سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ای مهدی صاحب الزمان (عج)

شهید

ای مهدی صاحب‌‌الزمان (عج)

اینکه نام سربازی و نوکری تو را بر ما نهاده‌اند،

مایه افتخار است،

ولی از اینکه نمی‌توانم آنچنان که تو می‌خواهی باشم،

روحم

عذاب می‌کشد.

شهید سید مهدی بلادی 






کلمات کلیدی : ای مهدی صاحب‌‌الزمان (عج) شهید سید مهدی بلادی

توانائی ناتوان و ناتوانی توانا

توانائی ناتوان و ناتوانی توانا

سعد بن عبدالله حنفی

پیرمرد با صفائی که در کربلا ابروهای سفید خود را با سربند بالا بسته بود تا جلوی چشمانش را نگیرد.

او از قاریان و سرشناسان شیعه در کوفه بود.

او مسافت 1400 کیلومتری بین کوفه تا مکه را چهار مرتبه به عشق سید و سالار شهیدان

طی می نماید ابتدا نامه ی کوفیان و دعوت ایشان را به امام می رسانند.

جواب امام و نمایندگی مسلم را به کوفیان ابلاغ می نماید ، نامه ی مسلم به امام مبنی بر بیعت 18 هزار نفر را نیز او به امام می رساند.

در مرتبه ی چهارم هم به همراهی امام تا نزدیکی کوفه و در انتها تا کربلا می آید.

هم اوست که شب عاشورا بعد از این که امام علیه السلام اصحاب و یارانش را مرخص فرمود عرضه داشت:

نه به خدا ای پسر پیغمبر ما هرگز تو را رها نمی کنیم تا خداوند بداند که ما در غیاب پیامبرش از تو

محافظت کردیم و اگر بدانم که در راه تو کشته می شوم و سپس زنده می شوم و سوزانده می شوم

و سپس ذرات وجودم را به باد می دهند و هفتاد بار با من چنین می شود،

از تو جدا نمی شوم تا انکه در رکاب تو کشته شوم.

چرا چنین نکنم با اینکه یک کشته شدن بیش نیست و به دنبال آن عزتی جاودانه خواهد بود.

«طبری 5/418 تاریخ الامم»

و هم اوست که ظهر عاشورا از امام رخصت طلبید تا جلوی حضرت بایستد

و مانع برخورد تیر و تیغ دشمن به حضرت در حال صلاة گردد.

« تیری از جانب دشمن به سوی امام حسین علیه السلام پرتاب شد سعید بن عبدالله جلو امد

و خود را هدف تیر کرد. او پیوسته با بدنش امام حسین را از تیرهای دشمن حفظ می کرد.

تا اینکه بر زمین افتاد و گفت:

« خداوندا ایشان را لعنت کن هم چنان که قوم عاد و ثمود را لعنت کردی.

بارالها سلام مرا به پیامبرت برسان و درد و رنج و زخمی که دیده ام به او ابلاغ فرما»

سپس جان به جان افرین تسلیم کرد.

هنگام شهادت غیر از زخم های شمشیر و نیزه، سیزده تیر پیکان به بدنش اصابت کرده بود»

ملهوف

 

یابن رسول الله أوفیت    نعم انت اما فی الجنة    

 

......

ضحاک بن عبدالله مِشرَقی

 

ابو محقق ازاد؟: وقتی دیدم یاران حسین کشته شده اند و نوبت به او و خاندانش رسیده به او گفتم:

ای پسر رسول خدا، نیک می دانی که بین من و تو چه قراری بود؛

آن روز من گفتم: تا زمانی که جنگ آوری همراه شما باشد، در راه تو می جنگم

و اگر جنگاوری باقی نماند اجازه داشته باشم که بروم.

شما هم به من جواب مثبت دادی. حسین گفت: راست می گوئی اما چگونه می روی؟

اگر می توانی بروی اجازه داری.

ضحاک می گوید: قبلا چون دیدم اسبان را می کشند، اسبم را بردم و در خیمه ها پنهان کردم

و برگشتم و پیاده جنگیدم.

همین که حسین اجازه داد، به سراغ اسبم رفتم و آن را از خیمه بیرون آوردم، بر آن سوار شدم و میان

لشگر تاختم.

پانزده نفر از آنان مرا تعقیب کردند تا اینکه به شُفَیِّه در ساحل فرات رسیدیم چون به من رسیدند به

سوی آنان برگشتم.

3نفر از ایشان مرا شناختند و گفتند ضحاک بن عبدالله است.

شما را به خدا رهایش کنید او پسر عموی ماست و دیگران هم قبول کردند و اینگونه بود که خدا مرا

نجات داد.

طبری 5/444 



کلمات کلیدی : سعد بن عبدالله حنفی ضحاک بن عبدالله مشرقی امام حسین کربلا شهید

زندگی به هر قیمت

زندگی به هر قیمت

شبث بن ربعی

او یک سال قبل از بعثت متولد شد
مدتی اذان گوی سجاح ( زنی که همسر مسیلمه کذاب شد و ادعای پیامبری داشت ) بود.
با حمله مسلمانان به مسیلمه از او جدا شد و ابراز اسلام کرده و در کوفه ساکن گردید.
در قیام مسلمانان علیه عثمان شرکت کرد اما با روی کار آمدن امیرمومنان علیه السلام جزء خوارج گردید و در جنگ نهروان علیه حضرت شرکت کرد قبل از جنگ از خوارج جدا گردید.
در دوره معاویه از اشراف کوفه بود.
در نامه نگاری به سیدالشهداء او هم به همراه حجار بن ابجر و عزرة بن قیس و محمد بن عمر تمیمی نامه ای به حضرت نوشته و ایشان را دعوت نمودند.
اما سرانجام با آمدن ابن زیاد به کوفه به فرماندهی 1000 نفر به جنگ ابی عبدالله رفت.
در روز عاشورا فرمانده ی پیاده نظام عمر بن سعد بود.

بعد از شهادت امام در ابتدا به توابین متمایل گردید بعدها در جبهه مخالف توابین و بعد از جنگ با مختار در صف یاران مصعب بن زبیر کشته شد.

حبیب بن مُظاهر اسدی

این یار کهنسال امام حسین علیه السلام از یاران امیرمومنان و از حاملان علم آن امام شهید بود.
او جریان شهادت خود را از امیرمومنان شنیده بود و منتطر آن روز بود.
« فضیل بن زبیر می گوید: حبیب بن مُظاهر و میثم تمار به هم رسیدند. حبیب به میثم گفت: پیرمردی را می بینم که به جرم دوستی اهل بیت به دار آویخته شده و سرانجام شکم او را پاره خواهند کرد.
میثم تمار نیز گفت : من نیز مردی سرخ فام را که دارای گیسوانی آویخته است، می شناسم که برای یاری فرزند رسول خدا از کوفه خارج شده و در راه او کشته می شود و سر او در کوچه های کوفه گردانده می شود. »
رجال کشی ص 78 و 79 و...

فعالیت های او قبل از عاشورا


1-ایجاد نامه نگاری بین شیعیان کوفه برای دعوت حضرت ابی عبدالله

2- استقبال از حضرت مسلم و هم کاری گسترده با او برای بیعت گیری از علاقمندان در کوفه
3- تلاش برای شناسائی و ترغیب شیعیان برای حرکت به سوی کربلا بعد از شهادت مسلم
4- ورود به کربلا در آخرین لحظات قبل از کامل شدن محاصره در روز ششم
5- تلاش برای جمع آوری نیرو از عشائر بنی اسد (80 نفر ) در اطراف کربلا
6- فرماندهی جناح چپ لشگر امام


حبیب شب عاشورا مزاح می کرد. یزید بن حصین الهمدانی که بزرگ قراء کوفه بود به او گفت: برادر من این ساعت ساعت خنده نیست.
حبیب پاسخ داد: چه وقتی بهتر از الآن برای شادمانی سراغ دارید؟ به خدا چیزی با ملاقات حورالعین فاصله نداریم مگر حمله ی این قوم با شمشیرهایشان.
او بعد از نبردی دلیرانه در روز عاشورا به شهادت می سد. سر شریف او را از تن جدا کرده و به گردن اسب خود می آویزند.

« چون حبیب کشته شد حسین علیه السلام در هم شکسته شد و فرمود : خودم و یاران و اصحابم را به حساب خدا می گذارم »

طبری، تاریخ الامم ج 5/ 440



کلمات کلیدی : شبث بن ربعی حبیب بن مُظاهر اسدی کربلا امام حسین علیه السلام شهید

روز دهم

ماه محرم امام حسین (علیه السلام) شهید کربلا

امروز گفت و شنود سخت است یک داستان جای خالی متن را پر می کند
مقبل اصفهانی از شعرای معروف هم عصر محتشم کاشانی است. او ابتدا شاعری هجو سرا بود اما به دلیل ابتلا به بیماری بَرَص مجبور شد از مردم گوشه گرفته و در آتشگاه حمام زندگی کند. ایام محرم رسید به درگاه سیدالشهدا متوسل شد و عرضه داشت اگر مرا شفا دهید دست از گذشته بردارم و فقط برای شما شعر خواهم گفت.
همان دم دسته عزای حضرت سیدالشهدا عبور می کرد.

فی البداهه سرود

چه کربلاست امروز
چه پربلاست امروز
راس حسین مظلوم
به نیزه هاست امروز

به برکت حضرت سیدالشهدا از بیماری خلاص شد و شفا یافت. او می گوید: شبی در حالی که شعری در مصیبت ابی عبدالله الحسین علیه السلام سروده بودم و در یاد آن سالار شهیدان گریان بودم خوبم برد.
در خواب دیدم جمعیت کثیری جمع شده اند از کسانی که اطرافم بودند سوال کردم این اجتماع چیست؟
گفتند این جا بهشت خداست و امروز رسول خدا صلی الله علیه و آله اجتماعی تشکیل داده تا شعرای حسینی در رثای حسین علیه السلام اشعارشان را قرائت کنند من هم به ان جمع ملحق شدم دیدم پیامبر اکرم (ص) یک یک مرثیه سرایان حسین (ع) را می خواند و ایشان اشعارشان را تقدیم می کنند تا نوبت به شاعر نام آشنای آن روز محتشم کاشانی رسید .حضرت رسول اکرم (ص) به او امر فرمود بالای منبر برو و اشعارت را که در رثای فرزندم سرودی قرائت کن، محتشم یک پله از منبر بالا رفت. حضرت فرمود بالاتر تا محتشم در صدر منبر جای گرفت با خود گفتم مقام هم اگر وجود دارد این مقامی است که محتشم به آن رسید. محتشم شروع به قرائت ترجیع بند معروف خود نمود

باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
سرهای قدسیان هم بر زانوی غم است
گویا عزای اشرف اولاد ادم است
تا رسید به این بند که:
از آب هم مضایقه کردن کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و می مکید
خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا.

اینجا بود که پیامبر اکرم در حالی که به شدت می گریست اشاره کردن که کافی است و امر به اتمام مجلس نمودند.
من نا امید شده بودم و با خود می گفتم اگر من راهم به شاعری برای امام حسین قبول داشتند فرا می خواندند، نا گهان فردی خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم رسید و عرضه داشت حضرت صدیقه کبری به عرض شما می رساند مقبل هم برای فرزندم شعر سروده بگوئید بخواند.
اینجا بود که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم مرا فرا خواند جلو رفتم، فرمود شعرت را بخوان

من هم شروع کردم

نه ذوالجناح تاب استقامت داشت               نه سید الشهدا بر جدال طاقت داشت
هوا ز جور مخالف چو قیر گون گردید       عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید
بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد            اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد

اینجا بود که منادی صدا زد بس کنید حضرت صدیقه کبری از هوش رفت.



کلمات کلیدی : ماه محرم امام حسین (علیه السلام) شهید کربلا

برای حضرت عباس

برای حضرت عباس

حضرت عباس علیه السلام


آید به جهان اگر حسین دگری    هیهات برادری چو عباس آید

این شعر به درستی عظمت برادری حضرت عباس (علیه السلام) را بیان می کند بدون ان که خدای ناکرده عصمت و عظمت شیدالشهدا را مورد بی توجهی قرار دهد.
همانطور که می دانییم سیدالشهدای دیگریعنی او که در تمام اوصاف با حضرت ابی عبدالله الحسین (علیه السلام) یکی است یعنی وجود نازنین بقیة الله الاعظم ارواحنا له الفدا خواهد آمد اما هیهات که او یاری و برادری مانند عباس بن علی (علیه السلام) داشت باشد.

عباس ان یگانه سردار حسین علیه السلام است که در مقام ادب و وفا به جائی رسید که در محضر امام خویش کلامی سخن نمی گوید.
برخی سوال می کنند چرا ما از وجود نازنین قمر بنی هاشم و زندگی او و فرمایشات او زیاد نشنیده ایم نکند به خاطر کم کاری علما و مبلغین دین باشد که نسبت به ایشان توجه کافی روا نداشته اند.
این موضوع بخاطر کم کاری و غفلت علما و مبلغین از مقام حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام نیست بلکه به خاطر عظمت حضرت قمر بنی هاشم و مقام معرفت او نسبت به وجود نازنین امام زمانش حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام است که در زمان حیات و کنار ایشان کلامی یا اظهار نظری از این سردار وفادار نمی بینیم. انگار می گوید « فقط حسین باید باشد » و این رمز بقاء و حیات جاوید عباس در کنار امام حسین علیه السلام می باشد
انگار اوست که خواجه شیراز در وصف ولایتش می فرماید:

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم                     لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمائی
فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست         کفر است در این مذهب خود بینی و خود رایی

و این یگانه سردار است که وقت شهادتش ناله ی فرزند فاطمه سلام الله علیها بگوش می رسد

الآن انکسر ظهری       و قلت حیلتی
اکنون کمرم شکست و چاره ام از دستم رفت

هم اوست که حسین در فراغش می گوید: برادرم از امشب چشم هائی که از خوف تو خواب نداشتند راحت می خوابند.



کلمات کلیدی : حضرت عباس حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام شهید کربلا امام حسین ع
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
زیارتنامه حضرت زهرا سلام الله علیها جهت دریافت کد کلیک کنید