سفارش تبلیغ
صبا ویژن

احسان در برابر احسان

احسان در برابر احسان

امام و کودکان

امام و تربیت فرزند(2)


متاسفانه بعضی از والدین کودکانی را می‏پسندند که آرام، ساکت و مطیع باشند تا موجبات زحمت و ناراحتی آنان را فراهم نکنند، این‏گونه والدین توقع و انتظار دارند که کودکشان همانند بزرگسالان رفتار نماید در صورتی که کودک آنان میل و نیاز شدیدی به بازی و جست و خیز دارد و همه را از دریچه بازی می‏بیند.

ولی حضرت امام خمینی ره به این نکته توجه داشتند و مانع بازی گوشی کودکان نمی شدند و توصیه می کردند که باید با بچه سازش کرد و مانع بازی گوشی آنها نشد.

رسول گرامی اسلام حضرت محمد (ص)، همین نکته را به پدران و مادران یادآور می‏ گردد که اگر در فرزند خردسال خود حالاتی خارج از حدود نظم و نزاکت و بیرون از مرز طاعت و انقیاد و بالاخره طغیان و سرگشی کودکانه مشاهده کردند باید نسبت به آینده او شادمان گردند، زیرا وجود حالت فعال و جوشان در کودک خردسال، نمایانگر فزونی خرد واندیشه و کابرد بیشتر و فزاینده آن در بزرگ سالی اوست. (1)

پیامبر گرامی اسلام (ص) می‏فرماید: «عرامة الصبی فی صغره زیادة فی عقله فی کبره (2) ؛ شیطنت و لجاجت کودک به هنگام خردسالی نشانه زیادی عقل و اندیشه او در بزرگسالی است.»

و یا صالح بن عقبه روایت می‏کند که من از عبد صالح امام موسی بن جعفر (ع) شنیدم که فرمود: «یستحب عرامة الغلام فی صغره لیکون حلیما فی کبره.

ثم قال: لا ینبغی الا ان یکون هکذا؛
(3) شایسته است، کودک به هنگام خردسالی، بازیگوش و پرتلاطم و متمرد باشد تا در بزرگسالی، صبور و شکیب گردد. سپس آن حضرت فرمود: سزاوار است که کودک خردسال منحصرا این چنین بوده و بازیگوش و پرجنب و جوش باشد.»
 
اگر بازیگوشی و بازی‏ طلبی کودک، سرکوب نشود و بتواند به وسیله بازی‏های متنوع، جسم و جان خود را شاداب و پر نشاط سازد، در بزرگسالی از آدم‏های عصبی و تندخو و زود رنج و غیر طبیعی، نخواهد بود، بلکه آدمی معتدل و متین و توانمند خواهد بود. (4)
 
طلبه شدن حاج احمد آقا

حجت الاسلام و المسلمین سید محمود دعایی: امام، فرزندان شان را اعم از زن و مرد در انتخاب هر شیوه و هر مشی که خودشان مصلحت می دانستند، آزاد می گذاشتند.خود این آزادی انتخاب و حرکت، بیانگر بینش امام نسبت به مسائل اجتماعی در خصوص مرد و زن است.

معروف است بعد از آنکه حاج احمد آقا دیپلم گرفت، می توانست وارد مشاغل اجتماعی بشود.

امام به دامادشان مرحوم اشراقی گفتند:
«به احمد بگویید، اگر مایل است طلبه بشود و در سلک روحانیت باشد، من می توانم از وجوه شرعیه و یا امکانات مالی که هست و دارم، به او کمک کنم، والّا او دیگر به حدی رسیده که بتواند برای خودش راهی را انتخاب کند و طبیعتاً درآمدش را نیز کسب کند».
 
مراقبت از نماز فرزندان

مریم پسندیده در خاطره ای گفته است: روزی بعد از نماز جماعت مغرب، مادرم گفتند نمازت درست نبود و باید نماز مغرب را دوباره بخوانی و برای عشاء پشت سر آقا جماعت ببندی.
ناراحت شدم و گریه و زاری کردم و رفتم خدمت آقا. ایشان داشتند دعای بین دو نماز را می خواندند.مادرم سلام و علیک کردند و گفتند ما هر چه به این بچه می گوییم نمازش درست نبوده، قبول نمی کند. فکر می کند، شمایید که باید قبول کنید.
 
می گوید:
آقا من را ببیند، قبول می کند.جمعیت دور و بر آقا نشسته بودند. مادرم به من می گفتند: آقا را خسته نکن بلند شو؛

ولی امام گفتند:
«من باید برای او توضیح بدهم تا متوجه بشود قضیه چیست.» شاید حدود یک ربع یا بیست دقیقه همه آقایان و افراد منتظر نماز آقا بودند و ایشان داشتند برای من توضیح می دادند که نمازت باید به چه صورت باشد و دقت کن و غیره. من هنوز هم هر وقت به نماز جماعت می ایستم، صحبت های ایشان به یادم می آید.
 
امام خیلی راحت توضیح می دادند و می گفتند: «آن من نیستم که باید قبول کنم. کس دیگری باید قبول کند. تو به یاد خدا باش، نه من».

یکی از فرزندان امام نقل کرده است: یک روز توی حیاط بودم و داشتم بازی می کردم. دیدم امام آمدند و نزدیک من که رسیدند، گفتند: «نمازت را خوانده ای؟» گفتم: نه هنوز نخوانده ام. گفتند: «همیشه اول وقت نماز بخوان.» این را گفتند و رفتند تا نماز بخوانند. من هیچ وقت سفارش آن روز را فراموش نمی کنم.

 امام و روزه فرزندان


یکی از دختران امام می گوید: وقتی خواهر کوچکم به سن تکلیف رسید، امام فرمودند: «امسال دیگر باید روزه هم بگیری.» آن سال ماه رمضان مصادف بود با تابستان و گرما بیداد می کرد.

 نداشتن کولر، کمبود آب و ضعف جسمانی خواهرم باعث شد که روز اول ماه مبارک رمضان را به سختی تحمل کند. این بود که شب پس از افطار گفت: من فردا دیگر نمی توانم روزه بگیرم.

 آقا همان شب ترتیب مسافرت او را به تهران دادند. یعنی به مادر که بچه کوچک هم داشتند، فرمودند: «بچه ها را بردارید و مدتی را در تهران، منزل یکی از نزدیکان باشید.»

بعدها به من فرمودند: «نخواستم در نظر او قبح روزه خواری از بین برود».

بنابراین، امام در برخورد با کودکان ضمن ابراز عطوفت و ملایمت می کوشیدند در وهله اول، مسائل دینی و امور شرعی در نظر آنان تلخ، سخت و توأم با مشقت جلوه داده نشود و در مرحله دوم، با متانت آنان را برای اجرای درست دستورات دینی و تکالیف شرعی مهیا می کردند و اجازه نمی دادند حتی کودکان هم در این گونه وظایف دینی کوتاهی و اهمال کنند و دستورات اسلامی را نادیده یا سست انگارند. به کودکان خود توصیه می کردند حق ندارید به بهانه بازی، همسایگان را مورد اذیت و آزار قرار دهید.

سهل گیری در تنبیه کودکان
 
در اطراف خمین باغ فراوان بود. بچه ها گاه گاهی از شاخه های درختانی که از دیوار باغ ها بیرون زده بود، میوه می چیدند و می خوردند.


امام با اینکه هم سن و سال بقیه اطفال بودند، در این میوه چینی کودکانه و معمول و مرسوم شرکت نمی کردند و حتی از میوه های چیده شده نمی خوردند و از دست زدن به آنها هم اکراه داشتند.

یکی از فرزندان امام گفته است: پدر غالبا با عمل شان ما را به دستورات اسلامی تکلیف می کردند. مثلاً به احترام به مادر، خیلی حساس بودند و این شیوه، ما را هم به احترام نهادن به ایشان وا می داشت.

یک روز در ایام کودکی به حرف مادرم گوش نکردم و کاری را که مخالف انجام دادن آن بود، انجام دادم. پدرم به قصد تنبیه من از جا برخاستند، ولی به بهانه های مختلف به من فرصت دادند که فرار کنم.

همیشه همین طور بود؛ خودشان را به کاری مثل بالا زدن آستین ها و دنبال وسیله تنبیه گشتن مشغول می کردند تا بچه ها فرصت گریز داشته باشند، ولی نسبت به عمل خود متنبه گردند.
 
احسان در برابر احسان

فرزند آیت اللّه اشرفی اصفهانی می گوید: در آن زمان که کودک بودم، برای استحمام به گرمابه ای در قم رفته بودم.در بدو ورود، مشاهده کردم آقایی سر خود را صابون زده و روی چشمانش نیز، با کف صابون پوشیده شده است و با دست به دنبال ظرف آب می گردد.بلافاصله ظرفی را برداشتم و از خزینه پر آب نمودم، دوبار روی سرشان ریختم.

آن مرد نورانی نگاه تشکرآمیزی به من نمود و پرسید آیا شما سر خود را شسته اید؟ عرض کردم: خیر تازه به حمام آمده ام.بعد به گوشه ای رفتم و سر و صورت خود را صابون زدم.

قبل از اینکه آب به سر خودم بریزم، ناگاه دو ظرف آب بر سرم ریخته شد. چشم که گشودم، دیدم آن مرد بزرگ به تلافی خدمت من با کمال بزرگواری احسان کرده است. در خانه موضوع را به پدرم گفتم، ولی چون او را نمی شناختم، نتوانستم معرفی کنم.

در یکی از اعیاد مذهبی که با پدر به منزل علما رفتم، ناگاه چشمم به آن آقا افتاد، او را به پدرم نشان دادم، فرمود: عجب! ایشان حاج آقا روح اللّه خمینی است.

در واقع امام هم به این کودک شخصیت داد و هم او را برای تقویت و تکرار این رفتار تشویق نمود.

بچه باید بدی بکند

خانم فرشته اعرابی نقل می‏کند:

«گاهی اوقات که من نزد امام می‏رفتم و پسرم را نمی‏بردم، می‏گفتند حسین را نیاوردی؟ می‏گفتم چون پسر من خیلی شیطونی و بدی می‏کند.

می‏گفتند حسین بدی می‏کند؟ خوب بچه باید بدی کند، تازه اینها بدی نیست، بچه باید این کار را بکند، شما اشتباه می‏کنید، مگر بچه بدی می‏کند؟ می‏گفتم آخر فکر می‏کنم شما اذیت می‏شوید. می‏گفتند من از این‏که شما بیایید و بچه‏هایتان را نیاورید، اذیت می‏شوم.»  (5)

پی نوشتها :

1. حجتی کرمانی، سید محمدباقر، سه گفتار پیرامون برخی از مسائل تربیتی اسلام، ص 65

2. بحارالانوار، ج 4، ص 378

3. منبع 2، ص 379

4. بهشتی، احمد، اسلام و بازی کودکان، ص 85

5. اعرابی، فرشته، مجله سروش، ص 20

منبع :تبیان



کلمات کلیدی :
زیارتنامه حضرت زهرا سلام الله علیها جهت دریافت کد کلیک کنید