پسر کاو ندارد نشان از پدر ت
نوشته شده به وسیله ی نور الزهراء در تاریخ 91/5/13:: 9:44 عصر
پسر کاو ندارد نشان از پدر تو بیگانه خوانش نخوانش پسر
پدر:
بارها مردم دیده بودند که عبدالله بن زبیر آشکارا به امام علی علیه السلام دشنام می دهد و هر بار حضرت سکوت می کند. عبدالله در جنگ جمل اسیر شد. حضرت علی علیه السلام روبرویش ایستاد، نگاهش کرد و گفت: برو! دیگر نبینمت!
سعید بن عاص نیز دشمن سرسخت امام علی علیه السلام بود و بارها او را دشنام داده بود. او نیز در مکه با حضرت روبرو شد. اما مولا تنها رویش را برگرداند و سکوت کرد.
خیلی ها در تعجّب مانده بودند که چرا حضرت، عبدالله بن زبیر را آزاد کرد و از سعد بن عاص درگذشت.
ـ پسر:
مردی که دشمنی دیرینه ای با امام علی علیه السلام داشت، در راه بود که به امام حسن علیه السلام برخورد. با تندی بسیار از او پرسید: «آیا تو پسر علی هستی؟»
امام حسن علیه السلام فرمود: «آری! فرزند اویم!»
مرد تا می توانست به امام و پدرش ناسزا گفت!
حضرت صبر کرد تا کلام مرد به پایان رسید. سپس با مهربانی و خوش رویی فرمود: «به گمانم در این شهر غریبی! اگر به خانه نیاز داری، به تو خانه می دهم؛ اگر به مال نیاز داری، به تو می بخشم و اگر کمک دیگری می خواهی، بگو تا انجام دهم. اگر جایی می خواهی بروی، تو را راهنمایی کنم و اگر بارت سنگین است، در آوردن آن به تو کمک کنم. اگر گرسنه ای سیرت کنم؛ اگر برهنه ای، تو را بپوشانم. اگر بارت را به خانه من بیاوری و تا وقتی که در این شهر هستی میهمان من باشی، خوشحال می شوم. منزل من بزرگ است و برای آسایش تو فراهم است.»
مرد شامی بسیار گریست و گفت: «گواهی می دهم که جانشین خدا بر زمینی و خدا بهتر می داند که بار رسالت را بر دوش چه کسی گذارد. تا اکنون تو و پدرت را بیش تر از همه مردم دشمن می داشتم، ولی اکنون تو دوست داشتنی ترین بندگان خدا پیش من هستی.»
کلمات کلیدی : امام حسن مجتبی (ع) امام دوم