جهاد در خاکریز
نوشته شده به وسیله ی نور الزهراء در تاریخ 91/1/10:: 4:13 عصر
جهاد در خاکریز
در مرحله سوم عملیات، بایستی بین تنگه گوجار و الاغلو عمل میکردیم.
صبح عملیات، ساعت 9 درگیری شدیدی بود.
دشمن از اول صبح، هلیکوپترهایش را آورده بود و هر لحظه که نگاه میکردی، 3 الی 4 تا از آنها را در حال پرواز میدیدی.
ما با یکی از برادران لشکر 5 نصر، جهت شناسایی خاکریزها مقداری جلوتر از تنگه گوجار ـ الاغلو رفته بودیم.
بچههای ما بولدوزرها را آورده بودند.
ابتدای تنگه که بایستی خاکریز آن جا میخورد، وقتی جلو بودیم، دیدیم بغل هلیکوپترها چیزهایی شبیه به خمپاره زمانی منفجر میشود و به محض انفجار آنها، هلیکوپترها به عقب بر میگشتند.
در هر حال، مقداری از راه را شناسایی کردیم و به عقب برگشتیم.
در آن موقع، درگیری شدت بیشتری به خود گرفته بود.
در عقب، بچهها مشغول زدن خاکریز هلالی بودند.
3تا از بولدوزرها و یکی از مسئولین تیم مشغول کار بودند و هلیکوپترها شدید فشار میآوردند،
چون وقت خاکریز زدن گذشته بود و ساعت 9ـ30/9 صبح بود.
یکی از برادران راننده بولدوزر به نام برادر رضا ملکی که مشغول خاکریز زدن بود، به محض این که هلیکوپترها میآمدند، به پشت خاکریز میرفت و با آرپیجی به طرف آنها، که خیلی نزدیک آمده بودند، شلیک میکرد و آرپیجی نزدیک هلیکوپترها منفجر میشد.
و ما تازه متوجه شدیم که آن گلولهها خمپارههای زمانی نیستند، بلکه این برادران جهاد هستند که هم خاکریز میزنند و هم با دشمن میجنگند.
این امر باعث تعجب برادران مسئول لشکر 5 نصر شده بود که جهادی را چه کار به جنگ با آرپیجی!
حدیث جبهه/ حاج احمد پیری
کلمات کلیدی :