اتل متل یه مادر ...
نوشته شده به وسیله ی نور الزهراء در تاریخ 91/1/30:: 3:23 عصر
اتل متل یه مادر دس به پهلو گرفته
چند روزی هس که دیگه از بابا روگرفته
چند روزی هس که دیگه بچه ها تاب ندارن
همش فکر مادرن طفلیا خواب ندارن
مادرشون فاطمه مثل یه گل ظریفه
همه دنیا می دونن که برگ گل ضعیفه
همه دنیا می دونن که گل کتک نداره
صورت نازنینش طاقتِ چَک نداره!
همه دنیا می دونن که گل سوزوندنی نیس
گل که آتیش بگیره تو دنیا موندنی نیس
اتل متل یه دختر شبیه گل می مونه
باید به جای مادر بشه خانم خونه
باید دیگه موهاشو تنهایی شونه کنه
باید نذاره حسین چیزی بهونه کنه
باید حواسش دیگه فقط به داداش باشه
هرجایی داداشش رفت خواهرش همراش باشه
به مادرش قول داده چندسال بعد کربلا
وقتی که داداش حسین می ره به جنگِ بدها
ببوسه جای مـــــــــادر زیر گلوی اونو
نگاه کنه به چشماش ببوسه روی اونو
اتل متل کربلا حسین به جبهه می ره
بعد از شهادت اما خواهر اون اسیره
منبع:http://hoor63.parsiblog.com/Posts/194/
کلمات کلیدی :