شرحی بر دعای عهد با نگاه به قرآن (بازگشت در دوران ظهور)
از حضرت صادق(ع) منقول است که هر که چهل صباح دعای عهد را بخواند از یاوران قائم ما باشد و اگر پیش از ظهور آن حضرت بمیرد خدا او را از قبر بیرون آورد که در خدمت آن حضرت باشد و حق تعالی به هر کلمه هزار حسنه او را کرامت فرماید و هزار گناه از او محو کند. در همین دعا از خداوند تقاضا می کنیم: «اللهُم إِنْ حَالَ بَیْنِى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الذِى جَعَلْتَهُ عَلَى عِبَادِک حَتْماً مَقْضِیاً فَأَخْرِجْنِى مِنْ قَبْرِى مُوْتَزِراً کفَنِى شَاهِراً سَیْفِى مُجَرداً قَنَاتِى مُلَبیاً دَعْوَةَ الداعِى فِـى الْحَاضِرِ وَ الْبَادِى؛ پروردگارا اگر میان من و او موت که بر تمام بندگانت قضای حتمی قرار داده ای جدایی افکند. پس مرا از قبر برانگیز در حالی که کفنم را ازار خود کرده و شمشیرم را از نیام برکشیده و لبیک گویان دعوتش را که بر تمام مردم شهر و دیار عالم لازم الجابه است اجابت کنم.
بازگشت مومنین در هنگام ظهور و سربازی در رکاب حضرت صاحب الامر یکی از اعتقادات ناب شیعه است که از آن به رجعت تعبیر می شود. چه آنکه امام صادق(ع) فرمود: «یعنی هر کس به هفت چیز اقرار کند او مومن است.» و یکی از آن هفت امر را ایمان به رجعت عنوان کردند. البته این نوعی از رجعت است، رجعت ائمه اطهار و نیز رجعت برخی دشمنان اهل بیت نیز در روایات آمده است. باز از حضرتش در این باره منقول است: «نخستین کسی که قبر به روی او شکافته می شود و به دنیا برمی گردد حسین بن علی(ع) است. رجعت همگانی نیست بلکه خاص است و فقط کسانی به دنیا باز می گردند که مومن خالص یا مشرک محض باشند.» (بحارالانوار53: 39) در این روایت شریفه هر سه رجعت بیان شده است.
مسئله رجعت را علمای شیعه هم از لحاظ کتاب، هم سنت و هم عقل و اجماع به اثبات رسانده اند و چنان این امر برایشان روشن است که محدث بزرگ شیعه علامه مجلسی صاحب کتاب شریف بحارالانوار پس از بیان روایات رجعت بیان می دارد: «شیعه در همه اعصار بر این مسئله اجماع و اتفاق نظر داشته است و این امر چنان بین آنها مشهور و واضح است که خورشید در میان روز چنین است.» (همان) مفسر بزرگ قرآن علامه طباطبایی روایات این باب را بالغ بر 500 عدد عنوان می کند روایاتی که مبتنی بر آیات قرآن می باشد.
آیا رجعت امکان دارد؟
حکما می گویند هر چیز که در ظاهر عجیب و غریب است تا وقتی که دلیلی متقن برای امتناع عقلی آن وجود ندارد را بایستی در ظرف امکان قرار داد. به عنوان مثال وجود دریایی از جیوه امری غریب از ذهن است اما هیچ استدلالی مبتنی بر محال بودن نیست مانند فرد بودن عدد چهار که استحاله عقلی دارد. از این رو دریای جیوه امری ممکن از منظر عقل است گر چه شاید وقوع نداشته باشد. رجعت نیز این چنین است. البته رجعت به معنای بازگشت مردگان و حیات مجدد نه تنها امکان دارد بلکه وقوع خارجی نیز یافته است. در نتیجه رجعت امکان عقلی دارد و امری معقول است که آیات قرآن نیز به آن اشاره دارد. به عنوان مثال هنگامی که کفار، آخرت و قیامت را به دلیل اینکه مردگان و استخوان های پوسیده آنان چطور باز زنده می شوند به استهزا می گرفتند خداوند قادر متعال برای اینکه این استبعاد فکری را پاسخ دهد، فرمود: «وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلا وَ نَسِىَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْىِ الْعِظامَ وَ هِىَ رَمِیمُ *قُلْ یُحْیِیهَا الذِى أَنْشَأَها أَولَ مَرة» (یس: 79- 78) و یا «وَ هُوَ الذِى یَبْدَوُا الْخَلْقَ ثُم یُعِیدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْه» (روم:27) پس اگر کسی نگاه مادی به جهان نداشته باشد و اعتقاد به قدرت لایتنهی خداوند داشته باشد امر رجعت نه تنها برایش نامعقول بلکه امری عقلانی است و از این رو مومنان هر روز در دعای عهد با تضرع و خواهش از حضرت حق تقاضای حضور در رکاب منجی عالم را دارند و به استجابت این طلب نیز امیدوارند.آیاتی که دلیل بر رجعت است:
دم عیسوی
«و احی الموتی باذن الله» (آل عمران: 49) در این آیه که مورد اتفاق همه مسلمین و حتی همه ادیان است به روشنی اشاره به زنده شدن اموات قبل از قیامت دارد که حضرت عیسای روح الله به اذن خدا چنین می کرد. اگر عیسای نبی به اذن خدا می تواند مردگان را زنده نماید چرا در زمان ظهور حضرت حجت(عج) تکرار این امر توسط خداوند و یا ملکی مقرب به اذن الهی دور از ذهن باشد؟ اگر دم عیسوی روح الله می تواند به مردگان جان بخشد چرا دم علوی بقیه الله الاعظم این چنین نباشد؟ چنین معجزه ای در کتب روایی از حضرت رسول و ائمه (علیهم السلام) نیز بیان شده است. پس با توجه به این آیه شریفه بازگشت برخی اموات در زمان رجعت امکان دارد.
عزیر نبی
«أَوْ کالـذى مَـر عَلـى قَرْیَـةٍ وَ هِىَ خاوِیَةُ عَلى عُرُوشِها قالَ أَنى یُحْیى هذِهِ اللهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللهُ مِائَةَ عامٍ ثُم بَعَثَهُ قالَ کمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ فَانْظُرْ إِلى طَعامِک وَ شَرابِک لَمْ یَتَسَنهْ وَ انْظُرْ إِلى حِمارِک وَ لِنَجْعَلَـک آیَةً لِلناسِ وَ انْظُرْ إِلَى الْعِظـامِ کیْ َنُنْشِزُها ثُم نَکسُوها لَحْماً فَلَما تَبَینَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَن اللهَ عَلى کل شَىْ ءٍ قَدیرُ»؛ یا مثل آن مردی که بر دهکده ای گذر کرد که با وجود بناهایی که داشت از سکنه خالی بود، از خود پرسید خدا چگونه مردم این دهکده را زنده می کند پس خدا او را صد سال بمیرانید، آن گاه زنده اش کرد و پرسید چه مدتی مکث کردی؟ گفت: یک روز و یا قسمتی از یک روز خداوند فرمود: (نه) بلکه صد سال مکث کردی، به خوردنی و نوشیدنی خویش بنگر که طعمش در این صد سال دگرگون نشده و به دراز گوش خویش بنگر، (ما از این کارها منظورها داریم یکی این است که) تو را آیتی و عبرتی برای مردم قرار دهیم استخوان ها را بنگر که چگونه آنان را برمی انگیزانیم و سپس آنها را با گوشت می پوشانیم همین که بر او روشن شد که صد سال است مرده و اینک دوباره زنده شده گفت: می دانم که خدا به همه چیز توانا است. (بقره :259)
این آیه داستان ارمیا یا عزیر نبی را بیان می کند که از کنار روستایی در بیت المقدس می گذشت که اهل آن از بین رفته بودند و ده ویران گشته بود، او در حالی که شگفت زده بود با خود پرسید این مردگان چطور زنده می شوند؟ خداوند همان گونه که در آیه آمده است سوال او را به نحو عملی پاسخ داد. آیه بعد این آیه نیز پاسخی به همین سوال است که از سوی حضرت ابراهیم خلیل(ع) مطرح می شود و خداوند با زنده کردن چهار پرنده اطمینان قلبی برای حضرت ایجاد می کند که به دلیل شهرت آن داستان از بیان آن صرف نظر می شود.
برخی گفته اند این آیه اشاره به واقعیت خارجی ندارد و بیان یک تمثیل است و باید آن را تأویل برد و مثلاً آن را با داستان اصحاب کهف مقایسه کرد و بیان داشت که اینجا هم بحث خواب مطرح است نه مردن و زنده شدن! علامه طباطبایی در پاسخ به این شبهه می فرماید: «ما نفهمیدیم چگونه ممکن است «مردن» در آیه شریفه را حمل بر بیهوشی و داستان این شخص را با داستان اصحاب کهف مقایسه کرد، چون به فرض اینکه قبول کنیم داستان اصحاب کهف از قبیل بی هوشی بوده، صرف شباهتی که بین این دو داستان هست مجوز آن نمی شود که این را به آن اقتباس کنیم، با اینکه در داستان اصحاب کهف کلمه «اماته» نیامده، تنها فرموده:«فَضَرَبْنا عَلَى آذانِهِمْ فِى الْکهْف ِ سِنِینَ عَدَداً» ما در آن غار ایشان را چند سال به خواب بردیم (کهف: 11)، (ولی در آیه مورد بحث صریحاً فرموده: خدا او را صد سال میراند.) … به علاوه اگر این ممکن باشد که خدا به عنوان کار خارق العاده مرد بیهوشی را بعد از صد سال به حال آورد، چرا جایز نباشد که به عنوان کار خارق العاده، مرده صد ساله را زنده کند؟ چون بین خارق العاده ها فرقی نیست. معلوم می شود مفسر مزبور زنده کردن مردگان را در دنیا محال می داند، در حالی که هیچ دلیلی بر محال بودن آن ندارد.» آیت الله جوادی آملی نظری شبیه استادش علامه دارد و در تفسیر این آیه می گوید: «آنچه از ظاهر این آیه برمی آید جریان واقعی است نه تمثیل که برخی آن را محتمل دانسته اند. … در پاسخ آن سخن باید گفت هرچند قرآن کریم عنوان «توفی» را بر خواب اطلاق کرده و نوم قسمی از وفات است؛ لیکن سخن و احتمال یاد شده را قیاس می توان نامید؛ یعنی تشبیه موضوعی به موضوع دیگر یا حادثه ای به حادثه ای دیگر؛ غافل از آنکه تشبیه، نیازمند وجه اشتراک است و هیچ گونه جهت مشترکی میان دو حادثه یاد شده نیست، زیرا در جریان اصحاب کهف، سخن از «رُقــود» است: «وتَــحــسَـبُــهُــم اَیـقــاظًــا وهُــم رُقــود» (کهف:81) یعنی آنان خفتگانند؛ ولی بیدار پنداشته می شوند. پس قرآن مجید به خواب رفتن آنها را تصریح می کند؛ ولی در آیه مورد بحث به صراحت از مردن شخص یاد شده سخن می گوید: «فَاَماتَهُ اللهُ مِائَةَ عام» و هیچ دلیلی بر توجیه و برگرداندن لفظی از معنای ظاهر خود نیست.
پس از تصریح قرآن کریم به وقوع مرگ و زندگی مجدد در نشئه طبیعت، انکار آن نشان انحراف فکری و عقیدتی است.» (تفسیر تسنیم12:266)
ترسیدگان از مرگ
«أَلَمْ تَرَ إِلَى الذینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفُ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَـهُمُ اللهُ مُوتُوا ثُم أَحْیاهُمْ إِن اللهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى الناسِ وَ لکن أَکثَرَ الناسِ لایَشْکرُون»؛ مگر داستان آنان که هزاران نفر بودند و از بیم مرگ، از دیار خویش بیرون شدند نشنیدی که خدا به ایشان گفت بمیرید، آن گاه زنده شان کرد که خدا بر مردم کریم است ولی بیشتر مردم سپاسگزاری نمی کنند.» (بقره: 243)
این آیه اشاره به سرگذشت قومی از بنی اسرائیل دارد که به خاطر شیوع بیماری طاعون در میان آنها، از شهر و دیار خویش فرار کردند و به بیابانی پناه بردند ولی خداوند آنان را به همان بیماری نابود ساخت. سپس خداوند آنان را زنده کرد تا عبرت بگیرند و بدانند که از حکم خدا گریزی نیست. این آیه هم به زنده شدن اموات قبل از قیامت تصریح دارد. در اینجا نیز برخی شبهه بالا را مطرح کرده اند و باز علامه طباطبایی در مقام نقد می گوید: «این گفتار زمانی قابل قبول است که اولاً یا به طور کلی معجزات و خوارق عادات را منکر شویم و یا بعضی از انحای آن را (چون مرده را زنده کردن). … خود قرآن ظهور در این دارد که مرده زنده کردن و امثال آن را اثبات کرده است و به فرض اینکه ما نتوانیم معجزه را از راه عقل اثبات کنیم، هیچ مسلمانی نمی تواند ظهور قرآن را در اثبات آن، انکار نماید… پس حق مطلب این شد که ظاهر آیه مورد بحث می رساند که در مقام بیان یک سرگذشت است.»
شهادت مقتول
«وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادارَأْتُمْ فیها وَ اللهُ مُخْرِجُ ما کـنْتُمْ تَکتُمُـونَ *فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها کذلِک یُحْىِ اللهُ الْمَوْتى وَ یُریکمْ آیاتِهِ لَعَلکـمْ تَعْقِلُون» ؛ و چون کسی را کشته بودید و درباره او کشمکش می کردید و خدا آنچه را نهان می داشتید آشکار کرد گفتیم پاره ای از گاو را بکشته بزنید خدا مردگان را چنین زنده می کند و نشانه های قدرت خویش به شما می نمایاند شاید تعقل کنید.» (بقره:73-72) این آیه هم در مورد کشته ای از بنی اسرائیل است که در مورد قاتل او اختلاف شد و به اذن خدا و فرمان حضرت موسی(ع) مقتول زنده شد و قاتل خود را معرفی کرد. باز هم در این آیه برخی خدشه نموده اند و آن را حمل بر حیات معنوی کرده اند که آیت الله جوادی در نقد این عده می گوید: «ناصوابی این پندار در این است که ظاهر احیا همان حیات بخشی حقیقی است و منظور از آن، حیات متعارف و محسوس است و حمل آن بر حیات معنوی، نظیر «من أحیاها فکأنما أحیا الناس جمیعاً» یا حمل آن بر حفظ حیات محسوس و جلوگیری از هدر دادن آن به وسیله نزاع، مانند: «ولکم فی القصاص حیوه یا أولی الألباب»، نیازمند قرینه است.» (تفسیر تسنیم5 :206)
صاعقه بر قوم موسی
«وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسى لَنْ نُوْمِنَ لَک حَتى نَرَى اللهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکمُ الصاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ *ثُم بَعَثْناکمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکمْ لَعَلکـمْ تَـشْکرُونَ؛ و چون گفتید: ای موسی تو را باور نکنیم تا خدا را آشکار ببینیم در نتیجه صاعقه شما را بگرفت در حالی که خود تماشا می کردید آن گاه شما را از پس مرگ تان زنده کردیم شاید سپاس بدارید.» (بقره 56- 55) هفتاد نفر از بنی اسرائیل به موسی گفتند تا خدا را بالعیان نبینیم هرگز سخن تو را که این الواح همان تورات است که از طرف خدا نازل شده است باور نمی کنیم. آنگاه صاعقه ای از آسمان آمد و همه آنها مردند و با دعای موسای کلیم باز زنده شدند.
حشر قبل از قیامت
«وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کل أُمةٍ فَوْجاً مِمنْ یُکذبُ بِآیـاتِنا فَهُمْ یُوزَعُون»؛ به یادآور روزی را که ما از هر امتی گروهی از کسانی را که آیات ما را انکار می کردند محشور می کنیم و آنها را نگه می داریم تا به یکدیگر ملحق شوند. (نمل: 83)
علامه طباطبایی ذیل این آیه به طور مفصل اثبات می کند: «آیه شریفه نمی تواند مربوط به وقایع قیامت باشد، بلکه از حشری خبر می دهد که قبل از روز قیامت واقع می شود» و در بحث روایتی تفسیر می آورد: در تفسیر قمی آمده که پدرم از ابن ابی عمیر، از حماد و از امام صادق(ع) روایت کرده که به من فرمود: مردم درباره آیه «یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کـل أُمةٍ فَوْجاً» چه می گویند؟ گفتم: می گویند: این آیه درباره قیامت است، فرمود: نه، این طور که آنان می گویند نیست، بلکه درباره رجعت است، مگر خدای تعالی در قیامت از هر امتی فوجی را محشور می کند؟ و بقیه آن امت ها را رها می کند؟ با اینکه خودش فرموده: « وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً» آنان را محشور کردیم و احدی را از قلم نینداختیم.
نتیجه
آیات دیگری در قرآن هستند که می توان آنها را در مورد رجعت تفسیر کرد و نیز آیاتی که در مورد قیامت است نیز گاه در روایات به رجعت تفسیر شده اند و گاه به روز ظهور. علامه طباطبایی در سر این مطلب می گوید ظهور حجت و رجعت و قیامت هر سه مراتب یک حقیقت هستند، روایاتی که رجعت را اثبات می کند … در یک جهت اتحاد دارند و آن یک جهت این است که سیر نظام دنیوی متوجه به سوی روزی است که در آن روز آیات خدا به تمام معنای ظهور ظاهر می شود، روزی که در آن روز دیگر خدای سبحان نافرمانی نمی شود، بلکه به خلوص عبادت می شود، عبادتی که مشوب و آمیخته با هوای نفس نیست، عبادتی که شیطان و اغوایش هیچ سهمی در آن ندارد، روزی که بعضی از اموات که در خوبی و یا بدی برجسته بودند، یا ولی خدا بودند و یا دشمن خدا، دوباره به دنیا بر می گردند تا میان حق و باطل حکم شود و این معنا به ما می فهماند روز رجعت خود یکی از مراتب روز قیامت است، هر چند که از نظر ظهور به روز قیامت نمی رسد، چون در روز رجعت باز شر و فساد تا اندازه ای امکان دارد، به خلاف روز قیامت که دیگر اثری از شر و فساد نمی ماند و باز به همین جهت روز ظهور مهدی(عج) هم معلق به روز رجعت شده است چون در آن روز هم حق به تمام معنا ظاهر می شود، هر چند که باز ظهور حق در آن روز کمتر از ظهور در روز رجعت است.
و از ائمه اهل بیت نیز روایت شده که فرموده اند ایام خدا سه روز است؛ روز ظهور مهدی (عج) و روز رجعت و روز قیامت. این معنا یعنی اتحاد. این سه روز بر حسب حقیقت و اختلاف آنها از نظر مراتب ظهور باعث شده که در تفسیر ائمه (علیهم السلام) بعضی آیات گاهی به روز قیامت و گاهی به روز رجعت و گاهی به روز ظهور مهدی تفسیر شود. (ترجمه المیزان2: 163)
منبع:ترجمه المیزان
کلمات کلیدی :
شرحی بر دعای عهد با نگاه به قرآن (بازگشت در دوران ظهور)