آقا اجازه! این دو سه خط را خودت بخوان!
نوشته شده به وسیله ی نور الزهراء در تاریخ 90/12/2:: 9:53 عصر
قبل از هجوم سرزنش و حرف دیگران
****
آقا اجازه! پشت به من کرده قلبتان
دیگر نمی دهد به دلم روی خوش نشان!
****
قصدم گلایه نیست، اجازه! نه به خدا!
اصلا به این نوشته بگویید «داستان»
****
من خسته ام از آتش و از خاک، از زمین
از احتمال فاجعه، از آخرالزمان!
****
آقا اجازه! سنگ شدم، مانده در کویر
باران بیار و باز بباران از آسمان
****
اهل بهشت یا که جهنم؟ خودت بگو!
آقا اجازه! ما که نه در این و نه در آن!
****
«یک پای در جهنم و یک پای در بهشت»
یا زیر دستهای نجیب تو در امان!
****
آقا اجازه!............................
.......................................!
****
باشد! صبور می شوم اما تو لااقل
دستی برای من بده از دورها تکان...
****
آقا اجازه! خستهام از این همه فریب
از های و هوی مردم این شهر نانجیب
****
آقا اجازه! پنجرهها سنگ گشتهاند
دیوارهای سنگی از کوچه بی نصیب
****
آقا اجازه! باز به من طعنه میزنند
عاشق ندیدههای پر از نفرت رقیب
****
«شیرین»ی وجود مرا «تلخ» میکنند
«فرهاد»های کینه پرست پر از فریب
****
آقا اجازه! «گندم» و «حوا» بهانه بود
«آدم» نمیشویم! بیا: ماجرای «سیب»!
****
باشد! سکوت میکنم اما خودت ببین ... !
آقا اجازه! منتظرند اینهمه غریب
کلمات کلیدی : شعر امام زمان( عج)