علی ای همای رحمت
نوشته شده به وسیله ی نور الزهراء در تاریخ 90/5/15:: 5:20 صبح
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ما سوا فکندی همه سایه هما را
دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ما سوا فکندی همه سایه هما را
دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
به خدا که در دو عالم اثر از فنانماند
چو علی گرفته باشد سرچشمه بقا را
مگر ای سحاب رحمت تو بباری ار نه دوزخ
به شرارقهر سوزد همه جان ما سوارا
برو ای گدای مسکین در خانه علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
به جزاز علی که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا
به جز از علی که آرد پسری ابوالعجائب
که علم کند بعالم شهدای کربلا را
چو به دوست عهد بندد زمیان پاکبازان
چو علی که می تواند که به سر برد وفا را
نه خدا نوانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را
بدو چشم خونفشانم هله ای نسیم رحمت
که زکوی او غباری به من آر، توتیارا
به امید آنکه شاید برسد به خاک پایت
چه پیامهاسپردم هه سوز دل صبا را
چو توئی قضای گردون ، بدعای مستمندان
که زجان ما بگردان ره آفت قضا را
چه زنم چو نای هر دم زنوای شرق او دم
که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوارا
«همه شب در این امیدم که نسیم صبح گاهی
به پیام آشنائی بنوازد آشنا را »
کلمات کلیدی : شعر