جوانانی که پیر شدند
نوشته شده به وسیله ی نور الزهراء در تاریخ 91/1/24:: 5:0 عصر
آمدنت را جوانانی به انتظار نشستند که اکنون پیر شدند و پیرانی که دیگر نیستند.
بهاران آمد. اما هنوز چشمان همه منتظر.
منتظر برای یاری دلها و شفای قلب ها . در ترنم مهربانیت منتظر گوشه توجهی از دیارت هستیم.
شاید مرهم درد هایمان و آرزوی قلبمان را در نیم نگاهی با اشک شوق دیدارت هدیه گیریم شاید.
و ناله کنان فریاد کنیم گل های انتظار بر سر راهت تکه تکه ماند تا بیایی که لطافت هر یک بوی انتظار یعقوب را از سرزمین کنعان می دهد.
یوسفم دیگر بیا
اما نمی دانم من نیز
در روزگار آمدن هستم؟
این روز ها که می گذرد،
هر روز .... احساس می کنم
که کسی در باد ..... فریاد می زند!
احساس می کنم که مرا ........
از عمق جاده های مه آلود...
" یک آشنای دور صدا می زند"
آهنگ آشنای صدای او ...
مثل عبور نور ...
مثل عبور نوروز ...
مثل صدای آمدن روز است...
آن روز ناگزیر که می آید....
روزی که عابران خمیده ....
یک لحظه وقت داشته باشند :
تا سر بلند باشند ....
و آفتاب را ......
در آسمان ببینند!!
و آفتاب را ، در آسمان ببینند
روزی که این قطار قدیمی
در بستر موازی تکرار
یک لحظه بی بهانه توقف کند
تا چشمهای خسته خواب آلود
از پشت پنجره
تصویر ابرهارا در قاب
و طرح واژگونه جنگل را
در آب بنگرند.
آن روز پرواز دستهای صمیمی
در جستجوی دوست
آغاز می شود.
روزی که روز تازه پرواز است .
روزی که نامه ها همه باز است
روزی که جای نامه ومهر و تمبر
بال کبوتری را امضا کنیم
و مثل نامه ای بفرستیم.
صندوقهای پستی
آن روز آشیان کبوترهاست
روزی که دست خواهش کوتاه است
روزی که التماس گناه است
روز ((ورود آزاد))
روزی که روی درها
با خط ساده ای بنویسند :
((تنها ورود گردن کج، ممنوع ))
و زانوان خسته مغرور
جز پیش پای عشق
با خاک آشنا نشوند.
.......
............
آن روز ...
دیوار باغ و مدرسه کوتاه است ...
تنها ...
پرچینی از خیال در دوردست حاشیه باغ می کشند ..
که می توان به سادگی از روی آن پرید
روز طلوع خورشید ...
از جیب کودکان دبستانی
روزی که باغ سبز الفبا...
روزی که مشق آب، عمومی است
دریا و آفتاب ... در انحصار چشم کسی نیست
روزی که آسمان ....
در حسرت ستاره نباشد !
روزی که آرزوی چنین روزی ....
محتاج استعاره نباشد
ای روزهای خوب که در راهید!
ای جاده های گمشده در مه!
ای روزهای سخت ادامه!
از پشت لحظه ها به در آیید!
ای روز آفتابی ...
ای مثل چشم های خدا آبی! ...
ای روز آمدن! ....
ای مثل روز، آمدنت روشن!
این روزها که می گذرد،
هر روز.....در انتظار آمدنت هستم!
اما ... با من بگو که آیا ،
من نیز ... در روزگار آمدنت هستم؟
تقدیم به صاحت اقا امام زمان "عج"
قیصر امین پور
کلمات کلیدی :