سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نگاهی گذرا به زندگی حضرت زینب(سلام الله علیها)*1

مقدمه:
حضرت زینب(سلام الله علیها) در محیط خانه نمونه والای یک دختر و زن خانه‏دار و همسر است. در اداره خانواده و تربیت فرزندان از مسائل تربیتی غافل نیست. عشق، خلوص و پارسایی از در و دیوار خانه بی‏آرایش و آلایش او می‏بارد. او در جامعه مظهر یک فرد مسئول در مقابل سرنوشت مردم است. طنین فریاد او همواره بر ضد منحرفان بلند است و اوج این پژواک را در کاخ یزید شاهد هستیم.
بررسی ابعاد گوناگون زندگی سرتاسر افتخار و حماسی زینب کبری(سلام الله علیها) مُهر باطلی است بر ناآگاهانی که زن مسلمان را بسته در چادر و اسیر در کنج خانه می‏دانند. حضور آن بزرگ‏بانوی اسلام در بزرگ‏ترین حادثه خونین تاریخ، جایی برای تردید و طرح شبهه نگذاشته است.
در آفاقی تیره و تار و در دوره‏ای ظلمانی و در محیط خون و هراس (که هر نوع عاطفه و دغدغه‏های انسانی در سپاهیان ظلم مرده بود و جز قساوت و شقاوت از وجودشان نمی‏بارید)، تازیانه حق از آستین شجاع زنی بیرون آمد و بر پیکره سفاک‏ترین رژیم اصابت کرد. او پرچم ادامه نهضت اسلامی را به دوش کشید و بدون هیچ ترس و تزلزل و هراسی بر دشمن تاخت و «پیروزی» پنداری را بر کام آنان به زهری کشنده مبدل ساخت. ظاهرا اگر چه اسیری ناتوان در بند بود اما فریادش بر سر ستمگران فرود آمد و بذر اندیشه اسلامی و انقلاب برادرش حسین بن‏ علی(سلام الله علیهما) از دامن او در هر کجا که گام نهاد پراکنده شد. زینب کبرا(سلام الله علیها) آن چنان در تاریخ قد برافراشت که حتی کسانی که عقیده‏ای به دین اسلام ندارند، در برابر آزادگی و ایستادگی بی‏مانند او سر فرود می‏آورند. این همه شگفتی‏ها و تحیرها از آثار زنی آگاه و مسئول است که در دامن اسلام ناب محمدی(صلی الله علیه و اله و سلم) و با اندیشه و فرهنگ اسلامی پرورش یافته است.
زن امروز؛ که مشتاقانه به دنبال الگویی است تا در عین حضور در عرصه‏های مختلف اجتماعی و سیاسی، پاکدامنی او آلوده نشود، می‏تواند و باید از حضرت زینب(سلام الله علیها) پیروی کند. آشنایی با زندگی آن بانوی بزرگوار و ملاک‏های ارزشی ایشان، زن امروز را به گستره پهناور معرفت و اندیشه اسلامی می‏کشاند و او را بر چشم‏انداز بلندی می‏نشاند و قله‏های سربلند اخلاق و انسانیت را در او قرار می‏دهد. چنان که امنیت درونی او را به برکت پارسایی و زهد و نجابت تأمین می‏کند. نیز حریم عفاف و پاکدامنی او را با سلاح غیرت و شجاعت حفظ می‏کند، و سرانجام در سایه تعالیم آن بزرگ‏بانو، خویشتن را در آب زلال عاطفه پیدا می‏کند و در پرتو فروغ عشق به آن بزرگوار، امید و شور زندگی به او بازمی‏گردد. نیازمندی‏ها و تسکین دردها و رنج‏های زن امروز در آموزه‏های زندگی پربار زینب کبری(سلام الله علیها) نهفته است، زیرا به طور کامل، بیانگر شخصیت زن مسلمان است. او تفسیر حرمت و آیه احترام و بزرگداشت است.
در برهه‏ای کوتاه از تاریخ اسلام درخشید و کارهای سترگ را به یادگار گذاشت که پس از گذشت قرن‏ها هنوز به دیده اعجاز و شگفتی به آنها نگریسته می‏شود. رهبری نهضت خونین برادر در سرزمین بیگانه، جنگ تبلیغی با تحریف‏گران پیام‏های عاشورا، دلجویی از کودکان و زنان داغدیده، حفظ تعادل و ثبات روحی، فریاد ویرانگر علیه بی‏رحم‏ترین دژخیم زمان، تحمل سختی اسارت عزیزان و خود، گرسنگی و خستگی طاقت‏فرسا و ... همه از افتخارات بی‏مانند دختر فاطمه زهرا(سلام الله علیها) است. همه این رادمردی‏ها مایه سربلندی و مباهات زنی است که از سینه عصمت شیر نوشیده و در مهد اسلام و دامن امامت پرورش یافته است.
در این نوشتار سعی شده چهره سیاسی ـ اجتماعی حضرت در حد امکان شناسانده شود تا آزادگان در پی انتخاب اسوه‏ای کامل، به بیراهه نروند و دل و جان به کسی بسپارند که عظمتش بلندتر از تاریخ و فراتر از عصاره قلم و بیان است.
پرورشی بی‏مانند
زینب کبری(سلام الله علیها) در دامان عصمت و شجاعت و شهامت به گونه‏ای تربیت شد که در برابر حوادث سهمگین روزگار نه تنها خم به ابرو نیاورد بلکه چون کوهی استوار و محکم، ناگواری‏ها و سختی‏ها را در آسیاب اراده‏اش به خاک مبدل ساخت. درخشش صلابت بی‏نظیر حضرت زینب(سلام الله علیها)در صفحات تاریخ، عقول همه اندیشوران را شگفت‏زده می‏سازد.

خودسازی در پرتو تجاربی سخت
زینب کبری(سلام الله علیها) از کودکی در میدان زهد و پارسایی با انواع رنج‏ها و دردها خو گرفت تا جایی که مصیبت را نعمت و بلا را رحمتی از پروردگار می‏دانست و آن گونه خود را در برابر حوادث دنیا با زهد و پارسایی بیمه کرد که اگر کوهها متلاشی و زمین‏ها از هم می‏شکافت، در اراده محکم او خللی وارد نمی‏شد.
زینب کبری(سلام الله علیها) در شش سالگی شاهد شکستن درخت پر ثمر انسانیت و رهبر جامعه اسلامی و آخرین پیامبر خدا بود. در حالی که خود گریان و پریشان بود، از حال والدین و برادران غافل نبود و در اعماق جانش در آن سن کم، غم سنگینی جای گرفت. او با این مصیبت بزرگ و تحمل آن درد جانکاه، قدم بر اولین پله تسلیم و رضا نهاد که آخرین منزل سالکان الی اللّه‏ است. آنچنان در این مکتب کوشا و هوشیار بود که به آخرین درجات انسانی رسید.
گویی ماندگاری نام حضرت زینب(سلام الله علیها) در تاریخ، به قیام امام حسین(سلام الله علیه) و جاودانگی قیام امام به پیام حضرت زینب(سلام الله علیها) است، زیرا یکی از روشن‏ترین ابعاد و زوایای قابل تحلیل و بررسی قیام حسینی را می‏توان از پیام زینبی برگرفت.
حضرت زینب(سلام الله علیها) تاریخگوی نهضت سیدالشهدا(سلام الله علیه) است.
تسلیم و رضای بر حق رسید تا توانست وظیفه سنگین خود را در انجام رسالت پیام خون و شهادت شهیدان عاشورا به فرجام رسانده، ندای آنان را به جهانیان در همه اعصار و قرون برساند.
هنوز چندی از این اندوه جانکاه نگذشته بود که شاهد طرح انحرافی سقیفه بنی‏ساعده شد. او انحراف انقلاب جهانی اسلام را از مسیرش به چشم دید و کوشش‏های بی‏امان مادرش را برای جلوگیری از انحراف مشاهده کرد. در مسجد جدش رسول اکرم(صلی الله علیه و اله و سلم) همراه مادرش و جمعی از زنان بنی‏هاشم شرکت کرد و شنید که مادرش چگونه شجاعانه و با فصاحت و بلاغت، لب به سخن گشود و پس از آن همه گفتگو و محاجه شنید که در پایان سخن، مادرش با سوز دل و اندوه تمام فریاد زد: «هان! این شتر و این بار! ببرید و بخورید!!»
پس از گذشت چند روز از این رخداد، دختر علی بن ‏ابی‏طالب(سلام الله علیه) شاهد ورود به زور به خانه امامت و عصمت و در پی آن وداع مادر با علی بن‏ ابی‏طالب(سلام الله علیه) بود. از آن پس 25 سال با برادران و خواهرانش در مکتب پدر، آن بزرگمرد راستین اسلام، ادب و دانش اندوخت. آن روز که مولای متقیان علی(سلام الله علیه) به اصرار و خواهش مردم زمام خلافت را به دست گرفت، زینب کبرا همراه برادرانش از تمامی شئون ممالک اسلامی زیر فرمان پدر و مسائل حاکم بر جوّ و محیط سیاسی آن روز به خوبی آگاهی داشت. احزاب فعال و مخرب ضد علوی را به خوبی می‏شناخت و از اهداف و نظریات و تفکرات آنان به خوبی آگاه بود.

آموزش و پرورش اسلامی
آنگاه که امام نخستین شیعیان پس از درگیری با فتنه ناکثین، مصلحت را در آن دید که به کوفه مهاجرت کند، حضرت زینب همراه پدر، برادران، شوهر و فرزندان خود راهیِ کوفه شد. شخصیت والای زینب کبری(سلام الله علیها) در پشت پرده برای کوفیان پنهان نماند، بلکه به مرور زمان متوجه مقام علمی و سیاسی او شدند و از امام درخواست کردند جهت ارشاد بانوان از وجود آن حضرت بهره‏مند شوند. مولای شیعیان با این پیشنهاد موافقت کرد. از آن پس خانه زینب(سلام الله علیها) نه تنها پناهگاه بیچارگان و افراد مستضعف جامعه بود، بلکه مکتب تعلیم و تربیت نیز به حساب می‏آمد. فعالیت‏های اجتماعی و مذهبی ایشان به مقتضای زمان در کوفه بیانگر مسئولیت سنگین زن مسلمان در جامعه اسلامی است.
زینب کبری در کوفه می‏دید که سنگ اوّل انحراف در دین بنا گذاشته می‏شود. می‏دید چگونه حاکم شام و «عمروعاص» قرآن را وسیله دستیابی بر آرزوهای خود قرار داده‏اند. نیز شاهد بود فرصت‏طلبان و خودخواهانی چون ابوموسی اشعری، پنهانی برای معاویه کار می‏کنند، و پیگیرانه علیه حضرت علی(سلام الله علیه) اقدام می‏نمایند. عالمه‏ای که استاد ندیده بود، به خوبی از گمراهان گمراه کننده جامعه آگاه بود و حربه ریا و تظاهر آنان را در زیر پوشش اسلام می‏دید و چون پدر و برادرانش در نشان دادن راه و ارشاد و راهنمایی علاقه‏مندان و دل‏های مؤمن کوشا بود.

مادر مصیبت!
این چنین زندگی زینب کبری(سلام الله علیها) در کوفه ادامه داشت تا آنکه شمشیر زهرآلود ابن‏ ملجم فرق مولای متقیان علی بن ‏ابی‏طالب(سلام الله علیه) را شکافت. شهادت پدر و جدایی از او برای دخترش بسیار سخت و گران بود، چرا که پس از وفات جدش و شهادت مادرش، دل به پدر بسته بود و سایه مهر پدر آرامش‏بخش روح و جان داغدار او بود اما حال باید داغ دوری از پدر را بر دیگر دردهای خود بیفزاید و شاهد بی‏وفایی‏های مردم و توطئه‏های حساب شده دشمنانی چون معاویه علیه برادرش حسن بن‏علی(سلام الله علیه) باشد. پس از آنکه شاهد قرارداد مظلومانه صلح امام حسن مجتبی(سلام الله علیه) با معاویه شد، به همراه برادران و خانواده‏اش به مدینه بازگشت. بانوی خردمند بنی‏هاشم به خوبی آگاه بود مردم چگونه امام معصومی چون امام مجتبی(سلام الله علیه) را فدای آمال و آرزوهای شیطانی خود کردند. او در رنج‏های برادر سهیم بود و شاهد خون جگر خوردن برادر و شهادت مظلومانه او، حتی اهانت به جنازه آن عزیز و از این همه درد چه داغ عظیمی بر سینه سوخته‏اش نهاده شد.

پیام‏رسان کربلا
زینب(سلام الله علیها)سمبل زنی شجاع، مدبر و لایق رهبری گروهی مصیبت‏زده در اوضاع و شرایطی بسیار سخت و بحرانی بود. مدیریت بحران را باید در رفتار او بجوییم.
حضرت زینب(سلام الله علیها) تاریخگوی نهضت سیدالشهدا است
عقیله بنی‏هاشم با تاریخ کربلا در حرکت است و تمام حوادث و رخدادها با زینب کبرا ارتباط دارد. بر این اساس می‏توان گفت تاریخ کربلا همان گونه که بخش عظیمی از تاریخ زندگی امام حسین(سلام الله علیه) را در بر دارد، بخش باشکوهی از تاریخ زندگانی این اسوه صبر را نیز تشکیل می‏دهد. از این‏رو نمی‏توان زندگی حضرت زینب(سلام الله علیها) را بدون واقعه سترگ کربلا و جدای از آن بررسی کرد؛ گرچه فقط به گوشه‏هایی از واقعه سال 61••• ه.ق که در ارتباط با فعالیت‏های سیاسی و اجتماعی حضرت زینب(سلام الله علیها) است اشاره می‏شود.

الگوی شکیبایی
تاریخ، زنی صبورتر از حضرت زینب (سلام الله علیها) ندیده است. در واقعه کربلا پسرانش در برابر دیدگان او سر بریده شدند اما شیون نکرد. پس از آن ناظر بود در چند ساعت پیشوایش امام حسین(سلام الله علیه) و برادران و پسران برادرانش به شهادت رسیدند و باز بردباری پیشه کرد. زینب(سلام الله علیها) سمبل زنی شجاع، مدبر و لایق رهبری گروهی مصیبت‏زده در اوضاع و شرایطی بسیار سخت و بحرانی بود. مدیریت بحران را باید در رفتار او بجوییم. گرچه او نیز به ظاهر اسیر و بسته به زنجیر بود و مصیبت‏ها و ناملایمات، بدن او را فرسوده کرده بود اما در همان حالت چنان اسرا را رهبری می‏کرد و چنان صبری سترگ و عظیم داشت که برای هیچ کدام از افراد بشر رسیدن به این حد صبر ممکن نیست مگر به فضل خداوند بلندمرتبه.
وقتی بانگ رحیل و کوچ در یازدهم محرم سال 61 از وادی کربلا سر داده شد و برای آزردن دل اسرا آنان را بر اجساد کسان‏شان گذر دادند، امام زین‏ العابدین(علیه السلام) نگاهی حزین بر پیکر قطعه قطعه پدر بزرگوارشان انداخت. این نگاه از دید ریزبین حضرت زینب پنهان نماند و خطاب به امام زمان خود عرض کرد: « آنچه می‏بینی تو را غمین نکند. به خدا سوگند که این حادثه از زمان رسول خدا (صلی الله علیه وآله) تا جد و پدر و عمویت نیز اتفاق افتاده بود. حال آنکه خداوند عهدی از گروهی از امت ستانده که فراعنه خاک آنها را نمی‏شناسند، ولی نزد اهل آسمان آشنایند؛ که این اعضای پاره پاره و تکه تکه و این اجساد به خون تپیده را جمع و دفن کنند. در این بیابان پرچمی برای مزار پدرت (سرور شهیدان) نصب می‏کنند که هیچ گاه نشان قبرش ناپدید نشده و در اثر گذشت زمان مَنِش او گم نشود. سران کفر و گمراهان بر نابودی مزار او بکوشند اما هیچ اثر نکند جز اینکه اثر او ظاهرتر و کار او نمایان‏تر شود.»

خطبه توفنده
کاروان اسرای اهل بیت پس از تحمل رنج‏های بسیار در حالی وارد کوفه شدند که شهر برای پیروزی یزید آذین بسته شده بود. کاروانیان و به ویژه حضرت زینب وقتی کوفه را با آن منظره دیدند، دردشان افزون شد، چرا که کوفه شهری آشنا نزد آنان بود. روزگاری سفیر کربلا به عنوان بانوی مجلله به همراه پدر و خانواده خود در کمال عزت وارد آن شهر شده بود و زنان کوفه ریزه‏خوار سفره علم و معرفت او بودند. با وجود کوهی از غم، حضرت زینب پرده سکوت و اشک را در هم ندرید زیرا سیاستمداری با درایت بود و اوضاع را تحت نظر داشت و می‏خواست با همه ناراحتی و دشواری اوضاع، ادای رسالت کند و پیام خون شهیدان را به گوش مردم برساند، و ماهیت رژیم خیانتکار یزید را آشکار سازد.
علاوه بر آن با بیان فجایع دلخراشی که کارگزاران یزید بر خاندان نبی اکرم(صلی الله علیه وآله) روا داشتند، مردم را به شورش و قیام علیه آنان فرا خواند.
حضرت زینب به مردم اشاره کرد ساکت باشند. نفس‏ها در سینه حبس شد و زنگ‏ها از صدا افتاد. سپس زینب(سلام الله علیها) به نیکویی به حمد و ثنای پروردگار پرداخت. چون به نام مبارک پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) رسید، بر او به نیکویی درود فرستاد و این شروع شکوهمند خطبه ایشان بود که با صدای گیرا و سخن راستین خود توجه همگان را به خویش جلب کرد، سپس با شجاعت و شهامت تازیانه شماتت و ملامت را به دست گرفت و به یاد مردم کوفه آورد که عهد خود را شکستند چرا که آنان مردمانی با صفات زشتِ خدعه و تزویر، بی‏ایمانی و چاپلوسی هستند.
اهانت وجسارت ابن زیاد ملعون‏:
حمد خدای را که شما را رسوا کرد و مردان‏تان را کشت و دروغ‏تان را آشکار ساخت.
حضرت زینب(سلام الله علیها)پاسخ فرمود:
حمد خدای را که ما را به پیامبرش کرامت بخشید و از آلودگی‏ها پاک گردانید،
پسر زیاد رسوا نمی‏شود مگر فاسق و دروغ نمی‏گوید مگر فاجر و آن چیزی است که ما از آن به دوریم.
ابن‏زیاد:
کار خدا را با برادرت چگونه دیدی؟
حضرت زینب(سلام الله علیها):
از خداوند در باره برادرم جز نیکویی و احسان ندیدم.
او و یارانش افرادی بودند که خداوند برای آنها شهادت را مقرر فرمود و آنها با اختیار خود به سوی جایگاه تعیین‏شده خود رفتند؛ ای زاده مرجانه، مادرت به عزایت بنشیند.
« آه ! که بد توشه‏ای برای خویش گرد آوردید و چه بد باری را برای روز رستاخیزتان بر دوش خویش نهادید. حسرت و سرنگونی بر شما باد! تلاش‏تان به نومیدی گرایید و دست‏هاتان بریده شد. سوداگری‏تان به زیان انجامید و به خشم خدا گرفتار آمدید و مُهر خواری و بیچارگی بر پیشانی‏تان زده شد.»
در ادامه سفیر کربلا تمام مسئولیت حوادثی را که رخ داده بود، بر دوش آنها افکند تا بر گردن سران و فرماندهان و امثال آنان نیفکنند و از سهل‏انگاری‏شان در دنیا و آخرت ترساندشان؛ زیرا در دنیا ننگی بود که هیچ گاه از دامان‏شان زدوده نمی‏شد و در آخرت، غضب الهی بود.
و حضرت زینب(سلام الله علیها) چنین صریح با مردم کوفه در بازار سخن گفتند که اشک از دیدگان آنان جاری شد چرا که بانوی فرزانه بنی‏هاشم سخنی جز حق نگفتند، کوفیان با حق ناآشنا نبودند، ولی از یاری کردنش دست باز داشته بودند، همانند انصار و مهاجرانی که حضرت فاطمه صدیقه (سلام الله علیها) با صدای پرطنین و صاعقه‏وار خویش خطاب‏شان کرد؛ همین گونه بود آهنگ صدای امام علی بن‏ابی‏طالب(علیه السلام) در آخرین سخنرانی‏هایش برای مردم کوفه. این یکی از مهم‏ترین درس‏هایی است؛ که مبلّغان قیام حسینی باید از حضرت زینب(سلام الله علیها) بیاموزند که به طمع دنیا یا ترس از حاکمان، با باطل سازش نکنند. خطابه ایشان در بر دارنده عوامل روانی و برخوردار از عاطفه‏ای جوشنده و توفنده بود تا آگاهی‏بخشی معنوی و ابراز دوستی صادقانه با رهبران راستین و دعوت صریح آنها و دادن مسئولیت مستقیم به شنونده و مخاطب باشند.
زن امروز؛ باید به پیروی از سفیر کربلا آنگاه که می‏خواهد مقاصد سیاسی اجتماعی خود را میان گروهها و احزاب مختلف مطرح سازد، صداقت را پیشه خود سازد و چون زینب کبری(سلام الله علیها) شجاعانه به همه جنبه‏های مختلف مقاصد خود بپردازد و تنها به یک یا چند جنبه از خط مشی خود بسنده نکند و از سایر جنبه‏ها غافل نشود. در تمام این خطبه غرّا روی سخن آن بزرگ‏بانو با مردم است و خود را مستقیم با ابن‏زیاد و یزید طاغی روبه‏رو نساخت. تمام گفتار آن حضرت پیرامون مسئولیت مردم در برابر اعمال‏شان است. این گونه سخن گفتن، بیانگر جامعه‏شناسی و مردم‏شناسی بزرگ‏بانوی کربلاست. زن امروز باید جامعه‏شناسی را از بانوی سیاستمدار صحرای کربلا بیاموزد و بداند چگونه با هر گروه و حزبی سخن بگوید و آنها را مخاطب قرار دهد.
یاری جستن از پروردگار
بدین گونه زینب کبرا دختر رشید علی(سلام الله علیهما) بدون اینکه هراسی به دل راه دهد با سخنان کوبنده و شکننده‏اش ابن‏زیاد را در برابر دیدگان مردمی که به قصد قدرت‏نمایی خود در آن مجلس جمع کرده بود، مفتضح و رسوا ساخت.
ابن‏زیاد تصور می‏کرد دختر علی بن‏ابی‏طالب(سلام الله علیهما) با ترس وارد مجلس می‏شود و عذر تقصیر می‏خواهد، به جرم خطبه‏ای که در بازار کوفه ایراد کرده بود، اما مجلس شاهد ورود بانویی شد که کمترین اعتنایی به شکوه ظاهری آن نکرد.
حضرت در برخورد خود با ابن‏زیاد نشان داد مؤمن ـ هر چند در اسارت باشد ـ هیچ گاه در برابر دشمن ـ هر چند قوی و قدرتمند ـ سر ذلت فرو نخواهد آورد.
چه چیز سبب شد زینب کبری در عین روبه‏رو شدن با آن همه مصائب در پاسخ ابن‏زیاد که سؤال کرد « کار خدا را با اهل بیت خود چگونه یافتی؟ » فرمود: «مشکلات، مصیبت‏ها و سختی‏هایی که در راه خدا دیدم، همه برایم زیبا بود.»؟ آیا به راستی کشته شدن عزیزانی چون برادر، فرزند، برادرزاده و ... برای یک زن زیباست؟! آیا آتش‏سوزی خیمه‏ها، غارت آنها، سرگردانی کودکان و پریشانی زنان و اسیری آنان و گردانیدن اهل بیت در کوی و برزن زیباست؟ چگونه ممکن است این همه سختی و مصیبت زیبا باشد؟ فقط یکی از این مصایب و سختی‏ها می‏تواند انسان پر مدعای مدرن قرن بیست و یکم را از پا در آورد تا به زمین و زمان ناسزا گوید و همه عرشیان و فرشیان را مقصر بداند و همه عالم را بازخواست کند که چرا دچار چنین مصیبتی شده است! چه چیز سبب شد زینب کبری(سلام الله علیها)همه مصایب و سختی‏ها را زیبا ببیند؟! زیبا دیدن چگونه قابل توجیه است؟
خداشناس حقیقی بنی‏هاشم؛ خود را بنده حق می‏دید و سربلندی خود را در گرو انجام وظیفه الهی خود می‏دانست. در مسیر عمل به وظیفه، شهادت انسان کاملی چون حسین بن‏ علی(سلام الله علیهما) و یاران فداکارش و اسارت اهل بیتش و همه ناگواری‏ها، گوارا و شیرین و زیباست. این جهان‏بینی مؤمن است که هر آنچه از سوی خدا به او می‏رسد، همه را خیر و زیبا می‏بیند زیرا که خداوند برای بندگانش جز خیر نمی‏خواهد و این نگرشی توحیدی و زیبا به تمام پدیده‏های جهان هستی است .
همه شکوه و عظمت و سربلندی بزرگ‏بانوی خردمند بنی‏هاشم در برابر قدرت ابن‏زیاد، از توان ایمان به خدا و آرامش سرچشمه گرفت. این همه اطمینان و بی‏هراسی را حضرت زینب از زنده نگاه داشتن یاد خدا در قلبش به دست آورد. آدمی باید بداند با یاد و ذکر خدا هیچ گاه به بن‏بست نمی‏رسد و شکست نمی‏پذیرد. چنان که امام حسین(سلام الله علیه) به بن‏بست نرسید و ذلت بیعت با یزید را نپذیرفت و با تسخیر دل‏های مؤمنان پیروز شد و عاشورا بزرگ‏ترین جاذبه دل‏های باایمان شد. حضرت زینب(سلام الله علیها)ادامه‏دهنده راه حسین بن‏ علی(سلام الله علیهما) و شاگرد مکتب ایشان بود و با سخنان خود به شوکت و عظمت نهضت خونین کربلا افزود.
عبیداللّه‏ گمان می‏کرد دختر علی بن‏ ابی ‏طالب(سلام الله علیهما) در جواب او خواهد ماند و به خدا شِکْوه می‏برد اما دید هر بار نهیب او کوبنده‏تر و حملاتش شدیدتر شد و چنان بنای خروشیدن را گرفت که هول و هراس بر دل او و تمامی کارگزارانش افکند و در همه حال سعی داشت بُعد سیاسی و حماسی اسارتش را بر هر چیز چیره گرداند تا روح حماسی حرکتش هر چیزی را تحت تأثیر قرار دهد و به عنوان چشمه جوشانی در بستر تاریخ بخروشد و زلال شجاعت و مبارزه و شور و حماسه را به کام خشکیده مردگان تاریخ بریزد و آرایش و زینت هر قیام و جنبشی باشد.

جنبشی بر ضد یزیدیان
عبیداللّه‏ در زیر ضربات و حملات کوبنده کلام آتشین عقیله بنی‏هاشم چنان درمانده شد که اقامت آنان را حتی برای یک روز در کوفه، خطری بزرگ برای حکومت خود دانست، بنابراین نامه‏ای به یزید نوشت و چگونگی ماجرای شهادت امام حسین(سلام الله علیه) و یارانش و نیز اسارت زنان را گزارش داد و از او خواست که در مورد اسرا تصمیم بگیرد. یزید در پاسخ فرمان داد کاروان اسرا با سرهای شهدا به شام روانه شوند.
روز اوّل ماه صفر سال 61 دمشق غرق در شادمانی، خود را پذیرای ورود خارجیان و کافران (بنا به تبلیغ رسانه‏های حکومتی بنی‏امیه) کرد! کاروان اسرای اهل بیت عصمت و طهارت پس از گرداندن در شهرِ آذین بسته شده دمشق ـ به مناسبت پیروزی یزید ـ به زندانی برده شد. پس از چندی یزید به شکرانه پیروزی بر حسین بن‏ علی(سلام الله علیه) مجلسی باشکوه آراست و از بزرگان شام و دیگر مناطق دعوت کرد و زینت‏بخش محفل خود را سرهای بریده شهدای کربلا قرار داد! در چنین حالی پذیرای اسرای خاندان نبی گرامی اسلام شد. به محض ورود حضرت زینب(سلام الله علیها) به مجلس و دیدن سر برادر بزرگوارشان(سلام الله علیه) با صدای حزین دادِ سخن داد:
«ای حسین! ای حبیب خدا، ای فرزند مکه و منا، ای پسر فاطمه زهرا، ای دخترزاده مصطفی ...» ناله سفیر کربلا چنان دل‏ها را دگرگون کرد که مجلس طرب و شادی را مبدل به مجلس غم و سوگواری نمود!
یزید شروع به سخن کرد و با سخنان کفرآلود و خوف‏انگیز خود مقدسات اسلام  و کشتن حسین(سلام الله علیه) را بی‏شرمانه انکار کرد. و این همه اطمینان و بی‏هراسی را حضرت زینب(سلام الله علیها) از زنده نگاه داشتن یاد خدا در قلبش به دست آورد.
آدمی باید بداند با یاد و ذکر خدا هیچ گاه به بن‏بست نمی‏رسد و شکست نمی‏پذیرد.
یارانش را به انتقام کشته‏های کفار قریش در جنگ بدر قلمداد کرد. در آن جوّ رعب‏آور، یزید به یاوه‏سرایی‏های خود ادامه داد و قصد آن را داشت که به کلی پرونده خاندان پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) و اسلام را پایان یافته اعلام کند و ارزش‏های دوران جاهلی را گستاخانه زنده نماید!
در آن فضای مرگبار و بهت‏انگیز حاکم بر مجلس، شیرزنی اسیر در بند از گوشه مجلس دادِ سخن داد و اجازه نداد یزید مقصود خود را عملی سازد و ارزش‏های دوران جاهلی را بار دیگر زنده سازد. او بیان کرد:
« ستایش پروردگار جهانیان و درود بر جدم سرور پیامبران، قول خدا راست در آمد که فرمود: ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساؤوا السُّوءَ أَن کَذَّبوُا بِآیاتِ اللّه‏ وَ کانوُا بِها یَسْتَهْزِئونَ ...».
سپس با تمسخر سلطنت و قدرت دروغین طاغوت، سرش را به سنگ کوفت و با بیان قدرت پایان‏ناپذیر الهی، قدرت مادی یزید را کوچک شمرد و فرمود:
« یزید! راستی تو بر این باوری اکنون که عرصه آسمان و زمین را بر ما تنگ کرده‏ای و ما را به عنوان اسیر این سو و آن سو می‏گردانی و بر ما چیره شده‏ای، ما نزد خدا هم این گونه خوار و بی‏مقدار هستیم؟ خیال می‏کنی چون پیروز شدی، نظر کرده خدایی و ما که مغلوب، خوار درگاه او؟ به همین خاطر باد در دماغ انداخته‏ای و با غرور به اطراف خود می‏نگری و شادمان مشت بر سینه می‏کوبی و خرسندی که چرخ دنیا بر مراد تو می‏گردد و کارها مطابق خواست تو نظام می‏گیرد و حکومتی که سزاوار ما بوده، بر تو هموار گشته است؟ اما لختی آهسته‏تر! چنین از روی نادانی سرود پیروزی مخوان. آیا فراموش کرده‏ای که خداوند می‏فرماید: «و لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَروا أنَّما نُمْلی لَهُمْ خَیْرٌ لاِءَنفُسِهِمْ، إِنَّما نُمْلی لَهُمْ لِیَزْدادوا إِثْما ...»
آغاز خطبه، هجوم‏هایی پی در پی است و هیچ ملاحظه‏ ای در آن با طاغوت دیده نمی‏شود. هر چه هست زبونی سلطنت و ریشخند کردن شکوه ظاهری آن و یادآوری عظمت خدای بلندمرتبه است و اینکه ملاک نزدیکی به خدا، رسیدن به حطام دنیا و چیزی از متاع فرسوده آن نیست.
آنگاه بزرگ‏بانوی اسلام، یکی از گناهان بزرگ یزید را به خاطرش آورد و آن گناه عظیم، گرداندن دخترکان نبی گرامی اسلام(صلی الله علیه واله و سلم) در کوچه و خیابان‏ها بود و به او سرکوفت زد: تو فرزند «طلقاء» ـ آزادشدگان ـ هستی و پیامبر پدران تو را پس از فتح مکه، زمانی که بر آنان چیرگی آورده بود، مورد بخشش قرار داد، آیا این عدالت است که دختران پیامبر از دهها کوی و برزن عبور داده شوند، در حالی که هیچ حامی و پشتیبان نداشتند؟!



کلمات کلیدی : نگاهی به زندگی حضرت سکینه(س) رباب امام حسین دختر مادر علی اکبر ع

نگاهی به زندگی حضرت سکینه(سلام الله علیها)

نگاهی به زندگی حضرت سکینه (س)


سَکینه، دختر امام حسین علیه السلام و مادرش رباب دختر امری ءالقیس است. نامش را امینه، امنیه و آمنه ذکر کرده اند و لقب وی را سکینه نهاده اند که به معنی وقار و سکون است.
سکینه همسر عبدالله اکبر، فرزند امام حسن و پسر عموی اوست که در روز عاشورا همراه امام حسین علیه السلام به شهادت رسید. از زمان ولادت حضرت سکینه علیها السلام اطلاع دقیقی در دست نیست؛ اما با توجه به فرمایش امام حسین علیه السلام خطاب به وی که فرمود: «تو بهترین بانوانی!» در می یابیم که وی در کربلا بانویی رشیده بوده و بین ده تا سیزده سال، سن داشته است.(1) آن حضرت حدود هفتاد سال عمر کرد و در سال 117 ق. در مدینه و بنابر قولی در راه حجّ عمره از دنیا رفت.(2)
خواهر سکینه، فاطمه و برادرانش امام زین العابدین، حضرت علی اکبر و عبدالله (علی اصغر) علیهم السلام اند.

رباب کیست؟

رباب همسر گرانقدر امام حسین علیه السلام، مادر عبدالله و سکینه و از زنان شایسته و نامدار تاریخ اسلام است. وی بانویی فاضله و محدّثه بود که همراه امام حسین علیه السلام و فرزندانش در کربلا حضور داشت. وی شاهد شهادت همسر و طفل شیرخواره اش بوده و رنج و مشقّات سفر کربلا را تحمّل نموده است. او وظیفه سنگین خویش را آن طور که مورد رضایت خدا و فرزند پیامبر بود، انجام داد. وی پس از آن به عنوان اسیر همراه دیگر زنان و دختران کاروان حسینی به کوفه و شام برده شد و در نهایت، به مدینه آمد و در آنجا اقامت گزید. رباب که از بهترین زنان عصر خویش بود، نزد امام حسین علیه السلام منزلتی عظیم داشت و شدّت علاقه امام به وی، به قدری بود که حضرت فرمود:
«من خانه ای را که سکینه و رباب در آن ساکنند، دوست دارم. علاقه مند به ایشان هستم و مال خود را برایشان خرج می کنم.»(3)
در مقابل، رباب هم که افتخار همسری امام حسین علیه السلام را داشت، این ارزش را حفظ نمود و بعد از واقعه عاشورا و شهادت همسرش با اینکه خواستگاران فراوانی داشت همه را رد کرد و گفت:
«پس از فرزند رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم همسری بر نمی گزینم.»(4)
او به تحقیق دریافته بود که هیچ کس نمی تواند همانند امامباشد و درس هایی را که او از مکتب انسان ساز حسینی فرا گرفته بود، دوباره برایش زمزمه کند. رباب به امام حسین علیه السلام بسیار وفادار بود و در حمایت و تبعیت از آن حضرت، زندگی کرد و پس از شهادت جانگدازش همراه دخترش سکینه، خیمه عزا برپا نمود و به اقامه عزای آن امام همام پرداخت. امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید:
«هنگامی که امام حسین علیه السلام شهید شد، همسر آن حضرت، رباب، برایش مجلس سوگواری برپا نمود و همراه زنان و خدمتگزارانش چنان گریه کرد که اشک چشمانش خشک گردید.»(5)
غم و اندوه فقدان امام سبب شده تا رباب یک سال پس از واقعه عاشورا از دنیا برود.
علاّمه مامقانی، رباب را در زمره زنان راوی حدیث نام برده و می نویسد: «نسبت به روایت وی، نهایت اعتماد است.»
یکی از مورّخان معاصر می گوید: او یکی از شاعران عرب و از برترین و برگزیده ترین زنان عصر خویش بود.(6)
رباب وقتی سر امام را در مجلس ابن زیاد مشاهده کرد، به شدّت منقلب شد و بنابر درخواستش هنگامی که سر را به او دادند، در آغوش گرفت و بوسید، از داغ امام گریست و اشعاری را زمزمه کرد که ترجمه اش چنین است:
آه! حسین من که از دستم رفت و داغش تا ابد بر دلم ماند. در کربلا نیزه ها به او هجوم آورده و تنش را به خاک و خون کشید. خداوند، جنایتکاران کربلا را سیراب نگرداند!(7)
مرثیه دیگر رباب در غم از دست دادن همسرش این گونه است:
آنکه را که فروغ بخش عالَمی بود، به خاک و خون افکندند و تنِ بی سر او را دفن کردند. خداوند، پاداش بسیار به تو عطا کند ای نواده رسول خدا! که با عزّت و شرف، سالار شهیدان گشتی و از خسران دور بودی! تو برای من کوهی بلند افراشتی که در پناهت آرام بودم و الطافت نسبت به ما قطع نمی شد. اکنون که تو رفتی، پدر یتیمان چه کسی باشد؟ و دستگیر محرومان که خواهد بود...؟(8)

عبدالله، برادر سکینه

عبدالله فرزند دیگر رباب و برادر سکینه علیها السلام است. امام وقتی یاران و افرادی از خانواده اش به شهادت رسیدند، تنها ماند و دیگر امیدی به یاری کسی نداشت، بنابراین برای خداحافظی به جانب خیمه ها آمد و اهل و عیالش را به صبر دعوت نمود و از آنها خواست قضا و قدر الهی را بپذیرند و از اطاعت پروردگار دل خوش باشند. وی سپس طفل شیرخواره اش را طلبید تا برای آخرین بار او را ببیند. حضرت زینب علیها السلام عبدالله را نزد امام علیه السلام آورد. آن حضرت فرزندش را به آغوش گرفت و گونه هایش را بوسید. هنوز وداع امام به پایان نرسیده بود که ملعونی از لشکر دشمن، گلوی عبدالله را نشانه گرفت و با تیر جفا پیکرش را به خون آغشته کرد. امام که از جسارت دشمن و شهادت مظلومانه آن طفل دل آزرده شده بود، مشتش را از خون گلوی او پر نمود و به طرف آسمان پاشید و فرمود: «خداوندا! این مصیبت بر من آسان است، چون که در معرض دید تو است.»(9)
امام حسین علیه السلام برای دفن عبدالله قبری حفر کرد و تنِ غرقه به خونش را به خاک سپرد. نگاه پرمهر و غمبار سکینه و مادرش در وداع با قربانی شش ماهه، عظمت این مصیبت را دو چندان نمود.
امام زمان علیه السلام در «زیارت ناحیه مقدّسه» می فرماید:
سلام بر عبدالله شیرخوار که او را هدف تیر قرار دادند و در آغوش پدر به قتلش رساندند. خدا لعنت کند حرملة بن کاهلی را که تیر به سویش انداخت...

گلستان فضایل

سکینه از چشمه زلال دانش و معرفت امام حسین علیه السلام جرعه ها نوشید و به درجه ای از ایمان و باور دینی رسید که امام در توصیفش می فرماید:
غالب (اوقات) بر سکینه چنین است که با تمام وجود محو جمال ازلی است. ایّامش غرق در عبادت و راز و نیاز با پروردگار سپری می گردد.(10)
این تعریف، بیانگر مقام برجسته دختر امام حسین علیه السلام در راستای یقین به پروردگار متعال و گسستن از مشغولیات و دلبستگی های دنیای فانی است.
سکینه، گوهری مستور در صدف عفّت و حیا و آراسته به اخلاق محمّدی است. وی شأنش بالاتر از مدح ستایشگران و مقامش والاتر از وصف دوستداران است؛ زیرا او در کنف حمایت بزرگانی چون پدر و برادر رشیدش امام زین العابدین و حضرت علی اکبر علیهم السلام قرار داشت و راه تعالی روح و مبارزه با نفس را از آنها فرا گرفته بود.
یکی از نویسندگان معاصر آورده است: «سکینه بانویی جلیل القدر، با نجابت و دارای مقام و منزلتی بلند است.»(11)
بانو بنت الشّاطی می گوید:
«به حق که خانم سکینه به سبب اصل و نسب عالی و شرافت و منزلت بالایش، صاحب عزّت بی پایان و آشکاری است.»(12)
مورّخ شهیر، غیاث الدّین میرخواند در کتاب حبیب السّیر می گوید:
«حضرت سکینه دختر امام حسین علیه السلامرا به خاطر جمال ظاهری و کمال باطنی و حسن خلق، عقیلة القریش گفته اند.»
دختر امام حسین علیه السلام از شجاعتی قابل تحسین برخوردار بود. وی در برابر ظالمان سکوت نمی کرد و به انجام تکالیف الهی همّت می گمارد. او از هیاهوی تبلیغاتی هراسی به دل راه نمی داد و با صلابت فاطمی دشمن را خوار و رسوا می نمود ، با دلیل و منطق سخن می گفت و حقّانیّت خویش را به اثبات می رساند.
روزهای جمعه ، خالد بن عبدالملک ، بر بالای منبر می رفت و به بدگویی از علی علیه السلام می پرداخت؛ این خبر به حضرت سکینه علیها السلام رسید ، وی همراه خدمتگزارانش نزد خالد می آمد و در مقابلش ایستاده و او را سبّ و لعن می کرد.
نگهبانان خالد جرأت آزار رساندن به سکینه را نداشتند؛ اما همراهانش را اذیّت کرده و آسیب می رساندند. در مجلسی که مروان، امیرمؤمنان علیه السلام را سب نمود، با شهامت ، او و اجدادش را لعنت کرد. دختر عثمان که در جلسه حاضر بود ، رو به سکینه کرد و گفت: من دختر شهیدم! سکینه علیها السلام سکوت کرد و آنگاه که مؤذّن صدا به اذان بلند کرد و به عبارت: «اشهد انّ محمّداً رسول الله» رسید ، خطاب به دختر عثمان فرمود: این ، پدر من است یا پدر تو؟ دختر عثمان شرمسار گشت و گفت: « لا فخر علیکم ابداً؛ من دیگر هرگز به شما فخر نخواهم کرد.»(13)
عظمت مقام و فصاحت و بلاغت کلام حضرت سکینه ، به کسی اجازه گستاخی و توهین نمی داد و همگان را سرجای خود می نشاند. همان طوری که سخن گفتن عمّه اش زینب علیها السلام بر دهان کوفیانِ بی غیرت و بی وفا مهر سکوت زد و آنان را به حیرت واداشت.

راوی حدیث

در منابع تاریخی آمده است که سکینه علیها السلام از پدرش امام حسین علیه السلام و عمّه اش امّ کلثوم روایت نقل کرده و فائد مدنی مولی عبیدالله بن ابی رافع و فاطمه بنت الحسین از او حدیث نقل کرده اند. ابن عساکر به سند خود از فائد مدنی می گوید: سکینه دختر حسین بن علی از پدرش برای من این حدیث را گفت که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می فرماید:
حملةالقرآن عرفاء اهل الجنّة؛ (روز قیامت) حاملان قرآن، شناخته شدگان اهل بهشتند.»(14)
علاّمه مجلسی به سند خویش از بکر بن احنف، از فاطمه دختر علی بن موسی الرضا علیه السلام، و از فاطمه و زینب و امّ کلثوم، دختران موسی بن جعفر علیه السلام و آنها از فاطمه دختر امام صادق علیه السلام، از فاطمه دختر امام باقر علیه السلام، از فاطمه دختر امام سجاد علیه السلام، از فاطمه و سکینه دختران امام حسین علیه السلام و آنها از امّ کلثوم دختر علی علیه السلام، از فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم، از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم روایت می کند که فرمود:
در معراج که به آسمان رفتم ، وارد بهشت شدم و به قصری از جواهر سفید رسیدم. این قصر دری داشت که با دُرّ و یاقوت تزئین شده بود و بر آن در پرده ای آویخته بود که چون سرم را بلند کردم، دیدم نوشته است: «خدایی جز الله نیست، محمّد صلی الله علیه وآله وسلم پیامبر خدا و علی، ولی و سرپرست مردم است.» بر پرده، این عبارت به چشم می خورد که: «خوشا به حال شیعیان علی!» وارد آن قصر شدم ، پس در برابرم قصری دیگر دیدم از عقیق که دری از نقره و پرده ای بر آن قرار داشت. سرم را بلند کردم، این جمله را دیدم: «محمّد ، پیامبر خداست و علی ، وصیّ مصطفی.» و همچنین نوشته بود: «شیعیان علی را به سرشت پاک بشارت ده!» پس وارد قصر شدم، که ناگاه مقابلم قصری دیگر از زبرجد ظاهر شد که از آن زیباتر ندیده بودم. بر آن قصر دری بود از یاقوت سرخ که بالای آن لؤلؤ به چشم می خورد و روی در پرده ای قرار داشت. پرده را بالا زدم و این جمله را روی آن نوشته شده یافتم: «شیعه علی همان رستگارانند!» به جبرئیل گفتم: این قصر از آنِ کیست؟ او گفت:
ای محمّد! متعلّق به علی، وصی و پسر عمویت! مردم در روز قیامت پابرهنه و عریان محشور می شوند، جز شیعیان علی؛ مردم در صحنه محشر به اسم مادرانشان خوانده می شوند، غیر از شیعیان علی که به نام پدرانشان خوانده می شوند؛ زیرا آنها علی را دوست داشته اند و به این خاطر، سرشتشان پاک گردیده است.(15)

محبوب دل پدر

سکینه در خاندانی بزرگ که خداوند مقامشان را رفعت بخشیده بود ، رشد نمود. تمسّک به راه مستقیم الهی و تبعیّت از احکام حیات بخش قرآن، او را به کمال انسانیّت رسانید و سبب شد هم طراز عقیله بنی هاشم ، زینب کبری علیها السلام از پیام آوران کربلا گردد؛ به طوری که دشمنان به شخصیّت با صلابتش معترفند و دوستداران اهل بیت علیهم السلام به وجودش مفتخر.
اخلاق نیک و خصال پسندیده این بانوی نمونه، وی را در نظر پدر که مربّی صالح و کاملی بود، عزیز نمود و چون ستاره ای فروزان در آسمان خاندان امام درخشید و همه را شیفته رفتار شایسته خود کرد. امام حسین علیه السلام که آگاه به ضمیر انسان ها و معیار سنجش اعمال است، سکینه را با زیباترین لقب، یعنی «خیرة النّساء» خواند و با عنایتی خاص مقام و منزلت وی را در مواقف بسیار ، بر دیگران آشکار نمود.
دلبستگی و مهر امام نسبت به سکینه ، در آخرین خداحافظی از خیمه ها، قابل توجّه و تأمّل است. وقتی آن حضرت نزدیک خیمه ها رسید ، فرمود:
«ای زینب! ای امّ کلثوم! ای سکینه! علیکنّ منّی السّلام.»
چون اهل بیت صدایش را شنیدند، برای وداع گرداگرد امام حلقه زدند. علاقه فراوان سکینه به پدر، عنان اختیار را از کفش ربود، دست هایش را بر سر فرود آورد و گفت: پدرجان! آیا تن به مرگ داده ای که این گونه خدا حافظی می کنی؟ ما، بعد از تو به چه کسی پناهنده شویم؟
سخنان عاطفه برانگیز دختر، بر قلب پدر، سنگین آمد و از بی تابی فرزندش گریست و فرمود:
«ای نور دیده ام! چگونه تسلیم مرگ نشود کسی که یار و یاوری ندارد؟»
صحبت های امام برای سکینه که بوی فراق و تنهایی می داد، او را از جمع حاضر جدا کرد و در حالی که آرام آرام می گریست، به گوشه خیمه رفت! شاید قصدش این بود که قلب پدر را بیش از این غصّه دار نکند. امام حسین علیه السلام با مشاهده این وضع از اسب فرود آمد و سکینه را نزد خویش خواند و او را به سینه چسباند و اشک هایش را پاک نمود و فرمود:
«ای سکینه! بدان که بعد از من گریه زیادی در پیش خواهی داشت؛ اما تا هنگامی که جان در بدن دارم، با این اشکِ جانگدازت ، دلم را آتش نزن! آن زمان که کشته شدم، تو که بهترین زنان هستی، سزاوارترین فرد به گریستن بر منی!»
لفظ جمع در اینجا، بیانگر این است که سکینه جزء بانوانی است که دلیلی واضح بر بالابودن مقامشان وجود دارد، مانند حضرت زهرا علیها السلام و زینب علیها السلام.(16)

کاروان کربلا

سکینه بلایای سنگین روز عاشورا را با دلی استوار و اراده ای پولادین تحمّل نمود. این توان، برخاسته از باطن پاک و توجّه کامل او به ذات احدیّت بود، همان گونه که امام حسین علیه السلام درباره اش فرموده: «دخترم، دائم محو جمال الهی است.» مطمئنّاً اگر امام بردباری او را محک نزده بود و به درجه ایمانش واقف نبود، او را همراه خویش به سفری پرحادثه نمی برد تا مبادا از آن حوادث دهشت بار روحش متزلزل شده و دینش دستخوش دگرگونی گردد. سکینه به مرتبه ای از یقین و رضای الهی رسیده بود که کشته شدن پدر و برادرها و عموها را دید، اما لب به شکایت نگشود و آن مصائب را لطف الهی دانست.
وی نظاره گر وقایع عاشورا بود. او ندای کمک خواهی پدرش را که مظلومانه یار و یاور می طلبید، شنید و با تمام وجود، درد بی کسی مادر، خواهر، عمّه ها و زنان را چشید و با اینکه در اوان جوانی بود، سرپرستی دختران کوچکتر از خود را به عهده گرفت و به دلداری آنها پرداخت. با آنکه عطش تا عمق وجودش پنجه افکنده بود، دلیرانه مقاومت کرد و از بی آبی، شکوه ننمود.
او پس از شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام بالینش حاضر شد و با سوز دل، نوحه سرایی کرد و زمانی که پدرش عمود خیمه عباس علیه السلام را کشید، داغ سنگین این مصیبت را در خود مخفی نگه داشت تا دشمن خیال نکند فرزندان حسین علیه السلام مرعوب شده و شکیبایی را از دست داده اند. او به خدا دل بسته بود، با صبر قرین بود و از راه مستقیم الهی خارج نشد.
سکینه از اوّلین افرادی است که از شهادت امام مطّلع گردید. وقتی اسب بی صاحب امام، با زین واژگون و شیهه زنان به سوی خیمه آمد، او به استقبالش رفت و با زبان حال ، احوال پدر را جویا شد. او به این فکر می کرد که: آیا لحظه آخر به امام آب دادند یا خیر؟ بغضِ فروخورده اش یکباره به خروش تبدیل شد و فریاد برآورد که: واقتیلاه! واابتاه! واحسیناه! واحسناه! و واغربتاه!
زمانی که دشمن، او و دیگر زنان را به قتلگاه برد تا از کنار کشتگان عبور دهد، او ناگهان بر پیکر خونین پدر افتاد و او را به آغوش گرفت و طوری گریست که دوست و دشمن گریان شدند. عمر بن سعد فرمان داد با زور و تهدید دختر امام حسین علیه السلام را از بدن پدر جدا نموده و همراه بقیه مصیبت دیدگان به اسارت برند. سکینه می گوید:
وقتی پیکر پدرم را در آغوش گرفتم، از حلقوم بریده اش این ندا را شنیدم که می گفت:
شیعتی ما ان شربتم ماء عذبٍ فاذکرونی
او سمعتم بغریبٍ او شهیدٍ فاندبونی (17)
شیعیان من! هر زمان که آب گوارایی نوشیدید، مرا به یاد آورید و اگر سرگذشت غریب و شهیدی را شنیدید، بر من بگریید!

تبلیغ در اسارت

حفظ ارزش های دینی، جزء اهداف مقدّس رهبران الهی است. آنها در نشر آیین محمّدی به اقتضاء زمان و مکان کوشیده اند. فرزندان اهل بیت علیهم السلام نیز چون اجداد خویش با پیش گرفتن روش صحیح در میدان رویارویی حقّ و باطل، دشمن را رسوا نموده و با پاسداری از خون شهیدان، هدف مقدّس آنها را زنده نگه داشته اند.
دختر امام حسین علیه السلام می دانست پدر بزرگوارش به خاطر امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با بدعت ها و انحرافات دینی و اجتماعی قیام نموده، بنابراین دیدن سر بریده امام بر نیزه، او را نگران نساخت؛ اما وقتی چشم نامحرمان به ساحت مقدّس اهل حرم افتاد، کوشید از آن نگاه ها در امان بماند.
سهل بن ساعد انصاری- از اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم - در چگونگی ورود اهل بیت علیهم السلام به شام می گوید:
من قصد رفتن به بیت المقدّس را داشتم. چون نزدیک شام رسیدم، دیدم مردم، شهر را آذین بسته و به جشن و سرور پرداخته اند. سؤال کردم: آیا برای شامیان عیدی هست که من اطلاع ندارم؟ پاسخ شنیدم: ای پیرمرد! از بیابان آمدی؟ گفتم: من سهل بن ساعدی هستم و رسول خدا را دیده ام. گفتند: عجب است که آسمان، خون نمی بارد و زمین، اهلش را فرو نمی برد! گفتم: مگر چه شده؟ گفتند: این، سر حسین است که از عراق هدیه آورده اند! جلوتر رفتم، پرچم هایی دیدم که در بین آنها سری بر نیزه است. او شبیه ترین افراد به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بود و پشت سر آن، بانوانی بر شترانی بی پوشش سوار بودند. نزدیک تر رفتم. از نخستین زن پرسیدم: کیستی؟گفت: من سکینه، دختر حسینم. گفتم: من سهل ساعدی از اصحاب جدّت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم هستم، اگر حاجتی داری برآورم! فرمود: به حامل سر بگو جلوتر رود تا مردم به تماشای آن بپردازند و چشمانشان به حرم پیامبر نیفتد! سهل می گوید: من نزد آن نیزه دار رفتم و مبلغی به او دادم و گفتم: سر را جلوتر از زنان ببر و او پذیرفت.(18)
آری، همچنان که جدّه اش حضرت زهرا علیها السلام تا لحظه های آخر زندگی به پاسداری از فرامین الهی کوشید و در نظر هیچ نامحرمی ظاهر نشد، او نیز در بحرانی ترین لحظات حیات، تابع دستورات الهی بود؛ گرچه حوادث آن روزها کافی بود تا کوه را از هم بپاشد و زمین و آسمان را درهم کوبد.
اسیران آل رسول را در حالی که به ریسمان بسته شده بودند و از میان جمعیت عبور می دادند، وارد مجلس یزید کردند. جفاکاران شام که از بزرگی، شکوه و ابّهت آنها در شگفت مانده بودند، پرسیدند: شما چه کسانی هستید؟ سکینه فرمود: ما اسیران، از خاندان محمّد صلی الله علیه وآله وسلم هستیم!(19)
تبلیغ روشنگرانه، با بیان موجز و مختصر جهت بیداری خفتگان در غفلت، از رسالت های مهمّ بازماندگان واقعه عاشورا بود. دختر امام حسین علیه السلام با سخن کوتاه «ما اسیران آل محمّدیم»، مردمِ مسخ شده از تبلیغات پوچ و پرهیاهوی یزید را به تفکّر واداشت که: اگر اینها آل محمّدند، چرا اسیر شده اند؟ بنابراین، یزید در مواقف مختلف با اقدامات سنجیده و درستِ وابستگان امام علیه السلام رسوا می شد و جوانه های هوشیاری در دلها و افکار مردم شام روییدن آغاز می کرد.
حضرت سکینه علاوه بر بیدارگری های غیر مستقیم، در برابر دید همگان مقابل ظالمان می ایستاد. وی وقتی سر بریده فرزند زهرا علیها السلام را مقابل یزید مشاهده کرد که او با جسارت بدان هتاکی می کند و شعر پیروزی می سراید، فریاد برآورد و گفت: به خدا، سخت دل تر از یزید ندیدم و کافر و مشرکی بدتر و جفاکارتر از او نیست.(20)
آنگاه که یزید در مورد پدرش گفت: حسین، حق را منکر شد و قطع رحم نمود و در ریاست و رهبری با من ستیز کرد. در پاسخش فرمود:
ای یزید! از کشتن پدرم خوشحال نباش! او مطیع خدا و رسول بود و دعوت حق را اجابت کرد و به سعادتِ شهادت نائل آمد! ولی روزی خواهد آمد که تو را بازخواست می کنند، خود را برای پاسخگویی آماده کن! ولی تو چگونه می توانی پاسخ دهی؟(21)
دختر امام حسین علیه السلام دریافته بود که ستمگران یزیدی و ناسپاسان کوفی برای اسیران حُرمتی قائل نیستند و یزید ظالم به جز انتقام گیری از امام و ذرّیه اش هدفی ندارد. مصیبت دشت نینوا و شهادت پدر و برادرها عواطف وی را تحت تأثیر قرار داد؛ به ویژه زمانی که یزید ملعون بر لب و دندان امام چوب زد و با آن ضربه ها، روح و روان ریحانه بتول را جریحه دار نمود. او به ناچار همراه خواهرش (فاطمه) به دامن عمّه شان زینب پناهنده شده و گفتند:
«یا عمّتاه انّ یزیداً اینکت ثنایا ابینا بقضیبه؛ عمّه جان! یزید با چوبدستی دندان های پدرمان را می زند.»
و این استمدادطلبی، حکایت از این دارد تا عمّه نگذارد او چنین کند! نفس فاطمی و علوی، دختر علی (علیه السلام) آنها را به آرامش دعوت نمود و غیورانه در مقابل یزید ایستاد و فرمود: آیا چوب می زنی؟ دستت بشکند! این سر و صورت از چهره هایی است که سال های طولانی برای خدا سجده کرده است!(22)

رؤیای حضرت

حضرت سکینه علیها السلام می گوید:
در یکی از شب ها که در شام بودم، خوابی دیدم طولانی. در آخر آن خواب، زنی را مشاهده کردم که دست بر سر نهاده و نالان است. پرسیدم: این بانو کیست؟ گفتند: فاطمه دختر محمّد رسول خدا و مادرِ پدر تو است! گفتم: به خدا، نزد او می روم و از آنچه با ما کردند، به وی شکایت می کنم. پس نزد او رفته، مقابلش ایستادم و گریستم و گفتم: مادرجان! حقّ ما را منکر شدند، جمع ما را از هم جدا کردند و حُرمت ما را نگه نداشتند! مادرجان! به خدا، پدرم حسین را کشتند!
پس آن بانو به من فرمود:
سکینه جان! دیگر سخن مگو که دلم را سخت لرزاندی و قلبم را پاره کردی! این پیراهن پدر تو است، آن را نگه داشته ام تا زمانی که خدا را ملاقات کنم!(23)

بازگشت به کربلا و مدینه

اوضاع و احوال اجتماعی با سخنرانی ها و بیدارگری های اهل بیت علیهم السلام تغییر یافت؛ یزید سمبل جنایت و غاصب حقّ امام شناخته شد و مورد نکوهش و لعن مردم واقع گردید. ماندن اسیران در شام، سبب سرنگونی حکومت ظالمانه یزید می شد و آبروی بنی امیه را بیش از پیش، از بین می برد؛ بنابراین یزید تصمیم گرفت هرچه زودتر مقدّمات بازگشت خاندان امام علیه السلام را به مدینه فراهم کند. سکینه، همراه با دیگر اسیران به سوی مدینه رهسپار شد. وقتی کاروان اسیران به عراق رسیدند، از راهنما خواستند از کربلا برود تا آنها به زیارت عزیزانشان بپردازند. در مدّت سه شبانه روز که اهل بیت علیهم السلام در کربلا بودند، روز و شب به نوحه خوانی می گذشت و گریه و زاری می کردند و از کنار قبری به کنار قبری دیگر می رفتند.(24)
هنگام ترک آن سرزمین، سکینه بسیار گریست و بانوان را به وداع با مرقد شریف امام فراخواند و چنین نوحه سرایی کرد:
ای کربلا! با تو در مورد پیکری وداع می کنیم که بدون غسل و کفن در این مکان دفن شد! ای کربلا! ما همراه امینمان (امام سجّاد علیه السلام) با تو وداع می کنیم، در مورد حسینی که روح پیامبر و روح وصیّ او حضرت علی علیه السلام بود.(25)
ای کربلا! با تو در مورد پیکری وداع می کنیم که بدون غسل و کفن در این مکان دفن شد!
وقتی سکینه علیه السلام به مدینه رسید، همراه زنان بنی هاشم جامه سیاه پوشید و مجلس عزا برپا نمود و با نقل حادثه خونین کربلا از نهضت جاودانی امام حسین علیه السلام دفاع کرد. مجالس وعظ و سخنرانی او موجب بیداری وجدان های به خواب رفته و شناخت راه سعادت برای انسان های مشتاقِ هدایت شد. دختر امام حسین علیه السلام همراه مادرش رباب، عمّه ها و دیگر بانوان، مورد توجّه مردم مدینه بود. مشکلات مردم به دست آنها حل می گردید و خوشه چینی از خرمن سبز تعالیم حسینی و مکتب رهایی بخش اسلام به وسیله آنها برای مردم محقّق می شد. گذران روزها، ماه ها و سال ها، خاطره سوزناک کربلا را از ذهن مسافران این سفر پربلا پاک نکرد. زنان هاشمی جلسات عزاداری را قطع نکردند و با حزن و اندوه، آن روزها را به یاد می آوردند. امام صادق علیه السلام فرمود:
هیچ بانوی هاشمی، سرمه به چشم نکشید و خضاب نساخت و از خانه هیچ فرد بنی هاشم تا پنج سال دودی بلند نشد تا اینکه عبیدالله بن زیاد به هلاکت رسید.(26)
خانم سکینه علیها السلام در خانه امام سجّاد علیه السلام زندگی می کرد؛ خانه ای که صاحب آن برای گریه بر «سیّدالشّهدا» روز و شب نمی شناخت. زمانی که از امام می خواستند کمتر بگرید تا چشمانش آسیب نبیند، می فرمود:
چگونه نگریم در حالی که دیدم خواهران و عمّه هایم در عصر عاشورا از این خیمه به آن خیمه می دوند؟!
به این ترتیب، حضرت سکینه علیها السلام در مدّت عمرش در شهر پیامبر و در منزل برادرش، امام سجّاد علیه السلام زندگی کرد و به ترویج و نشر راه امام حسین علیه السلام پرداخت.

آرامگاه

سرانجام حضرت سکینه علیه السلام در پنجم ربیع الاوّل 117 ق. دنیا را وداع گفت و روح مطهّرش در بهشت برین سکنا گزید. آرامگاه آن بانوی گرامی در قبرستان بقیع (مدینه) است؛ وی هنگام انجام عمره، در مکّه رحلت کرده است. و گروهی نیز بر این باورند که: آرامگاه او در مقبره باب الصّغیر (دمشق) می باشد، که هم اکنون زیارتگاه شیعیان می باشد...(27)

پی نوشتها:

1. حضرت سکینه و...، علاّمه مقرّم، ص 262.
2. همان، ص 263.
3. محدّثات شیعه، دکتر غروی نایینی، ص 210.
4. ریاحین الشّریعه، ج 3، ص 315 و 316.
5. تذکرةالخواص، ص 150.
6. اصول کافی، ج 1، ص 462؛ بحارالانوار، ج 45، ص 17.
7. محدّثات شیعه، ص 176.
8. ریاحین الشّریعه، ج 3، ص 315.
9. نفس المهموم، ص 161.
10. اسعاف الراغبین، در حاشیه نورالابصار، ص 202.
11. اعلام النّساء، ج 2، ص 202.
12. تراجم سیّدات بنت النّبوّه، ص 956.
13. همان، ص 157.
14. همان، ص 155.
15. بحارالانوار، باب فضل الشّیعه، ج 65.
16. نفس المهموم، ص 160.
17. مصباح، کفعمی، ص 376.
18. نفس المهموم، ص 205.
19. همان، ص 206.
20. همان، ص 207.
21. منتخب، طریحی، ص 457.
22. معالی السّبطین، ج 2، ص 156.
23. ریاحین الشّریعه، ج 3، ص 280 - 278؛ نفس المهموم، ص 217.
24. مقتل الحسین(ع)، مقرّم، ص 471.
25. معالی السّبطین، ج 2، ص 198.
26. بحارالانوار، ج 10، ص 293.
27. ریاحین الشریعه، ج 3، ص 280 و 281.

منبع:پایگاه حوزه



کلمات کلیدی : نگاهی به زندگی حضرت سکینه(س) رباب امام حسین دختر مادر علی اکبر ع
زیارتنامه حضرت زهرا سلام الله علیها جهت دریافت کد کلیک کنید