لیوان یخ
نوشته شده به وسیله ی نور الزهراء در تاریخ 91/1/20:: 12:20 عصر
حدود25 سال پیش وقتی که اول راهنمایی بودم
یکبار اومدم از جایخی یخچال یخ در بیارم که دستم چسبید به یخ
و همان موقع بود که به فکر یک شیطنت اساسی افتادم .
سراغ پسر خاله ام رفتم که 2 سال از من کوچک تر بود رفتم و بهش گفتم
اگر راست میگی و خیلی کلهات کار میکنه بیا و زبونت را به این قالب یخ بزن .
خلاصه او هم گوش کرد و زبونش به قالب یخ چسبید
و سعی کرد که با زور آن را جدا کند
دختر خاله ام دوید و مامانشو صدا کرد
حسابی نگران شده بودم
فکر می کردم که زبون هم مثل دست به یخ می چسبه
و راحت میشه کندش
اما نشد....
مامان و خاله ام اومدن آشپزخونه
به مهدی گفتند که اصلا عجله نکن
زبونش رو زیر آب گرفتند
تا یخ از اون جدا بشه
خیلی خوشحال شدم که زبونش از یخ جدا شد
اگه به زور زبونش رو از یخ جدا می کرد.....
یخ از زبوون جدا شده بود
ماموریت مامان و خاله ام هم به پایان رسیده بود
حالا من بودم و یه مامان و یه خاله ی عصبانی ............
کلمات کلیدی :