در هوای زینب
نوشته شده به وسیله ی نور الزهراء در تاریخ 91/1/9:: 8:7 عصر
در هوای زینب
مسجدالنبی بود؛ یک مسجد، دو خانه. در یکی، آفتابِ رسالت و آنسو: مهتابِ ولایت و بانوی عصمت؛ که هر روز، پنجره میگشودند و در سایه آفتاب، خوشدل بودند.
«مایه خوشدلی، آنجاست که دلدار آنجاست...».
و سالیان میگذشت. آفتاب، در سفر بود و مهتاب، در محراب، ایستاده بر نماز؛ که آوای شور و سُرور در محله «بنیهاشم» پیچید و سفیر نینوا از راه رسید.
چون پیامبر از سفر بازگشت، قاصدک وحی، بر او نازل گردید و سرنوشت «زینب» را تا فرجام بر وی نمود. رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله ، نوزاد را در آغوش کشید: «فاطمه جان! نام او را زینب میگذارم».
آنگاه ـ دیگر بار ـ بر چهره زینب نگریست و آرام گریست! پیامبر دلش در هوای زینب خویش میتپید؛ هرچند بیشتر به آینده میاندیشید و زینتِ علی علیهالسلام را ـ با تمام اندوه و ماتمش ـ در آیینه زمان میدید
گل دامان علی
بانو، آمدی و بوی کربلا از تو برخاست.
ناطقه تو، رشادت را با حکمت درآمیخته بود تا صبورترین زن تاریخ را بیافریند.
گلی را که علی در دامان خود بپروراند، جز این انتظاری نیست و غنچهای که از شاخه فاطمه علیهاالسلام سر میزند، عطر کرامات خود را اینچنین، در فضای عشق میپراکند. میرویی و دست تو، روزی مرهم کاروان خستهای میشود که ستاره های مسیرش را از آسمان تو چیدهاند و شانههای تو، تنهای تنها، بار صبوری را بر دوش خواهد کشید.
خوشآمدی، بانوی خوشکلام نینوا !
ماه شبهای تاریک سوختن و ساختن، درآ !
درآ که در دل خسته توان درآید باز *** بیا که در تنمرده روان درآید باز
حقیقت این است که مسیر تو، مسیر حسین علیهالسلام بود و در دو راهی کربلا، از ریشه علی علیهالسلام و فاطمه علیهاالسلام، دو شاخه گل رویید؛ گل حسین علیهالسلام را، با خون خودش سرخ کردند و تو را با داغ حسین علیهالسلام ؛ تا عطر دلانگیز نجابت و شهامت تو، بوی کربلا را همه جا پخش کند.
زینب تو، پرستار مجروح ترین لحظات هجوم درد بودی؛ آنجا که - خود - آزار دهندهترین شکنجه روح را متحمل میشدی. وسعت علم تو، حلم تو را تحتالشعاع قرار میداد. تو را گاه، خلاصه حسن علیهالسلام و گاه، تفسیر حسین علیهالسلام میبینم و حقیقت این است که بهار، زیباترین پایان برای هجوم زمستان است، بهارت مبارک تو، شمشیر بُرنده حسین علیهالسلام بودی که پس از پر کشیدنش، رو کرد.
تو نه تنها زینت پدر، بلکه زینت تمام بانوان عالمی. از هر طرف برای وصف تو وارد میشوم، به کربلا میرسم. دشت نینوا، قلهای بود تا تمامی بلندای تو را نشان دهد، که بانوی مسلمان، غنچه لای گلبرگ پیچیده پردهنشین نیست؛ بلکه میتواند قوت استدلال و سخنوری را در مصاف با شمشیرها، رویارو کند. میتواند زورآوریِ بازوان صبر و تقوا را به رخ مصیبت بکشد. زن، میتواند به اوج برسد و حتی زینب علیهاالسلام باشد!
زینب تو، پرستار مجروح ترین لحظات هجوم درد بودی؛ آنجا که - خود - آزار دهنده ترین شکنجه روح را متحمل میشدی. وسعت علم تو، حلم تو را تحتالشعاع قرار میداد. تو را گاه، خلاصه حسن علیهالسلام و گاه، تفسیر حسین علیهالسلام میبینم و حقیقت این است که بهار، زیباترین پایان برای هجوم زمستان است، بهارت مبارک.
منبع: تبیان
کلمات کلیدی :