سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یا مقلب القلوب

یا مقلی القلوب و الابصار


یا مقلب چشم دل پر نور کن

 کینه ها از سینه ما دور کن

یا محول کن دگرگون حال ما

ثبت کن بر عشق خود احوال ما

تا طلوع آفتاب فاطمه

پرتو افشان دار ماه خامنه

پیشاپیش عیدتان مبارک



کلمات کلیدی : اس ام اس نوروز یا مقلب

روز ولادت

من همان روز ولادت که ز مادر زادم

بود زخمت به جگر نعمت مادر زادم

بوده ام هیچ و همه بودم و نبودم از توست

آن زمانی که نبودم ، به غمت دل دادم

به سر کوی تو ای کعبه آمال دلم

باد می آوردم گر چه دهی بر بادم

قصه عشق تو درسی نه که در سینه بود

این حدیثی است که دادند از اول یادم

امام حسین (ع)

سالها بود که در بند تعلق بودم

از زمانی که اسیر تو شدم آزادم

خواستم تا که برآرم سر از این هفت سپهر

صورت خویش به خاک قدمت بنهادم

نافه آهوی صحرای غمت کاری کرد

کز خطا رستم در ملک ختا افتادم

هر چه دارم همه از پاکی مادر دارم

رحمت حق به روانش که حسینی زادم

غلامرضا سازگار



کلمات کلیدی : امام حسین ع امام نقی ع

امروز آقا، بی تو جور دیگری بود

امام زمان عج امام نقی

امروز آقا، بی تو جور دیگری بود

حتی نگاه یاسها، نیلوفری بود

خورشید مثل پنج شنبه پا نمی شد

انگار بین رختخوابش بستری بود

برشانه های شمع ها در اول صبح

تابوت یک پروانه ی خاکستری بود

وضعیت آب و هوا مثل همیشه

مثل هوای جمعه ی پشت سری بود

چشم زمین جاهلیت خیز دنیا

دنبال خطّ کوفی پیغمبری بود

اینکه غروب است و کمی بارانیم، نه

از اولش هم روز گریه آوری بود

در چشمایم ، التماس آخرینم

ما را به سمت “چشمهایت می بری” بود



کلمات کلیدی : امام زمان عج امام نقی امام هادی جمعه

صبح آدینه

بود الطاف تو دریای موّاج

که هر خلق است بر لطف تو محتاج

تو آن شاهی که بر تاج سلاطین

بود خاک در تو، درّه التّاج

امام زمان (عج)

تعداد بشاراتى که از پیامبر اکرم ( ص) درباره حضرت مهدى (ع) وارد شده ، بیش از آن است که در این مختصر گنجانده شود، ما از میان این احادیث تنها به ذکر پنج حدیثى که حافظ ابونعیم اصفهانى (متوفى 430هـ ) در کتاب اربعین حدیث فى المهدى ذکر المهدى و نعوته و حقیقة مخرجه جمع آورى کرده ، اکتفاء مى کنیم.

 

حدیث1- رفاه مردم در عصر امام زمان :

ابوسعید خدرى از پیامبر اکرم (ص) روایت کرده که فرمود :

یکون من امتى المهدى ان قصر عمره فسبع سنین و الافثمان و الافتسع یتنعم امتى فى زمانه نعیما لم یتنعموا مثله قطّ البر و الفاجر یرسل السماء علیهم مدراراً و الا تدخر الارض شیئاً من نباتها . 

مهدى از میان امت من برخاسته شود مدت سلطنت او هفت یا هشت یا نه سال مى باشد ، همه طبقات امت من در زمان ظهور او چنان در رفاه زندگى نمایند که قبل از وى هیچ بّر و فاجرى بدان نرسیده باشند، آسمان باران رحمت خود را بر آنان مى بارد و زمین از روئیدنیهاى خود چیزى فرو گذار نمى کند.

 

حدیث2- عدل مهدى (عج) :

ابوسعید مى گوید پیغمبر فرمود:

تملاء الارض ظلماً و جوراً فیقوم رجل من عترتى فیملاءها قسطاً و عدلاً یملک سبعاً او تسعاً .

زمین پر از ظلم و ستم گردد، پس مردى از عترت من قیام کند و آن را پر از عدل و داد گرداند و هفت یا نه سال سلطنت نماید.

 

حدیث3:

و باز نقل کرده که پیغمبر(ص) فرموده :

لا تنقضى الساعة حتى یملک الارض رجل من اهل بیتى یملاء الارض  عدلاً کما ملئت جوراً یملک سبع سنین .

قیامت منقضى نخواهد شد تا این که مردى از اهل بیت من به سلطنت رسد و او زمین را پر از عدل و داد کند ، چنان که پر از ظلم شده باشد و مدت سلطنت هفت سال است .

 

حدیث4- مهدى فرزند فاطمه  زهرا (س) :

از امام زین العابدین و آن حضرت از پدرش روایت نموده که پیامبر اکرم (ص) به فاطمه زهرا (س)  فرموده :

المهدى من ولدک .

( مهدى از فرزندان تو است ).

 


حدیث5- مهدى ، حسینى است :

در آن کتاب از حذیفة بن یمان روایت مى کند که گفت: پیامبر خطبه اى ایراد فرمود و آنچه مى باید اتفاق بیفتد به ما اطلاع داد سپس فرمود :

 لولم یبق من الدنیا الا یوم واحد لطول الله عزوجل ذلک الیوم حتى یبعث رجلاً من ولدى اسمه اسمى .

اگر از عمر دنیا جز یک روز بیشتر نمانده باشد. خداوند آن روز را چندان دراز گرداند تا مردى از اولاد من برانگیزد  که همنام من باشد.

 سلمان برخاست و عرض کرد: اى رسول خدا(ص) از کدام فرزند شما خواهد  بود؟ فرمود : از این فرزندم ، و دست روى شانه حسین (ع) گذاشت.



کلمات کلیدی : امام زمان امام نقی علی النفی

اتل متل یه بابا

ابوالفضل سپهر

اتل متل یه بابا

 شهید شهدا

که‌ اسم‌ او احمده‌

نمره‌ جانبازی هاش‌

هفتاد و پنج‌ درصده‌

اون که‌ دلاوری هاش‌

تو جبهه‌ غوغا کرده‌

حالا بیاین‌ ببینین‌

کلکسیون‌ درده‌

اونکه‌ تو میدون‌ مین‌

هزار تا معبر زده‌

حالا توی‌ رختخواب‌

افتاده‌ حالش‌ بده‌

بابام‌ یادگاری‌ از

خون‌ و جنگ‌ و آتیشه‌

با یاد اون‌ موقعا

ذره‌ ذره‌ آب‌ میشه‌

آهای‌ آهای‌ گوش‌ کنین‌

درد دل‌ بابارو

می خواد بگه‌ چه‌ جوری‌

کشتند بچه‌هارو

«هیچ‌ میدونی‌ یعنی‌ چی‌

زخمی هارو بیاری‌

یکی‌ یکی‌ روبازو

تو آمبولانس‌ بذاری‌

درست‌ جلوی‌ چشمات‌

یه‌ خورده‌ اون طرفتر

با شلیک‌ مستقیم‌

ماشین‌ بشه‌ خاکستر»

گفتن‌ این‌ خاطره‌

بدجوری‌ می سوزوندش‌

با بغض‌ و ناله‌ می‌گفت‌

کاشکی‌ که‌ پر نبودش‌

آی‌ قصه‌ قصه‌ قصه‌

نون‌ و پنیر و پسته‌

هیچ‌ تا حالا شنیدی‌

تانکها بشن‌ قنّاصه‌؟

میدونی‌ بعضی‌ وقتا

تانکا قناصه‌ بودن‌

تا سری‌ رو میدیدن‌

اون‌ سرو می‌پروندن‌

سه‌ راه‌ شهادت‌ کجاست‌؟

میدونی‌ دوشکا چیه‌؟

میدونی‌ تانک‌ یعنی‌ چی‌؟

یا آرپی‌جی‌ زن‌ کیه‌؟

آر پی جی زن

آرپی‌جی‌ زن‌ بلند شد

«ومارمیت‌» رو خوند

تانک‌ اونو زودتر زدش‌

یه‌ جفت‌ پوتین‌ ازش‌ موند

یه‌ بچه‌ بسیجی‌

اونور میدون‌ مین‌

زیر شنیهای‌ تانک‌

لِه‌ شده‌ بود رو زمین‌

خودم‌ تو دیده ‌بانی‌

با دوربین‌ قرارگاه‌

رفیقمو میدیدم‌

تو گودی‌ قتله‌گاه‌

آرپی‌جی‌ تو سرش‌ خورد

سرش‌ که‌ از تن‌ پرید

خودم‌ دیدم‌ چند قدم‌

بدون‌ سر می‌دوید

هیچ‌ می‌دونی‌ یه‌ گردان‌

که‌ اسمش‌ الحدیده‌

هنوزم‌ که‌ هنوزه‌

گم‌ شده‌ ناپدیده‌

اتل‌ متل‌ توتوله‌

چشم‌ تو چشم‌ گلوله‌

اگر پاهات‌ نلرزید

نترسیدی‌ قبوله‌

دیدم‌ که‌ یک‌ بسیجی‌

نلرزید اصلاً پاهاش‌

جلو گلوله‌ وایستاد

زُل‌ زده‌ بود تو چشاش‌

گلوله‌ هم‌ اومدو

از دو چشم‌ مردونه‌

گذشت‌ و یک‌ بوسه‌ زد

بوسه‌ای‌ عاشقونه‌

عاشقی‌ یعنی‌ اینکه‌

چشمهایی‌ که‌ تا دیروز

هزار تا مشتری‌ داشت‌

چندش‌ میاره‌ امروز

اما غمی‌ نداره‌

چون‌ عاشق‌ خداشه‌

بجای‌ مردم‌، خدا

مشتری‌ چشماشه‌

یه‌ شب‌ کنار سنگر

زیر سقف‌ آسمون‌

میای‌ پیش‌ رفیقت‌

تو اون‌ گلوله‌ بارون‌

با اینکه‌ زخمی‌ شده‌

برات‌ خالی‌ می‌بنده‌

میگه‌ من‌ که‌ چیزیم‌ نیست‌

درد میکشه‌ می‌خنده‌

چفیه‌ رو ور میداری‌

زخم‌ اونو می‌بندی‌

با چشمای‌ پر از اشک‌

تو هم‌ به‌ اون‌ می‌خندی‌

انگاری‌ که‌ میدونی‌

دیگه‌ داره‌ می‌پّره‌

دلت‌ میگه‌ که‌ گلچین‌

داره‌ اونو می‌بره‌

زُل‌ میزنی‌ تو چشماش‌

با سوز و آه‌ و با شرم‌

بهش‌ میگی‌ داداش‌ جون‌

فدات‌ بشم‌ دمت‌ گرم‌

میزنی‌ زیر گریه‌

اونم‌ تو آغوشته‌

تو حلقه‌ دستاته‌

سرش‌ روی‌ دوشته‌

چون‌ اجل‌ معلق‌

یه‌ دفعه‌ یک‌ خمپاره‌

هزار تا بذر ترکش‌

توی‌ تنش‌ میکاره‌

یهو جلو چشماتو

شره‌ خون‌ می‌ گیره‌

برادر صیغه‌ایت‌

توبغلت‌ میمیره‌

هیچ‌ می‌دونی‌ چه‌ جوری‌

یواش‌ یواش‌ و کم‌کم‌

راوی‌ یک‌ خبرشی‌

یک‌ خبر پراز غم‌

به‌ همسفر رفقیت‌

که‌ صاحب‌ پسر شد

بری‌ بگی‌ که‌ بچه‌

یتیم‌ و بی‌پدر شد

اول‌ میگی‌ نترسین‌

پاهاش‌ گلوله‌ خورده‌

افتاده‌ بیمارستان‌

زخمی‌ شده‌، نمرده‌

زُل‌ میزنه‌ تو چشمات‌

قلبتو می‌سوزونه‌

یتیمی‌ بچه‌ شو

از تو چشات‌ میخونه‌

درست‌ سال‌ شصت‌ و دو

لحظه‌ تحویل‌ سال‌

رفته‌ بودیم‌ تو سنگر

رفته‌ بودیم‌ عشق‌ و حال‌

تو اون‌ شلوغ‌ پلوغی‌

همه‌ چشارو بستیم‌

دستهاتوی‌ دست‌ هم‌

دورسفره‌ نشستیم‌

مقلب‌ القوب‌ رو

با همدیگر می‌خوندیم‌

زورکی‌ نقل‌ ونبات‌

تو کام‌ هم‌ چپوندیم‌

همدیگر و بوسیدیم‌

قربون‌ هم‌ میرفتیم‌

بعدش‌ برا همدیگر

جشن‌ پتو گرفتیم‌

علی‌ بود و عقیلی‌

من‌ بودم‌ و مرتضی‌

سید بود و اباالفضل‌

امیرحسین‌ و رضا

حالا ازاون‌ بچه‌ ها

فقط‌ مرتضی‌ مونده‌

همونکه‌ گازخردل‌

صورتشو سوزونده‌

آهای‌ آهای‌ بچه‌ ها

مگه‌ قرار نذاشتیم‌

همیشه‌ با هم‌ باشیم‌

نداشتیما، نداشتیم‌

بیاین‌ برا مرتضی‌

که‌ شیمیایی‌ شده‌

جشن‌ پتو بگیریم‌

خیلی‌ هوایی‌ شده‌

 



کلمات کلیدی : ابوالفضل سپهر امام نقی (ع)
   1   2   3   4   5   >>   >
زیارتنامه حضرت زهرا سلام الله علیها جهت دریافت کد کلیک کنید