قصیده ی نوروز (طنز)
نوشته شده به وسیله ی نور الزهراء در تاریخ 90/12/29:: 6:20 عصر
نوبهار آمد و آورد گل و یاسمنا
خرج این عید در آورد همی دخل منا!
پیشتر زانکه رسد کوکبه ی مهمانان
نشد اینکه بگریزیم به دشت و دمنا
تا بجنبیم، یهو بر سرمان شد آوار
خیلی ازپیر و جوان، خرد وکلان، مرد و زنا
تو نگو بهر چنین یورش سختی قبلاً
کل فامیل هماهنگ شده تلفننا
اکرم و اعظم و گلچهره و منظر خاتون
صفدرو قنبروحاج محسن ومشدی حسنا
عینهو لشکر تاتار بیاورده هجوم
عسگر گنده شکم درجلوشان صف شکنا!
بر در خانه رسیدند و به رویش خواندند :
"عید را در سفر ستیم و کنون در تِرنا!"
قلی سور چران از دل و جان زد فریاد
گوییا رستم یل گشت یهو نعره زنا :
کای فلانی د بجنب اینهمه تاخیر مکن
باز کن در که قدیمی شده این فوت و فنا!
"عاقبت باز نمودیم و هجوم آوردند
له شد از بنده دم در، عضلات بدنا!"
بچه ها بر سر من ریخته، فریاد زدند:
"رد کن این عیدی ما، بی چک و چانه زدنا!"
"پانصدی" دادم و گفتند :"عمو، شرمنده!
دو تومن هست مظنه، نه که پانصد تومنا!"
الغرض از شکموهای قدَر قدرت شهر
گشت تشکیل به ناگاه یکی انجمنا
دیدم از جعبه ی شیرینی و ظرف آجیل
پر شود جیب و سپس کیف، ز بعد دهنا!
شکم آن قدر ورم کرده ز انباشتگی
دو سه دگمه شده وا، خود بخود از پیرهنا!
گفتم آرام و متین : بهر خدا رحم کنید
نه بر این مفلس بد بخت، که بر خویشتنا!
منتی نیست مرا بر همگی تان بالله
میهمانید و حبیبان حق ذوالمننا!
لیک در موقع خوردن ز خدا یاد آرید!
پرخوری نیست به جز وسوسه ی اهرمنا
هر چه گفتم نشنودند و دو لپی خوردند
تا از این راه در آمد یهویی کفر منا
عاقبت داد زدم : ای همه از بیخ عرب!
خوردن العید ، لَکُم ، دلهرة الخرج لنا؟
چه کسی گفت که با میوه و آجیل حقیر
خویشتن را خفه سازید به طرز خفنا!
سهم هرشخص دو قاچ وسه نفر یک میوه!
نه که هرشخص جداگانه شود پوست کنا!
سال دیگر نخرم میوه و شیرینی عید
چارپایه بخرم با دو سه متری رسنا!
شوم آونگ و از این هنگ خلاصی یابم
آن زمانکه شود آزاد روانم ز تنا!
همه گفتند که عید آمد و شادی افزود
لیک بر بنده نیفزود به غیر از محنا
بوالفضولا بنگر حوصله ی تنگ مرا
ول کن این لحن سوسولانه ی تن تن تننا
گرمنوچهری ازاین دست بهاری می دید
دیگر از عید ندادی همه داد سخنا!
گفتم ای یار ز نوروز مکن این همه داد
جای دیگر بطلب منشاء شر و فتنا
چشم وهمچشمی و اسباب تجمل شده اند
جمله تحریف گر رسم و رسوم و سُننا
کاش و صدکاش که با خرج تراشی هامان
افترا جات(!) نبندیم به جشنی کهنا!
کلمات کلیدی :