیرفت و به همین سبب از گفتن آن امتناع داشتم.

امام مجموع قلمرو اسلامى را حدود فدک معرفى کرد و با این بیان مشروعیت امامت و رهبرى اهل بیت عصمت(ع) و تصاحب غاصبانه آن از سوى خلفا را بر ملا ساخت.
روزى دیگر هارون، امام موسى کاظم(ع) را کنار کعبه دید، رو به امام کرده و گفت: «تو هستى که مردم پنهانى با تو بیعت کرده، تو را به پیشوایى برمى‏گزینند؟»

امام فرمود:

«انا امام القلوب و انت امام الجسوم‏».
«من امام دلها هستم و تو پیشواى تن‏هایى‏».
 

زندانى شدن و شهادت امام کاظم(ع)

امام کاظم(ع) در زمان خلافت هارون دو بار زندانى شد.
مدت زندانى شدن آن حضرت در مرتبه اول مشخص نیست ولى در مرتبه دوم از سال‏179 تا183 هجرى قمرى یعنى مدت چهار سال در زندان بود که به شهادت ایشان منجر شده است.

تاکید رسول اکرم(ص) بر اینکه امام حسن و امام حسین علیهما السلام فرزندان اویند، موجب شکوه و عظمت اهل بیت در میان مسلمانان شد.
چنانکه روایات زیادى در باره نهادى شدن بزرگداشت اهل بیت(ع) در جوامع روایى شیعیان و اهل سنت آمده است.
از جمله حدیث ثقلین و حدیث‏سفینه که از طریق دهها راوى نقل شده است.

عباسیان در مقابل این مقام الهى اهل بیت(ع) که شایستگى آنها را براى امامت و خلافت‏به اثبات مى‏رساند، خود را بنى اعمام رسول خدا(ص) دانسته و اینگونه استدلال مى‏کردند، زمان رحلت پیامبر(ص)، عباس عموى او زنده بود و با وجود او حقى براى فرزندان عموهاى دیگر رسول خدا(ص) باقى نمى‏ماند.
حال آنکه شیعه براى اثبات امامت هرگز به قانون وراثت توجهى نداشت.

بلکه نصوص وارده از پیامبر و امام سابق در رابطه با تعیین امام بعدى را شرط امامت ائمه اثنى‏عشر مى‏دانست.
دولت عباسى سعى داشت‏حسنین و فرزندان آنها را، فرزندان على‏بن‏ابیطالب(ع) قلمداد نمایند و اذهان مردم را از اهل بیت‏به خود متوجه سازند.
ابن‏اثیر سبب زندانى شدن امام کاظم(ع) را اینگونه نقل مى‏کند: هارون الرشید در رمضان‏179 ه.ق

به مقصد حج عمره به مکه مى‏رفت که در سر راه خود به مدینه آمده و وارد روضه رسول خدا(ص) شد پس از زیارت مرقد مطهر براى جلب توجه مردم در رابطه با نسب خویش به رسول خدا(ص) این چنین سلام داد: «السلام علیک یا رسول الله یابن عم‏» «سلام بر تو اى رسول خدا، اى پسر عمو».
در این هنگام موسى بن‏جعفر(ع) که در آن مجلس حاضر بود، پیش آمده و خطاب به رسول خدا(ص) فرمود: «السلام علیک یا ابة‏» «سلام بر تو اى پدرم‏».
با شنیدن این سخن رنگ از رخسار هارون پریده و خطاب به امام کاظم(ع) گفت: «هذا الفخر، یا اباالحسن جدا» به واقع این مایه افتخار است‏یا اباالحسن، و سپس دستور توقیف آن حضرت را صادر کرد.

امام از زندانى به زندان دیگر انتقال یافت و به سبب فضایل اخلاقى زندانبانان را تحت تاثیر قرار داد تا در بیست و پنجم رجب سال‏183 هجرى قمرى در زندان سندى بن‏شاهک به شهادت رسید.

و در باب التین بغداد مقبره قریشى‏ها به خاک سپرده شد.
 

حضرت معصومه(س) در عصر شهادت پدر

حضرت فاطمه معصومه(س) در سال‏173 هجرى قمرى به دنیا آمد و حضرت امام موسى کاظم(ع)183 هجرى به شهادت رسید، از این رو حضرت معصومه(س) در عصر شهادت پدر بزرگوارش ده سال و برادر ارجمندش حضرت امام رضا(ع) سى‏ و پنج‏ سال داشتند.

در میان خاندان طهارت و امامت فرزندان توسط بزرگان خانواده آموزش داده مى‏شدند و علوم الهى را از پدر، مادر و برادر فرا مى‏گرفتند.
در عصر موسوى نیز این سیره حسنه ادامه داشت و حضرت معصومه(س) از همان دوران کودکى به آموزش علوم دینى مى‏پرداخت.

استعداد ذاتى، طهارت روح و برخوردارى از استادان معصوم که از علوم الهى بهره وافى دارند، وى را به مرحله‏اى از کمال علمى رساند که روزى جمعى از شیعیان وارد مدینه شدند و تعدادى پرسش در نامه‏اى نوشته و به خاندان امامت‏ بردند.

حضرت موسى بن‏جعفر(ع) در سفر بود و امام رضا(ع) در مدینه تشریف نداشت.

هنگامى که آن گروه از مدینه قصد عزیمت داشتند، از اینکه خدمت امام رضا(ع) نرسیده بودند و دست‏خالى بدون پاسخ به سؤالات علمى و دینى خویش به وطن برمى‏گشتند، بسیار اندوهگین بودند.

حضرت فاطمه معصومه(س) که در آن ایام هنوز به سن بلوغ نرسیده بود، از مشاهده غم و اندوه آنان متاثر شده و پاسخ پرسشهاى آنان را نوشت و به آنها عنایت فرمود.
شیعیان مدینه را با سرور و شادى ترک کردند، در بیرون مدینه با امام کاظم(ع) مواجه شده و واقعه را به اطلاع حضرت رساند و دستخط حضرت معصومه(س) را به امام ارائه دادند.
حضرت امام کاظم(ع) پس از مطالعه جواب سؤالات، شادى و ابتهاج خود را با این جمله بیان فرمودند: «فداها ابوها; پدرش به فدایش‏».

از این رو حضرت معصومه(س) در عصر رضوى علاوه بر اینکه از خاندان امام کاظم(ع) شناخته مى‏شد، از بانوان دانشمند، محدثه و پارساى عصر خویش محسوب مى‏گشت و با وجود ناآرامى‏ها و ناملایمات فراوان چهار روایت از آن بانوى مکرمه به دست ما رسیده که در محور اصول اعتقادى شیعه و تاکید به وصایت‏حضرت امیرالمؤمنین و تثبیت جایگاه غدیر در فرهنگ تشیع است.

عصر رضوى

حضرت امام رضا - علیه السلام - پس از شهادت پدر بزرگوارش، در سال‏183 هجرى در 35 سالگى، عهده‏دار مقام امامت ‏شد.

دوره امامت ایشان بیست‏سال بود که ده سال نخست آن با خلافت «هارون‏الرشید»، پنج‏سال با خلافت «محمد امین‏» و پنج‏سال آخر با خلافت «عبدالله المامون‏» معاصر بود.
با شهادت امام موسى کاظم(ع)، سیاست ضد علوى عباسیان با شکست مواجه شد.

مردم بیش از پیش به اهل بیت عصمت(ع) گرایش پیدا کردند و این گرایش حتى در میان خانواده خلفا و درباریان نیز رسوخ کرد.
چنانکه گویند: زبیده، همسر رشید و نوه منصور و بزرگترین زن عباسى، شیعه شد و چون هارون الرشید از آن آگاهى یافت، سوگند خورد که طلاقش دهد.

روایت ‏شده است که وقتى جسد مطهر امام کاظم(ع) را به جمع پاسبانان حکومت آوردند و با سخنان زشت‏خبر مرگ آن بزرگوار را اعلام کردند، سلیمان، پسر منصور دوانیقى، فرزندان و غلامانش را فرمان داد جلوى این کار را بگیرند.

او، خود، با پاى برهنه در پى جنازه حرکت کرد و قضیه را کتبا به اطلاع هارون الرشید رساند.
هارون در پاسخ گفت: اى عمو، صله رحم کردى، خداوند به تو پاداش نیک دهد؛ به خدا سوگند، سندى بن ‏شاهک این کار را به دستور ما انجام نداده است.
همه این کارها به خاطر هراس از شورش علویان سامان یافت.

چه اینکه سلیمان بن ابى‏جعفر نیز از برگزیدگان دولت عباسى بود.
مؤید این سخن اظهارات هارون در پاسخ به یحیى بن‏خالد برمکى است.

یحیى نخست در باره امام کاظم(ع) سعایت کرد و مقدمات شهادت آن حضرت را فراهم آورد؛ آنگاه در باره امام رضا(ع) به هارون گفت: پس از موسى بن‏جعفر پسرش جاى او نشسته، ادعاى امامت مى‏کند.

هارون، از عواقب قتل موسى بن‏جعفر(ع) بیم داشت، به یحیى گفت: آنچه با پدرش کردیم کافى نیست؟ مى‏خواهى یکباره شمشیر بردارم و همه علویان را بکشم؟ امام رضا(ع) با استفاده از فرصت‏بدست آمده، آشکارا اظهار امامت کرده؛ در حالى که مى‏دانیم امام صادق(ع)، پنج نفر را وصى خود خواند تا وصى برگزیده از گزند دشمنان در امان ماند.
بدین ترتیب باید گفت که عباسیان طى 15 سال آغازین امامت امام رضا(ع) یا در هراس از علویان به سر مى‏بردند و یا به منازعات داخلى بین دو برادر، امین و مامون، مشغول بودند.
سرانجام، پنج روز پیش از پایان محرم سال 198 ق، امین از خلافت‏ خلع و به قتل رسید.

در این دوره حکومتهاى مستقلى چون «ادارسه‏» و «اغالبه‏» پاى گرفتند و قیام ابوالسرایا روى داد.

در این قیام بیش از بیست‏هزار نفر شرکت داشتند و شهرهاى زیادى به تصرف قیام‏کنندگان در آمد.

در سال‏199 هجرى، ابوالسرایا به دست نظامیان مامون کشته شد.
 

نام برخى از والیان شهرهاى تصرف شده چنین بود:

والى کوفه؛ اسماعیل بن‏على بن‏اسماعیل بن‏امام جفعرصادق(ع)

والى یمن؛ ابراهیم بن‏موسى بن‏جعفر(ع)

والى اهواز؛ زید بن‏موسى بن‏جعفر(ع) (زیدالنار)

والى بصره؛ عباس بن‏محمد بن‏عیسى بن‏محمد بن‏على بن‏عبدالله بن‏جعفر بن‏ابیطالب

‏والى مکه؛ حسن بن‏حسن افطس‏

والى واسط؛ جعفر بن‏محمد بن‏زید بن‏على

ولایتعهدى امام رضا(ع)

تزلزل شخصیت مامون و قیامها و حکومتهاى مستقلى که در اندک مدتى جان گرفته بود، او را بر آن داشت تا به همان سیاست پیشین عباسیان، که با شعارهایى به نفع علویان حکومت عباسى را از آن خود ساختند، تمسک جوید و رژیم عباسى را با تدبیرى زیرکانه از سقوط حتمى نجات بخشد.
بیشتر حکومتهاى به استقلال رسیده و عموم قیام کنندگان و رهبران آنها از خاندان پیامبر بودند.

چنانکه در قیام ابوالسرایا دو تن از برادران امام رضا(ع) ولایت‏یمن و اهواز را به دست گرفته بودند.
مامون، که پس از شهادت امام کاظم(ع) از امامت على بن‏موسى الرضا(ع) آگاهى داشت، وى را ولیعهد خود ساخت تا آتش انقلابها و شورشهاى شیعى را فرو نشاند.

احمد شبلى مى‏گوید: ...چه بسا انگیزه بیعت گرفتن مامون براى ولایتعهدى امام رضا(ع) آن بود که مى‏خواست‏به آمال اهل خراسان پاسخ بدهد؛ زیرا آنان به اولاد على(ع) تمایل بیشترى داشتند.

علامه جعفر مرتضى حسینى مى‏گوید: در ارزیابى شورشهاى ضد عباسى به این نکته پى مى‏بریم که از سوى علویان خطرى جدى آنان را تهدید مى‏کرد؛ زیرا این شورشها در مناطق بسیار حساسى برمى‏خاست و رهبریشان نیز در دست افرادى بود که از استدلال قوى و شایستگى غیر قابل انکارى برخوردار بودند و بدان لحاظ هرگز با عباسیان قابل مقایسه نبودند.

اینکه مردم رهبران این شورشها را تایید مى‏کردند و دعوتشان را به سرعت پاسخ مى‏گفتند، خود دلیلى بود بر میزان درک طبقات مختلف ملت از خلافت عباسیان و نیز شدت خشمشان که بر اثر استبداد، ظلم و رفتارشان با مردم و بویژه با علویان برانگیخته شده بود.

در این میان، مامون بیش از هر کس دیگرى مى‏دانست که اگر امام رضا(ع) بخواهد از آن فرصت استفاده کند و به تحکیم موقعیت و نفوذ خویش بر ضد حکومت جارى بپردازد، چه فاجعه‏اى در انتظارش است.

با توجه به موقعیت پیش آمده، مامون باید دست‏به کارى مى‏زد تا از ورطه هلاکت رهایى یابد.
فرو نشاندن شورشهاى علویان، مشروعیت‏بخشیدن‏به حکومت عباسى، از میان بردن محبوبیت علویان، جلب اعتماد و مهر اعراب، خشنود ساختن عباسیان، مستمر ساختن تایید ایرانیان، تقویت‏حسن اطمینان مردم به خلیفه‏اى که برادر خود را کشته است و از میان بردن خطر قیام رضوى بخشى از حقایقى بود که مامون را در اندیشه نیرنگ فرو برد.

او چنان اندیشید که براى خلافت امام رضا(ع) از مردم بیعت‏بگیرد، تا امام را خلیفه مسلمانان و امیر بنى‏هاشم، اعم از عباسیان و طالبیان، قرار دهد.
حضرت امام رضا(ع) با پیشنهاد مامون مخالفت کرد.

اصرار مامون و خوددارى امام دو ماه به طول انجامید.

سرانجام خلیفه به حضرت رضا(ع) چنین پیام داد: «...تو همیشه به گونه ناخوشایندى با من برخورد مى‏کنى، در حالى که تو را از سطوت خود ایمنى بخشیدم.
به خدا سوگند، اگر ولیعهدى را پذیرفتى که هیچ، و گر نه مجبورت خواهم کرد که آن را بپذیرى، اگر باز همچنان امتناع بورزى، گردنت را خواهم زد».

ناگفته پیداست که پیشنهاد خلافت هرگز جدى نبود، چگونه ممکن بود مامون، که براى به دست آوردن خلافت‏برادرش را از میان برد و عباسیان را از خود رنجاند، آن را به امام(ع) واگذار کند؟ این برنامه، مقدمه مساله ولایتعهدى امام رضا(ع) بود؛ مساله‏اى که حضرت(ع) دلایل پذیرش آن را چنین بیان کرده است:

1.روزى «ابن‏عرفه‏» از امام پرسید: به چه انگیزه‏اى وارد ماجراى ولعیهدى شدى؟ امام جواب داد: به همان انگیزه‏اى که جدم على(ع) را به ورود در شورا وادار کرد.

2.امام در پاسخ ریان، یکى از یارانش، فرمود: ...خدا مى‏داند چقدر از این کار بدم مى‏آمد.ولى چون مرا مجبور کردند که میان کشته شدن یا ولایتعهدى یکى را برگزینم ... در واقع این ضرورت بود که مرا به پذیرفتن آن کشانید و من تحت فشار بودم.

در این روایت امام پذیرش ولایتعهدى را به پذیرش خزانه‏دارى از سوى حضرت یوسف مانند مى‏کند.

مامون در برابر اعتراض عباسیان به مساله ولایتعهدى امام رضا(ع) چنین گفت: «این مرد کارهاى خود را از ما پنهان کرده، مردم را به امامت‏خود مى‏خواند.
ما او را بدین جهت ولیعهد قرار دادیم که مردم را به خدمت ما بخواند و به ملک و خلافت ما اعتراف کند.

در ضمن شیفتگانش بدانند که او چنانکه ادعا مى‏کند نیست و این امر (خلافت) شایسته ماست نه او.
همچنین ترسیدیم اگر او را به حال خود بگذاریم، در کار ما شکافى به وجود آورد که نتوانیم آن را پر کنیم و اقدامى علیه ما بکند که تاب مقاومتش را نداشته باشیم.

اکنون که این شیوه را پیش گرفته، در کارش مرتکب خطا شدیم، و با بزرگ کردن او خود را در لبه پرتگاه قرار دادیم، نباید در کارش سهل‏انگارى کنیم.
بدین جهت‏ باید کم‏کم از شخصیت و عظمت او بکاهیم؛ باید او را پیش مردم به صورتى درآوریم که از نظر آنها شایستگى خلافت نداشته باشد.
سپس در باره او چنان چاره‏اندیشى کنیم که از خطرات احتمالى‏اش جلوگیرى کرده باشیم‏».


هجرت امام رضا(ع) به ایران

وقتى کار امین پایان یافت و حکومت مامون استقرار پذیرفت.
مامون ضمن نامه‏هاى متعدد از امام رضا(ع) خواست تا همراه بزرگان علوى به خراسان بیاید و چون با مخالفت امام رو به رو شد، پیکى براى انتقال امام رضا(ع) روانه مدینه کرد.
صدوق از محول سجستانى نقل مى‏کند: زمانى که پیکى براى بردن امام رضا(ع) به خراسان وارد مدینه شد، من آنجا بودم.
امام براى خداحافظى از رسول خدا(ص) به حرم آمد.
او را دیدم که چندین بار از حرم بیرون آمده، دوباره به سوى آرامگاه رسول خدا(ص) بازگشت و با صداى بلند گریست.
من به امام نزدیک شده، سلام کردم و علت این امر را جویا شدم.
امام در جواب فرمود: «من از جوار جدم بیرون مى‏روم و در غربت از دنیا خواهم رفت...»

حسن بن‏على وشاء نقل مى‏کند که، امام به من فرمود: وقتى خواستند مرا از مدینه بیرون ببرند، اعضاى خانواده‏ام را جمع کردم و دستور دادم برایم چنان گریه کنند که صدایشان را بشنوم.
سپس میان آنها دوازده هزار دینار تقسیم کردم و گفتم: من دیگر به سوى شما باز نخواهم گشت.
مامون دستور داد امام رضا(ع) را از مسیر بصره، اهواز و فارس به مرو ببرند.

چون بیم آن داشت اگر امام از راه کوفه، جبل و قم حرکت کند، مهرورزى شیعیان شهرهاى فوق، حکومت مامون را به خطر اندازد.

«تاریخ قم‏»، که از کهن‏ترین کتب موجود جهان تشیع است، هجرت امام رضا(ع) را چنین نقل مى‏کند: «...مامون رضا را از مرو به مدینه در صحبت رجاء بن‏الضحاک به راه بصره و فارس و اهواز [به طوس آورد]و از براى او در آخر سنه ماتین بیعت‏به ولایت عهد بستند و امام على بن‏موسى الرضا علیهما السلام را به طوس زهر داد و روز دوشنبه، شش روز از ماه صفر مانده، سنه ثلاث و ماتین مدفون آمد و عمر او چهل و نه سال و چند ماه بوده است، و مدت ولایت عهد دو سال و چهار ماه و قبر و تربت او به دیهیست از دیههاى طوس که آنرا سناباد مى‏خوانند، به نزدیک نوقان در سراى حمید بن‏عبدالحمید الطائى الطوسى در پهلوى رشید...».

هجرت امام رضا(ع) یک مهاجرت سیاسى اجبارى بود که در سال 200 هجرى به دستور خلیفه وقت انجام شد.
مسیر هجرت امام از مدینه به مرو چنین است:

1.مدینه
‏2.مکه (برخى این شهر را مسیر هجرت نمى‏دانند).
3.نباج
‏4.بصره
‏5.اهواز
6.اربق (اربک)
7.ارجان (بهبهان)
8.ابرکوه (ابرقوه)
9.ده شیر (فراشاه)
10.یزد
11.قدمگاه خرانق (مشهدک)
12.رباط پشت‏ بادام
‏13.نیشابور
14.قدمگاه نیشابور
15.ده سرخ
‏16.طوس‏
17.سرخس‏
18.مرو



کلمات کلیدی :
زیارتنامه حضرت زهرا سلام الله علیها جهت دریافت کد کلیک کنید