سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ترسیم خط امام /عکس

امام حمینی (ره)

لینک عکی در صورت عدم مشاهده

شخصیت امام(رحمت الله علیه) با هیچ کدام از رهبرهاى دنیا قابل مقایسه نیست؛ او را فقط با پیامبران و اولیا و معصومان(علیهم السّلام) مى‏توان مقایسه کرد. او شاگرد و دنباله‏روِ آنها بود و به همین خاطر نمى‏توان با رهبرهاى سیاسى دنیا مقایسه‏اش کرد.


فرازی از بیانات مقام معظم رهبری در مراسم بیعت فرماندهان و اعضای کمیته‌های انقلاب اسلامی 18/3/1368

انسانی حکیم و حلیم و آینده‌نگر

امام(ره) انسانى بسیار عاقل، دوراندیش، حکیم، آدم‏شناس، تیزبین، حلیم، متین و آینده‏نگر بود؛ که هرکدام از این صفات، کافى بود که شخصى را در مرتبه‏یى والا جاى دهد و احترام همگان را جلب کند.

متانت و بردبارى و حلم امام به‏گونه‏یى بود که اگر صد نفر در مجلسى سخنانى مى‏گفتند که او آنها را قبول نداشت، تا لازم نمى‏دانست، حرفى نمى‏زد و سکوت مى‏کرد؛ در صورتى که اگر در حضور آدمهاى معمولى کلمه‏یى گفته شود که برخلاف عقیده‏ى آنها باشد، طوفانى در روحشان به وجود مى‏آید که سریعاً پاسخ بدهند.

 
ترسیم خط امام

خطى که امام براى انقلاب ترسیم کردند و ده سال است که ملت ایران بر اساس آن حرکت مى‏کند،

خط عظمت اسلام و مسلمین و دفاع از محرومان و مستضعفان در سراسر عالم است.

خط و راهى است که ملت ایران را در دنیا، به صورت یک ملت زنده و سرافراز و مستقل ترین و زنده‏ترین و فعالترین ملتهاى دنیا درآورده و ما را از حالت ملت عقب‏افتاده‏ى وابسته‏ى مرده، خارج ساخته است.

خطى است که ایمان و محبت و عشق مردم به اسلام را برانگیخته و آنها را در این راه، به فداکاریهاى اعجاب‏انگیز و بى‏نظیر واداشته است.

این خط، زندگى و همه‏ى هستى و هویت ملى و انقلابى ماست و به فضل پروردگار این خط، با قاطعیت و قدرت و امید و با همان روحیه‏یى که امام در طول دوران نهضت و انقلاب، عملاً به ما تعلیم دادند، به پیش خواهد رفت.

ما براى تحکیم راه امام و انقلاب و فداکارى و تلاش و کوشش شبانه‏روزى، آماده‏ایم.

ج ان ه ا   و     خ و ن ه ا ى     ما، ف د ا ى       این  ر ا ه  و  خ ط است.

سعادت ما در این است که زندگى خود را در این راه بگذرانیم.

در این، هیچ ت ر د ی د ى نیست...

فرازی از بیانات مقام معظم رهبری در مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهوری 12/5/1368



کلمات کلیدی : امام خمینی

ما تکلیف داریم آقا ؟

امام خمینی (ره)

امام خمینی (رة) می فرمودند :

حفظ اسلام از نماز واجب تر است

نگویید بگذار تا امام زمان بیاید

شما آیا نماز را هیچ وقت وا می گذارید تا وقتی امام زمان آمد بخوانید؟

اینجا ننشینید

فقط مباحثه کنید بلکه در سایر احکام اسلام مطالعه کنید

حقایق را نشر دهید

جزوه بنویسید

و منتشر کنید

ما تکلیف داریم آقا ؟

این طور نیست حالا که منتظر امام زمان هستیم

دیگر بنشینیم در خانه

و تسبیح در دست بگیریم

و بگوییم ((عجل فی فرجه ...))

با کار شما باید تعجیل شود

و شما باید زمینه را فراهم کنید برای آمدن او .

منبع :صحیفه امام جلد 18 ص 269



کلمات کلیدی : امام خمینی (ره) امام زمان غیبت

احسان در برابر احسان

احسان در برابر احسان

امام و کودکان

امام و تربیت فرزند(2)


متاسفانه بعضی از والدین کودکانی را می‏پسندند که آرام، ساکت و مطیع باشند تا موجبات زحمت و ناراحتی آنان را فراهم نکنند، این‏گونه والدین توقع و انتظار دارند که کودکشان همانند بزرگسالان رفتار نماید در صورتی که کودک آنان میل و نیاز شدیدی به بازی و جست و خیز دارد و همه را از دریچه بازی می‏بیند.

ولی حضرت امام خمینی ره به این نکته توجه داشتند و مانع بازی گوشی کودکان نمی شدند و توصیه می کردند که باید با بچه سازش کرد و مانع بازی گوشی آنها نشد.

رسول گرامی اسلام حضرت محمد (ص)، همین نکته را به پدران و مادران یادآور می‏ گردد که اگر در فرزند خردسال خود حالاتی خارج از حدود نظم و نزاکت و بیرون از مرز طاعت و انقیاد و بالاخره طغیان و سرگشی کودکانه مشاهده کردند باید نسبت به آینده او شادمان گردند، زیرا وجود حالت فعال و جوشان در کودک خردسال، نمایانگر فزونی خرد واندیشه و کابرد بیشتر و فزاینده آن در بزرگ سالی اوست. (1)

پیامبر گرامی اسلام (ص) می‏فرماید: «عرامة الصبی فی صغره زیادة فی عقله فی کبره (2) ؛ شیطنت و لجاجت کودک به هنگام خردسالی نشانه زیادی عقل و اندیشه او در بزرگسالی است.»

و یا صالح بن عقبه روایت می‏کند که من از عبد صالح امام موسی بن جعفر (ع) شنیدم که فرمود: «یستحب عرامة الغلام فی صغره لیکون حلیما فی کبره.

ثم قال: لا ینبغی الا ان یکون هکذا؛
(3) شایسته است، کودک به هنگام خردسالی، بازیگوش و پرتلاطم و متمرد باشد تا در بزرگسالی، صبور و شکیب گردد. سپس آن حضرت فرمود: سزاوار است که کودک خردسال منحصرا این چنین بوده و بازیگوش و پرجنب و جوش باشد.»
 
اگر بازیگوشی و بازی‏ طلبی کودک، سرکوب نشود و بتواند به وسیله بازی‏های متنوع، جسم و جان خود را شاداب و پر نشاط سازد، در بزرگسالی از آدم‏های عصبی و تندخو و زود رنج و غیر طبیعی، نخواهد بود، بلکه آدمی معتدل و متین و توانمند خواهد بود. (4)
 
طلبه شدن حاج احمد آقا

حجت الاسلام و المسلمین سید محمود دعایی: امام، فرزندان شان را اعم از زن و مرد در انتخاب هر شیوه و هر مشی که خودشان مصلحت می دانستند، آزاد می گذاشتند.خود این آزادی انتخاب و حرکت، بیانگر بینش امام نسبت به مسائل اجتماعی در خصوص مرد و زن است.

معروف است بعد از آنکه حاج احمد آقا دیپلم گرفت، می توانست وارد مشاغل اجتماعی بشود.

امام به دامادشان مرحوم اشراقی گفتند:
«به احمد بگویید، اگر مایل است طلبه بشود و در سلک روحانیت باشد، من می توانم از وجوه شرعیه و یا امکانات مالی که هست و دارم، به او کمک کنم، والّا او دیگر به حدی رسیده که بتواند برای خودش راهی را انتخاب کند و طبیعتاً درآمدش را نیز کسب کند».
 
مراقبت از نماز فرزندان

مریم پسندیده در خاطره ای گفته است: روزی بعد از نماز جماعت مغرب، مادرم گفتند نمازت درست نبود و باید نماز مغرب را دوباره بخوانی و برای عشاء پشت سر آقا جماعت ببندی.
ناراحت شدم و گریه و زاری کردم و رفتم خدمت آقا. ایشان داشتند دعای بین دو نماز را می خواندند.مادرم سلام و علیک کردند و گفتند ما هر چه به این بچه می گوییم نمازش درست نبوده، قبول نمی کند. فکر می کند، شمایید که باید قبول کنید.
 
می گوید:
آقا من را ببیند، قبول می کند.جمعیت دور و بر آقا نشسته بودند. مادرم به من می گفتند: آقا را خسته نکن بلند شو؛

ولی امام گفتند:
«من باید برای او توضیح بدهم تا متوجه بشود قضیه چیست.» شاید حدود یک ربع یا بیست دقیقه همه آقایان و افراد منتظر نماز آقا بودند و ایشان داشتند برای من توضیح می دادند که نمازت باید به چه صورت باشد و دقت کن و غیره. من هنوز هم هر وقت به نماز جماعت می ایستم، صحبت های ایشان به یادم می آید.
 
امام خیلی راحت توضیح می دادند و می گفتند: «آن من نیستم که باید قبول کنم. کس دیگری باید قبول کند. تو به یاد خدا باش، نه من».

یکی از فرزندان امام نقل کرده است: یک روز توی حیاط بودم و داشتم بازی می کردم. دیدم امام آمدند و نزدیک من که رسیدند، گفتند: «نمازت را خوانده ای؟» گفتم: نه هنوز نخوانده ام. گفتند: «همیشه اول وقت نماز بخوان.» این را گفتند و رفتند تا نماز بخوانند. من هیچ وقت سفارش آن روز را فراموش نمی کنم.

 امام و روزه فرزندان


یکی از دختران امام می گوید: وقتی خواهر کوچکم به سن تکلیف رسید، امام فرمودند: «امسال دیگر باید روزه هم بگیری.» آن سال ماه رمضان مصادف بود با تابستان و گرما بیداد می کرد.

 نداشتن کولر، کمبود آب و ضعف جسمانی خواهرم باعث شد که روز اول ماه مبارک رمضان را به سختی تحمل کند. این بود که شب پس از افطار گفت: من فردا دیگر نمی توانم روزه بگیرم.

 آقا همان شب ترتیب مسافرت او را به تهران دادند. یعنی به مادر که بچه کوچک هم داشتند، فرمودند: «بچه ها را بردارید و مدتی را در تهران، منزل یکی از نزدیکان باشید.»

بعدها به من فرمودند: «نخواستم در نظر او قبح روزه خواری از بین برود».

بنابراین، امام در برخورد با کودکان ضمن ابراز عطوفت و ملایمت می کوشیدند در وهله اول، مسائل دینی و امور شرعی در نظر آنان تلخ، سخت و توأم با مشقت جلوه داده نشود و در مرحله دوم، با متانت آنان را برای اجرای درست دستورات دینی و تکالیف شرعی مهیا می کردند و اجازه نمی دادند حتی کودکان هم در این گونه وظایف دینی کوتاهی و اهمال کنند و دستورات اسلامی را نادیده یا سست انگارند. به کودکان خود توصیه می کردند حق ندارید به بهانه بازی، همسایگان را مورد اذیت و آزار قرار دهید.

سهل گیری در تنبیه کودکان
 
در اطراف خمین باغ فراوان بود. بچه ها گاه گاهی از شاخه های درختانی که از دیوار باغ ها بیرون زده بود، میوه می چیدند و می خوردند.


امام با اینکه هم سن و سال بقیه اطفال بودند، در این میوه چینی کودکانه و معمول و مرسوم شرکت نمی کردند و حتی از میوه های چیده شده نمی خوردند و از دست زدن به آنها هم اکراه داشتند.

یکی از فرزندان امام گفته است: پدر غالبا با عمل شان ما را به دستورات اسلامی تکلیف می کردند. مثلاً به احترام به مادر، خیلی حساس بودند و این شیوه، ما را هم به احترام نهادن به ایشان وا می داشت.

یک روز در ایام کودکی به حرف مادرم گوش نکردم و کاری را که مخالف انجام دادن آن بود، انجام دادم. پدرم به قصد تنبیه من از جا برخاستند، ولی به بهانه های مختلف به من فرصت دادند که فرار کنم.

همیشه همین طور بود؛ خودشان را به کاری مثل بالا زدن آستین ها و دنبال وسیله تنبیه گشتن مشغول می کردند تا بچه ها فرصت گریز داشته باشند، ولی نسبت به عمل خود متنبه گردند.
 
احسان در برابر احسان

فرزند آیت اللّه اشرفی اصفهانی می گوید: در آن زمان که کودک بودم، برای استحمام به گرمابه ای در قم رفته بودم.در بدو ورود، مشاهده کردم آقایی سر خود را صابون زده و روی چشمانش نیز، با کف صابون پوشیده شده است و با دست به دنبال ظرف آب می گردد.بلافاصله ظرفی را برداشتم و از خزینه پر آب نمودم، دوبار روی سرشان ریختم.

آن مرد نورانی نگاه تشکرآمیزی به من نمود و پرسید آیا شما سر خود را شسته اید؟ عرض کردم: خیر تازه به حمام آمده ام.بعد به گوشه ای رفتم و سر و صورت خود را صابون زدم.

قبل از اینکه آب به سر خودم بریزم، ناگاه دو ظرف آب بر سرم ریخته شد. چشم که گشودم، دیدم آن مرد بزرگ به تلافی خدمت من با کمال بزرگواری احسان کرده است. در خانه موضوع را به پدرم گفتم، ولی چون او را نمی شناختم، نتوانستم معرفی کنم.

در یکی از اعیاد مذهبی که با پدر به منزل علما رفتم، ناگاه چشمم به آن آقا افتاد، او را به پدرم نشان دادم، فرمود: عجب! ایشان حاج آقا روح اللّه خمینی است.

در واقع امام هم به این کودک شخصیت داد و هم او را برای تقویت و تکرار این رفتار تشویق نمود.

بچه باید بدی بکند

خانم فرشته اعرابی نقل می‏کند:

«گاهی اوقات که من نزد امام می‏رفتم و پسرم را نمی‏بردم، می‏گفتند حسین را نیاوردی؟ می‏گفتم چون پسر من خیلی شیطونی و بدی می‏کند.

می‏گفتند حسین بدی می‏کند؟ خوب بچه باید بدی کند، تازه اینها بدی نیست، بچه باید این کار را بکند، شما اشتباه می‏کنید، مگر بچه بدی می‏کند؟ می‏گفتم آخر فکر می‏کنم شما اذیت می‏شوید. می‏گفتند من از این‏که شما بیایید و بچه‏هایتان را نیاورید، اذیت می‏شوم.»  (5)

پی نوشتها :

1. حجتی کرمانی، سید محمدباقر، سه گفتار پیرامون برخی از مسائل تربیتی اسلام، ص 65

2. بحارالانوار، ج 4، ص 378

3. منبع 2، ص 379

4. بهشتی، احمد، اسلام و بازی کودکان، ص 85

5. اعرابی، فرشته، مجله سروش، ص 20

منبع :تبیان



کلمات کلیدی :

مراقبت از فرزندان

مراقبت از فرزندان

امام خمینی و کودکان

امام و تربیت فرزند(1)


نوه ‏های آقا همه شلوغ بودند، امام به دختر من که از شیطنت بچه خود گله می‏کرد می‏گفتند: من حاضرم ثوابی که تو از تحمل شیطنت حسین می‏بری، با ثواب تمام عبادات خود عوض کنم.

 امام خمینی (ره) که آشنا به روحیات، حالات و مراحل رشد کودکان بودند درباره شیطنت و بازیگوشی بچه ‏ها می‏فرمودند:«بچه شیطون است، او باید شیطنت کند و بچه‏ ای که یک گوشه بیفتد و بخواهد، چهار زانو بنشیند، این بچه نیست بزرگسال است، بچه نباید بنشیند و اگر یک‏ جا نشست‏ شما باید ببینید چرا نشسته و اگر خوابید ببینید چرا خوابیده بچه باید شیطنت کند»(1)

دکتر فریده مصطفوی درباره نوه‏ های حضرت امام خمینی (ره) چنین می‏گوید: «نوه‏ های آقا همه شلوغ بودند، امام به دختر من که از شیطنت بچه خود گله می‏کرد می ‏گفتند: من حاضرم ثوابی که تو از تحمل شیطنت حسین می‏بری، با ثواب تمام عبادات خود عوض کنم.»(2)

و لذا حضرت امام ره تربیت و صبر و حوصله در تربیت کودکان را از بزرگ ترین اعمال می دانستند و می گفتند که این کار  دارای ثواب بسیاری است بطوری  که حتی ایشان حاضر بودند ثواب عبادت خود را با تحمل شلوغ کاری بچه ها عوض کند.
 
نقش مادر در خانه
 
خانم فاطمه طباطبایی: امام نقش مادر را در خانه، خیلی تعیین کننده می دانستند و به تربیت بچه ها خیلی اهمیت می دادند.گاهی که ما شوخی می کردیم و می گفتیم: پس زن باید همیشه در خانه بماند؟ می گفتند: «شما خانه را کم نگیرید، تربیت بچه ها کم نیست.

اگر کسی بتواند یک نفر را تربیت کند، خدمت بزرگی به جامعه کرده است.» ایشان معتقد بودند که تربیت فرزند از مرد برنمی آید و این کار دقیقاً به زن بستگی دارد؛ چون عاطفه زن بیشتر است و قوام خانواده هم باید براساس محبت و عاطفه باشد.

مراقبت از فرزندان
 

خانم فاطمه طباطبایی: امام بعد از سن تکلیف بچه ها، بیشتر دقت شان در تعلیم و تربیت آنها بود.همیشه از ما می پرسیدند: «آیا شما می دانید که بچه تان کِی از خانه می رود و کِی می آید؟ با چه کسانی رفت و آمد می کند؟ و یا چه صحبت هایی می کند؟».

امروز عصر من نخوابیدم

خانم زهرا مصطفوی: بچه که بودیم، بعدازظهرها بازی می کردیم و خواب ایشان را به هم می زدیم، به هر حال مشغول استراحت بودند، تنها کاری که می کردند، یکی از ماها را صدا می کردند.

همین که صدا می کردند، یعنی اینکه دیگر خیلی شورش را درآوردید، خیلی زیاد اذیت کردید و باز بارها می شنیدم که می گفتند: «امروز عصر من نخوابیدم.بچه ها امروز نگذاشتند من بخوابم.»
این را به صورت تعریف برای مادرم نقل می کردند.نه اینکه با ما دعوا کنند که چرا اذیت کردید. چرا سر و صدا کردید.

حق خانواده

خانم زهرا مصطفوی: امام مشغول بحث و تدریس فقهی بودند، خود را غافل از حال فرزندان شان نمی دانستند و حقوق خانواده و وظیفه تربیت فرزندان را فراموش نمی کردند.در جهت تحقق این امر، روزانه وقت مشخصی را برای سرگرم کردن فرزندان و حتی بازی با آنها اختصاص داده بودند؛ ولی در همین بازی و سرگرمی نقش تربیتی فراموش نمی شد.
 
بیا این شیشه ها را جمع کن

خانم زهرا مصطفوی: تابستان یکی از سال ها در دوران طفولیت ما بود، که امام در حیاط با مادرم مشغول گُل کاشتن بودند، یعنی امام بعد از نماز مغرب و عشا با کارد آشپزخانه باغچه را آماده می کرد و مادرم نشاء می کاشتند و خاک می ریختند.

ما بچه ها توی اتاق مشغول بازی بودیم. هشت ساله، ده ساله، همین حدود بودیم با بچه های همسایه. پشت پنجره رختخواب چیده شده بود تا بالا.
 
یکی از دخترها را خواهر من بلند کرد و محکم نشاند روی رختخواب، به طوری که پشت این بچه به شیشه خورد و شیشه از بالا تا پایین خُرد شد و درست آن جایی که مادرم و ایشان مشغول کاشتن گل ها بودند ریخت. ما هم خیلی آماده بودیم برای اینکه ایشان اعتراض بکنند، ولی با اینکه دست شان زخمی شد و خون آمد به ما هیچ نگفتند. فقط کارگری را که توی منزل بود، صدا کردند که بیا شیشه ها را جمع کن.

دو روز در منزل پنهان شدم
 
خانم فریده مصطفوی: امام همیشه مقیّد بودند ما از مغازه چیزی نخریم. با اینکه ما بچه بودیم، می گفتند: «چیزی می خواهید، بگویید این کارگر بخرد».

من یک دختر ده، یازده ساله بودم.رفته بودم زیر گذر کاغذ بخرم.همان طور که تند می آمدم و صورتم را خیلی خوب نگرفته بودم، دیدم آقا دارند می آیند و مرا دیدند.چون هم صورتم تقریباً باز بود و هم تند می آمدم و با ایشان روبه رو شدم، به قدری ترسیدم که وحشت کردم و دو روز در منزل پنهان شدم، یعنی سر سفره حاضر نمی شدم.

یک جوری بهانه می کردم و می رفتم با کارگر خانه ناهار می خوردم و شب ها خودم را به خواب می زدم و نمی رفتم سر سفره.ایشان هم نمی گفتند چرا فریده سر سفره نمی آید؟
 

در صورتی که اگر یکی از بچه ها یک روز سر سفره نبود، مقیّد بودند بپرسند: چرا سر سفره نیست؟ اگر خانه بودیم باید سر سفره حاضر می شدیم و اگر هم خانه نبودیم، می پرسیدند: چرا نیستیم؟ چون ما اصلاً حق نداشتیم بدون خانم جایی برویم، ولی ایشان می دانستند من برای چه خودم را نشان نمی دهم.
به همین دلیل اصلاً هم به روی خودشان نیاوردند.برای اینکه قبح قضیه از بین نرود و این وحشت برای ما باقی بماند.

در دوران بچگی آزادی مطلق به ما می دادند.


خانم زهرا مصطفوی: امام، در دوران بچگی به ما آزادی مطلق می دادند و به هیچ یک از کارهای ما کاری نداشتند؛ اما در دورانی که به سن بلوغ رسیدیم و بزرگ تر شدیم، ایشان بر بعضی مسائل ما نظارت می کردند.

 
هیچ گونه سخت گیری نمی کردند

خانم فریده مصطفوی: امام در زندگی داخلی بچه ها و حتی خانم شان هیچ گونه دخالتی نمی کردند و همه را آزاد می گذاشتند. تا زمانی که خلاف شرع پیش نمی آمد، ایشان هم هیچ کاری نداشتند. در معاشرت، لباس پوشیدن و رفت و آمد هیچ گونه سخت گیری نمی کردند.

تنها محدودیت، رعایت مسائل دینی بود
 
آیت اللّه فاضل لنکرانی:
به دلیل آشنایی و رفاقتی که با مرحوم حاج آقا مصطفی داشتم، اطلاع پیدا کردم که امام در منزل هیچ گونه تحمیل و استبدادی را نسبت به همسر و فرزندان خود اعمال نمی کردند و برای آنها نوعی آزادی قائل بودند.
 
 چنان که حتی با سؤال هم نمی خواستند که عقیده خود را تحمیل کنند. تنها محدودیتی که در خانواده امام وجود داشت، رعایت مسائل دینی بود. به طور مثال آنها هرگز نباید به غیبت، تهمت و نظایر این کارها مشغول می شدند.

پی نوشتها :


1-مجله آشنا، ص 30 به نقل از روزنامه اطلاعات، شماره 19631

2- ستوده، امیررضا، پا به پای آفتاب گفته‏ها و ناگفته‏ها از زندگی امام خمینی (ره)، ج 1، ص 107

منبع:
تبیان



کلمات کلیدی :

هدیه امام به دو خانم مسیحى

امام خمینی(ره)

هدیه امام به دو خانم مسیحى

از جمله سیره عملی حضرت امام ره عطوف و مهربانی که به هم داشتند بود بطوری که با اخلاق نیکوی خود بسیاری را جذب رفتار و منش خود کرده بود در این مقاله سعی خواهد شد گوشه ها از زندگی حضرت امام ره ترسیم گردد.
لطفا مقاله قبل را نیز مطالعه فرمایید.

ملاطفت امام با فرزند شهید

یک روز در جماران بودم، امام تازه به جماران تشریف آورده بودند. اوایل جنگ بود و بین کسانى که مى‏آمدند براى دیدار امام، زن جوانى بود که تازه شوهرش را از دست داده و یک دختر چند ساله هم همراهش بود.دختر خیلى بى‏تاب بود و گریه مى‏کرد، از صبح فریاد زده بود، تمام سر و صورتش خاکى بود و اشک در گونه‏هایش موج مى‏زد.

مادرش ناراحت‏بود و دلش مى‏خواست که به یک نحوى این کودک را خدمت امام برساند و این کودک پدر از دست داده را آرامش ببخشد.

مى‏گفت که من هیچ ناراحت نیستم که شوهرم شهید شده چون خودم مقدمات رفتن به جبهه همسرم را فراهم کردم؛ اما چه کنم که این بچه آزارم مى‏دهد و فکر مى‏کنم که تنها راه این باشد که امام عنایتى بفرمایند.

آن وقت‏برادر من دست‏بچه را گرفت رفتیم خدمت امام.آقا در حیاط قدم مى‏زدند، وقتى که بچه را دیدند انتظارمان این بود که امام دستى به سرش بکشند و ما او را پیش مادرش برگردانیم؛

اما وقتى که امام، این دختر نالان و گریان را دیدند روى سنگهاى کنار حوض نشستند و این کودک را به بغل گرفتند و دست محبت و نوازش به سر و صورتش کشیدند و اشکهایش را پاک کردند و مدتى با این بچه مشغول بودند و بعد وقتى که خوب آرامش در بچه حاکم شد، او را رها کردند و ما به مادرش رساندیم.[16]

هر موقعى دلت مى‏خواهد بیا

دختر بچه شش ساله‏اى براى امام نوشته بود که امام! خیلى دوست دارم بیایم و شما را ببینم ولى اعضاى دفتر نمى‏گذارند.

آقا با خط خودشان نوشتند: «بسمه تعالى دخترم نامه‏ات را خواندم، مطالعه کردم، تو هر موقعى که دلت مى‏خواهد مى‏توانى بیایى اینجا.» ایشان ما را موظف کردند که باید این نامه را به در خانه این شخص برسانید تا هر موقعى که این بچه دلش خواست ‏بیاید اینجا.[17]

دختر، خیلى خوب است

وقتى در زمستان 63 خداوند فرزند دخترى به من عطا فرمود، نوزاد را که براى تشرف به خدمت امام بردم با تبسم و نشاط کم سابقه‏اى اذن دخول دادند و فرمودند: «بچه خودتان است؟»

عرض کردم: «بله‏» و بلافاصله دستشان را به علامت تحویل کودک جلو آورده همزمان پرسیدند: «دختر است ‏یا پسر؟» عرض کردم: «دختر است.»

 او را در آغوش گرفته و صورت به صورت او گذاشته و پیشانى او را بوسیدند و در این حال فرمودند: «دختر، خیلى خوب است. دختر، خیلى خوب است.» و در گوش او دعا خواندند.بعد از اسم او سؤال کردند.عرض کردم: «گذاشته‏ایم حضرتعالى انتخاب بفرمایید.» امام بدون تامل سه بار فرمودند: «فاطمه خیلى خوب است.»[18]

وقتى تصویر مجروحین را مى‏دیدند

واقعا امام وقتى که مجروحین را در تلویزیون مى‏بینند خیلى ناراحت مى‏شوند.از حالات خاصشان این است که وقتى ناراحت مى‏شوند دو دستشان را جلوى صورتشان مى‏گیرند.

و من خیلى وقتها مى‏دیدم این حالت از نگاه کردن به صحنه تلویزیون برایشان پیش آمده است تا جایى که به ذهنم مى‏رسید که به مسؤولین صدا و سیما بگویم این صحنه‏ها را پخش نکنید چون کم کم در قلب ایشان اثر مى‏گذارد.[19]

آمدم کمکتان کنم

روزى بر حسب اتفاق که تعداد میهمانان منزل امام زیاد شده بود، پس از صرف غذا و جمع کردن ظروف دیدم آقا به آشپزخانه آمدند.چون وقت وضو گرفتنشان نبود پرسیدم: «چرا امام به آشپزخانه آمده‏اند؟» آقا فرمودند: «چون امروز ظروف زیاد است آمده‏ام کمکتان کنم.» ایشان این قدر رعایت‏حال و حقوق دیگران را مى‏کردند.[20]

شب تولد حضرت مسیح در پاریس

شب تولد حضرت عیسى(ع)، امام پیامى براى تمام مسیحیان جهان دادند که خبرگزاریها پخش کردند. در کنار این پیام به ما دستور دادند این هدایایى را که برادران از ایران آورده‏اند که معمولا گز، آجیل و شیرینى بود، بین اهالى نوفل لوشاتو تقسیم کنیم.

 ما این کار را انجام دادیم و در کنار هر بسته یک شاخه گل قرار دادیم.چند جا که رفتیم احساس کردیم براى کسانى که در غرب اثرى از این عاطفه‏ها و محبتها حتى در بین فرزندان و پدران خود سراغ ندارند، بسیار عجیب است که شب میلاد حضرت مسیح(ع) یک رهبر ایرانى که غیر مسیحى است، اینقدر به آنها نزدیک است و احساس محبت مى‏کند.

از جمله خانمى بود که وقتى هدیه امام را گرفت چنان هیجان زده شد که قطرات اشک از چهره‏اش فرو ریخت.این طرز رفتار امام آن چنان در آنها اثر گذاشت که از ایشان وقت ملاقات خواستند.

امام بى درنگ وقت دادند.آنها ده پانزده نفر از اهالى محل بودند که با شاخه‏هاى گل آمدند. امام به مترجم فرمودند که احوال آنها را بپرسید و ببینید که آیا کار و نیاز خاصى دارند؟ گفتند نه هیچ کارى نداریم فقط آمده‏ایم امام را از نزدیک ببینیم و این شاخه‏هاى گل را به عنوان هدیه آورده‏ایم.

 امام با تبسم شاخه‏هاى گل را یکى یکى از دست آنها مى‏گرفتند و در میان ظرفى که درکنارشان بود قرار مى‏دادند و آنها هم خیلى خوشحال از حضور امام رفتند.[21]

از همسایگان عذر بخواهید

پس از آنکه هجرت از پاریس و سفر امام به ایران قطعى شد، امام به من دستور دادند که در نوفل لوشاتو به منزل همسایگان بروم و از اینکه در مدت اقامتشان از سکوت حاکم بر دهکده محروم شده‏اند، از طرف ایشان از آنها عذر بخواهم.

من به اتفاق آقاى اشراقى و یکى دو نفر دیگر به دیدار همه همسایه‏هاى آن دهکده رفتیم، و پیغام امام را رساندیم و از آنان معذرت خواهى کردیم.[22]

هدیه امام به دو خانم مسیحى

وقتى امام در آستانه بازگشت‏ به ایران بودند، مقارن غروب آفتاب دو خانم فرانسوى به در اقامتگاه امام آمدند و تقاضاى ملاقات کردند.

چون امکان ملاقات نبود، از آنها عذرخواهى کردم.شیشه کوچکى که در آن مقدارى خاک بود و در آن مهر و موم بود در دستشان دیده مى‏شد.

گفتند اگر ملاقات ممکن نیست رسم ما این است وقتى به کسى علاقمند شدیم هنگام خداحافظى و جدایى بهترین هدیه را به او تقدیم مى‏کنیم و این خاک وطن ماست که پیش ما عزیزترین هدیه است، به امام تقدیم کنید و براى هر یک از ما یک قطعه عکس با امضاى ایشان بیاورید.

وقتى جریان به محضر امام عرض شد با تبسمى شیرین شیشه را گرفتند و دو قطعه عکس را امضاء فرمودند، عکسها را که به آنها دادم بوسیدند و با تشکر رفتند.[23]

بدون آنکه بکشى، بیرونش کن

یک روز بیرون اتاق امام ایستاده بودم که دیدم آقا از پشت پنجره با دستشان به من‏اشاره مى‏کنند. فورا به محضرشان رسیدم. دیدم به دستشان دستمال کاغذى گرفته‏اند.

 تا مرا دیدند فرمودند: «حاجى عیسى، پشت این شیشه پنجره مگس بزرگى است که از اتاق بیرون نمى‏رود.» بعد فرمودند: «بدون این که آن را بکشى از اتاق بیرونش کن.» و دوباره با تاکید فرمودند: «مبادا آن را بکشى‏» و از اتاق خارج شدند.

ایشان تا این حد عاطفه حتى نسبت ‏به حشرات داشتند آقا خودشان سعى کرده بودند با دستمال کاغذى مگس را بیرون کنند؛ اما نتوانسته بودند. امام هیچوقت از پیف پاف براى طرد حشرات استفاده نمى‏کردند.[24]

امام نسبت ‏به آنها التماس مى‏کردند

بنده خودم شاهد اشکها و گریه‏هاى امام براى جدا شدن افراد از جریان انقلاب بودم و مى‏دیدم وقتى که روحانیون، سیاستمداران، جوانان چپ زده و التقاطى، راه خودشان را از فرهنگ انقلاب جدا مى‏کردند، امام چگونه گریه مى‏کردند و چگونه تلاش مى‏کردند که آنها را به مسیر تقوا و فضیلت دعوت کنند.در بعضى از موارد من از واسطه‏هاى مکررى بودم که از طرف ایشان پیغام مى‏فرستادم.

امام به آنها التماس مى‏کردند که شما راه خودتان را از مردم و توده‏هاى میلیونى جدا نکنید.[25]

اگر بگویى فقیرى آمده است

امام واقعا چهره خیلى ملایم و پر ملاطفتى دارند و ایشان مخصوصا به طبقه ضعیف، عشق و علاقه عجیبى دارند و با یک حالت ‏خاصى به آنان مى‏نگرند، مثلا اگر به امام بگویید یک آدم پیر یا فقیرى آمده است ایشان حتما خودشان مى‏روند و پرده جلوى در را کنار مى‏زنند و با او ملاقات مى‏کنند.

در حالى که این روحیه را براى ملاقات با رییس فلان اداره...نشان نمى‏دهند.[26]

الآن بیاوریدش داخل

روزى یک خانم ایتالیایى که شغل او معلمى و دینش مسیحیت‏بود، نامه‏اى آکنده از ابراز محبت و علاقه نسبت‏ به امام و راه او همراه با یک گردنبند طلا براى ایشان فرستاده بود.وى متذکر شده بود که این گردنبند را که یادگار آغاز ازدواجم است و به همین جهت آن را بسیار دوست دارم، به نشانه علاقه و اشتیاقم نسبت‏ به شما و راهتان تقدیم مى‏کنم.

 مدتى آن را نگه‌داشتیم و بالاخره با تردید از اینکه امام آن را مى‏پذیرند یا نه، همراه با ترجمه نامه خدمت ایشان بردیم.

 نامه به عرضشان که رسید، گردنبند را نیز گرفتند و روى میزى که در کنارشان قرار داشت، گذاشتند.

دو سه روز بعد، اتفاقا دختر بچه دو یا سه ساله‏اى را آوردند که پدرش در جبهه مفقود الاثر شده بود.امام وقتى متوجه شدند فرمودند: «الان بیاوریدش داخل.»

سپس او را روى زانوى خود نشاندند و صورت مبارکشان را به صورت بچه چسبانیده و دست‏بر سر او گذاشتند. حالتى که نسبت‏ به فرزندان خودشان هم از ایشان دیده نشده بود.مدتى به همین حالت آهسته با آن دختر بچه سخن گفتند.

با آن که فاصله ما با ایشان کم‌تر از یک و نیم متر بود شنیدن حرفهاى ایشان براى ما دشوار بود. بچه که افسرده بود بالاخره در آغوش امام خندید.

آنگاه امام همان گردنبندى را که زن ایتالیایى فرستاده بود برداشتند و با دست مبارکشان بر گردن دختر بچه انداختند. دختر بچه در حالى که از خوشحالى در پوست‏ خود نمى‏گنجید از خدمت امام بیرون رفت.[27]

--------------------------------------------------------------------------------
پی‌نوشت‌ها:

[16]. برداشتها، ص 198 به نقل از پیک ارشاد، علی ثقفی، تیر ماه 68.

[17]. برداشتها، ص 199 به نقل از یکی از اعضای بیت امام، آینده سازان، ش 144.

[18]. برداشتها، ص 200 به نقل از حجة الاسلام والمسلمین رحیمیان.

[19]. برداشتها، ص 202 به نقل از زهرا مصطفوی.

[20]. برداشتها، ص203 به نقل از سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی، مرضیه حدیده چی، ج4.

[21]. برداشتها، ص 205 به نقل از سرگذشتهای ویژه از زندگی

 

تهیه و تنظیم : جواد دلاوری



کلمات کلیدی : هدیه امام به دو خانم مسیحى
   1   2      >
زیارتنامه حضرت زهرا سلام الله علیها جهت دریافت کد کلیک کنید