سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حاجی بخشی در گذشت *** روایت آوینی

 روایت تکان‌دهنده از لحظه شهادت فرزند و داماد حاجی‌بخشی

حاجی بخشی را همه با شعار «ماشاء‌الله، حزب‌الله» و تویوتای پر از ترکش می‌شناسند. پیر جبهه‌های دفاع مقدس که در دو سه سال اخیر با بیماری و جراحت  ‎های ناشی از جانبازی دست و پنجه نرم کرد و سرانجام، صبح امروز (سه‌شنبه) به دیدار معبود شتافت.

حاجی بخشی

 

به گزارش رجانیوز، حاج بخشی در دوران دفاع مقدس با یک گونی شکلات و دریایی از سرور به خط جبهه می‌رفت. او مرتباً می‌گفت اینجا خانه خودمان است و همه می‌دانستند که او نظر به کشورگشایی ندارد؛ بلکه می‌خواهد از سر طنز جوابی به صدام داده باشد و به‌راستی چه کسی می‌تواند باور کند که در این لحظات، دو ساعتی بیش از شهادت فرزند او نمی‌گذرد و با این‌همه، او هنوز هم روحیه خود را حفظ کرده است؟

روایت شیرین و شهدناکی است داستان زندگی و طبع حاجی بخشی از زبان یکی از همراهان و دوستان  ‎اش. سردار حاج سعید قاسمی در گفت‌وگو با رجانیوز به بررسی منش و زندگی این جانباز دوران دفاع مقدس پرداخت و از خصوصیات شاخص حبیب‌ابن‌مظاهر جبهه‌ها گفت. متن این گفت  ‎وگوی خواندنی در ادامه آمده است:

"من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ینتظر". تسلیت عرض می‌کنم ایام ماه صفر و اسارت اهل‌بیت (ع) و همچنین فقدان "حبیب ابن مظاهر" جبهه‌های حق علیه باطل، حاجی بخشی را.

در طول سه دهه پرفراز و نشیب انقلاب اسلامی، حاجی بخشی که به حق چه در زمان جنگ و حضورش در خط مقدم، گرمی بخش جبهه‌ها بود و همچنین از بعد از رحلت حضرت امام(ره) در تمامی صحنه‌ها، ما این حبیب ابن مظاهر انقلاب را می‌بینیم که حضور جدی دارد.

حاجی بخشی خودش یک کلکسیون و نمایشگاه کاملی از همه روزهای غم‌بار و روزهای خوش و باشکوه و پیروزمند بیش از سه دهه انقلاب اسلامی است. آن مقدار که ما حاجی را در جبهه‌ها درک کردیم، از روزهای سخت جبهه‌ها گرفته تا فتح‌المبین و بیت‌المقدس تا سه راهی شهادت، همان  ‎جایی که شاید یکی از طلایی‌ترین و ناب‌ترین فیلم‌های دوران جنگ یعنی شلیک موشک کاتیوشا به سمت خودروی استیشن حاجی بود و دامادش کنار کانال پرورش ماهی، فیلم‏برداری شده است؛ دامادش کنار دست خودش شهید شد و آن صحنه خاموش کردن آتش با پتو توسط حاجی و شوکی که بهش دست داده بود.

قبل از آن هم در والفجر 4، پسرش حاج عباس بی‌سیم‌چی خود من بود و شهادت همین عباس در والفجر 8 که حاجی بخشی خودش هم با یک جعبه نقل و نبات و عطر حضور داشت. خودش هم دوربین به دست گرفته بود و یک تنه، هم مبلغ بود و هم بین سنگر‌ها عطر پخش می‌کرد. در جبهه همیشه دوربین دستش بود و فیلمبرداری می‌کرد.

در جریان یکی از همین فیلمبرداری‌ها، حاجی بخشی پتوی یکی از شهدا را که کنار می‌زند تا از او فیلم بگیرد، می‌بیند که عباس خودش شهید شده است. آن  ‎جا پسرش را بغل کرد و یکی از باشکوه‌ترین صحنه‌های دفاع مقدس را خلق کرد؛ یک صحنه عالی از ایثار و دل  ‎دادگی بسیجیان آقا روح‌الله.

این روحیه ادامه دارد تا رحلت امام(ره) و دفن خود حضرت امام که مجددا حاجی بخشی در دفن بزرگ  ‎مرد تاریخ باشکوه جهان اسلام و جان مسلمانان جهان حضور دارد. بعد از رحلت آقا روح‌الله هم حاجی بخشی در فتنه‌های بعدی، چه در دوران کارگزاران آقای هاشمی و چه در زمان اصلاحات آقای خاتمی، فعالیت کرد؛ مثلاً یک تنه جلوی مجلس ششم و فتنه‌هایش می‌ایستد. یک خاطره‌ای هم از این ماجرا بگویم؛ در مقطعی که در آن مجلس، عده‌ای از نمایندگان اسائه ادبی به حضرت آقا کردند و نامه‌ای نوشتند که شما هم مثل حضرت روح‌الله، جام زهر را بنوشید که موجب امتنان نمایندگان است؛ حاجی بخشی یک تنه جلوی مجلس حاضر شد و گفت: اگر هیچ‏کس هم با من نباشد و من تک و تنها باشم، اگر رهبری به من اذن بدهد، همین الان این ساختمان مجلس را به توپ می‌بندم. همان‏جا تک تک نمایندگانی را که می‌شناخت و می‌دانست در این ماجرا دستی داشته‌اند، مضحکه می‌کرد و واکنش جدی نشان می‌داد. در واقع باید گفت حاجی بخشی مظهر «جگر و جرأت حزب‌الله» در تمامی صحنه‌ها محسوب می‌شد؛ به ویژه مواقعی که یک تنه سوار ماشین می‌شد و در همین خیابان ولی  ‎عصر -در آن زمانی که هنوز نیروی انتظامی و امر به معروف و این‌ها نبودند- کار همه این‌ها را می‌کرد.

حاجی همیشه حالت زیبایی داشت با آن «تفنگ سیمینوف» خودش که نماد این بود که سلاح را نباید زمین گذاشت. با آن هیبت خاص تقریبا در بین قریب به اتفاق کلیه مجاهدین جهان اسلام و کسانی که به سرنوشت انقلاب اسلامی اهمیت می‌دهند، آشنا بود و کسی نیست که با حاجی بخشی و چهره خاصش آشنا نباشد. دوستان ما که از نقاط مختلف جهان می‌آیند، همیشه حال حاجی بخشی را از من و بقیه می‌پرسند که این درگذشت را باید به آن‌ها هم تسلیت گفت.

سرکشی به خانواده شهدا و خانواده جانبازان و مجروحین هم یکی از کارهای همیشگی و خاص حاجی بود و عادت داشت که در بیمارستان‌ها برود و با این افراد شوخی کند و فرح بخش محافل سرد و یخ زده جانبازان باشد.

در زمینه سازندگی جهادی هم در حد توانش فعالیت می‌کرد. همه می‌دانند که زمینی در کرج تهیه کرد و آن را تبدیل به یک گاوداری کرد و فعالیت خوبی داشت. یک کارگاه کوچکی هم راه انداخت و به تولید و خدمات از این نوع پرداخت.

در جنگ "خوشه‌های خشم" در لبنان و در جنگ 16 روزه با حاج حسین الله‌کرم و حاج محمود ژولیده و برخی دوستان به لبنان رفتند و در خط مقدم در جنوب لبنان حاضر شد؛ هم روحیه می‌داد به رزمندگان و هم سرکشی می‌کرد از خانواده شهدا و شور و هیجان خودش را به جبهه‌های لبنان هم منتقل کرد. وقتی خانواده شهدا هم حاجی را می‌دیدند، چون با چهره ایشان آشنا بودند، به شدت به وجد می‌آمدند و حضور حاجی بخشی، محفل بچه‌های حزب‌الله را حسابی گرم می‌کرد.

در فتنه 88 هم که الحق کمرشکن بود و اصلا توقع نداشتیم خواص انقلاب این چنین ریزش کنند، با اینکه حال حاجی بخشی خوب نبود و در بیمارستان بود، هر بار بچه‌ها به دیدارش می‌رفتند، قوت قلب می‌داد که پشتیبان ولایت باشید و پشت ولایت را خالی نکنید. به هر شکل سعی می‌کرد بچه‌ها را گرم و انقلابی نگه دارد. اما در هر صورت، "فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلا یَسْتَقْدِمُونَ"، رضاییم به رضای خدا.

هر وقت هم خدمت حضرت آقا می‌رسید، آقا اعلام رضایت می‌کردند از ایشان و ان‌شاء الله امام و رهبر و شهدا از ایشان راضی باشند و سر سفره آقا عبدالله مهمان باشند. پسر شهیدش و داماد شهیدش ان‌شاءالله در "یوم الفقر" دستش را بگیرند و حاجی هم دست ما را در روز تنگدستی بگیرد و ما را هم بر سر سفره‌ای مهمان کند که خودش مهمان است.

سید شهیدان اهل قلم سید مرتضی آوینی در یکی از سلسله برنامه های روایت فتح، به روحیه جهادی و ایثارگری غیرقابل تصور حاج بخشی اشاره می کند. متن کامل نوشته شهید آوینی به شرح زیر است:

تربت پاک خوزستان، پوشیده از شقایق‌های سرخ، بار دیگر میزبان قدوم مبارکی است که راه تاریخ را به سوی نور می‌گشایند و این شقایق‌های سرخ نیز که تو گویی با خون آبیاری شده‌اند، بر همان پیمانی شهادت می‌دهند که حزب الله را بدین خطه کشانده است؛ همان پیمانی که رجالی از مؤ‌منین با حق بسته‌اند و در همه‌ی طول تاریخ بر آن پایمردی ورزیده‌اند.

تربت پاک خوزستان، پوشیده از شقایق‌های سرخ، بار دیگر میزبان قدوم مبارکی است که راه تاریخ را به سوی نور می‌گشایند: حزب الله؛ مردانی که تندباد عواصف آنان را نمی‌لرزاند، از جنگ خسته نمی‌شوند، ترسی به دل راه نمی‌دهند، بر خدا توکل می‌کنند و عاقبت نیز از آن متقین است.

اسوه‌ی حزب ابوالفضل العباس (ع) است و درس وفاداری را از او آموخته‌اند. وقتی با این جوانان سخن از عباس می‌گویی، در دل خود جراحتی هزار و چند صد ساله را باز می‌یابند که هنوز به خون تازه آغشته است؛ جراحت کربلا را می‌گویم.

اکنون وعده‌ی خداوند تحقق یافته است و قومی را مبعوث ساخته که محبوب او هستند و او نیز محبوب آنهاست و چه چیزی خوش‌تر از ملامتی که در راه محبوب کشند؟ آماده شو برادر، جراحت کربلا هنوز هم تازه است و تا آن خونخواه مقتول کربلا نیاید، این جراحت التیام نمی‌پذیرد.

غروب سر رسیده است و تا شب، تا پایان انتظار، فاصله‌ای نیست. گوش کن! صدای تپش مشتاقانه‌ی قلب‌هایشان را می‌شنوی؟ برادران، این قلب تاریخ است که در سینه‌ی شما می‌تپد.

حزب الله اهل ولایت است و اهل ولایت بودن دشوار است؛ پایمردی می‌خواهد و وفاداری. تربت پاک خوزستان، پوشیده از شقایق‌های سرخ، بار دیگر میزبان قدوم مبارکی است که راه تاریخ را به سوی نور می‌گشایند و این شقایق‌های سرخ نیز که تو گویی با خون آبیاری شده‌اند، بر همان پیمانی شهادت می‌دهند که حزب الله را بدین خطه کشانده است؛ همان پیمانی که رجالی از مؤ‌منین با حق بسته‌اند.



کلمات کلیدی : حاجی بخشی راوی شعار ماشاالله حزب الله" روایت آوینی نامه رهبر انق
زیارتنامه حضرت زهرا سلام الله علیها جهت دریافت کد کلیک کنید