سفارش تبلیغ
صبا ویژن

استاد مطهری و نوآوری در علم کلام (1)

استاد مطهری و نوآوری در علم کلام (1)

شهید مرتضی مطهری (ره)

لینک عکس در صورت عدم مشاهده

درآمد
مباحث جدید کلامی که امروزه با عنوان «کلام جدید» از آنها بحث می شود، از دغدغه های مهم انسان معاصر است که پرسش های نوپیدایی را فراروی اندیشمندان دینی قرار داده است. استاد مطهری بهعنوان متکلم و متفکری نوآور، آثار ارزشمندی از خود بجای گذاشته است که منابع غنی ای در این عرصه به شمار می رود؛ زیرا ایشان با آگاهی به اندیشه ها و پرسش های برآمده از دوره جدید (مدرنیته) به تاسیس نظام جدید کلامی ای دست زدند که راهگشای مناسبی در حل معضلات و مشکلات معرفتی انسان معاصر است؛ به همین سبب است که میتوان استاد مطهری را بنیانگذار «کلام جدید اسلامی» نامید.
امروزه علم کلام به ویژه مباحث جدید کلامی (کلام جدید) از ضروری ترین و بحث انگیزترین مباحث علمی در کشور ما است که اذهان بسیاری از متکلمان و اندیشمندان دینی را به خود معطوف کرده است.
عنوان «کلام جدید» در فرهنگ اسلامی از مصطلحات سده اخیر است و در ادبیات مذهبی و محافل علمی پژوهشی ما سابقه چندانی ندارد. نخستین اثری که در این زمینه ترجمه و منتشر شد، کتاب «علم کلام جدید» اثر «شبلی نعمانی» (1273 1332ق) است که با نگارش تاریخ کلام جدید، بر ضرورت و اهمیت تفکر کلامی نوین تاکید کرد. بعدها استاد مطهری (1298 1358 ش) این واژه را بهکار گرفته و در آثار فارسی بر تحول کلام و ضرورت پرداختن به آن و تاسیس نظام کلامی جدید تاکید کرد. کسانی چون «محمداقبال لاهوری»(1) (1289 1357 ق) نیز از تحول در الهیات و بازسازی اندیشه دینی بحث کرده اند. وی در کتاب «احیای فکر دینی در اسلام» کوشیده است تا یک الهیات / کلام اسلامی در خور روزگار خویش را تدارک کند؛ اما بحث و بررسی از مسائل جدید کلامی در برنامه آموزشی حوزه و دانشگاه به شکل جدی که نقطه عطفی در تحول اندیشه کلامی معاصر است پس از انقلاب فرهنگی و در دهه شصت آغاز شد و از اواسط همین دهه است که توجه فراوانی به آنچه مسائل جدید کلامی نامیده میشود؛ پدیدار شده است.
تلقی های مختلف از اصطلاح کلام جدید در بین دانشوران ما، آن را درهاله ای از ابهام قرار داده است. پرسش محوری که در این زمینه مطرح است، این است که آیا کلام جدید تفاوتی ماهوی با کلام قدیم دارد و به عنوان علمی جدید به شمار می رود یا آن که پسوند جدید صرفاً به وجود مسائل و پرسشهای نوین در حوزه اندیشه کلامی اشاره دارد، بی آن که دلالتی بر تغییر ساختار علم کلام و تولد علمی جدید داشته باشد؟ در پاسخ به این پرسش رویکردهای مختلفی اتخاذ شده است. برخی کلام جدید را دانشی کاملاً نوین تلقی کرده اند که جز اشتراک لفظی، نسبتی دیگر میان آن و کلام سنتی (قدیم) متصور نیست و پاره ای نیز اساساً منکر علمی بهنام کلام جدید هستند، بلکه آن را ادامه کلام پیشینیان دانسته که در ضلعی از اضلاع (و غالباً در مسائل) تجدد یافته است.
سخن درباره چگونگی نوشدن علم کلام و تفاوتهای کلام جدید با قدیم، مجالی فراختر میطلبد. در اینجا بدون اینکه وارد مناقشات طرفداران و مخالفان کلام جدید بشویم، به اجمال اشاره میکنیم که اگر بپذیریم متکلم، هم به شرح دعاوی دینی ما میپردازد، هم به تبیین آنها و هم در مقام دفاع از آنها برمی آید، میتوان ملاحظه کرد که در هر نقش و وظیفه ای بیش وکم تجدید و نوشدن مجال مییابد.
شاید بیشترین جهت تجدید کلامی در حوزه دفاع از معتقدات دینی صورت گیرد؛ زیرا در پی ظهور اشکالها و شبهه های جدید، شیوه ها و احتجاج های نوینی لازم می افتد؛ البته ماجرای تجدید علم کلام بیش از اینها است و گاه دعاوی دینی، شرحی نو و بیانی تازه مییابد. پیشرفت دانایی مردم وظیفه متکلمان را دشوارتر میکند و موجب نیاز به تبیین های جدید از دعاوی دینی و دفاع تازه میشود. متکلمان راستین همواره باید در حال مرزبانی در مرزهای عقیدتی باشند و هرگز از وظیفه دشوار خود غفلت نورزند و همین است که اجر آنان را اگر از مرزبانان جغرافیایی جهان اسلام فراتر نسازد، همسان آنان قرار می دهد.

استاد مطهری، موسس کلام جدید اسلامی
گرچه تدوین اندیشه کلامی نوین، مرهون تلاشهای متاخران در چند سال اخیر است، اما بیشک سهم استاد مطهری در شکل گیری نظام جدید کلامی کاملاً مشهود است و حتی ایشان به صراحت از تاسیس مکتب کلامی متناسب با هر عصر و زمانی که پاسخگوی نیازهای آن روزگار باشد، سخن به میان می آورد.
«با توجه به اینکه در عصر ما شبهاتی پیدا شده که در قدیم نبوده و تاییداتی پیدا شده که از مختصات پیشرفت های علمی جدید است و بسیاری از شبهات قدیم در زمان ما بلا موضوع است، همچنان که بسیاری از تاییدات گذشته ارزش خود را از دست داده است، از این رو لازم است کلام جدیدی تاسیس شود».(2)
استاد مطهری در میان متفکران دینی، جایگاه مهمی در اندیشه کلامی معاصر دارد. طرح و ساختار نوینی که استاد به مباحث کلامی در «درآمدی بر جهانبینی توحیدی» ارائه می دهد، ساختاری کاملاً بدیع و بسیار مهم است. نظام کلامی ایشان در این اثر از انسان و ایمان شروع میشود؛ درحالی که در آثار سنتی به ندرت از انسان بحث میشود و مسئله ایمان نیز از فروعات مباحث ثواب و عقاب معاد است. شهید مطهری به عنوان اندیشمندی که دغدغه اثبات دین، کارآمدی و دفاع از آن در مقابل شبهات داشت، توجه ویژه ای به دفع شبهات میکردند، آن هم نه شبهات کهن، بلکه معماها و مشکلات نوین.
استاد مطهری در «عدل الهی» و «جامعه و تاریخ» متکلمی است که به دفاع از حریم شریعت و دفع شکوک و تحریفات از ساحت دیانت کمر بسته است. مارکسیسم او اساساً وجهی کلامی داشت؛ اما کلامی که فلسفه بود (کلام فلسفی). «خدمات متقابل اسلام و ایران» نیز آبی بود بر آتشی که نظام منحوس پیشین برافروخته بود تا یکجا ایرانیت و اسلامیت را باهم در آن بسوزاند. مطهری در این کتاب، حد و مرز آیین و ملیت، ایرانی بودن و مسلمان بودن را گشود و نقاب فریب را از چهره کسانی برگرفت که با نام دفاع از ملیت به محو و مسخ فرهنگ پرمایه این ملت که با خون و روح این سرزمین درآمیخته است، یعنی اسلام پرداخته بودند.
اگر مخالفان، نبوت و دین را متعلق به روزگار گذشته می دانند و عصر آن را پایانیافته تلقی میکنند، او ختم نبوت و عدم غروب دین را مطرح میکند و میکوشد تا به شکلی آن را تبیین کند. اگر طرف مقابل میخواهد از تشتت مسلمین، چه در وجه فکری، چه درصورت سیاسی بهره گیرد، استاد از وحدت اسلامی، مایه های وفاق اسلامی، مایه های وفاق مسلمین و رفتار و گفتار وحدت آمیز شیعه و نقش «علامه امینی» در این زمینه سخن به میان می آورد. اگر کسانی دین را مایه عقب ماندگی و انحطاط مسلمین می دانستند، او تاکید اسلام بر رشد و تکامل را مطرح میکرد و بر این نکته اصرار می ورزید که اسلام میتواند عملاً جامعه را به پیش برد. مسئله حجاب، حقوق زن، اخلاق جنسی و ... همه نمونه هایی از توانایی و دغدغه فکری و در دفاع از حریم اسلام است که تسلط او بر مبانی شریعت را آشکار میساخت. در این نوشته برآنیم تا دو مسئله از مسائل مهم جدید کلامی را از منظر استاد مطهری مورد بحث و بررسی قرار دهیم.

خاتمیت در کلام جدید
ظهور دین اسلام با اعلام جاودانگی و واپسین دین الاهی بودن آن و پایان یافتن دفتر نبوت با واپسین رسول الاهیهمراه بوده است. این دو نکته در علم کلام با عنوان «خاتمیت» مطرح شده که جزء اصول مسلم اسلام است.
بحث «خاتمیت» در دوره معاصر در کلام جدید شکل تازه ای گرفت. روشنفکران دینی با رویکردی متمایز از نگاه سنتی و با پرسشهایی برآمده از تفکر مدرنیستی، به تحلیل خاصی از وحی، نبوت و خاتمیت پرداختند. اینگونه نگرش به مسئله با سخنان اقبال آغاز شد و با نقدهای «شهید مطهری» بر سخنان وی، گسترش و تکامل یافت.
مسلمانان همواره «ختم نبوت» را امر واقعشده تلقی کرده اند و هیچگاه برای آنان این مسئله مطرح نبوده است که پس از حضرت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پیامبر دیگری خواهد آمد. در بین مسلمانان، اندیشه ظهور پیامبر یا پیامبرانی دیگر در ردیف انکار خداوند و انکار قیامت، ناسازگار با ایمان به اسلام و تفکر اسلامی و بدعت در دین تلقی شده است؛ اما نواندیشان دینی بدون آن که در آیات و روایات تامل کافی کنند، تفسیر خاصی از وحی و نبوت ارائه می دهند که لازمه آن، «عدم انقطاع وحی» و «نفی خاتمیت» است؛ بدینسبب گفته میشود، «تجربه نبوی یا تجربه شبیه به تجربه پیامبران بهطور کامل قطع نمیشود و همیشه وجود دارد» یا «درباره اینکه هرکس میتواند رسولی بشود، باید اذعان داشت که کسی ممکن است برای خودش نبی شود و احوال خاصی بیابد» یا این سخن که «امروز دوران ماموریت نبوی پایان یافته است؛ اما مجال برای بسط تجربه نبوی باز است».
همانگونه که اشاره شد، مسئله خاتمیت از ضروریات دین اسلام بوده و مورد اعتقاد همه مسلمانان است و هیچ مسلمانی در اصل آن شک و تردیدی ندارد. در عین حال، بحث در باب فلسفه خاتمیت و علت و چرایی پایان پیامبری سابقه چندان طولانی در نزد اندیشمندان مسلمان ندارد. گو اینکه در لابه لای کتابها و آثار عرفانی اشاراتی به راز خاتمیت دیده میشود؛ اما در هیچ یک از کتابهای کلامی و اعتقادی پیشینیان اثری از این بحث وجود ندارد.
به نظر می رسد که در میان اندیشمندان مسلمان نخستین کسی که در این باب اندیشه کرده، این مسئله را به عنوان موضوعی برای تفکر و تامل در میان نهاد، اقبال لاهوری بوده است. پس از وی نیز این مسئله در میان متفکران از جایگاه ویژه ای برخودار بوده است. کسانی چون دکتر علی شریعتی و شهید مطهری از پیشگامان در این بحث هستند که هر دو نیز تا اندازه ای متاثر از اندیشه های اقبال لاهوری بودند. و هم اکنون نیز این موضوع یکی از مسائل مهم اندیشه دینی است که لازم است بکوشیم تا تبیینی معقول و مستند و هماهنگ با سایر ابعاد اسلام از آن ارائه دهیم.
به هر حال، اصل سخن در این است که چه عواملی باعث جاودانگی و کمال اسلام شده است؟ به عبارت دیگر، علت تجدد شرایع پیشین و برانگیخته شدن پیامبران متعدد از سوی خداوند چه بود و چگونه شد که در دوران اسلامی و پس از بعثت پیامبر اکرم آن علل رخت بر بسته، سلسله رسالت پایان پذیرفت؟ پیام پیامبر اسلام و یا شخصیت او دارای چه ویژگیها و عناصر ممتازی بوده و هستند که خاتمیت و کمال دین را تضمین کرده، چراغ هدایت آن را تا ابد پر فروغ نگه داشته است؟ آیا اعلام پایان پیامبری خود نشانه ای برای بی نیازی بشر جدید از وحی و پیام الهی نیست؟ در این باره پاسخهای متعددی مطرح شده است که در اینجا ما سعی خواهیم کرد تا با تکیه بر دیدگاههای استاد مطهری برخی از زوایای این بحث را تبیین کنیم.
نکته ای که قبل از هر چیز باید به آن توجه داشت، این است که درباره خاتمیت نمیتوان استدلال عقلی آورد، آنچه در توضیح آن بیان شده و میشود، جنبه «معقولسازی» است، نه جنبه «برهانی و استدلالی». به عبارت دیگر بحث خاتمیت یک بحث درون دینی نقلی است که به گفته علامه حلی در کتاب «واجب الاعتقاد» از ضروریات دین اسلام است.
فاضل مقداد نیز در شرح کلام «علامه حلی» سه دلیل نقلی می آورد که یکی آیه مبارکه: «ماکان محمد ابا احد من رجالکم ولکن رسول الله و خاتم النبیین»(3) است و دیگر گفته رسول خدا است که فرمود: «لا نبی بعدی»(4) و سوم اجماع است که ملحق به دلیل نقلی است؛ زیرا اعتبارش را از سننی که اجماع کاشف آن است کشف میکند(5).

مبانی خاتمیت
در بحث از فلسفه خاتمیت از دیدگاه استاد مطهری باید به بررسی چند موضوع پرداخت:
1. اسلام، روح دعوت انبیا: از قرآن کریم استفاده میشود که جریان نبوت، جریان واحدی است هم از این جهت که همه انبیا از طرف خدای واحد مبعوث شده اند و هم از این نظر که اساس دعوت انبیا اساس واحدی است. محتوای نبوت که به نام دین، نامیده میشود مبتنی بر این اصل است که باید خدای یگانه را پرستید و از او اطاعت کرد و یا به عبارت دیگر در پیشگاه خدای یگانه تسلیم مطلق و بی قید و شرط بود.
با توجه به این مطلب، میتوانیم بگوییم که اساس همه ادیان آسمانی یک چیز بیشتر نیست و آن تسلیم بودن در برابر خداست؛ به دیگر سخن میتوان گفت که همه ادیان آسمانی یک دین هستند و آن «اسلام» است. البته این مطلب به این معنی نیست که در محتوای وحی نسبت به همه انبیا در جمیع زمانها و مکانها یا اقوام مختلف وجود ندارد؛ ممکن است پاره ای از جزئیات احکام در زمانها یا مکانها یا اقوام مختلف تفاوت داشته باشد ولی اساس همه آنها یک چیز است و آن پرستش خدای یگانه و اطاعت از دستورات اوست: «ان الدین عند الله الاسلام و ما اختلف الذین اوتوا الکتاب الا من ما جاءهم العلم بغیا بینهم و من یکفر بآیات الله فان الله سریع الحساب * فان حاجوک فقل اسلمت وجهی لله و من اتبعن و قل للذین اوتوا الکتاب و الامیین ءاسلمتم فان اسلموا فقد اهتدوا و ان تولوا فانما علیک البلاغ و الله بصیر بالعباد»(6)، هر آینه دین در نزد خدا اسلام است. اهل کتاب اختلاف نکردند مگر پس از حصول علم و از روی سلطه جویی بر یکدیگر. آنان که به آیات خدا کافر شوند ]بدانند [او بزودی به حسابها خواهد رسید. اگر با تو به بحث بنشینند بگوی: من و پیروانم خود را تسلیم خدا کردیم. به اهل کتاب و مشرکان بگو؛ آیا شما هم تسلیم شده اید پس هدایت یافته اند و اگر رویگردان شده اند، بر تو تبلیغ است و بس، و خدا نسبت به بندگان بیناست.
استاد مطهری با استناد به قرآن معتقد است که دین خدا از آدم تا خاتم یکی است و همه پیامبران (اعم از پیامبران صاحب شریعت و پیامبران غیر صاحب شریعت) انسانها را به یک دین و مکتب دعوتکرده اند. بنابراین اصول مکتب انبیا که دین نامیده میشود، یکی بوده است و تفاوت شرایع آسمانی یکی در مسائل فرعی بوده که برحسب مقتضیات زمان و خصوصیات محیط ویژگی های مردمیکه مخاطب آن شرایع بوده اند، متفاوت میشده است، و دیگری در سطح تعلیمات بودهکه پیامبران بعدی به موازات تکامل بشر، در سطح بالاتری تعلیمات خویش را که همه در یک زمینه بوده القا کرده اند، و لذا این، تکامل دین است نه اختلاف ادیان.» قرآن هرگز کلمه «دین» را به صورت جمع(ادیان) نیاورده است. از نظر قرآن آنچه وجود داشته است دین بوده نه ادیان... قرآن تصریح میکند که پیامبران یک رشته واحدی را تشکیل می دهند و پیامبران پیشین مبشر پیامبران پسین بوده اند و پسینیان موید و مصدق پیشینیان بوده اند و هم تصریح میکند که از همه پیامبران بر این مطلب که مبشر و موید یکدیگر باشند پیمان اکید و شدید گرفته است»(7).
2. پیامبران و اختلاف در شریعتها: گفتیم که انبیا مردم را به یک دین دعوت میکردند که آن هم اسلام بوده است. حال میگوییم که انبیا علاوه بر دین اسلام که مشترک بین همه آنها بوده هر یک دارای شریعت و منهج خاص بوده است. شریعت به معنای راه راست است. البته از نظر قرآن آن راه و طریقی است که منشا آن وحی بوده و شریعت ابراهیم(علیه السلام) نیز متناسب با مقتضیات زمان بعثت او بوده است. و به همین ترتیب شرایع دیگر انبیا هر یک متناسب با اوضاع و احوال زمانشان بوده است: «لکل جعلنا منکم شرعه و منهاجاً»(8)؛ و برای هر یک از شما (امتها) شریعت و طریقه روشنی قرار دادیم. «لکل امه جعلنا منسکا هم ناسکوه فلا ینازعنک فی الامر وادع الی ربک انک لعلی هدی مستقیم»(9)؛ برای هر امتی عباداتی قرار دادیم تا آن عبادات را انجام دهند، پس آنها نباید در این مورد با تو نزاع کنند. (مردم را) به سوی پروردگارت دعوت کن که تو بر هدایت مستقیم قرار داری.
آیه فوق پاسخی است به بهانه جویی های مشرکان زمان پیامبر، چرا که مشرکان وقتی با احکام و عبادات اسلامی مواجه میشدند به بهانه آنکه در ادیان گذشته نبوده است درباره آنها با پیامبر به نزاع بر می خاستند و می گفتند اگر این عبادات و احکام از جانب خداست، پس چرا در شرایع سابق نبوده است. خداوند در پاسخ به آنها میگوید که هر امتی شریعت خاص به خود را دارد که در واقع متناسب با مقتضیات زمان خویش بوده و کاملتر از شرایع سابق است. آیه زیر نیز در خطاب به رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به پیروانش دستور می دهد تا فقط از شریعت محمدی پیروی کنند نه از هوا و هوس های خود یا سایر شرایع.
اختلاف دین با شریعت در این است که هیچ گاه منسوخ نمی شود ولی شریعت با آمدن پیامبر دیگری که صاحب شریعت جدیدی است دگرگون میشود. در شریعت جدیدی که می آید برخی از احکام گذشته تایید میشود و برخی دیگر نسخ میگردد. چنانکه قرآن کریم از زبان عیسی(علیه السلام) نقل میکند که وی بعضی از احکام تورات را تصدیق و برخی دیگر را منسوخ کرد. «و مصدقاً لما بین یدی من التورات و لاتحل لکم بعض الذی حرم علیکم و جئتکم بآیه من ربکم فاتقواالله و اطیعون»(10)؛ و تصدیق میکنم آنچه در تورات بوده است و حلال میکنم برخی از چیزهایی را که بر شما حرام کرده است. و نشانه ای از سوی پروردگارتان برایتان آورده ام. پس از خدا بترسید و از من اطاعت کنید.
استاد مطهری معتقد اختلاف شرایع پیشین با شریعت ختمیه یعنی دین اسلام از انواع تضاد نیست؛ یعنی چنین نیست که اختلاف شرایع اختلاف تباینی باشد، بلکه اختلاف در فروع و جزئیات است. یعنی روح هر دو قانون یک چیز است و آن همان است که در شریعت ختمیه بیان شده است. فروع و جزئیات همان چیزی که در شریعت ختمیه است در زمانهای مختلف فرق میکند. حداکثر اختلاف شرایع از قبیل اختلاف کلاس پایینتر با کلاس بالاتر است. بنابراین این سخن درست نیست که بگوییم علت اینکه شرایع عوض شده این استکه علم و تمدن بشر عوض شده است، یعنی خدا برای بشر جاهل و غیر متمدن قانونی داشته و برای بشر عالم و متمدن قانونی دیگر تعیین کرده است؛ چرا که بسیاری از امور تغییر ناپذیر است؛ یکی از اهداف مهم انبیا دعوت به خداشناسی و خدا پرستی است که به هیچ وجه قابل تغییر و تحول نبوده و در ادوار مختلف تمدن بشر امری ثابت بوده است(11).

علل تجدید رسالت انبیا
چرا پیامبران یکی پس از دیگری مبعوث میشدند؟ آیا ممکن نبود که در طول تاریخ تنها یک پیامبر برگزیده میشد و تعالیم الهی را به مردم ابلاغ میکرد؟ خلاصه علل تجدید نبوتها چه بوده است. از آنجا که نیاز به تجدید شرایع و آمدن پیامبر جدید، علل متعددی دارد، نمیتوان فقط یک عامل را برای تجدید رسالت برشمرد. در ادامه مهمترین این عوامل را از دیدگاه استاد مطهری مورد تحلیل قرار می دهیم.

تحریف
یکی از علل تجدید رسالت، تحریف و تبدیل هایی است که در تعلیمات و کتابهای مقدس پیامبران رخ می داده است و به همین جهت آن کتابها و تعلیمات، صلاحیت خود را برای هدایت مردم از دست می داده اند.»بشر قدیم به علت عدم رشد و عدم بلوغ فکری قادر به حفظ کتاب آسمانی خود نبود؛ معمولاً کتب آسمانی مورد تحریف و تبدیل قرار میگرفت و یا بکلی از بین می رفت؛ از این رو لازم میشد که این پیام تجدید شود.»(12). بنابراین یکی از دلایل تجدید پیامبران و شرایع جدید، از بین رفتن محتوای ادیان پیشین و تحریف کتب آسمانی است؛ در حالی که این مسئله درباره خاتمیت صدق نمیکند؛ چراکه خداوند وعده محفوظ ماندن قرآن از تحریف و تغییر را داده است: «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون» افزون بر این، نزول قرآن زمانی صورت گرفت که بشر دوره کودکی را طی کرده بود و میتوانست کتاب آسمانی را از تحریف حفظ کند؛ بنابراین مسلمانان از همان آغاز نزول قرآن به حفظ و نگهداری قرآن اهتمام ویژه ای نشان دادند؛ به گونه ای که امکان هرگونه تحریف و تغییری ازبین می رفت؛ به همین خاطر علت عمده تجدید پیام و ظهور پیامبر جدید منتفی شد و شرط لازم (نه شرط کافی) جاوید ماندن یک دین پدید آمد.

نقص
در دورههای پیشین، انسانها به واسطه عدم بلوغ و رشد کافی قادر نبودند که یک نقشه جامع و کامل برای مسیر خود دریافت کنند تا بتوانند با استفاده از آن، راه خویش را ادامه دهند. بنابراین لازم بود که مرحله به مرحله و منزل به منزل راهنمایی شود و راهنمایانی همیشه او را همراهی کنند؛ ولی در دوره جدیدی که اسلام ظهور کرد، بشر توانایی دریافت این نقشه کلی را داشت؛ درنتیجه برنامه راهنمایی مرحلهبهمرحله متوقف و آن نقشه کلی یکجا به جای آن جایگزین شد. از اینجا است که میتوان بهعلت دیگر تجدید نبوتها پی برد و آن هم این است که در دوره قبل از خاتمیت، بشر قادر به دریافت برنامه کلی و جامع نبود؛ اما با پیدایش این امکان و این استعداد در عصر رسالت ختمیه و بعد از آن، طرح کلی و جامع در اختیار بشر قرار گرفت و این علت تجدید نبوتها و شرایع نیز از بین رفت. علمای امت اسلام متخصصانی اند که با استفاده از نقشه کلی راهنمایی که اسلام به دست می دهد و با تدوین و تنظیم آیین نامه ها و تاکتیکهای موقت، راه را به دیگران نشان می دهند(13).

نیاز به تفسیر و تبلیغ
پیامبران در مجموع دو وظیفه انجام می داده اند: یکی اینکه از جانب خدا برای بشر قانون و دستورالعمل می آوردند؛ دوم اینکه مردم را به اطاعت از خدا و عمل به دستورات و قوانین الاهی آن عصر و زمان، دعوت و تبلیغ میکرده اند؛ به عبارت دیگر استاد مطهری میان نبوت تبلیغی و نبوت تشریعی تفکیک قایل شده است و پیامبران را به پیامبران صاحب شریعت و پیامبران مبلغ شرایع انبیای گذشته تقسیم میکند. بیشتر پیامبران، بلکه اکثریت قریب به اتفاق آنها، پیامبران تبلیغی بوده اند نه تشریعی.
اسلام که ختم نبوت را اعلام کرده است، نه تنها به نبوت تشریعی، بلکه به نبوت تبلیغی نیز پایان داده است. اکنون سخن بر سر این است که بر فرض پذیرفتیم که اسلام به واسطه کمال و کلیت و جامعیت اش به نبوت تشریعی پایان داده است، پایانیافتن نبوت تبلیغی را با چه حساب و فلسفه ای میتوان توجیه کرد؟
استاد مطهری در پاسخ این پرسش میفرماید: «حقیقت این است که وظیفه اصلی نبوت و هدایت وحی، همان وظیفه اول است، اما تبلیغ و تعلیم و دعوت، یک وظیفه نیمه بشری و نیمه الاهی است ... ولی عالیترین و راقیترین مظاهر و مراتب هدایت است. وحی رهنمودهایی دارد که از دسترس حس و خیال و عقل و علم و فلسفه بیرون است و چیزی از اینها جانشین آن نمیشود؛ ولی وحی ای که چنین خاصیتی دارد، وحی تشریعی است، نه تبلیغی. وحیتبلیغی برعکس است.
تا زمانی بشر نیازمند به وحی تبلیغی است که درجه عقل و علم و تمدن به پایه ای نرسیده است که خود بتواند عهده دار دعوت و تعلیم و تبلیغ و تغییر و اجتهاد در امر دین خود بشود. ظهور علم و عقل و بهعبارت دیگر، رشد و بلوغ انسانیت، خود به خود به وحی تبلیغی خاتمه می دهد و علما جانشین چنان انبیا میگردند... در عهد قرآن وظیفه تعلیم و حفظ آیات آسمانی به علما منتقل شده و علما از این نظر جانشین انبیا میشوند.»(14)
بنابراین از دیدگاه شهید مطهری، مفهوم «اجتهاد» در فلسفه ختم نبوت، نقش مهمی را ایفا میکند. علمای امت در دوران خاتمیت که عصر علم است، قادرند با معرفت به اصول کلی اسلام و شناخت شرایط زمان و مکان، آن کلیات را با شرایط و مقتضیات زمانی و مکانی تطبیق دهند و حکم الاهی را استخراج و استنباط کنند (اجتهاد) و بدینترتیب بسیاری از وظایف پیامبران تبلیغی و قسمتی از وظایف پیامبران تشریعی را (بدون آنکه خود مشرع باشند) با عمل «اجتهاد» و با وظیفه خاص رهبری امت انجام دهند؛ ازاین رو درعینحال که نیاز بشر به تعلیمات الاهی و تبلیغاتی که از راه وحی رسیده، همواره باقی است، نیاز به تجدید نبوت و آمدن کتاب آسمانی و پیامبر جدید برای همیشه منتفیشده و «پیامبری» پایان یافته است.»( 15).
ادامه دارد...


پی نوشت ها:

1. سید حسین نصر از اقبال لاهوری به عنوان نامبردارترین احیاگر کلام (کلام جدید) در دوره معاصر نام میبرد. سیدحسین نصر، «جوان مسلمان و دنیای متجدد»، ترجمه مرتضی اسعدی، طرحنو، چ اول، 1375، ص .105
درباره آرا و اندیشه های دینی اقبال ر.ک:
محمد معروف، «اقبال و اندیشههای دینی معاصر قرن»، ترجمه محمد بقایی (ماکان) نشر قصیده سرا.
2. مطهری، 1364، .37
3. احزاب،.40
4. هیثمی،1402، و109
5. فاضل مقداد،1412، .67
6. آل عمران،20-.19
7. مطهری، مرتضی، علل گرایش به مادیگری، مجموعه آثار، ج1 تهران: انتشارات صدرا،.182:1381
8. مائده،.48
9. حج،.67
10. آل عمران،50
11. مطهری، مرتضی، علل گرایش به مادیگری، مجموعه آثار، ج1، تهران: انتشارات صدرا،1381، 49-.50
12. مطهری، 1385، .184
13. همان، .148
14. مطهری، مرتضی، نبوت، مجموعه آثار. ج4 ، تهران، انتشارات صدرا، 1375، .174
15. مطهری، مرتضی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، مجموعه آثار، ج6، تهران:
منبع: پگاه حوزه



کلمات کلیدی :

شهید مطهری معلم اسوه

شهید مطهری معلم اسوه

لینک عکس در صورت عدم مشاهده

«1»
جان های تشنه ی حقیقت، در پی علم ره می سپارند و گام های جویای واقعیت، در تحصیل علم قدم می نهند. مسلمان آگاه نیز، برای فهم و فقه و بصیرت و بینش، می کوشد تا به وادی «دین شناسی» قدم نهد و از زلال معارف دین سیراب گردد.
علم، حیات جان و شادابی روح است.
عالمان نیز، سیراب شدگان از چشمه زلال دانش و آگاهی اند.
چراغ راه اند و مشعل شب سوز هدایت.
می سوزند و راه می نمایند و خطرها را گوشزد می کنند.
و این، رسالتی است عظیم، بر دوش عالمان دین و مربیان نفوس و مدافعان سنگرهای اعتقاد و ایمان.

«2»
از بارزترین چهره های فرهنگ ساز و بدعت ستیز و اسلام آموز در عصر حاضر، «شهید مرتضی مطهری» است. آنکه عمری در سنگر قلم و بیان و خطابه و تألیف روشنگری کرد،
با الحاد و انحراف و التقاط مبارزه نمود.
بزرگ مردی که حوزه های علمیه هنوز هم ناباورانه به شهادتش می نگرد. دانشگاه ها، هنوز هم چشم انتظار نشستن او بر کرسی تحقیق و تدریس اند. زمانه ی ما، همچنان تشنه ی شنیدن معارف اسلام ناب محمدی (ص) و فرهنگ اهل بیت و نکته های بدیع قرآنی از زبان شیوا و قلم گیرا و متین اوست.
پیمودن راه معارف، «راهنما» می خواهد. به قول حافظ:
«طی این مرحله بی همرهی خضر مکن،
ظلمات است، بترس از خطر گمراهی»
و کدام راهنما بصیر تر از شهید مطهری؟ و کدام همراه، مطمئن تر از این معلم اسوه؟

«3»
همه ی عالمان دین و اندیشمندان مکتب، در اعتلای فرهنگ دینی نقشی و سهمی داشته اند.
در این میان، نقش و سهم استاد مطهری بسی مهم و ماندگار و ستودنی است. آثار و تألیفات او، برای همه ی اقشار و در همه جای میهن اسلامی ما و حتی خارج از ایران، رهگشای فکری مشتاقان حقیقت است و برای سطوح مختلف در موضوعات گوناگون آثار ارزنده دارد.
تنوع آثار، از ویژگی خدمات علمی و قلمی استاد شهید است.
شهید مطهری، در عرصه ی اعتقادات و بینش، یک مجاهد سترگ بود.
منافقان را رسوا می ساخت،
مؤمنان را دلگرم می کرد،
زنان را به حجاب و عفاف فرا می خواند،
مردان و جوانان را به شعور و شرف دعوت می کرد.
حسینیان را با عاشورا پیوندی عمیق می داد.
دانشگاهیان را با حوزه و حوزه را با دانشجویان متصل و همراه می ساخت، درد آشنا و زمان شناس، تیزبین و و دلسوز، انسان ساز و باطل ستیز بود.
جان بر سر عقیده نهاد و حمایت از حق را به قیمت جان به انجام رسانید.
دانشمندی موضع دار و صبور و متین و با صلابت، که به دست کوردلان منحرف و نهروانیان این روزگار، در نخستین سال پیروزی انقلاب به شهادت رسید و «12 اردیبهشت 58» به رنگ سرخ درآمد و «روز معلم» نام گرفت.

«4»
شهادت جانگداز و موج آفرین شهید مطهری، چنان عظیم بود که امام نیز در سوگ او گریست و او را پاره ی تن خود نامید و کتاب های او را بی استثناء، آثاری سودمند معرفی کرد و جوانان ما را به خواندن آثارش تشویق کرد.
شهید مطهری، به عنوان «معلم اسوه» و الگوی ایمان و اخلاق و جهاد علمی، و اخلاص عملی در دل تاریخ، جاودانه ماند.
امید است که بینش و بصیرت و آگاهی بخشی های او در عرصه ی عقاید و معارف و اندیشه، همواره تابان و راهگشا بماند.
ما در وجود او سیمای یک «معلم نمونه» و «روحانی الگو» و «مسلمان متعهد» را شاهدیم.
او را اسوه ی جستجویی و حق گستری می شناسیم و یادش را چراغ شبستان دل مان قرار داده ایم.
زنده شد از خون وی، شریعت اسلام
نهضت ایران گرفت رونق دیگر
خانه ی ایمان به نام اوست مصفا
خاطر ما در غیاب اوست مکدر
سلام بر او که بر مدار حق زیست و در راه حق شهید شد.

منبع:http://rasekhoon.net



کلمات کلیدی : شهید مطهری معلم اسوه

آیة مطهر(شهید مطهری از دیدگاه امام خمینی)

آیة مطهر(شهید مطهری از دیدگاه امام خمینی)

لینک عکس در صورت عدم مشاهده

اشارات
 
در ادوار مختلف تاریخ بشر اندیشمندانی در عرصة فرهنگ، علم و دانش درخشیده‌اند که بسان مشعل فروزانی فرا راه زندگی انسان‌های دیگر را روشن ساخته و کوشیده‌اند تا با عرضة فکر و اندیشه‌ای نو انسان جستجوگر و تشنة حقیقت را در رسیدن به مقصد و هدف نهایی رهنمون باشند. در رأس این هرم انسانی، انبیاء بزرگ الهی و امامان معصوم علیهم‌السلام قرار دارند. به دنبال آنان عالمان و دانشمندان اسلامی که به حق وارثان این رسالت بزرگ هستند، جای دارند که پرچم این حرکت عظیم را بر دوش گرفته و تا پای جان به پیش رفته و می‌روند.
شهید آیت‌الله مرتضی مطهری که امام بزرگوارمان وی را درختی پرثمرش نامید و فرزند عزیزش خواند، یکی از این ستاره‌های درخشان است که با درآمیختن عمل با ایمان، و اخلاق با عرفان، برهان با قرآن، علم با حکمت، و نیز امتزاج هدایت جامعه با شهادت خویش، از خود چهره‌ای تابناک برای راهنمایی جامعة ظلمت‌زدة عصرش ساخت، و همانند شمعی خود بسوخت و پیرامون خود را با شعاع انوار تابناکش، روشن و مامام کرد.

امام خمینی

لینک عکس در صورت عدم مشاهده

اینک در بیست و پنجمین سالگرد شهادت این اسوة علم، اخلاق و مجاهدت، این عاشق از خود رسته و به حق پیوسته، به جاست برای نمایاندن تبانی و توطئه‌های دشمن که با تیشة افکار التقاطی و وارداتی به جان معارف اسلام ناب محمدی(ص) و ایده‌های مطهّر علوی(ع) افتاده، و با هجمه‌های پی‌درپی قصد تزلزل در ارکان اسلام، و پایه‌های تشیع را دارند، تا نگاهی به جایگاه این متفکر گرانقدر در اندیشة امام خمینی داشته باشیم.
از این رو قصد آن است تا در این فرصت، به فرازهایی از گفتار و نوشتار امام شهیدان، و مقتدای عارفان، دربارة شهید مطهری که از تبار مطهران است، اشارت شود. باشد تا این شناساندن انگیزه‌ای شود برای سیری مجدد، در اندیشه‌، و رهنمون‌های آن فرزانة دوران، و زمینه‌ای باشد برای معرفی درست این شجرة طیبه به عالمان و دانشمندان، و آشنا ساختن نسل جوانمان با اندیشه‌های امامانی، و نشان دادن راهی هموار برای جویندگان حق و حقیقت و پویندگان مسیر سعادت.

لینک عکس در صورت عدم مشاهده


بخش نخست: شخصیت آیت‌الله مطهری

1ـ 1. الگو و اسوه در علم و تهذیب

 
اصولاً افرادی می‌توانند الگو برای انسان‌ها قرار گیرند که دارای برجستگی و ویژگی‌هایی باشند، که در دیگران یافت نمی‌شود، و لذا است که قرآن کریم بزرگانی چون ابراهیم(ع) و محمد(ص) را به عنوان اسوه و الگو معرفی کرده و می‌فرماید: «قد کانت لکم اُسوة حسنة فی إبراهیم والذین معه»1. و «لقد کان لکم فی رسول‌الله اُسوة حسنة لمن کان یرجوا الله و الیوم الآخر و ذکر الله کثیراً»2. درباره پیروان راستین آنها نیز می‌فرماید: «لقد کان لکم فیهم اُسوة لمن کان یرجوا الله و الیوم الآخر»3. چرا که اینها در توحید، قهرمان هستند و در دوستی با خدا خلیل و حبیب او، در علم و معرفت مخزن اسرار هستند و در اخلاق صاحب خلق عظیمند.
شهید مطهری که در بعد علمی گنجینة علوم و معارف است و در بعد اخلاقی هم مهذّب نفوس است و هم مهذّب و خودساخته، و دارای روح تعبد و تقید به حدود و مرزهای دینی است، به عنوان یکی از پیروان راستین محمد(ص) و ابراهیم(ع) می‌تواند الگوئی مناسب برای حوزویان و طلاب از یک سو، و دانشجویان و دانشگاهیان از سوی دیگر، در عصر الحادزده و روزگار دین‌زدودة ما باشد، به همین جهت امام امت دربارة ایشان چنین می‌گوید:
«شما خواهرها و برادرها که در این مدرسه [مدرسه عالی شهید مطهری] هستید برنامه‌اتان را آن‌طور تنظیم کنید که از بین شما مطهری‌ها، یا یک مطهّری پیدا بشود... باید دانشگاه و فیضیه و همة آنها که مربوط به دانشگاهند، و همة آنها که مربوط به فیضیه هستند در رأس برنامه‌های تحصیلی‌شان برنامة اخلاقی و برنامه‌های تهذیبی باشد، تا امثال مرحوم مطهری رحمهُ‌‌الله را به جامعه [تقدیم] کند».4

1ـ 2. جامعیت شهید مطهری


بی‌تردید افرادی یافت می‌شوند که در بعدی از ابعاد زندگی پیشرفت‌های قابل توجهی داشته‌اند، و یا در برخی از علوم به درجات عالی رسیده‌اند، اما به ندرت می‌توان افرادی را یافت که جامع ابعاد مختلف باشند.
لیکن با سیری در زندگی علمی و عملی شهید مطهری، می‌توان اذعان نمود که ایشان یکی از این نادره‌های دوران است این مؤید به تأیید الهی و موفّق به توفیق خدایی است که با تلاش و کوشش خود توانست، در کلام و فلسفة اسلامی نظریه‌پرداز، و در فقه و اصول مجتهد شود، در تفسیر قرآن شیوه‌ای نوین، در مسائل اقتصادی و اجتماعی فکر و اندیشه‌‌ای نو داشته باشد، و در تشخیص نیازهای فکری جامعه بخصوص نسل جوان، قوی و دقیق‌النظر گردد. و در عین حال همراه با انقلاب و همگام با آن قدم بردارد. لذا به این جهت است که امام راحل فرمود:
«من باید یک کلمه اهم از آن به شما عرض کنم مرحوم آقای مطهری، یک فرد بود که جنبه‌های مختلف در او جمع شده بود، و خدمتی که به نسل جوان و دیگران مرحوم مطهری کرده است کم کسی کرده است».5
و نیز گفته‌اند:
«اینجانب به اسلام و اولیای عظیم‌الشأن آن و به ملت اسلام و خصوص ملت مبارز ایران ضایعة أسف‌انگیز شهید بزرگوار و متفکر و فیلسوف و فقیه عالی‌مقام، مرحوم آقای حاج شیخ مرتضی مطهری ـ قدس سره ـ را تسلیت و تبریک عرض می‌کنم».6

1ـ3. شجرة طیّبه

 
قرآن کریم در تجسم حق و باطل، ایمان و کفر، که در کلام مؤمن حقیقتجو، و کافر حق‌ستیز جلوه‌گر می‌شود به شجرة طیبه، و شجرة خبیثه تشبیه کرده و می‌فرماید: «ألم تر کیف ضرب الله مثلاً کلمةً طیبةً کشجرة طیبة أصلها ثابت و فرعها فی السّماء تؤتی اکلها کل حین بإذن ربّها و یضرب الله الأمثال للنّاس لعلّهم یتذکّرون».7
شجرة طیبه موجودی است پویا و رویا، سازندة خویشتن و دیگران، پاک و پاکیزه، میوه‌اش طیّب و پاکیزه، گل و شکوفه‌اش زیبا و پاکیزه، سایه و نسیمش پاکیزه، دارای ریشه‌ای عمیق و شاخسارهای بلند که هیچ آفتی نمی‌تواند آن را از بین ببرد، شاخه‌های این درخت تنومند به محیطی خاص محدود نمی‌شود، بلکه اصل پرباری است که در فراسوی زمان و مکان قرار دارد، و برای حال و آینده ثمربخش است.
اگر در کلام امام حقیقت‌بین و واقع‌نگر ما، وجود پاک، طیب و مطهّر شهید مطهری، به درختی پرثمر و برومند تشبیه شده است، اقتباسی است از تشبیه کلمة طیبه به شجرة طیبه که قرآن بدان اشاره کرده و فرموده است: «کلمة طیّبة کشجرة طیّبه».
شهید مطهری به مثابة مصداقی از کلمة طیبه است که شباهتی تام به شجرة طیبه دارد که می‌تواند و می‌بایست از ثمرات پرفیض و حیات‌بخشش استفاده کرد، و وجود ذی‌وجودی است که باید در فقدانش گریست و تأسف خورد، چنانکه امام بزرگوار فرمود:
«امید آن بود که از این درخت پرثمر، میوه‌های علم و ایمان بیش از آنچه به جا مانده چیده شود و دانشمندانی پربها تسلیم جامعه گردد، مع‌الأسف دست جنایتکاران مهلت نداد، و جوانان عزیز ما را از ثمرة طیبة این درخت برومند محروم نمود، و خدای را شکر که آنچه از این استاد شهید باقی است با محتوای غنی خود مربی و معلم است».8
و نیز بیان داشته‌اند که:
«و موجب تأسف بسیار است که دست خیانتکار، این درخت ثمربخش را از حوزه‌های علمی و اسلامی گرفت، و همگان را از ثمرات ارجمند آن محروم نمود، مطهری فرزندی عزیز برای من و پشتوانه‌ای محکم برای حوزه‌های دینی و علمی و خدمتگزاری سودمند برای ملت و کشور بود».9

1ـ 4. حاصل عمر و پاره تن امام

 
از گفتار و نوشتار حضرت امام و شهید مطهری به خوبی روشن می‌شود که بین آن دو شخصیت، رابطه‌ای عمیق و ژرف وجود داشته، و معلوم می‌شود که آنچه آن دو بزرگوار دربارة یکدیگر می‌گفتند، از روی شناخت، و به دور از تعارفات معمولی بوده است.
این شهید مطهری است، که امام را جان جانان، قهرمان قهرمانان، امام چشم و عزیز ملت ایران و استادی عالیقدر و بزرگوار می‌خواند، و او را حسنة الهی می‌داند.
وی دربارة امام خمینی می‌گوید: اما آن سفر برده، که صدها قافلة دل همراه او است، نام او، شنیدن سخنان او، روح گرم و پرخروش او، اراده و عزم آهنین او، استقامت او، شجاعت او، روشن‌بینی او، ایمان جوشان او که زبانزد خاص و عام است، یعنی جان جانان، قهرمان قهرمانان،
«مرحوم آقای مطهری، یک فرد بود، جنبه‌های مختلف در او جمع شده بود و خدمتی که به نسل جوان و دیگران... کرده است کم کسی کرده است»
«آنچه از این استاد شهید باقی است با محتوای غنی، خود مربی و معلم است»
امام چشم عزیز ملت ایران و استاد عالیقدر و بزرگوار ما حضرت آیت‌الله العظمی (امام) خمینی ادام‌الله ظله، حسنه‌ای است که خداوند به قرن ما و روزگار ما عنایت فرموده، و مصداق بارز و روشن، «انّ لله فی کل خلف عدولاً ینفون عنه تحریف المبطلین، یعنی براستی، [برای] خدا در هر عصری بزرگمردانی است که تحریف‌های اهل باطل را از دین او برمی‌دارند»، است.10 این روایتی است که از نبی مکرم اسلام(ص) و امام صادق(ع) به ما رسیده است. 11
از این رو است که شهید مطهری گمشدة خود را در شخصیت ایشان می‌یابد، و او را «روح قدس الهی» می‌نامد. و این امام، همان پیر مراد است که شهید مطهری را حاصل عمر، و پارة تن خود می‌خواند و می‌گوید:
«من فرزند بسیار عزیزی را از دست دادم، و در سوگ او نشستم که از شخصیت‌هایی بود که حاصل عمرم محسوب می‌شود، در اسلام عزیز با شهادت این فرزند برومند و عالم جاودان، ثلمه‌ای وارد شد که هیچ چیز جایگزین آن نیست».12
و نیز فرمود:
«من گرچه فرزند عزیزی را که پاره تنم بود از دست دادم، لکن مفتخرم که چنین فرزندان فداکاری در اسلام وجود داشت و دارد، مطهری که در طهارت روح و قوّت ایمان و قدرت بیان کم‌نظیر بود رفت و به ملاء اعلی پیوست، لکن بدخواهان بدانند که با رفتن او شخصیت اسلامی و علمی و فلسفی‌اش نمی‌رود».13

بخش دوم: تأیید آثار
 

2ـ 1. آثار ارزشمند

 
بسیارند افرادی که آثار قلمی زیادی از خود به جای گذاشته‌اند، اما در این که تمام آن آثار مفید و سودمند باشد، جای شک و تردید جدی وجود دارد، بلکه چه بسا ممکن است برخی از آنها، اثرات نامطلوبی نیز به دنبال داشته باشد، لکن در این میان و از این قانون کلی استثنائاتی وجود دارد، و آن این که امام عزیز، شخصیتی که خود شاگرد مکتب امام صادق(ع) و دست‌پروردة اهل‌بیت(ع) است و به حق قدرت و نیروی شناخت اصیل از لصیق، و تشخیص سره از ناسره را دارد، دربارة آثار شهید مطهری می‌گویند:
«سالروز شهادت شهیدی مطهر است که در عمر کوتاه خود اثرات جاویدی به یادگار گذاشت، که پرتوی از وجدان بیدار و روح سرشار از عشق به مکتب بود، او با قلمی روان و فکری توانا در تحلیل مسائل اسلامی و توضیح حقایق فلسفی با زبان مردم و بی‌قلق و اضطراب به تعلیم و تربیت جامعه پرداخت، آثار قلم و زبان او بی‌استثنا آموزنده و روانبخش است و مواعظ و نصایح او که از قلبی سرشار از ایمان و عقیدت نشأت می‌گرفت برای عارف و عامی سودمند و فرحزا است».14
ایشان در جای دیگر می‌گوید:
«آثاری که از او هست بی‌استثنا همة آثارش خوب است و من کسی دیگری را سراغ ندارم که بتوانم بگویم بی‌استثنا آثارش خوب است، ایشان بی‌استثنا آثارش خوب است، انسان‌ساز است، برای کشور خدمت کرده، در آن حال خفقان، خدمتهای بزرگ کرده است».15

لینک عکس در صورت عدم مشاهده

ـ2. آرزوی امام
 
با شناخت دقیق و دیرینه‌ای که امام خمینی(س) از شهید مطهری و آثار او داشت، و شایستگی‌های علمی و عملی و غیره که در وی می‌دید، آرزو می‌کرد که مطهری در دوران جمهوری اسلامی باشند تا مردم از وجودش، کمال استفاده را ببرند، شهید صدوقی می‌گوید: این جمله را از امام فراموش نمی‌کنم که می‌فرمود:
«خیلی علاقه دارم تا آقای مطهری باشد و در دورة جمهوری اسلامی، جامعة ایران و برادران مسلمان بتوانند حداکثر استفاده را از او بنمایند».16
شهید مطهری گمشده خود را در شخصیت امام خمینی می‌یابد و او را «روح قدس الهی» می‌نامد
یکی از بارزترین و شناخته‌شده‌ترین افرادی که می‌تواند و شایستگی آن را دارد که به عنوان سمبل جهت و حرکت فرهنگ اصیل اسلامی برای امت اسلام مطرح باشد، شهید مطهری است
اما خود شهید مطهری که به غیر این می‌اندیشید، حاضر نشد حتی بعد از تهدید به مرگ، عده‌ای حفاظت ایشان را بر عهده بگیرند، ایشان خطاب به برخی از کارکنان رادیو و تلویزیون، که به وی پیشنهاد کرده بودند، که ما میل داریم حفاظت شما را بر عهده بگیریم، گفته بود: فرض کنید مرا هم ترور کنند، چند روز برای شما خبر داغی آماده می‌شود. 17

2ـ 3. هشدار و توصیة امام
 
یکی از بارزترین و شناخته شده‌ترین افرادی که می‌تواند، و شایستگی آن را دارد که به عنوان سمبل جهت و حرکت فرهنگ اصیل اسلامی، برای امت اسلام مطرح باشد، شهید مطهری است، شخصیتی که با قلم و بیان شیوای خود در بسیاری از مسائل صاحب‌نظر است. ایشان در مهمترین موضوعات کلی و جزئی اسلام، از فلسفه و عقاید گرفته تا اخلاق و عرفان، از داستان گرفته تا تفسیر قرآن، از سیره و تاریخ گرفته تا تعلیم و تربیت و غیره، آراء و نظرات آموزنده و ارزنده‌ای دارد، دیدگاه‌هایی که معرف اسلام اصیل، و مبیّن بنیان‌های اعتقادی، اخلاقی و اجتماعی آن است.
باید توجه داشت که این شهید مطهر که در حقیقت مطهر اندیشه‌ها بود، در آنچه گفته شد دارای آثار گرانسنگی است، که به مثابة محک تشخیص سره از ناسره، نگهبان ثغور اخلاقی، مرزبان حدود الهی، و پاسدار عقاید و ایده‌های ناب عمل می‌کرد. از جملة این آثار و موضوعات آن عبارت است از:
1ـ در تبیین عقاید: توحید، عدل الهی، نبوت، خاتمیت، ختم نبوت، پیامبر امّی، امامت و رهبری، ولائها و ولایتها، امدادهای غیبی، مقدمه‌ای بر جهان‌بینی، انسان کامل، انسان و سرنوشت، فطرت، نقدی بر مارکسیسم، علل گرایش به مادیگری، و... را نگاشت.
2ـ در مباحث قرآنی: آشنایی با قرآن، تفسیر سوره‌های حمد، امام، زخرف، دخان، جاثیه، فتح، قمر، رحمان، واقعه، حدید، حشر، ممتحنه، صف، جمعه، طلاق، تحریم، ملک، قلم و... را نوشت.
3ـ در مباحث فقهی: مسأله ربا، بیمه و بانکداری را تدوین نمود.
4ـ در بخش فلسفه: شرح اصول فلسفه و روش رئالیسم، حرکت و زمان در فلسفه، شرح الهیات شفاء، شرح منظومه، فلسفة تاریخ، فلسفة اخلاق، مقالات فلسفی و... را به رشتة تحریر درآورد.
5ـ در قسمت تاریخ: بررسی نهضت‌های صد سالة اخیر، خدمات متقابل اسلام و ایران، دافعه و جاذبة علی، حماسة حسینی، و... را عرضه نمود.
6ـ در باب سیره: سیری در سیرة نبوی، سیری در نهج‌البلاغه، سیری در سیرة ائمه، قیام و انقلاب مهدی، داستان راستان و... را ارائه کرد.
7ـ در حوزة علوم اسلامی: دورة علوم اسلامی شامل: اصول فقه، فقه، منطق، فلسفه، عرفان و حکمت را نگاشت.
8ـ در موضوعات گوناگون دیگر: مسألة حجاب، نظام حقوقی زن، اسلام و مقتضیات زمان، اخلاق جنسی و جهان غرب، تماشاگه راز، ده گفتار، بیست‌گفتار و... را نوشت.
از آنجا که تأثیر این آثار گرانقدر، مانعی عمده در رسیدن دشمن و بدخواهان به اهداف شومشان می‌باشد، لذا نهایت سعی و توان خود را بر این مسأله متمرکز نموده، تا همانگونه که شخص مرتضی مطهری را ترور کردند، شخصیت علمی وی را نیز با تبلیغات مسموم خود ترور کرده، و آثار ارزشمندش را مخدوش نمایند، و در نهایت رهنمون‌ها، و نظریات مرتضویش را بی‌ارزش جلوه دهند. لذا بسیار بجا است که این شاگرد راستین مکتب اسلام و آثار نفیسش را از صورت فردی و شخصی خارج نموده، و به مثابة یک خط و جریان فکری ممتاز مطرح گردد، تا معیاری باشد برای تشخیص صراط مستقیم اسلام و انقلاب اسلامی، از جریان‌های اسلام نما و انقلابی نما، و وسیلة مطمئنی باشد در جهت خنثی ساختن تشبثات منافقانه، و دسیسه‌های خائنانه دشمنان که قصد آن دارند، تا با القاء مطالب التقاطی، نسل جوان ما را از اسلام ناب محمدی منحرف کرده و به سمت عقاید و اخلاق وارداتی و انحرافی سوق دهند. و این است رمز تأکید امام دوراندیش و واقع‌نگر، نسبت به آثار انسان‌ساز و سودمند این شهید مطهر، که فرمود:
«اکنون شنیده می‌شود که مخالفین اسلام و گروه‌های ضدانقلاب درصدد هستند که با تبلیغات اسلام‌شکن خود، دست جوانان عزیز دانشگاهی را از استفاده از کتب این استاد فقید کوتاه کنند، من به دانشجویان و طبقة روشنفکران متعهد توصیه می‌کنم که کتاب‌های این استاد عزیز را نگذارند با دسیسه‌های غیراسلامی فراموش شود».18

بخش سوم: شهادت شهید مطهری
 

3ـ1. ترور حساب شده

 
به طور مسلم از میان بردن شخصیت‌هایی که مانع انحراف و کجروی افراد و گروه‌ها هستند، و افشاگر توطئه‌ها می‌باشند، نمی‌تواند بدون برنامه قبلی و نقشة از پیش طراحی شده باشد. مطهری که با همة انحرافات و کجروی‌ها، الحاد و التقاط، بدعت‌ها، غرب‌زدگی و شرق‌زدگی و چپ‌گرایی مقابله می‌کرد، و در تمامی صحنه‌های مبارزاتی عقیدتی و دینی حضور فعال داشت، و در یک جمله درد دین داشت، در اوج تلاش خود به ستیغ قلة زدودن کفر و الحاد و التقاط رسیده بود، و در مصاف با دشمن زبون و بی‌منطق که قدرت رویارویی با وی را نداشت، به شهادت رسید.
دشمن که با نامی فریبنده و در قالب گروهکی به ظاهر مؤمن، ولی در پشت پردة نفاق قرار داشت، و همچون خفاش گریزان از امام نمی‌توانست اشعة تابناک خورشید را برتابد، مکرر آن اندیشه‌مند فرزانه و دانشمند بزرگوار را به قتل تهدید کرده، و اعلام نموده بود: که اگر مطهری بخواهد این روش را ادامه دهد، با شدت عمل روبرو خواهد شد. 19 این‌جا است که امام با تیزبینی خاص خود، فرمودند:
«یک جریانی از اول نهضت و از اول انقلاب در مقابل انقلاب در کار بود، مسئلة اتفاقی نبود که افراد مؤثر را، افرادی که برای ملت سرمایه بودند یکی بعد از دیگری یا شهید کردند یا خواستند شهید کنند، و خداوند حفظ کرد، اینطور نبود که من باب اتفاق یک کسی مرحوم مطهری را ترور کند».20
و در جای دیگر فرمودند:
«به حوزه‌های اسلامی و علمی خسارت‌های جبران‌ناپذیر نیز به دست منافقین ضد انقلاب واقع شد، همچون ترور خائنانة مرحوم دانشمند و اسلام‌شناس عظیم‌الشأن، حجت‌الاسلام آقای حاج شیخ مرتضی مطهری ـ رحمة‌الله علیه ـ . اینجانب نمی‌توانم در این حال احساسات و عواطف خود را نسبت به این شخصیت عزیز ابراز کنم، آنچه باید عرض کنم دربارة او آن است که او خدمت‌های ارزشمندی به اسلام و علم نمود».21

3ـ 2. آثار شهادت شهید مطهری
 
انقلاب اسلامی، که خود نشأت گرفته از اسلام ناب محمدی و شاخه‌ای از آن شجرة طیبه می‌باشد، جریانی است که برای استمرار و بقای حیات خود نیازمند مایة حیاتبخش ویژه‌ای است، و این نیست مگر خون زلال و صاف شهیدان که از نای وجود و قلوب بندگان مخلص خدا سرچشمه گرفته، و در جویبار حوادث جاری، و به پای درخت انقلاب می‌ریزد. زمانی این نهال می‌توانست با خون مردم عادی آبیاری شود، اما هرچه تنومندتر و برومندتر می‌گردد، خون مردان برومند و بزرگتری را طلب می‌کند، که می‌بایست به پای درخت اسلام و انقلاب فدا شوند. شهید مطهری یکی از این راد‌مردان، بلکه از پیشگامان و پیشقراولان این صحنه بود، که با مرکب خون و با دستان قلم شده بر صحیفه انقلاب، حق و حقیقت را نگاشت، و به دیگر سخن، مانند شمع سوخت، و
پیرامون خود را روشن و انقلاب را تأیید کرد. بدین‌جهت است که امام فرمود:
«با ترور شخصیت‌های بزرگ ما، شخصهای بزرگ ما اسلام ما تأیید می شود، نهضت ما زنده شد، تمام اقشار ایران باز زندگی از سر گرفت، اگر یک سستی، ضعفی پیدا کرده بود، زنده شد. اگر نبود شهادت این مرد بزرگ، و اگر مرده بود این مرد بزرگ در بستر خودش، این تأیید نمی‌شد، این موج برنمی‌خاست».22
مطهری و پیش‌بینی شهادتش
شهید مطهری، خود از شهادت در راه خدا استقبال می‌کرد، و آرزوی آن را می‌نمود، وی در این‌باره گفته بود: هر وقت خدا بخواهد ما را می‌برد، حالا اگر از طریق شهادت باشد خیلی بهتر است. و حتی پیش‌بینی شهادت نیز نموده و گفته بود: من می‌دانم پس از قرنی نوبت من است. 23
ایشان به وسیلة خوابی که سه شب قبل از شهادت دیده بود، می‌دانست که حادثة مهمی رخ خواهد داد. همسر ایشان می‌گوید: آخرین شب جمعه بود، با یک حالتی با شوق از خواب بلند شد، از ایشان پرسیدم: چه شده؟ گفتند: الآن خواب دیدم که من و آقای خمینی در خانة کعبه مشغول طواف بودیم، که ناگهان متوجه شدم حضرت رسول‌الله(ص) به سرعت به ما نزدیک می‌شوند... حضرت رسول به آقای خمینی نزدیک شد، و با ایشان روبوسی کردند، و بعد به من نزدیک شد و با من روبوسی کردند. بعد لب‌هایشان را بر روی لب‌های من گذاشتند و دیگر برنداشتند و من از شدت شعف از خواب پریدم، به طوری که داغی لب‌های حضرت رسول(ص) را روی لب‌هایم هنوز حس می‌کنم... من مطمئن هستم که عنقریب اتفاق مهمی برای من رخ می‌دهد. 24
تعبیر این خواب زیبا، که همان رؤیای صادقه است، شهادت ایشان بود که چند روز پس از آن روی داد، و به این وسیله، این شهید بزرگوار به ملاقات رسول‌الله و لقای حضرت حق شتافت.

3ـ 3. کشتة بی‌گناه
 
به طور حتم برای بسیاری این سؤال مطرح می‌شود که این شخصیت‌های ارزشمند که هدفی جز خدا ندارند، و تمام هم و غمشان خدمت به اسلام و جامعه اسلامی، و نشر علم و معارف دینی است، به چه جرمی کشته شدند؟ و به تعبیر قرآن «و إذا الموؤدةُ سئلت بأی ذنب قتلت».25 و چرا مجامع و سازمان‌های دفاع از حقوق بشر در مقابل آن مهر سکوت به لب زدند؟ این سؤالی است که امام بزرگوار راحل نیز مطرح کرده و فرمودند:
«من قریب بیست سال این مرد را می‌شناسم، یک آدم به آن سالمی، یک آدم به آن ادب، به آن انسانیت، این را محکوم به قتلش می‌کنند چرا؟ چه کرد آقای مطهری؟ کی را کشته است؟ چه کرده؟ این انسان فیلسوف، عالم، فقیه، این بشر نیست؟ این بشر را اینطور می‌کشند، بدون اینکه یک جرمی داشته باشد».26
همه می‌دانند که این استوانة علم و تقوی، جز دفاع از حریم اسلام و پیراستن آن از بدعت‌ها و التقاط‌زدگی‌های شرقی و غربی، جرم دیگری نداشت چرا که شعارش این بود که: اگر شاه و دولت رسالة امام را از خانه‌ها جمع می‌کنند، کمونیست‌ها اگر روی کار بیایند، قرآن را از خانه‌ها جمع‌آوری می‌کنند و دیگر هیچ‌چیز باقی نمی‌ماند. و نیز می‌فرمود: اینها (کمونیست‌ها، مارکسیست‌ها و التقاطی‌ها) اساس اسلام را از بین می‌برند. 27
«من به دانشجویان و طبقه روشنفکر متعهد، توصیه می‌کنم که کتابهای این استاد عزیز را نگذارند با دسیسه‌های غیراسلامی فراموش شود»

3ـ 4. سوگواری، تسلیت و تبریک

 
گرچه شهادت در راه خدا، فیضی عظیم و هدیه‌ای است الهی، و موجب عزت ابدی، و مدال افتخار اولیاء، و نشان شرافت و سرفرازی آنان است، و از این جهت نه تنها تأسف و تسلیتی ندارد که می‌بایست تبریک گفت، چرا که بندگان مخلص خدا به محضر مقدس ربوبی شرفیاب شده‌اند، و به لذت انس و همجواری با انبیاء عظام و اولیاء کرام رسیده‌اند. اما از سوی دیگر به خاطر فقدان این افراد ارزشمند که رفتنشان موجب ثلمة جبران‌ناپذیر در اسلام و جامعه اسلامی می‌شود، می‌بایست متأسف بود، و به جامعة اسلامی تسلیت گفت. لذاست که امام، آن روح بلند الهی با همة قوت قلب در چنین ضایعه‌ای به سوگ نشست، و برای اولین بار در فقدان مردی از تبار علم و فضیلت اعلام عزای عمومی نمود، و فرمود:
«اینجانب روز پنجشنبه سیزده اردیبهشت 58 را برای بزرگداشت شخصیتی فداکار و مجاهد در راه اسلام و ملت، عزای عمومی اعلام می‌کنم و خودم در مدرسه فیضیه روز پنجشنبه و جمعه به سوگ می‌نشینم».28
و در جای دیگر گفتند:
«اینجانب به اسلام و اولیای عظیم‌الشأن آن و به ملت اسلام و خصوص ملت مبارز ایران، ضایعه أسف‌انگیز شهید بزرگوار و متفکر و فیلسوف و فقیه عالی مقام مرحوم آقای حاج شیخ مرتضی مطهری ـ قدس سره ـ را تسلیت و تبریک عرض می‌کنم، تسلیت در شهادت شخصیتی که عمر شریف و ارزندة خود را در راه اهداف مقدس اسلام صرف کرد، و با کجروی‌ها و انحرافات مبارزة سرسختانه کرد. تسلیت در شهادت مردی که در اسلام‌شناسی و فنون مختلفة اسلام و قرآن کریم کم‌نظیر بود... و تبریک در داشتن این شخصیت‌های فداکار که... با شعاع فروزان خود، مردگان را حیات می‌‌بخشند و به ظلمت‌ها امام می‌افشانند، به اسلام بزرگ، مربی انسانها و به امت اسلامی تبریک می‌گویم».29

سخن پایانی
 
در پایان به این نکته اشارت می‌شود که امید است، آنان که در مسیر تحصیل علم و دانش گام برمی‌دارند، و جویای عقاید صحیح و حقّه و پیراسته از خرافه هستند، به ویژه طلاب و دانشجویان از آثار علمی این شخصیت والا مقام بهره گیرند تا از دام‌های گسترده نو و کهنة الحاد و التقاط رهایی یابند. چرا که وی ستاره‌ای درخشان از آسمان عرفان و حکمت، کلام و فقاهت و دین و سیاست بود، فرزانه‌ای است که نوشته‌هایش فکر را بارور، و سخنرانی‌هایش دل را بیدار، و خطابه‌های فصیح و بلیغش ذهن را هوشیار می‌کند، عارفی است روشن ضمیر که اشاره‌اش انسان را خداخواه، و ناصحی است که نصایحش قلب‌ها را آگاه می‌سازد. عبد صالحی است که آثار صالحه‌اش انسان را با معارف خالص اسلامی و اسلام ناب آشنا می‌کند.
مشعلی که در مکتب امام صادق(ع) روشن شود، هرگز به خاموشی نمی‌گراید، و کوشش و تلاش انسانی که در پاسداری از قرآن، سلاح علم و ایمان را در دست، و ردای شهادت را بر تن داشته باشد، هیچ‌وقت از یاد نمی‌رود، و سلاحش کهنه و فرسوده نمی‌شود.

پی نوشت ها :
 

1. سوره ممتحنه/4.
2. سوره احزاب/ 21.
3. سوره ممتحنه/ 6.
4. صحیفة امام، ج 14، ص 168 و 169.
5. صحیفة امام، ج 16، ص 242.
6. صحیفة امام، ج 7، ص 178.
7. سوره ابراهیم/ 24 و 25.
8. صحیفة امام، ج 14، ص 325.
9. صحیفة امام، ج 12، ص 187.
10. مطهری، مرتضی، نهضت‌های صد ساله اخیر، ص 87. و سرگذشت‌های ویژه از زندگی استاد شهید مرتضی مطهری، ج 1، ص 19.
11. رک: بحارالانوار، ج 2، ص 92 و 93. البته تعابیر روایات مختلف است: برخی از روایات تعبر به: «تحریف الغالین و انتهال المبطلی» دارد. و تعبیر برخی دیگر تعبیر به «تأویل المبطلین و تحریف الغالین» نموده است.
12. صحیفة امام، ج 7، ص 178.
13. همان.
14. صحیفة امام، ج 14، ص 325.
15. صحیفة امام، ج 16، ص 242.
16. صحیفة امام، ج 2، ص 16.
17. سرگذشت‌های ویژه، ج 2، ص 115.
18. صحیفة امام، ج 12، ص 187 ـ 188.
19. سرگذشت‌های ویژه، ج 1، ص 139.
20. صحیفة امام، ج 15، ص 23.
21. صحیفة امام، ج 12، ص 187.
22. صحیفة امام، ج 7، ص 183.
23. سرگذشتهای ویژه، ج 2، ص 145.
24. سرگذشت‌های ویژه، ج 2، ص 115.
25. تکویر/ 8 و 9.
26. صحیفة امام، ج 7، ص 312.
27. سرگذشت‌های ویژه، ج 2، ص 94.
28. صحیفة امام، ج 7، ص 179.
29. صحیفة امام، ج 7، ص 178.
 
منبع: سایت شهید مطهری آیة مطهر(شهید مطهری از دیدگاه امام خمینی) (حضور :: بهار 1384، شماره 52)



کلمات کلیدی : آیة مطهر(شهید مطهری از دیدگاه امام خمینی)

استاد مطهری ضرورتهای زمان را درک می کرد

استاد مطهری ضرورتهای زمان را درک می کرد

شهید مرتضی مطهری (ره)

لینک عکس در صورت عدم مشاهده

اشاره:
مردان بزرگ و دوران ساز تاریخ، آنان که با حضور در برهه ای از زمان، بر اندیشه ها و دیدگاههای نسل معاصر خود و نیز بر نسلهای آینده تأثیر گذاشته اند و جهان بینی و شناخت آنها را دگرگون ساخته و مناظر تازه ای را در برابر آنان گشوده اند، کسانی بوده اند که در یک، یا چند بعد از ابعاد وجودی خویش، برتری و امتیاز چشمگیری نسبت به همگنان داشته و به واسطه شدت نور و پرتوی که در آن ابعاد از خود ساطع ساخته اند، جلوه و فروغ دیگران را بی مقدار نموده و نورشان را بی اثر و شخصیتشان را در محاق قرار داده اند.سرسلسله این گروه از انسانها و مایه افتخار همه ایشان، پیامبرانند و دیگران در این سلسله تا آنجا که به آنان نزدیک شده اند، از سایرین اوج بیشتری گرفته و نمود چشمگیرتری یافته اند. استاد شهید آیة ا... مطهری(قدس سره)، در زمره آن گروه از برگزیدگان جامعه بشری است که با تأسی به پیامبران و امامان و علما و بزرگان دین، نه فقط در یک جنبه، که در ابعاد گوناگون وجودی، رشد و بالندگی داشته است. او استاد و معلمی مبرز، محققی توانا و موشکاف، متکلمی بصیر و غیرتمند، فیلسوفی عمیق اندیش و صاحب رأی و مصلحی پرشور و روشن بین بود. از این رو، شناخت چنین شخصیتی، جز با نگاهی ولو گذرا به فراز و نشیبهای حیات او، میسر نیست.
در این مجال اندک سعی شده تا در گفتگو با محقق گرانقدر شیعه، آیة ا... جعفر سبحانی، شمه ای از این حدیث مفصل، بازگو شود.

* استاد، در آغاز لطفاً از آشنایی با شهید آیة ا... مطهری بگویید و از علت و اسبابی که به این آشنایی منجر شد...

** بنده در سال 1325 وارد حوزه علمیه قم شدم و در آن زمان سطوح عالیه، یعنی مکاسب و رسائل را مطالعه می کردم. در آن زمان حضرت امام(ره)، درس خارجی را برای چند نفر شروع کرده بودند که مهمترین آنها آیة ا...مطهری بود، من چون به حضرت امام(ره) از قبل علاقه داشتم و از طریق کتاب «کشف الاسرار» با افکار ایشان آشنا شده بودم، خیلی کنجکاو بودم که شاگردان ایشان را هم بشناسم و در آن زمان اطلاع یافتم که آقای مطهری به درس حضرت امام می روند و شاگرد ممتاز ایشان هستند. اولین بار ایشان را از این طریق شناختم و بعد شناسایی ما به دوستی تبدیل شد. هنگامی که مرحوم علامه طباطبایی(ره) در سال 1331 درسی را با عنوان «اصول فلسفه» شروع کرد، و به تطبیق فلسفه اسلامی با فلسفه های غربی و فلسفه مارکسیسم پرداختند، در جلسه ای که تشکیل دادند، یکی از اعضای آن، مرحوم شهید مطهری بود و در آن جلسه نیز که ما مدتها شرکت می کردیم، آن جا دوستی ما بیشتر شد و همدیگر را بهتر شناختیم؛ یعنی بنده ایشان را بهتر و بیشتر شناختم. بعدها که به پای درس حضرت امام(ره) می رفتیم، از آن جا که ایشان هم قبل از ما در جلسات درس امام شرکت می کردند، در این جلسات و درسها هم با هم بودیم. البته ایشان شاگرد برجسته حضرت امام(ره) بودند و ما در ردیفهای بعدی قرار داشتیم. در جلسات شبهای پنج شنبه و جمعه که علامه طباطبایی برقرار می کرد، رفت و آمد زیادی داشتیم تا وقتی که شهید مطهری قم را برای تدریس در تهران ترک کردند، دوستی ما هم البته کم و بیش برقرار بود و با هم رفت و آمد داشتیم. گاهی به منزل ایشان می رفتیم و گاهی هم ایشان به قم تشریف می آوردند و تبادل فکری و فرهنگی داشتیم. مثلاً ایشان پیشنهاد می کرد که فلان موضوع را شما بنویسید و گاهی لطفها و مرحمتهای دیگری به ما داشتند. دوستی ما همچنان برقرار بود و با پیروزی انقلاب اسلامی، ابعاد بیشتری به خود گرفت. البته از آغاز نهضت امام(ره) در سال 1342 و قبل از آن، رفت و آمد شهید مطهری به قم زیاد شده بود و ما هم به تهران رفت و آمد داشتیم. در همین دوران بود که مرحوم علامه طباطبایی به من فرمودند که کتاب «اصول فلسفه» ایشان را به عربی ترجمه کنم و من علاوه بر ترجمه این کتاب، پاورقی های آن را که آقای مطهری نوشته بودند هم به عربی برگرداندم که تا حدی مورد قبول آنان واقع شده بود. خلاصه دوستی ما در اواخر خیلی مستحکم تر بود و بیشتر جنبه های علمی را با هم مطرح می کردیم.

* موفقیت استاد مطهری را در طی کردن سطوح مختلف علمی در حوزه علمیه قم به چه صورتی می دیدید و اساساً شیوه ها و روش علمی ایشان در دروس و طی مدارج تحصیلی چگونه بود؟

** به نظر من، ایشان از دو نظر فوق العاده موفق بودند. اولاً استعداد شایسته ای داشتند، هم از حیث فهم و هم مسأله را به خوبی درک می کردند و هم بعد از درک، می توانست آن مسأله را تجزیه و تحلیل کند، که ما به آن تصرف می گوییم. اغلب این سه خصلت تواماً در افراد جمع نمی شود. گروهی و یا اکثراً حافظه خوبی ندارند و یا حافظه دارند، ولی فهم درستی از موضوعات ندارند و یا هر دو را دارند، ولی تصرف ندارند. اندکی از مردم هستند که هر سه خصلت را داشته باشند؛ یعنی هم حافظه خوبی دارند و هم می فهمند و بعد از فهمیدن تحلیل می کنند. مرحوم استاد مطهری این سه کمال را از نظر استعداد در خودجمع کرده بود. این یک موضوع و دوم آنکه ایشان بیشتر فکر می کرد و کمتر حرف می زد. ایشان که به درس حضرت امام(ره) تشریف می آوردند و ما هم می رفتیم، فقط هفته ای یک بار در درس حضرت امام(ره) حرف می زدند، اما همان یک مرتبه ای که سخن می گفتند، مطلب خودشان را ثابت می کردند و ما حس می کردیم که ایشان سعی دارد حضرت امام(ره) را قانع نماید که این اشکال من، اشکال به حقی است و یا دست کم در حدی هست که مطرح شود و برای آن جوابی داده شود. البته دیگران هم بودند که خیلی صحبت می کردند، ولی ایشان کمتر حرف می زد و بیشتر فکر می کرد. و این دو نکته مثبت در رویه های علمی مرحوم مطهری، بیشتر از همه به چشم می خورد. البته یک موفقیت دیگر ایشان هم این بود که وقتی به تهران تشریف بردند، در اوضاع تهران گم نشدند. خیلی ها از حوزه قم می رفتند تهران و اغلب آنها هنگامی که می رفتند، حوزه را فراموش می کردند و در حقیقت در آن وضع خاص تهران و زندگی در آن هضم می شدند و جنبه های علمی برای آنها در درجه دوم اهمیت بود. ولی ایشان که رفتند، از این لحاظ هیچ فرقی با زمانی که در قم بودند، نکردند؛ یعنی همان علم و دانش و مطالعه برایشان در درجه اول بود و مسایل دیگر در درجه دوم اهمیت قرار داشت، که وضع زندگی شان عوض نشد و رشته کار علمی شان قطع نگردید و هیچ فرقی با زمان زندگی در حوزه نکردند. از این لحاظ هم ایشان موفقیت خوبی در قسمتهای علمی داشت.

* با توجه به مدت زمان طولانی که شما با شهید مطهری ارتباط و آشنایی داشته اید، نقش استاد را در صحنه مبارزات عقیدتی، با افکار و جریانهای انحرافی و التقاطی، چگونه یافتید؟
** باید اذعان کرد که ایشان حقیقتاً مردی منظم و کاملاً مستقیم بود، واقعاً در مسایل اسلامی خوب فکر می کرد و خالق متعال ذوق سلیمی به ایشان داده بود، که از استقامت برخوردار بود.
آن شهید، اکثریت مسلمانان را از بیان خود، چه در مسایل عقیدتی، چه در مسایل اصولی و چه در مباحث فقهی، راضی می کرد. ایشان به خاطر استقامتی که داشت، وقتی کتابها را مطالعه می کرد، از روش کتاب وجمله بندیهای آن و الفاظی که کتاب به کار برده بود و نتایجی که می خواست بگیرد، خیلی سریع تشخیص می داد که این آقا یا اسلام را نفهمیده و یا مغرضانه این کتاب را نوشته است و در حقیقت اولین بار، مطهری بود که کلمه «التقاط» را در میان حوزه و جاهای دیگر مطرح می کرد و مثلاً می گفت که فلان شخص التقاطی فکر می کند.
از ویژگیهای ارزنده استاد مطهری این بود که ایشان تا حد زیادی نسبت به مکتبهای موجود اطلاع داشت و آنها را می شناخت. از مکتب مادیگری شناخت کافی داشت، از مبانی مکتب اسلام اطلاع داشت و مسیحیت را هم خوب می شناخت. این خصیصه استاد موجب می شد که ایشان، کسانی را که می خواستند به طور معجونی فکر کنند و بنویسند، شناسایی کرده و اعلام کند که چگونه بعضی ها تلاش دارند چیزی را درست کنند و تحویل مردم دهند که در آن هم اسلام باشد، هم مسیحیت باشد، هم مادیگری و هم سوسیالیزم. اطلاعات وسیع مرحوم مطهری سبب می شد که ایشان بفهمد کدام فکر و یا کدام کتاب التقاطی و کدام یک اصیل است.

* به نظر شما، نقشی که شهید مطهری در پی ریزی بنیانهای فکری انقلاب اسلامی داشتند، چه بود؟
** واقع امر این است، از آن روزی که حضرت امام(ره) در نیمه مهر ماه سال 1341، این انقلاب را شروع و پی ریزی کردند، ایشان با حضرت امام(ره) همکاری داشت. من خودم گاهی نامه هایی که ایشان می فرستاد، نامه های خصوصی که از همان روز اول می فرستاد، در ایام همه پرسی و غیر آن، و یا نامه هایی را که برای بعضی از ما ارسال می کرد، اغلب می دیدم. همه آنها نشان می داد که ایشان چه همکاریهایی را در کنار حضرت امام دارند. البته ایشان شاگرد امام بودند و از آن بزرگوار بهره های فراوانی برده بودند. ولی آنچنان نبود که امام(ره) روی افکار ایشان حساب نکنند، مطهری، انسان خوش فکر و بسیار خوش برخوردی بود.
ارتباط ایشان و نامه هایی که به شکل متقابل با امام(ره) رد و بدل می کردند، حتی در زمانی که امام(ره) به ترکیه و از ترکیه به نجف تشریف برده بودند، هرگز قطع نشد. او توسط کسانی که مسافر بودند، گاهی نامه می فرستاد و یا پیام می داد و ارتباط را حفظ می کرد و در مقابل، نامه ها و پیغامهایی را در خصوص وضعیت نهضت از امام(ره) دریافت می کرد. ایشان نقش مفید و مؤثری در به اصطلاح پختن انقلاب و پی ریزی بنیانهای فکری آن داشت.

* به عنوان شخصیتی که از نزدیک با استاد شهید مراوده داشته اید، مایلیم اندکی از فضایل اخلاقی ایشان را برای ما تبیین کنید.

** مطهری مرد خدا بود، یعنی اگر تشخیص می داد، مسأله ای حق است، محال بود که آن را اظهار نکند و یا از آن دفاع ننماید. اگر هم در مجلسی شخصی حضور می داشت که خیلی کوچکتر از ایشان بود، چنانچه تشخیص می داد که حرف او حق است، از او دفاع می کرد و او را می پذیرفت. ارزش ترویج حق برای او از همه چیز بیشتر بود. نکته دیگر از فضایل اخلاقی ایشان، این است که شهید مطهری، فرد جامعی بود. در صفات متقین داریم: «رهبان باللیل و اسد فی النهار» (شبها راهبند و روزها شیر بیشه کار و تلاشند).
ایشان وقتی در مجامع و مجالس علمی بود، به صورت یک عالم، فیلسوف و یا فقیه بحث می کرد. وقتی مجلس علمی تمام می شد و محفل، محفل انس بود، هم مانند یک انسان واقعی و با همه کسانی که چه به لحاظ سنی و چه از جنبه های علمی، از او کمتر بودند، صمیمانه مأنوس می شد و جلسه می گرفت و صحبت می کرد. یعنی انسانی بود که می توانست خودش را تطبیق دهد، در عین حال که عالم و متفکر بود، در مقام تفکر می توانست یک جور باشد و در مقام انس و جلسات دیگر هم به شکل دیگر باشد.
در موقع نویسندگی، نویسنده خوبی بود. در تحلیل، تحلیلهای زیبایی داشت، در فلسفه متفکر بود، در مسایل سیاسی صاحب نظر بود و در عین حال، یک عارف کامل بود که واقعاً اگر بخواهیم بعد از حضرت امام خمینی(ره) و علامه طباطبایی(رضوان ا...) افرادی را معرفی کنیم که به خوبی دنباله رو حقیقی آنها و از دست پروردگان آنها باشند، یقیناً استاد شهید مطهری یکی از آنها بود.

* یکی از روشهایی که استاد در زندگی اجتماعی- سیاسی خود داشتند، برخورد متناسب با مقتضیات زمان بوده است. شما این مشی را در روش زندگی آن بزرگوار، چگونه ارزیابی می کنید؟
** البته مقصود از مقتضیات زمان، این است که با حفظ اصول، لباسها عوض شود. مراد از مقتضیات این نیست که زمان، اصول را عوض کند، اصول هیچ وقت عوض نخواهند شد، ولی لباسها عوض می شوند. بیانها تغییر می کنند. مثلاً وقتی ایشان دست به قلم گرفت و کتاب نوشت، نیازها را احساس کرد و طبق نیازهای جامعه، کتاب نوشت. بعضی ها می نویسند برای اینکه معلومات خودشان را بعد از خودشان به یادگار بگذارند، این هم البته بسیار کار خوبی است، ولی ایشان هر چه نوشته است، با یک نیاز روبرو بوده و همان نیاز را از طریق نوشتن کتاب برطرف کرده است. ایشان ضرورت زمان را درک می کرد و مطابق ضرورتها گام برمی داشت. تعبیری که امام صادق(ع) درباره مردان بزرگ دارند، این است که: «مردان بزرگ، هیچ وقت غافلگیر نمی شوند، کسی که آگاه به زمان باشد، در حوادث دچار اشتباه و خطا نخواهد شد.» او دردها را شناخته بود و دنبال درمان دردها بود. همین کتابی که ایشان درباره خانواده نوشته اند و مدتی هم در یکی از نشریات چاپ شد، از نمونه اینهاست. مخالفان، مقاله می نوشتند، ایشان هم مقاله می نوشت و هر دو در کنار هم بودند و هر کسی که چند شماره از این مقالات را مطالعه می کرد، درمی یافت که مرحوم مطهری از نظر نویسندگی و معلومات، چه تفاوتهایی با نویسنده مخالف دارد.

* از میان مجموعه علوم اسلامی که در حوزه علمیه متداول است، گرایش استاد مطهری، و میل باطنی و درونی ایشان به سمت کدام یک از این علوم بیشتر بود؟

** ایشان انسان متفکری بود. به مسایلی که تفکر در آنها عنصر بارزی است، گرایش بیشتری داشت و لذا در بحثهای کلامی و فلسفی، بیش از علوم دیگر می توانست خود را نشان بدهد و کتاب بنویسد. حتی در میان فقه و اصول، به اصول بیشتر گرایش داشت تا فقه، زیرا اصول جنبه تفکرش بیش از فقه است، لذا به موضوعاتی که جنبه تفکری داشت و نیاز به استدلال و برهان در آنها بیشتر بود، گرایش بیشتری از خود نشان می دادند.

* با توجه به تأکیداتی که حضرت امام(ره) نسبت به زنده نگه داشتن آثار شهید مطهری داشتند، برای تحقق هر چه بهتر و بیشتر این امر، و به منظور حفظ آثار استاد و ادامه خط و راه فکری ایشان، چه پیشنهادی دارید؟

** کتابهایی که مرحوم مطهری به یادگار گذارده اند، انصافاً همه آنها به تعبیر حضرت امام(ره)، بدون استثنا کتابهای خوبی است، ولی در این میان، سه کتاب ایشان اهمیت بیشتری دارد. یکی «عدل الهی» است، که واقعاً یک کتاب ابتکاری است، و در مقام برهان و قانع کردن طرف مقابل، یک معجزه به شمار می رود و از اعجاز علمی برخوردار است. دیگری کتاب «حقوق زن» است که کتاب بسیار خوبی است و ایشان تحلیلهای بسیار خوبی در آن کتاب ارایه داده اند و سومی هم پاورقی هایی است که بر کتاب «اصول فلسفه» نگاشته اند. اگر بشود کتابهای ایشان به زبانهای زنده دنیا عرضه شود، این بیشتر اهمیت دارد. البته تعدادی از کتابهای ایشان ترجمه شده است، برخی را سازمان تبلیغات ترجمه کرده است، ولی کتابهای بزرگ و قطور ایشان به زبانهای دیگر ترجمه نشده است. کتاب «عدل الهی» ترجمه شده است و خوب است. اصول فلسفه را که ایشان پاورقی زده اند، اگر افراد مسلط و فلسفه دان ترجمه کنند، ارزشمند است.


منبع:http://rasekhoon.net



کلمات کلیدی :

استاد مطهری و پویایی دانش اسلامی در دنیای معاصر

استاد مطهری و پویایی دانش اسلامی در دنیای معاصر

شهید مرتضی مطهری (ره)

لینک عکس در صورت عدم مشاهده

اشاره:
گرچه فرهنگ سکولار با پایه گذاری نظام نوین آموزشی توانست در جامعه ایرانی مرجعیت فکری بیابد؛ اما این امر سبب نشد که فرهنگ و اندیشه اصیل ایرانی ـ اسلامی از تکاپو باز ماند و تنها نظاره گر این واقعه فکری ـ فرهنگی باشد؛ بلکه میراث داران و درس آموختگان فرهنگ اصیل کوشیدند به گونه ای واقع بینانه و معقول با این رخداد فرهنگی روبرو شوند و پاسخی درخور شأن برای جامعه ایرانی ارائه کنند. توانایی آنان در انجام این رسالت سبب شد که بتوانند درقلب نظام آموزشی نو بنیاد سکولار، جایگاه و مرجعیت ویژه ای بیابند. نمونه ای از این افراد استاد مرتضی مطهری است که به دلیل شناخت درست و دقیق از فضای فکری ـ فرهنگی دانشگاه، رویکرد جدیدی از مطالعات دینی عرضه کرد؛ ولی متأسفانه با شهادت این استاد عزیز در آغازین روزهای پس از انقلاب اسلامی این رویکرد جدید از حرکت باز ایستاد. بسیاری از مدعیان تصور می کنند که ادامه دهنده راه استاد مطهری هستند؛ اما واقعیت امر آن است که آنان هرگز نتوانستند مرجعیت علمی ای که ایشان در میان قشر دانشگاهی و دانش آموختگان نظام جدید داشت، کسب کنند. بسیاری از آنان تصور کردند که علت موفقیت استاد شهید در این نکته است که مطالعات دینی باید معطوف به همان موضوعات مدرن باشد؛ بنابراین مباحث خود را به موضوعات دانشگاهی معطوف ساختند؛ ولی در این کار موفق نبودند؛ بنابراین پرسش بنیادی در این گفتار آن است که علت این موفقیت و آن عدم موفقیت چیست؟ گمانهای مختلفی برای پاسخ به این مسأله مطرح است. نبود توجه به مباحث جدید نمی تواند دلیلی بر ناموفق بودن باشد؛ زیرا بسیاری از موضوعات مطالعات دینی معطوف به همین مباحث جدید است؛ تا آن جا که از "کلام جدید" سخن به میان می آید. تغییر شرایط و مقتضیات زمان هم نمی تواند توجیه گر این سخن باشد که حتی اگر استاد مطهری در شرایط جدید امروز قرار می گرفت، معلوم نبود که در کار خود موفق باشد؛ زیرا آثار به جا مانده از ایشان که مربوط به دوره پس از انقلاب اسلامی است، کاملاً نشان می دهد که وی این تغییر مقتضیات زمانی را به خوبی احساس و خود را برای وضعیت جدید مهیا کرده است. افزون بر این بسیاری از مباحث ایشان تازگی و مورد ابتلا بودنش را از دست نداده است؛ بنابراین اگر استاد مطهری امروز در میان ما بود، مطمئناً پاسخ های کارآمدی برای مسائل فکری ـ فرهنگی ارائه می کرد. پس باید دلیل موفقیت استاد مطهری در چیز دیگری باشد و آن دلیل هم به یک ویژگی باز می گردد که در مطالعات دینی، استاد مطهری نهفته است.
بارزترین خصلت این نوع از مطالعات دینی فعال بودن آن است. استاد مطهری صرفاً به مسائل جدید پاسخ نمی داد تا همیشه در حالت انتظار قرار گیرد؛ بلکه برای خود موضوع سازی می کرد؛ حتی سرچشمه مسائل جدید را نیز متعلق به معرفت و موضوع مطالعات اسلامی خود قرار می داد. بدین ترتیب استاد مطهری توانسته بود تعامل فکری متقابلی برقرار کند. او صرفاً خود را در معرض تولیدات معرفتی دیگران مقابل قرار نداد، بلکه با تولید مباحث جدید، دیدگاه مقابل را مخاطب خود ساخته بود؛ چنانکه بیشتر آثار علمی ایشان از همین قبیل است و کمتر به پاسخگویی مستقیم پرداخته است. موفقیت وی در این بود که پاسخ مسائل جدید را از درون نظام معرفتی که برای این کار مهیا کرده بود، ارائه می داد.
برای اثبات این فرضیه به نمونه ای از تولیدات معرفتی استاد مطهری اشاره می کنیم.

نگاهی به یک اثر
کتاب "علل گرایش به مادی گرایی" از جمله آثاری است که ارزش آن درمیان آثار استاد مطهری ناشناخته باقی مانده است. او در شرایط فکری و اجتماعی ای به سر می برد که همه گونه نظریه پردازی به فلسفه دین معطوف بود و دینداران معتقد نیز اغلب سرگرم پاسخگویی به شبهاتی بودند که از سوی نظریه پردازان غیر دینی طرح شده بود؛ بنابراین هیچ مجالی برای تفکری دیگر ورای پاسخ به شبهات غیر دینی باقی نمانده بود. ولی ایشان در گرماگرم این مباحث به یکباره آغازگر مبحثی می شوند که تازگی دارد و آن، تحقیق درباره علل گرایش به مادی گرایی است. این مبحث مقدمه ای بر رشته ای جدید به نام "فلسفه الحاد" می باشد. در این گونه مباحث فلسفی آنچه اهمیت دارد، عبارت از علل و دلایل وجودی یک پدیده یا واقعه است و دلایل توجیهی آن مطمع نظر نبوده یا مسأله اصلی تلقی نمی شود؛ بنابراین طبیعی است که پژوهشگر به سادگی می تواند از کنار این توجیهات عقلانی بگذرد و هیچ توجهی به آنها نداشته باشد؛ چنانکه فیلسوفان دین با مباحث و مسائل درون دینی این گونه برخورد می کنند. آنان هیچ گاه خود را موظف نمی بینند که در مقام دفاع از دلایل له یا علیه دین برآیند. دقیقاً همین نوع رویارویی در کتاب "علل گرایش به مادی گرایی" مشاهده می شود.
مرتضی مطهری در این اثر، مادی گرایی دنیای جدید را موضوع پرسش خود قرار داده و از دلایل وجودی و علل وقوع این گرایش در میان غربیان و به تبع آنان در میان ما ایرانیان بحث کرده است؛ گرچه هیچ الزامی برای وی نبود که با این دلایل و علل درگیر شود؛ اما ایمان و عقلانیت دینی به او اجازه نمی داد که در ضمن بیان علل گرایش به مادی گرایی، پاسخ های مقتضی را بیان نکند؛ به همین سبب استاد مطهری همواره می کوشید تا نادرستی برخی از دلایل و علل گرایش به مسلک مادی گرایی را آشکار کند. با این حال ایشان تا پایان کتاب، به این مطلب توجه دارد که مباحث آن از منظر "فلسفه الحاد" است و ویژگی کتاب نیز در همین مطلب می باشد.

انگیزه های استاد
مرتضی مطهری چنین ابراز می دارد که از آغاز تحصیل رسمی علوم عقلی (1323 هـ.ش) میلی درونی به مطالعه آرا و عقاید مادیون از کتابهای خودشان احساس می کرد؛ در نتیجه هر کتاب تألیفی یا ترجمه شده ای را می یافت، به دقت مطالعه می کرد. دلیل این احساس جست و جو برای پاسخ به این پرسش بود که آیا اساساً فلسفه های مادی به معنای دقیق کلمه، فلسفه است و مرز میان فلسفه الهی و مادی چیست؟ او بتدریج که با مفاهیم فلسفی آشنا می شود و توفیق حضور در مجلس درس فلسفه علامه طباطبائی و جلسات درس خصوصی ایشان را که برای بررسی فلسفه مادی تشکیل شده بود می یابد، پی می برد که اگر کسی عمیقاً فلسفه الهی را درک کرده باشد، مسلماً در فلسفی بودن فلسفه مادی تردید می کند. او با تعمیق و تأمل بیشتر در کتابهای مادیون از راز و رمز تغییر روش آنها در طرح مسائل آگاه می شود که آن راز و رمز یک چیز بسیار ساده است و عبارت از: "ضعف منطق مادیون و ترس آنها از رویارویی با مسائل در چهره اصلی".
او در این باره گفته است:
"مادیون کاملاً احساس کرده اند که اگر مسائل را به صورت اصلی و صحیح مطرح کنند، کلاهشان سخت پس معرکه است؛ ناچار کانال های انحرافی ایجاد می کنند و مغلطه به کار می برند."

توطئه ماتریالیسم
استادمطهری از نوشته های ماتریالیستی در ایران احساس می کند که از سوی مذهبی ها توطئه ای برای کوبیدن مذهب در کار است و در این واقعیت هم هیچ تردیدی ندارد. او این نوع ماتریالیسم ایرانی را "ماتریالیسم اغفال شده" می نامد و معتقد است که اگر آنها با وجود ارائه دلایل و براهین محکم عقلی در رد ماتریالیسم، بر گرایش مادی خود اصرار بورزند، به ناچار باید آن ماتریالیسم را "ماتریالیسم منافق" نامگذاری کرد. وی با این مقدمه وارد مبحث علل گرایش به مادی گرایی شده است؛ بنابراین علاقه و گرایش وی در طرح این مسأله، کاملاً دینی و مذهبی بوده است. اما چنین نیست که او علاقه و انگیزه دینی اش را در طرح مسائل آن گونه که هست دخالت بدهد، بلکه می کوشد واقعیت را به همان شکل حقیقی آن گزارش کند؛ پس از این جهت مطهری یک فیلسوف است؛ زیرا درصدد فهم آن چه هست، می باشد و از این جهت با بسیاری از عالمانی که معتقد به اصل "لزوم بی طرفی در طرح مباحث علمی" هستند، اشتراک نظر دارد. اما وجه امتیاز وی با آنها در این نکته است که آن دسته از علم گرایان علاوه بر اصل بی طرفی در علم، به اصل "لزوم بی تفاوتی در علم" نیز اعتقاد دارند؛ حال آنکه استادمطهری به این اصل چنین اعتقادی ندارد. او معتقد است که در ارائه گزارش علمی باید بی طرفانه عمل کرد؛ ولی نباید نسبت به این گزارش بی تفاوت بود. هیچ عقل سلیمی در برابر حقیقت بی تفاوت نمی ماند؛ بنابراین در لابه لای طرح مسائل علل مادی گرایی وارد بحث شده است و به جرح و تعدیل نظرات می پردازد.

علل رواج مادی گرایی
استادمطهری پیش از پرداختن به علل پیدایش مادی گرایی در اروپای امروز به سابقه تاریخی آن اشاره می کند. گرایش مادی پدیده جدیدی نیست وسابقه آن به یونان باستان (پیش از سقوط) باز می گردد. قرآن کریم عقیده مادی مسلکان را روایت کرده است و در دوره تمدن اسلامی نیز گروهی زندگی می کردند که در مسجد پیغمبراکرم (ص) می نشستند و آزادانه کفرمی گفتند. کتاب "توحید مفضل" حاصل تعلیمات امام صادق(ع) به "مفضل بن عمر" برای پاسخگویی به افراد زندیق است. پس مادی گرایی پدیده جدیدی نمی تواند باشد؛ ولی وجه امتیاز مادی گرایی در اروپای جدید با گذشته در تبدیل آن به مکتب و ایدئولوژی است. در گذشته افراد زندیق و مادی گرا موجود بوده اند، نه مکاتب مادی؛ اما در اروپای جدید مادی گرایی به مکتب تبدیل شده است. محل بحث استاد مطهری معطوف به همین وجه امتیاز است که "چه چیز موجب شد در اروپا ماتریالیسم به صورت یک مکتب ظهور کرده و گروندگان بسیاری پیدا کند".
استادمطهری هیچ ادعایی در جامع و کامل بودن این تحقیق نداشته است تا خود را نیازمند بررسی دقیق تر و کامل تری بداند؛ ولی حاضر به تسلیم شدن در برابر مطالعات غیرقابل قبول دیگران هم نیست؛ از این رو عللی را که برای گرایش به مادی گرایی بیان کرده، نتیجه مطالعات خود دانسته است. مجموعه این علل را می توان به علل: معرفت شناختی، روانشناختی، اجتماعی و فلسفی تقسیم بندی کرد. به عبارت دیگر، استادمطهری مادی گرایی جدید یا اروپایی را معلول مجموعه ای از نارسایی های معرفتی، اخلاقی، اجتماعی و فلسفی می داند. وی نخست به نارسایی هایی که از جانب نهاد کلیسا در امر دین پیش آمده است، اشاره می کند. ارائه تصویر بشری از خدا مهم ترین نارسایی معرفتی کلیسا است. این نارسایی به همان شکل از کلیسا به اندیشه مدرن رسوخ کرده است. گرچه "اگوست کنت" با تعلیمات کلیسا مخالف است، ولی تفکرش درباره خدا، کلیسایی است. او نیز از خدا به "پدر طبیعت" تعبیر کرده است. "تحمیل عقاید و نظریات خاص مذهبی و علمی کلیسا به صورت اجبار و سلب هرگونه آزادی عقیده"، نارسایی دیگر کلیسا است. او از این نارسایی با عنوان "خشونت های کلیسایی" یاد می کند.
اما نارسایی فلسفی به اربابان کلیسا اختصاص ندارد. اساساً تفکر فلسفی اروپا در قیاس با حکمت یا فلسفه الهی مشرق بسیار عقب است. بسیاری از مسائل فلسفی پر سر و صدای غرب، جزو مسائل پیش پا افتاده فلسفه اسلامی است؛ از جمله این مسائل، بحث "علت نخستین" است. او برای نمونه، نظریات"هگل"، "برتراند راسل" و "هیوم" را با دیدگاه متکلمان و فیلسوفان اسلامی مقایسه کرده، سپس به نقد این نظریات پرداخته است. اما نارسایی سیاسی و اجتماعی از این جا ناشی شده است که حکمرانان اروپایی برای مصون ماندن از هرگونه اعتراض و بازخواست مردم درباره اعمال و رفتارشان، از مسأله خدا و دین بهره برداری نامشروع کرده اند. حاکم فقط در برابر خدا مسؤول است و مردم در برابر حاکم مسؤولند و وظیفه دارند. این عمل نوعی استبداد سیاسی است که رنگ و بوی دینی دارد. این امر سبب شده است تا ملازمه نادرستی میان حق حاکمیت ملی و بی خدایی در اذهان مبارزان علیه استبداد سیاسی شکل بگیرد.
یکی دیگر از عوامل اجتماعی گرایش به مادی گرایی مربوط به یک خصلت اجتماعی است. مردم بر اساس عادت در بعضی مسائل تخصصی ـ که کمترین آگاهی فنی را دارند برای خود حق اظهار نظر و ارزیابی قایلند؛ از جمله این امور، مسائل دینی است. پاره ای از مباحث خداشناسی و توحیدی از جمله پیچیده ترین مسائل علمی است که هر کس شایستگی اظهار نظر ندارد.
اما عامل "روانشناختی" با مقدمه ای درباره غرایز بشری طرح شده است. به زعم استاد مطهری انسان به پیروی از غرایز محکوم است و هرگز نمی توان و نباید غرایز بشری را سرکوب کرد. غرایز برای سوق دادن بشر به سوی هدفی که در متن خلقت است؛ مقرر شده است. انسان خواه ناخواه در برابر هرگونه سرکوب غرایز ایستادگی و مقاومت می کند؛ حال اگر این سرکوب غرایز به نام خدا و دین انجام شود، بالاخره درمقابل آن دین و خدا می ایستد و عصیان می کند؛ چنانکه در اروپا این واقعه اتفاق افتاد؛ زیرا در آن جا دین را به عنوان عامل تهدید کننده و سرکوبگر غرایز معرفی کردند؛ از این رو مردم برای پیروی از غرایز به مادی گرایی رو آوردند. حال آنکه حقیقت امر چیز دیگری است. "کار دین و رسالت دین محو غرایز نیست؛ تعدیل و اصلاح و رهبری و حکومت و تسلط بر آنها است". خداشناسی مستلزم قبول محرومیت و تحمل بدبختی و ذلت این جهانی نیست.
استادمطهری در کنار عامل روان شناختی بالا به عامل دیگری که مربوط به "روان شناسی اجتماعی" است، اشاره کرده است. پیش فرض وی در بیان این عامل آن است که "هر بذری در هر زمینی رشد نمی کند". هر فکر و اندیشه ای برای این که رشد کند و باقی بماند، زمینه روحی ــ اجتماعی مساعدی می طلبد؛ از این رو خداشناسی و خداپرستی در هر زمینه روحی ــ اجتماعی پا نمی گیرد. اینکه انسان در اعتقاد خداپرست باشد، اما در عمل به دلیل جو اجتماعی مادی باشد، یک حالت غیرطبیعی است و حالت های غیر طبیعی هم دوام ندارد. عاقبت یکی از دو طرف (اعتقاد و عمل) غالب خواهد شد. علت آنکه اندلس یا اسپانیا از دست مسلمانان خارج شد و کلیسای مسیحی بر آن مسلط گشت، رواج فساد اجتماعی بود که عامل تعالی روح را از بین برد؛ بنابراین با وجود مادی گرایی اجتماعی عاملی برای خداپرستی و تعالی روح باقی نمی ماند.
استادمطهری از دیدگاه "فرهنگی" نیز به مسأله علل گرایش به مادی گرایی در دنیای جدید پرداخته است.
امروز در فرهنگ مبارزان و آزادی خواهان این پیش فرض تبدیل به یک فرهنگ شده است که اگر بخواهید متحرک، پرخاشگر، دشمن استعمار و استثمار باشید، باید به مادی گرایی رو آورید. او ریشه شکل گیری این فرهنگ سیاسی را در این می داند که مفاهیم دینی در عصر جدید از هرگونه روحیه حماسی تهی گشته است. این حالت از هنگامی آغاز شد که در مدعیان پیشوایی دینی، روح عافیت طلبی پدید آمد. مردمی عافیت طلب و اهل زندگی روزمره جانشین پیامبران و پیشوایان راستین دین شدند. این وضعیت عقیده برخی را که داعیه دار اصلاح جامعه و مبارزات اجتماعی بودند، بر انکار خدا و هر مفهومی که از فکر خدا منشعب می شد، جازم تر ساخت. بر این اساس، "علت گرایش آن افراد به ماتریالیسم، محاسن ماتریالیسم نبود، بلکه مفاسدی بود که در دستگاه های به اصطلاح مذهبی از جنبه های فکری، اخلاقی، علمی و اجتماعی پدید آمده بود".
استاد شهید مطهری از بحث درباره علل گرایش به مادی گرایی چند نکته مهم را نتیجه گرفته است: نخست آنکه باید مکتب الهی را به طور معقول، علمی و استدلالی عرضه کرد. چنین کاری را حکمای اسلامی با بهره گیری از آموزه های قرآنی، کلام رسول خدا (ص) و ائمه اطهار(ع)، پیش از این انجام داده اند؛ پس اکنون در دنیای جدید نیز می توان انجام داد.
گام بعدی، تبیین پیوند مسائل الهی با مسائل اجتماعی و سیاسی است. دانشمند روشنفکر مسلمان وظیفه دارد که مکتب حقوقی اسلام را از جهات سیاسی و اقتصادی معرفی کند. گام بعدی این است که باید با هرج و مرج تبلیغی و اظهار نظرهای غیر تخصصی مبارزه کرد.

تأملی در اندیشه ضد ماتریالیستی مطهری
با وجود این تفاسیر لازم است به تأملاتی که در خصوص تحقیق استادمطهری در موضوع "علل گرایش به مادی گرایی" به اختصار اشاره کرد.
1- استادمطهری میان "بی طرفی علمی" و "بی تفاوتی علمی" تفکیک جدی قایل است. عالم باید در گزارش و توصیف واقعیت جانبدارانه رفتار نکند و واقعیت را آن گونه که هست حکایت کند. استاد مطهری نیز در برابر واقعیت مادی گرایی در دنیای امروز بی تفاوت نبوده است. او به دلیل نادرست دانستن مادی گرایی، به نقادی آن رو آورده است؛ زیرا به نظر استاد، مادی گرایی جریانی مخالف طبیعت و فطرت است؛ یعنی مخالف اصل است و هر آنچه مخالف اصل باشد، مورد نقد و پرسش قرار می گیرد؛ از این رو دیدگاه فیلسوفان غربی درباره علیت، علت نخستین و برهان نظم را به دلیل خلاف اصل بودن آنها مورد نقادی قرار داده است.
2- برای انسان دینداری مانند استادمطهری، ایجاد فضای معنوی، دینی و تداوم آن، دغدغه جدی است. او رواج مادی گرایی جدید و تبدیل آن به ایدئولوژی های سیاسی و اجتماعی را تهدیدی برای رشد معنویت و دینداری احساس کرده است؛ از این رو در پی فهم و درک رویکرد جدید الحادی برآمده است. به گونه ای که این دغدغه و حساسیت از همان دوران نوجوانی (سیزده سالگی) در جان و روح وی پدید آمده بود.
با این وجود تردیدی نیست که مادی گرایی مورد نظر استاد همان فرهنگ و ایدئولوژی است که روشنفکران ایرانی- اعم از دینی و غیردینی- از آن با عنوان "سکولاریسم"، "سکولاریزاسیون"، "مدرنیسم" و "مدرنیزاسیون" یاد می کنند. او در تبیین مادی گرایی جدید به سخن اندیشمندانی استناد کرده است که همگی به فرهنگ و مسلک سکولار تعلق دارند؛ افرادی مانند "روسو"، "هیوم"، "هگل"، "راسل"، "سارتر"، "تقی ارانی" و ...، بنابراین راه استادمطهری با آن دسته از متجددانی که خود را "روشنفکر دینی" می نامند، از همان آغاز جدا شده است؛ زیرا دغدغه استادمطهری، افزایش ضریب مقاومت فکری و عملی مسلمانان در برابر موج الحاد و مادی گرایی جدید است. اما روشنفکران دینی نه فقط چنین دغدغه ای ندارند، بلکه در پی راه حل هایی برای بسط سکولاریسم و دفع موانع موجود آن هستند. درستی این نکته را برخی روشنفکران مذهبی متوجه شده و بر وجه اختلاف میان این دو رویکرد اذعان دارند. به زعم آنان امثال استادمطهری به رویکرد "احیا گری دینی" تعلق دارند، نه روشنفکری دینی؛ زیرا تفاوت ماهوی و کارکردی میان این دو وجود دارد.
3- استادمطهری مناسب ترین واژه قرآنی برای تعبیر گرایش های مادی، دنیوی گری و سکولاریستی را واژه "دهر" می داند. قرآن کریم برای گروه منکران خدا و آنان که جهان را منحصر در دنیای مادی می دانند و اسباب و علل ماورای جهان مادی را انکار می کنند، از واژه "دهر" که به معنای روزگار است، استفاده کرده است؛ چنانکه درتفسیر سکولاریسم از تعابیری چون دنیوی گری، این جهانی شدن، عرفی گرایی، غیردینی و غیر قدسی بودن استفاده کرده است؛ بنابراین اگر خواسته باشیم به تفسیر قرآنی از دنیوی گری نزدیک شویم، کلید واژه "دهر" مناسب ترین واژه قرآنی است. "دهری گری" در عام ترین مفهوم آن بر گرایش هایی اطلاق می شود که هیچ رابطه ای میان زندگی این جهانی و آن جهانی قایل نمی باشد؛ حیات و ممات آدمی را به روزگار باز می گرداند و منکر عاملیت نیروهایی ورای عالم دهر است.
4- آیا پژوهشگر باید به تحقیق درباره "فلسفه دین" رو آورد یا به "فلسفه الحاد"؟ چرا امروز، بیش از آنکه درباره فلسفه الحاد تحقیق شود، درباره فلسفه دین بحث می شود؟ این مسأله پرسش بسیار مهمی است پاسخ استادمطهری در این مورد بسیار تأمل برانگیز است. به زعم ایشان، پاسخ مسأله به یک اصل مبنایی باز می گردد. آیا گرایش دینی برای انسان طبیعی و فطری است یا گرایش غیر دینی؟ هرآن چه طبیعی و فطری باشد، تولید کننده پرسش نیست. پرسش ها همواره معطوف به امور غیرطبیعی و غیر فطری است. هرگاه گرایش برخلاف طبیعت و فطرت بشر باشد، آن گاه پرسش تولید می شود که چرا این گرایش غیرطبیعی یا غیر فطری است و ریشه و عوامل گرایش های غیرطبیعی چیست؟ اگر در نظر گروهی گرایش به دین غیرطبیعی باشد- چون طبیعت و فطرت انسان غیر دینی است- خودبه خود به سوی تحقیق درباره "فلسفه دین" رو می آورند. بسیاری از کتابهای تاریخ ادیان که اندیشمندان مدرن آن را نوشته اند، در پی پاسخ به این پرسش است که "چرا بشر گرایش دینی یافت؟". ولی اگر کشش فطری بشر دین باشد، از گرایش بشر به بی دینی پرسش می شود.
بر این اساس، استادمطهری میان خود و اندیشمندان غربی که درباره گرایش دینی بشر تحقیق کرده اند، اختلاف مبنایی مشاهده کرده است. از دید وی، گرایش دینی انسان فطری و طبیعی است، به همین سبب به پرسش نیاز ندارد؛ اما اندیشمندان غربی به دلیل غیرطبیعی دانستن گرایش دینی به مباحث دین پژوهی رو آورده اند.
استادمطهری در این باره گفته است:
این نظرما درست برخلاف آن است که در کتابهای "تاریخ ادیان" معمولاً اظهار نظر می کنند. نویسندگان آن کتابها اغلب به دنبال این می گردند که چرا بشر گرایش دینی پیدا می کند؟ از نظر ما گرایش دینی نیازی به پرسش ندارد. آن، کشش فطرت است، بلکه باید کاوش کرد که چرا بشر گرایش به بی دینی پیدا کرد؟
5- این احتمال وجود دارد که تحقیق استاد درباره مادی گرایی انگیزه قوی برای خلق آثار بعدی ایشان بوده است؛ زیرا وی به این نتیجه رسیده بود که باید بازخوانی جدیدی از اعتقادات اسلامی ارائه کرد. درباره نظریات اجتماعی و سیاسی اسلام به گونه ای که جامعه اسلامی را از خمودی و جمودی خارج کند، امر لازم و ضروری است. همچنین احیای روحیه حماسی از لوازم پویایی جوامع اسلامی در دنیای جدید است. به زعم ایشان غنای حماسی در اندیشه اسلامی بسیار زیاد است و گذر روزگار و تحریفات پیش آمده مسلمانان را از این سرچشمه ناب حماسی محروم کرده است. او ناب ترین روحیه حماسی را در نهضت ابا عبدا...الحسین (ع) دیده است؛ حماسه ای که فراموش شده است؛ از این رو در اثر ارزشمند "حماسه حسینی"، تلاش وافری برای احیای آن دارد؛ چنانکه خود در این باره گفته است:
"شما در دنیا حماسه ای مانند حماسه حسین بن علی(ع) پیدا نخواهید کرد، چه از نظر قدرت و قوت، چه از نظر علو و ارتفاع و انسانی بودن آن و متأسفانه ما مردم این حماسه را نشناخته ایم."
این که مطالعه پدیدارشناسانه استادمطهری پیرامون پدیده ای غیردینی (الحاد، مادی گرایی) باعث غنای مباحث درون دینی شده است، جای تأمل دارد. آیا می توان گفت چنین مطالعه ای- به دلیل تحقیق درباره پدیده غیر دینی- ماهیت بیرون دینی دارد؟ آیا در این مطالعه، تعامل معرفتی یا داد و ستدی میان معرفت دینی و معرفت غیردینی (مادی گرایی) اتفاق افتاده است؟
مسلماً چنین مطالعه ای بر همان ماهیت دینی خود باقی است. استادمطهری با همان نگاه دینی به موضوع الحاد ومادی گرایی توجه کرده است. اگر از نگاه برون دینی به این موضوع توجه کرده بود، طرح مباحث و پرسش های طرح شده پیرامون مادی گرایی از سنخ همان مباحثی بود که مادی مسلک ها و سکولارها طرح کرده اند. مباحث استادمطهری درباره مادی گرایی، هیچ سنخیتی با مباحث آنان ندارد. پس ممکن است درباره یک امر غیردینی از منظر دینی بحث کرد و بر همان معرفت دینی خود باقی ماند؛ چنانکه عکس این مطلب نیز درست است.
بسیاری از مستشرقینی که در میان آنها مادی مسلک هم بوده اند (مانند پطروشفسکی)، درباره اسلام و تاریخ اسلام تحقیق کرده اند و تاکنون تعدادی از آنها به دین مبین اسلام ایمان آورده اند. علت این امر در ماهیت مطالعه آنان است. وقتی مطالعه ای، پیرامونی و بیرونی و به اصطلاح پدیدارشناسانه باشد، همزبانی با موضوع اتفاق نمی افتد و معرفت محقق از سنخ معرفت موضوع نمی گردد؛ بنابراین تا وقتی جریانهای فکری خاصی نظیر روشنفکری دینی بر مطالعه بیرون دینی اسلام اصرار می ورزد، هرگز نباید انتظار داشت که محصول کار فکری آنان از سنخ معرفت دینی خواهد بود.
7- پیروزی انقلاب اسلامی در ایران (1357) و ظهور جنبش های مذهبی در دیگر جوامع اسلامی طلیعه تلاش گسترده مسلمانان برای اثبات نادرستی این پیش فرض مادی گرایان و سکولارها است که اسلام درباره جامعه و سیاست هیچ حرفی برای گفتن ندارد؛ به گونه ای که امروزه تلاش بنیانگذاران این نهضت علمی به ثمر نشسته است و مسلمانان در حال بازیابی و احیای هویت اسلامی خویش هستند. بدون شک نقش استاد شهید مطهری در این نهضت عالم گیر اسلامی، به ویژه در پیروزی انقلاب اسلامی، کم نظیر و بسیار گسترده است.
امروز، تمام جریانهای مادی گرا و سکولاری که به گفته استادمطهری در یکی دو سده اخیر رهبری نهضت های سیاسی و اجتماعی را به عهده گرفته اند، در برابر این نهضت اسلامی به انفعال کشیده شده اند؛ زیرا اسلام گرایان به تهدیدی جدی برضد امپریالیسم، استعمار و استکبار جهانی تبدیل شده اند. خط مقدم نبرد با امپریالیسم و صهیونیسم بین الملل را نیروهای حزب ا... پر کرده اند. بسیاری از مادی گرایانی که سالیانی چند قیافه ضد استکباری به خود گرفته بودند، در برابر مجاهدت اسلام گرایان همچون برف آب شدند و هم اکنون در دامان امپریالیسم جهانی دوران بازنشستگی خود را سپری می کنند. بسیاری از سکولارها در نقش روشنفکری دینی سعی در خاموش کردن روحیه فعال اسلام گرایان و بازگرداندن معارف ناب اسلامی به دخمه هایی که اندیشه غربی برای دین ساخته است، دارند. بازتاب تجدید حیات اندیشه اسلامی و روحیه مقاومت آمیز مسلمانان به حدی است که استکبار جهانی از نتیجه بخش بودن جریانات سکولار در جوامع اسلامی نا امید گشته و با توان نظامی خود، در صدد تجاوز به سرزمین های اسلامی بر آمده است. اشغال افغانستان و عراق و حمایت گسترده از رژیم غاصب و اشغالگر صهیونیستی نمونه های بارز رویکرد نظامی امپریالیسم جهانی به سرکردگی امریکا است.
8- وجود عواملی که استادمطهری برای علل گرایش به مادی گرایی ذکر کرده است، امروز سخت مورد تردید است. سلطه کلیسا بر جامعه و سیاست در غرب ده ها سال است که نابود گشته است. رهبران و محافل سیاسی و اجتماعی در غرب توصیه های پاپ مسیحی را درحد مواعظ اخلاقی که فقط در حوزه خصوصی (نه عمومی) شنیدنی است، تلقی می کنند. در دو سده اخیر کلیسا برای تداوم زندگی نباتی خود در نقش مسیونرهای مذهبی با نظام مادی گرای جدید همکاری صمیمانه ای دارد. اگر مادی گرایی هنوز پا برجا است، به دلیل سلطه سیاسی و اجتماعی کلیسا نیست. برای ماندگاری مادی گرایی باید دلایل دیگری را جست وجو کرد؛ البته خلأ مفاهیم و تفاسیر ناب از دین و سلوک دینی هنوز دلیلی برای تداوم مادی گرایی می تواند باشد. تفاسیر جدیدی که از سوی الاهیون بزرگی مانند امام خمینی(ره)، علامه طباطبایی و استادمطهری در جوامع اسلامی منتشرشده تا اندازه ای بر هم زننده این خلأ فکری بوده است. بی جهت نیست که مادی گرایی جدید و سکولارها در برابر این گروه از الاهیون اسلامی موضع سرسختانه ای گرفته اند.
9- استنادات استادمطهری در مباحث نظری مادی گرایی نسبتاً جامع است؛ ولی در مباحث عینی تحلیل های سیاسی و اجتماعی استاد درباره اروپاییان قوت چندانی ندارد.
استاد در بحث "نارسایی مفاهیم اجتماعی و سیاسی" برداشت کلی خود را از آن چه در تاریخ فلسفه سیاسی غرب خوانده است، بازگو کرده و دیگر به تفصیل مطلب نپرداخته است؛ برای همین است که بحث را به اختصار گذرانده است. همچنین است مبحث "خداپرستی یا زندگی" که تنها به گفته "راسل" بسنده کرده است. ایشان در بحث های پایانی به سه علت گرایش به مادی گرایی اشاره کرده است که هر یک از این سه علت "هم در میان ما وجود دارد و هم در میان مسیحیان". حال آنکه بنا بود علل گرایش به مادی گرایی جدید در اروپا را مطرح کند. استاد مطهری مسأله اصلی را در این دانسته است که "چه چیز موجب گشت که در اروپا ماتریالیسم به صورت یک مکتب ظهور کرده و گروندگان بسیاری پیدا کند". ولی این جنبه از بحث، چندان برجسته نشده است. در این تحقیق فرایند ایدئولوژیک شدن مادی گرایی و مختصات آن روشن نشده است. استناداتی که به جوامع اسلامی شده است، دلیلی برای مکتبی شدن مادی گرایی در اروپای جدید نمی تواند باشد.
همچنین به نظر می رسد منابع استادمطهری در زمینه فرهنگ جدید اروپا منحصر به تحقیقات ترجمه شده ماتریالیست های غربی است؛ زیرا برخی از جامعه شناسان غربی درباره فرهنگ جدید مادی غرب به نقش پاره ای از فرقه های مسیحی اشاره کرده اند؛ ولی به نظر می رسد که تا پیش از انقلاب اسلامی به دلیل سلطه جامعه شناسی مارکسیستی در دانشگاه های ایران، این بخش از تحقیقات غربیان تعمداً در ایران ترجمه نشده است؛ برای نمونه به آثار "ماکس وبر" (1864-1920) جامعه شناس شهیرآلمانی می توان اشاره کرد که همه آن آثار پس از انقلاب اسلامی ترجمه شده است. بخشی از تحقیقات "ماکس وبر" مربوط به علل پیدایش فرهنگ مادی یا سرمایه داری نوین است. او در کتاب "اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری" اثبات کرده است که فرهنگ ریاضت کشی در آیین پروتستانتیسم مسیحی در پدید آمدن روحیه سرمایه داری نقش بسزایی داشته است.

بنابراین با تکیه بر این گونه تحقیقات علمی می توان گفت که فرهنگ دینی تنها از جهات سلبی سبب پیدایش مادی گرایی نمی شود؛ بلکه برخی قرائت های دینی به لحاظ ایجابی در گرایش به مادی گرایی نیز مؤثرند. البته این مطلب به نوبه خود، مسأله مهم دیگری ایجاد می کند که پاره ای از قرائت های دینی ایجاباً (نه سلباً) در گرایش به مادی گرایی مؤثرند.

منبع: روزنامه قدس



کلمات کلیدی : استاد مطهری و پویایی دانش اسلامی در دنیای معاصر
<      1   2   3   4   5   >>   >
زیارتنامه حضرت زهرا سلام الله علیها جهت دریافت کد کلیک کنید