سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یار امام و رهبری حضرت آیت الله خوشوقت(ره)

انا لله و انا الیه راجعون

عالم ربانی سالک الی الله و عارف بالله

یار امام و رهبری حضرت آیت الله خوشوقت(ره) دعوت حق را لبیک گفت.

از عموم ارادتمندان به ائمه اطهار و مروجین مکتب ایشان دعوت می شود

با شرکت در برنامه ختم قرآن برای این عالم ربانی و عارف صمَدانی در زمره تعظیم کندگان شعائرالله قرار گیریم.

انشاء الله

برنامه ختم قرآن و اهداء ثواب آن به روح این مروج مکتب اهل بیت علیهم السلام


حضرت آیت الله خوشوقت (ره)

لینک عکس در صورت عدم مشاهده

مطالب مرتبط: فیلم مرحوم آیت الله خوشوقت (ره) در کنار رهبر انقلاب





کلمات کلیدی : یار امام و رهبری حضرت آیت الله خوشوقت (ره)

حاج رمضان ...... پر کشید

و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بَل احیاءٌ عند ربِّهم یُرزَقونَ

 جانباز شهید رمضان روحی دیشب به یاران شهیدش پیوست.

روحش شاد. 

 

 

حاج رمضان روحی

شهید رمضان روحی

جانباز شهید رمضان روحی

پ. ن1: چون عکس شهید رو توی اینترنت نیافتم ، از تلویزیون عکس شهید رو گرفتم.

پ. ن2: یک ختم قرآن برای این شهید عزیز برگزار کرده ایم. هر کسی دوست داره توی این ختم قرآن شهید بشه روی لینک زیرکلیک کنه. 

ختم قرآن



کلمات کلیدی : جانباز شهید رمضان روحی

معلم مطهر - ویژه نامه شهادت استاد مطهری (ره)

شهید مرتضی مطهری (ره)

متن بیانات امام خمینی (ره) در ضایعه شهادت شهید مرتضی مطهرى.

بسم اللَّه الرحمن الرحیم.
انا لله و انا الیه راجعون.
این جانب به اسلام و اولیاء عظیم‏ الشان آن و به ملت اسلام و خصوصا ملت مبارز ایران ضایعه اسف ‏انگیز شهید بزرگوار و متفکر و فیلسوف و فقیه عالی مقام آقاى حاج شیخ مرتضى مطهرى قدس‏ سره را تسلیت و تبریک عرض مى‏کنم.
تسلیت در شهادت شخصى که عمر شریف و ارزنده خود را در راه اهداف مقدس اسلام صرف کرد و با کج رویها و انحرافات مبارزه سرسختانه کرد.
تسلیت در شهادت مردى که در اسلام شناسى و فنون مختلفه اسلام و قرآن کریم کم نظیر بود.
من فرزند بسیار عزیزى را از دست دادم و در سوک او نشستم که از شخصیتهائى بود که حاصل عمرم محسوب مى‏شد.
در اسلام عزیز به شهادت این فرزند برومند و عالم جاودان ثلمه‏اى وارد شد که هیچ چیز جایگزین آن نیست.
و تبریک در داشتن این شخصیت هاى فداکار که در زندگى و پس از آن با جلوه خود نورافشانى کرده و مى‏کنند من تربیت چنین فرزندانى که با شعاع فروزان خود مردگان را حیات مى ‏بخشند و به ظلمت‏ ها نور مى ‏افشانند به اسلام بزرگ و مربى انسانها و امت اسلامى تبریک مى‏گویم.
من اگر چه فرزند عزیزى را که پاره تنم بود از دست دادم لکن مفتخرم که چنین فرزندان فداکارى در اسلام وجود داشت و دارد.
مطهرى که درطهارت روح و قدرت ایمان و قدرت بیان کم‏ نظیر بود رفت و به ملاء اعلاء پیوست لکن بدخواهان بدانند که با رفتن او شخصیت اسلامى و علمى و فلسفیش نمى‏ رود ترورها نمى ‏تواند شخصیت انسانى مردان اسلام را ترور کنند آنان نمى‏ دانند که به خواست خداى توانا ملت ما با رفتن اشخاص بزرگ در مبارزه علیه فساد و استبداد و استعمار مصمم ‏تر مى‏ شوند ملت ما راه خود را یافته و در قطع ریشه‏ هاى گندیده رژیم سابق و طرفداران منحوس آن از پاى نمى‏ نشیند.
اسلام عزیز با فداکارى و فدائى دادن عزیزان رشد نموده برنامه اسلام از عصر وحى تاکنون بر شهادت توام با شهامت بوده قتال در راه خدا و راه مستضعفین در رأى برنامه ‏هاى اسلام است.
(و ما لکم لا تقاتلون فى سبیل اللَّه و المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان) اینان که شکست و مرگ خود را لمس نموده و با این رفتار غیر انسانى مى‏ خواهند انتقام بگیرند یا به خیال خام خود مجاهدین در اسلام را بترسانند آنها گمان نکردند که از هر موى شهیدى از ما و از قطره خونى که به زمین مى ‏ریزد انسان‏هاى مصمم و مبارزى به وجود مى‏آید.
شما مگر تمام افراد ملت شجاع را ترور کنید و الا ترور فرد هرچه بزرگ باشد براى اعاده چپاول‏گرى سودى ندارد.
ملتى که با اعتماد به خداى بزرگ و براى احیاى اسلام به پا خاسته با این تلاشهاى مذبوحانه عقب‏ گرد نمى‏کنند. ما براى فداکارى حاضر و براى شهادت در راه خدا مها هستیم.
اینجانب روز پنجشنبه سیزدهم اردیبهشت 58 را براى بزرگداشت شخصیتى فداکار و مجاهد در راه اسلام و ملت عزاى عمومى اعلام میکنم و خودم در مدرسه فیضیه روز پنجشنبه، و جمعه به سوگ مى‏ نشینم. از خداوند متعال براى آن فرزند عزیز اسلام رحمت و غفران و براى اسلام عزیز عظمت و عزت مسئلت مى‏ نمایم.
سلام بر شهداى راه حق و آزادى.
روح‏ اللَّه الموسوى الخمینى.

شهید مرتضی مطهری (ره)

مطالب مرتبط:

زندگینامه شهید مطهری -1

سیری در سیره تربیتی علامه شهید مطهری (ره)

بازخوانی اوصاف شخصیتی شهید مطهری

محیط پرورشی و خانوادگی شهید مطهری

گستره تاثیر شهید مطهرى(ره) بر پیروزى انقلاب اسلامى

استاد مطهری و پویایی دانش اسلامی در دنیای معاصر

استاد مطهری ضرورتهای زمان را درک می کرد

نحوه رفتار استاد شهیدمرتضی مطهری(ره) با همسرش

آیة مطهر(شهید مطهری از دیدگاه امام خمینی)

شهید مطهری معلم اسوه

از شهید مطهری بیاموزیم

استاد مطهری و نوآوری در علم کلام (1)

چاره جویی شهید مطهری برای نسل جوان



کلمات کلیدی :

چاره جویی شهید مطهری برای نسل جوان

چاره جویی شهید مطهری برای نسل جوان

شهید مرتضی مطهری (ره)

لینک عکس در صورت عدم مشاهده

کلامی دارد امام صادق(علیه السلام) که بسیار کلام بزرگی است . حدیثی است در " کافی " ، در ضمن آن حدیث این جمله است: « العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس » یعنی کسی که زمان خودش را بشناسد و بفهمد و درک‏ کند ، امور مشتبه و گیج کننده به او هجوم نمی‏آورد . کلمه "هجوم" را ما در عرف فارسی خود در مورد هر حمله شدید به کار می‏بریم، اما در عربی‏ به معنی حمله‏ای است که ناگهانی و در غفلت بشود و طرف را غافلگیر کند . امام می‏فرماید : اگر کسی به وضع زمان خود آشنا باشد امور مشتبه ناگهان بر سرش نمی‏ریزد که یک مرتبه دست و پای خود را گم کند و نتواند قوای خود را و فکر خودش را جمع و جور کند و راه حلی پیدا کند. بسیار کلام بزرگی است‏ ، با توجه به اینکه ما در یک فضای مخمور در خواب غفلت هستیم و چرت میزنیم و هنگامی که با تحوّلات در هر زمینه ای بر میخوریم تازه با درماندگی کاسه چه کنم چه کنم دست میگیریم
از صد سال پیش برای سایر کشورهای اسلامی هم این مسائل و از آن جمله مسأله هدایت نسل جوان پیش آمد ولی آنها پیشتر از ما به فکر چاره‏ افتادند .
 

چه باید کرد؟
 
مهمتر از اینکه طرحی برای رهبری این نسل تهیه کنیم اینست که این فکر در ما قوت بگیرد که مسأله رهبری و هدایت ، از لحاظ تاکتیک و کیفیت‏ عمل در زمان های متفاوت و در مورد اشخاص متفاوت ، فرق می‏کند و ما باید این خیال را از کله خود بیرون کنیم که نسل جدید را با همان متد قدیم رهبری کنیم .
باید نسل جوان را بشناسیم و بفهمیم دارای چه مشخصات و ممیّزاتی‏ است؟ درباره این نسل دو طرز تفکر شایع است و معمولا دو جور قضاوت می‏شود . مهمتر از اینکه طرحی برای رهبری این نسل تهیه کنیم اینست که این فکر در ما قوت بگیرد که مسأله رهبری و هدایت ، از لحاظ تاکتیک و کیفیت‏ عمل در زمان های متفاوت و در مورد اشخاص متفاوت ، فرق می‏کند و ما باید این خیال را از کله خود بیرون کنیم که نسل جدید را با همان متد قدیم رهبری کنیم .
از نظر یک طبقه اینها یک عده مردمی هستند خام ، مغرور ، گرفتار هوی و هوس ، شهوت‏پرست ، دارای هزار عیب . این طبقه همیشه به این نسل دهن‏ کجی می‏کنند و ناسزا می‏گویند . اما از نظر خود نسل جوان درست به عکس است . آنها در خودشان عیب‏ نمی‏بینند ، خودشان را مجسمه هوش ، مجسمه زیرکی ، مجسمه آرمان های عالی‏ می‏دانند .
مهمتر از اینکه طرحی برای رهبری این نسل تهیه کنیم اینست که این فکر در ما قوت بگیرد که مسأله رهبری و هدایت ، از لحاظ تاکتیک و کیفیت‏ عمل در زمان های متفاوت و در مورد اشخاص متفاوت ، فرق می‏کند و ما باید این خیال را از کله خود بیرون کنیم که نسل جدید را با همان متد قدیم رهبری کنیم .
نسل کهن اینها را تکفیر و تفسیق می‏کند و این ها را تحمیق و تجهیل . آنها به اینها می‏گویند شما کافرید ، شما شهوت پرستید ، اینها به‏ آنها می‏گویند شما نادانید ، شما نمی‏فهمید . البته از نظر کلی یک نسل نسبت به نسل پیش ممکن است صالح باشد و ممکن است منحرف باشد .

نسل جوان امروز

 
نسل جوان ما مزایائی دارد و عیب هائی . زیرا این نسل یک نوع ادراکات و احساساتی دارد که درگذشته نبود و از این جهت باید به او حق داد . در عین‏ حال یک انحرافات فکری و اخلاقی دارد و باید آنها را چاره کرد . چاره‏ کردن این انحرافات بدون در نظر گرفتن مزایا یعنی ادراکات و احساسات و آرمان های عالی که دارد و بدون احترام گذاشتن به این ادراکات‏ و احساسات میسر نیست . باید به این جهات احترام گذاشت . رو در بایستی‏ ندارد . در نسل گذشته فکرها این اندازه باز نبود ، این احساسات با این‏ آرمان های عالی نبود . باید به این آرمان ها احترام گذاشت . اسلام به این‏ امور احترام گذاشته است . اگر ما بخواهیم به این امور بی‏اعتنا باشیم‏ محال است که بتوانیم جلوی انحراف های فکری و اخلاقی نسل آینده را بگیریم .
روشی که فعلا ما در مقابل این نسل پیش گرفته‏ایم که روش دهان کجی و انتقاد صرف و مذمت است و دائما فریاد ما بلند است که سینما اینطور ، تئاتر ، اینطور ، مهمانخانه‏های بین شمیران و تهران اینطور ، رقص چنین ، استخر چنان ، و دائما وای وای می‏کنیم درست نیست . باید فکر اساسی برای‏ این انحراف ها کرد .
در نسل گذشته فکرها این اندازه باز نبود ، این احساسات با این‏ آرمان های عالی نبود . باید به این آرمان ها احترام گذاشت . اسلام به این‏ امور احترام گذاشته است . اگر ما بخواهیم به این امور بی‏اعتنا باشیم‏ محال است که بتوانیم جلوی انحراف های فکری و اخلاقی نسل آینده را بگیریم .

درد جوانان را باید درک کرد :
 
فکر اساسی به اینست که اول ما درد این نسل را بشناسیم ، درد عقلی و فکری ، دردی که نشانه بیداری است یعنی آن چیزی را که احساس می‏کند و نسل‏ گذشته احساس نمی‏کرد . مولوی می‏گوید :
حسرت و زاری که در بیماری است وقت بیماری هم از بیداری است
هــر کــه او بـــیـــدارتــــر پـر دردتر هر کــه او هـشـیــارتــر رخ زردتر
در گذشته درها به روی مردم بسته بود . درها که بسته بود سهل است ، پنجره‏ها هم بسته بود . کسی از بیرون خبر نداشت ، در شهر خود که بود از شهر دیگر خبر نداشت ، در مملکت خود که بود از مملکت دیگر خبر نداشت . امروز این درها و پنجره‏ها باز شده ، دنیا را می‏بینند که رو به پیشرفت است ، علم های دنیا را می‏بینند ، قدرت های اقتصادی دنیا را می‏بینند ، قدرت های سیاسی و نظامی دنیا را می‏بینند ، دموکراسی های دنیا را می‏بیند ، برابری ها را می‏بیند ، حرکت ها را می‏بیند ، قیام ها و انقلاب ها را می‏بیند ، جوان است ، احساسش عالی است ، و حق هم دارد ، می‏گوید ما چرا باید عقب مانده‏تر باشیم . به قول شاعر :
سخن درست بگویم نمی‏توانم دید که می‏ خورند حریفان و من نظاره کنم
دنیا اینطور چهار اسبه به طرف استقلال سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و عزت و شوکت و حرمت و آزادی می‏رود و ما همین جور خواب باشیم ، یا از دور تماشا کنیم و خمیازه بکشیم؟! نسل قدیم این چیزها را نمی‏فهمید و درک نمی‏کرد . نسل جدید حق دارد بگوید چرا ژاپن بت‏پرست و ایران مسلمان‏ در یکسال و یکوقت به فکر افتادند که تمدن و صنعت جدید را اقتباس کنند و ژاپن رسید به آنجا که با خود غرب رقابت می‏کند و ایران در این حد است‏ که می‏بینیم؟ !
« ما و لیلی همسفر بودیم اندر راه عشق او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره‏ایم ! »
آیا نسل جدید حق دارد این سؤال را بکند یا نه؟ نسل قدیم سنگینی بار تسلط های خارجی را روی دوش خود احساس نمی‏کرد ، و نسل جدید احساس می‏کند . آیا این گناه است؟ خیر گناه نیست بلکه خود این احساس یک پیام الهی است . اگر این احساس نبود معلوم می‏شد ما محکوم به عذاب و بدبختی هستیم . حالا که این احساس پیدا شده نشانه اینست که خداوند تبارک و تعالی می‏خواهد ما را از این‏ بدبختی نجات بدهد . در قدیم سطح فکر مردم پائین بود ، کمتر در مردم شک و تردید و سؤال‏ پیدا می‏شد ، حالا بیشتر پیدا می‏شود . طبیعی است وقتی که فکر ، کمی بالا آمد سؤالاتی برایش طرح می‏شود که قبلا مطرح نبود . باید شک و تردیدش را رفع کرد و به سؤالات و احتیاجات فکریش پاسخ گفت . نمی‏شود به او گفت‏ برگرد به حالت عوام ، بلکه این خود زمینه مناسبی است برای آشنا شدن‏ مردم با حقایق و معارف اسلامی . با یک جاهل بی‏سواد که نمی‏شود حقیقتی را به میان گذاشت .
وقتی که فکر ، کمی بالا آمد سؤالاتی برایش طرح می‏شود که قبلا مطرح نبود . باید شک و تردیدش را رفع کرد و به سؤالات و احتیاجات فکریش پاسخ گفت . نمی‏شود به او گفت‏ برگرد به حالت عوام ، بلکه این خود زمینه مناسبی است برای آشنا شدن‏ مردم با حقایق و معارف اسلامی .
بنابراین در هدایت و رهبری نسل قدیم که سطح فکرش‏ پائین‏تر بود ما احتیاج داشتیم به یک طرز خاص بیان و تبلیغ و یکجور کتاب ها ، اما امروز آن طرز بیان و آن نوع کتاب ها به درد نمی‏خورد ، باید و لازم است اصلاح عمیقی در این قسمت ها به عمل آید ، باید با منطق‏ روز و زبان روز و افکار روز آشنا شد و از همان راه به هدایت و رهبری‏ مردم پرداخت .
نسل قدیم اینقدر سطح فکرش پائین بود که اگر یک نفر در یک مجلس ضد و نقیض حرف می‏زد کسی متوجه نمی‏شد و اعتراض نمی‏کرد ، اما امروز یک بچه‏ که تا حدود کلاس 10 و 12 درس خوانده همین که برود پای منبر یک واعظ ، پنج شش تا و گاهی ده تا ایراد به نظرش می‏رسد . باید متوجه افکار او بود و نمی‏شود گفت خفه شو ، فضولی نکن .
در قدیم اینطور نبود ، یکنفر در یک مجلس هزار شعر یا نثر ضد و نقیض‏ می‏خواند و کسی نمی‏فهمید اینها با هم ضد و نقیض است . به هر حال اصل کلی است که نسل جوان افکار و ادراکات و احساساتی دارد و انحرافهایی. تا به دردش یعنی به افکار و ادراکات و احساساتش رسیدگی نشود، نمی‏شود جلو انحرافاتش را گرفت .

علل گرایش به مکتبهای الحادی
 
اتفاقا دیگران از راه شناختن درد این نسل آنها را منحرف کرده‏اند و از آنها استفاده کرده‏اند . مکتب های ماتریالیستی که در همین کشور به وجود آمد و اشخاصی فداکار درست کرد برای مقاصد الحادی، از چه راه کرد؟ از همین‏ راه . می‏دانست که این نسل احتیاج دارد به یک مکتب فکری که به سؤالاتش پاسخ بدهد. یک مکتب فکری به او عرضه کرد، می‏دانست که این نسل یک‏ سلسله آرمانهای اجتماعی بزرگی دارد و درصدد تحقق دادن به آنها است، خود را با آن آرمانها هماهنگ نشان داد. در نتیجه افراد زیادی را دور خود جمع کرد با چه فداکاری و صمیمیتی . بشر همین قدر که به چیزی احتیاج پیدا کرد چندان در فکر خوب و بدش نیست. معده که به غذا احتیاج پیدا کرد، به کیفیت اهمیت نمی‏دهد، هر چه پیدا کند خود را سیر می‏کند .
روح هم اگر به حدی رسید که تشنه یک‏ مکتب فکری شد که روی اصول معین و مشخصی به سؤالاتش پاسخ دهد و همه مسائل‏ جهانی و اجتماعی را یکنواخت برایش حل کند و جلویش بگذارد اهمیت نمی‏دهد که منطقا قوی است یا نیست. بشر آن قدرها دنبال حرف محکم و منطقی نیست، دنبال یک فکر منظم و آماده است که یکنواخت در مقابل هر سؤالی جوابی بگذارد. ما که کارمان فلسفه بود می‏دیدیم که آن حرفها چقدر سخیف است، اما چون آن فلسفه در یک زمینه احتیاجی عرضه شده بود و از این حیث یک خلأ وجود داشت، جایی برای خود باز کرد .

نشانه رشد فکری

 
بچه پس از دوران شیرخوارگی، فی‏الجمله که قوای مغزی و شعوریش رشد می‏کند حالت سؤال پیدا می‏کند، درباره چیزهایی که دور و برش هستند سؤالاتی می‏کند، باید به سؤالاتش طبق فهم خودش جواب داد، نباید گفت‏ فضولی نکن، به تو چه؟ خود این سؤال علامت سلامتی مغز و فکر است، معلوم‏ می‏شود قوای معنویش رشد کرده و قوت گرفته است . این سؤالات اعلام طبیعت‏ است، اعلام خلقت است، دستگاه خلقت احتیاج جدیدی را اعلام می‏کند که‏ باید به آن رسید. همینطور است حالت جامعه. اگر در جامعه یک احساس نو و ادراک نو پیدا شد علامت یک نوع رشد است. این هم اعلام خلقت است که احتیاج جدیدی را نشان می‏دهد . اینها را باید با هوی و هوس و شهوت پرستی‏ فرق گذاشت . نباید اشتباه کرد و اینها را هوی و هوس دانست و فورا آیات مربوط به این موضوع را خواند که : « وَإِن تُطِعْ أَکْثَرَ مَن فِی الأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَن سَبِیلِ اللّهِ إِن یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُونَ » 1 ؛ و اگر از بیشتر کسانى که در [ این سر] زمین مى‏باشند پیروى کنى، تو را از راه خدا گمراه مى‏کنند. آنان جز از گمانِ [خود] پیروى نمى‏کنند و جز به حدس و تخمین نمى‏پردازند .
عجبا که خود نسل قدیم قرآن را متروک و مهجور کرده، آن وقت از نسل‏ جدید گله دارد که چرا با قرآن آشنا نیست. قرآن در میان خود ما مهجور است و توقع داریم نسل جدید به قرآن بچسبد .
ما امروز از این نسل گله داریم که چرا با قرآن آشنا نیست ؟ چرا در مدرسه‏ها قرآن یاد نمی‏گیرند ، حتی به دانشگاه هم که می‏روند از خواندن قرآن عاجزند ؟ البته جای تأسف است که اینطور است . اما باید از خودمان بپرسیم ما تاکنون چه اقدامی در این راه کرده‏ایم؟ آیا با همین‏ فقه و شرعیات و قرآن که در مدارس است توقع داریم نسل جوان با قرآن‏ آشنایی کامل داشته باشد؟! عجبا که خود نسل قدیم قرآن را متروک و مهجور کرده، آن وقت از نسل‏ جدید گله دارد که چرا با قرآن آشنا نیست. قرآن در میان خود ما مهجور است و توقع داریم نسل جدید به قرآن بچسبد. الان ثابت می‏کنم که‏ چگونه قرآن در میان خود ما مهجور است .
اگر کسی علمش علم قرآن باشد یعنی در قرآن زیاد تدبر کرده باشد، تفسیر قرآن را کاملا بداند، این آدم چقدر در میان ما احترام دارد؟ هیچ. اما اگر کسی "کفایه" آخوند ملا کاظم خراسانی (یا کتب فلسفه فیلسوفان غربی و همچنین آشنایی با ادبیّات و عرفانهای غربی و شرقی) را بداند یک شخص‏ محترم و با شخصیتی شمرده می‏شود. پس قرآن در میان خود ما مهجور است و در نتیجه همین اعراض از قرآن است که به این بدبختی و نکبت گرفتار شده‏ایم. ما مشمول شکایت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هستیم که به خدا شکایت می‏کند : وَ قَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا »2 و پیامبر گفت: «پروردگارا، قوم من این قرآن را رها کردند .»
در رهبری نسل جوان، بیش از هر چیز دو کار باید انجام شود: یکی باید درد این نسل را شناخت و آنگاه در فکر درمان و چاره شد. بدون شناختن درد این نسل هرگونه اقدامی بی‏مورد است . دیگر این که نسل کهن باید اول خود را اصلاح کند. نسل کهن از بزرگترین گناه خود باید توبه کند و آن مهجور قرار دادن قرآن است .
یکی از فضلای خودمان، می‏گفت خدمت آیة الله خوئی رسیدم، به ایشان گفتم چرا شما درس تفسیری که سابقا داشتید ترک کردید؟ (ایشان در هفت هشت سال‏ پیش درس تفسیری در نجف داشتند، و قسمتی از آن چاپ شده) ایشان گفتند موانع و مشکلاتی هست در درس تفسیر. گفت من به ایشان گفتم: علامه‏ طباطبائی در قم که به این کار ادامه دادند و بیشتر وقت خودشان را صرف‏ این کار کردند چطور شد .
ایشان گفتند: آقای طباطبائی "تضحیه" کرده‏اند. یعنی آقای طباطبائی خودشان را قربانی کردند، از نظر برخی موقعیت‌های‏ اجتماعی ساقط شدند. و راست گفتند. عجیب است که در حساسترین نقاط دینی ما اگر کسی عمر خود را صرف قرآن‏ بکند، به هزار سختی و مشکل دچار شود، از نان، از زندگی، از همه چیز می‏افتد و اما اگر عمر خود را صرف‏ کتاب‌هایی از قبیل کفایه بکند صاحب همه چیز می‏شود. در نتیجه هزارها نفر پیدا می‏شوند که کفایه را چهار لا بلدند، یعنی خودش را بلدند، ردّ کفایه‏ را هم بلدند، ردّ ردّ او را هم بلدند، اما دو نفر پیدا نمی‏شود که قرآن را به درستی بداند! از هر کسی درباره یک آیه قرآن سؤال شود می‏گوید باید به‏ تفاسیر مراجعه شود. عجب‏تر این که این نسل که به قرآن اینطور عمل کرده از نسل جدید توقع دارد که قرآن را بخواند و قرآن را بفهمد و به آن عمل کند! اگر نسل کهن از قرآن منحرف نشده بود قطعا نسل جدید منحرف نمی‏شد. بالاخره ما کاری کرده‏ایم که مشمول نفرین پیغمبر(صلی الله علیه و آله) و قرآن شده‏ایم .
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره قرآن فرمود : « انه شافع مشفع و ماحل مصدق » 3 ؛ یعنی قرآن در نزد خدا و در پیشگاه حقیقت وساطت می‏کند و پذیرفته‏ می‏شود و نسبت به بعضی که به او جفا کرده‏اند سعایت می‏کند و مورد قبول واقع می‏شود .
هم نسل قدیم و هم نسل جدید به قرآن جفا کردند و می‏کنند. اول نسل قدیم‏ جفا کرد که حالا نسل جدید جفا می‏کند. در رهبری نسل جوان، بیش از هر چیز دو کار باید انجام شود: یکی باید درد این نسل را شناخت و آنگاه در فکر درمان و چاره شد. بدون شناختن درد این نسل هرگونه اقدامی بی‏مورد است .
دیگر این که نسل کهن باید اول خود را اصلاح کند. نسل کهن از بزرگترین گناه خود باید توبه کند و آن مهجور قرار دادن قرآن است. همه باید به قرآن بازگردیم و قرآن را پیشاپیش خود قرار دهیم و در زیر سایه قرآن به سوی سعادت و کمال حرکت‏ کنیم .

منبع :
کتاب ده گفتار شهید مطهری
سوره انعام ایه 116 1.
سوره فرقان آیه 30 .2
اصول کافی جلد 2 ص 599 . 3

http:/rasekhoon.net



کلمات کلیدی :

از شهید مطهری بیاموزیم

از شهید مطهری بیاموزیم

شهید مرتضی مطهری (ره)

لینک عکس در صورت عدم مشاهده

آیا می دانید که شهید مطهری...
 
1. نامه خود به پدر بزرگوارش را با خطاب «روحی فداک» (جانم فدای تو باد) آغاز می نمود.


2. استاد سه شب قبل از شهادت، پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم را در خواب می بیند در حالی که استاد در کنار امام خمینی ایستاده بودند. پیامبر پس از روبوسی با امام، استاد را در آغوش گرفته و لبهای ایشان را می بوسند. (ناقل این خاطره که همسر استاد هستند فرموده اند:) من گفتم: ان شاءالله پیامبر گفته های شما را تأیید کرده اند. و استاد فرمود: «مطمئنّم به زودی اتفاق مهمّی برای من رخ می دهد.»


3. استاد پس از ترور و شهادت سرلشکر قرنی فرموده بود: «بعد از قرنی نوبت من است». محمد فرزند ایشان می گوید: خوشحالی ایشان در روزی که شب آن روز به شهادت رسیدند، طوری بود که هرگز نمونه آن را ندیده بودم.


4. شاگرد یکی از عرفا دقیقاً همزمان با شهادت استاد (ساعت 11 شب) در خواب می بیند قبری را نشان می دهند و می گویند: زیارت کنید. می پرسد: قبر کیست؟ می گویند: قبر آقای مطهری است. بعد ایشان را عروج می دهند و به جای وسیعی می برند. در آنجا تخت نورانی ای را نشان می دهند که بسیار زیبا بوده و عده ای دورش می گشته و صلوات می فرستاده، می گفتند: این، جای اولیاءالله است. و در همین وقت آقای مطهری وارد شده، روی آن تخت می نشیند و می گویند: «از خدا یک مقام عالی می خواستم، به من مقامی متعالی عنایت فرمود.»


5. استاد بارها به دانشجویان می گفتند: «دانشگاه به منزله مسجد است. سعی کنید بدون وضو وارد دانشگاه نشوید.» و خود نیز به یکی از دانشجویان گفته بودند: «من هیچ وقت بدون وضو وارد کلاس نمی شوم.»


6. حدود 45 سال پیش در اوّلین جلسه ای که در کلاس درس نهج البلاغه استاد حاضر شدم، توصیه زیادی برای نماز شب کردند و متذکّر شدند که یکدیگر را در نماز شب دعا کنیم. بعد گفتند: «من از شما می خواهم که دعایی که در حقّ من می کنید، این باشد که من با شهادت از دنیا بروم.»


7. بعد از آنکه من ایشان را در جریان امر مریضی که در بیمارستان خوابیده و پدرش وضع مالی خوبی نداشت، قرار دادم، استاد به من پول دادند تا او را مرخّص کنم و فرمودند: «هر وقت از این مریض ها دیدی، به من بگو.»


8. استاد بود که متن خیر مقدم بازگشت امام در 12 بهمن 57 را تهیه و قرائت نمود. استاد این متن را این گونه آغاز کرد: «جاءالحق و زهق الباطل انّ الباطل کان زهوقاً»، «اَلا انّ حزب الله هم الغالبون»
ای روح خدا و ای ابراهیم بت شکن اسلام و ای بنده پاکباز حق و ای جان عزیز ملت ایران! به عرض برسانم که:
رواق منظر چشم من، آشیانه توست کرم نما و قدم نه که خانه، خانه توست


9. استاد در نوشته ای که پس از شهادت در جیب لباس ایشان یافت شد، این نکات را برای در میان گذاردن با امام قدس سره یاد داشت کرده بودند: نماز جمعه - تشکیلات روحانیت و خطر حزب - مسأله امر به معروف و نهی از منکر - پیشنهاد حجاب استاندارد - تسهیلات ازدواج - تعلیم فنون جنگی برای افراد 18 سال تا 40 سال و...


10. استاد خویشتن خویش را مرهون امام می دانست، در این رابطه می نویسند:
«پس از مهاجرت به قم، گمشده خود را در شخصیتی دیگر یافتم. فکر کردم که روح تشنه ام از این شخصیت سیراب خواهد شد... درس اخلاقی که به وسیله شخصیت محبوبم در هر پنجشنبه و جمعه گفته می شد و در حقیقت درس معارف و سیر و سلوک بود، نه اخلاق به مفهوم خشک علمی، مرا سرمست می کرد. بدون هیچ اغراق و مبالغه ای، این درس مرا آنچنان به وجد می آورد که تا دوشنبه و سه شنبه هفته بعد خودم را شدیداً تحت تأثیر آن می یافتم. بخش مهمّی از شخصیت من در آن درس و سپس درسهای دیگری که طی دوازده سال از استاد الهی ام فراگرفتم، انعقاد یافت و همواره خود را مدیون او دانسته و می دانم. راستی که او روح قدس الهی بود...»
بارها می گفتند: «من نسبت به امام، حالتی چون مولوی نسبت به شمس دارم. تأثیر تعلّم در محضر ایشان زایدالوصف است.»


11. استاد در سال 1334 با دو تن از دوستان خویش قرار می گذارند که هریک ماهیانه مبلغی روی هم بگذارند تا بتوانند مؤسّسه ای فرهنگی تأسیس نمایند. مطابق این قرار، آقای طباطبائی 300 ریال، آقای قائنی 1000 و استاد 150 ریال در ماه تعهّد کرده اند.


12. استاد وضعیت زندگی اش را در نامه ای خطاب به پدر خویش چنین توصیف کرده اند (تاریخ 5 / 7 / 44):
«خدا را شکر می کنم در زندگی محتاج نیستم، روزی کفاف دارم، به سلامتی و بهداشت خودم و فرزندانم می رسم، وظائف دینی خود را به لطف خدا انجام می دهم، به کار تحصیل و تربیت فرزندانم رسیدگی می کنم، من بر کار مسلّطم نه کار بر من. علی الظّاهر در جریان زندگی مظالمی به گردنم نمی آید، نانی که می خورم، نان کار و زحمت است، آبرو و احترامم محفوظ است.»


13. کتاب «داستان راستان» از سوی کمیسیون ملّی یونسکو در ایران، برنده جایزه یونسکو شده است. (در سال 1344)


14. استاد شرط موافقت خویش با طبقه ای جدید - که به تعبیر ایشان در فرهنگ جدید غربی پرورش یافته و مطالعات و علایق اسلامی دارند - را (در سال 50) چنین مطرح نموده اند:
«این طبقه می توانند حلقه ارتباط فرهنگ غربی و فرهنگ اسلامی واقع شوند ولی مشروط به این که برنامه هایی که به وسیله این طبقه اجرا می شود، تحت نظارت و کنترل دقیق افرادی باشد که در فرهنگ اسلامی پرورش یافته اند و در علوم اسلامی تخصّص یافته اند. و اگر این نظارت به طور دقیق و جدّی صورت نگیرد، زیان این گونه افراد و برنامه هایی که اجرا می کنند، از سودش بسی بیشتر است.»


15. استاد از پدر خویش چنین یاد می کنند:
«از وقتی یادم می آید، این مرد بزرگ و شریف هیچ وقت نمی گذاشت و نمی گذارد که وقت خوابش از سه ساعت از شب گذشته تأخیر بیفتد. شام را سر شب می خورد و سه ساعت از شب گذشته می خوابد و حدّاقل دو ساعت به طلوع صبح مانده و در شبهای جمعه از سه ساعت به طلوع صبح مانده، بیدار می شود و حدّاقل قرآنی که تلاوت می کند یک جزء است و با چه فراغت و آرامشی نماز شب می خواند... اینها دل را زنده می کند.»


16. استاد طیّ نامه ای به فرزندش چنین توصیه می نماید:
«در انتخاب دوست و رفیق فوق العاده دقیق باش که مارخوش خطّ و خال فراوان است، همچنین در مطالعه کتابهایی که به دستت می افتد... حتّی الامکان از تلاوت روزی یک حزب قرآن که فقط پنج دقیقه طول می کشد، مضایقه نکن و ثوابش را هدیه روح مبارک حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم بنما که موجب برکت عمر و موفقیت است. ان شاءالله.»


17. استاد در مورد آزادی عقیده می گفتند: «انقلاب اسلامی اگر بخواهد جلو آزادی عقیده را بگیرد، شکست می خورد... البته فرق است میان فکر و عقیده، عقیده ممکن است پایه فکری داشته باشد و ممکن است چنین نباشد و مثلاً از آباء و اجداد رسیده باشد. عقیده ای که پایه فکری ندارد و از یک اندیشه ناشی نشده است، نمی تواند آزاد باشد و به شدّت باید با آن مبارزه کرد. مثل نحوست سیزده و خرافات و... خلاصه اینکه فریب و نیرنگ، قرآن و نهج البلاغه را وسیله قراردادن، آزاد نیست؛ ولی تفکّر، آزاد است و هرکس باید بتواند فکر خود را عرضه کند و در بازار افکار و اندیشه های مختلف است که ارزش تفکّر اسلامی آشکار می شود.»


18. استاد در پاسخ دانشجویی که از برنامه زندگی ایشان سؤال کرده بود، فرمودند:
«وقتم در زندگی تنظیم شده است؛ یکی، دو ساعت برای سخنرانی، وقت مشخّصی برای مطالعه و حتی یکی، دو ساعت برای بچه ها که به درسشان برسم و با آنها بازی کنم. بالاخره بچه ها هم حق دارند. من برای بچه ها ارزش قائلم. در موقع مشخّصی که باید با بچه ها باشم، حتی اگر کار مهمّی داشته باشم، ترجیح می دهم که آن دو، سه ساعت به بچه ها و درس و مشقشان برسم.»
امام در هیچ حادثه ای از حوادث انقلاب مانند ترور استاد ناراحت نشدند،... وقتی با مقدّمه چینی های زیاد، خبر را به امام دادیم؛ امام منقلب شدند و دستشان را محکم به محاسنشان می کشیدند و می فرمودند: «مطهری، مطهری، مطهری...


19. استاد برای آنکه فضای دینی دانشکده الهیّات (قبل از انقلاب) با ورود زنان بی حجاب آسیب نبیند، قبل از شروع کنکور اختصاصی، تعداد زیادی روسری تهیه کرده و به نگهبان های در جنوبی و شمالی داده و فرمودند:
«به هر داوطلب زن که بدون حجاب می آید، یکی از این روسری ها را هدیه کنید تا سر و گردن خود را با آن بپوشاند و بدون حجاب به دانشکده ای که بسان یک مکان مقدّس اسلامی است، در نیاید.»
(این کار در این زمان ممکن است ساده به نظر برسد اما در آن روزگار می توانست خطرات و دشواری هایی در پی داشته باشد.)


20. (بنا به نقل همسر استاد) ایشان قبل از خواب 20 دقیقه الی نیم ساعت قرآن می خواندند و حدود ساعت 10 می خوابیدند. از 5/2 بعد از نیمه شب به نماز شب و مناجات می ایستادند. مناجاتهای عجیبی داشتند... در 24 ساعت حتی نیم ساعت بی وضو نبودند. همیشه می گفتند: «با وضو باشید. وضوی دائمی خوب است.»


21. حاج سیّد احمد خمینی قدس سره فرموده بودند: امام در هیچ حادثه ای از حوادث انقلاب مانند ترور استاد ناراحت نشدند،... وقتی با مقدّمه چینی های زیاد، خبر را به امام دادیم؛ امام منقلب شدند و دستشان را محکم به محاسنشان می کشیدند و می فرمودند: «مطهری، مطهری، مطهری...»


22. استاد در مورد اندیشه اش در این مورد که اگر به جای تحصیل در علوم حوزوی، رشته ای از تحصیلات جدید را پیش می گرفت، چه می شد؟ چنین می فرماید:
«... در این وقت فکر کردم، دیدم اگر در این رشته نبودم و فیض محضر این استاد (به تعبیر آقای حجةالاسلام احمدی یزدی، منظور حضرت امام است.) را درک نمی کردم، همه چیز دیگرم چه از لحاظ مادی و چه از لحاظ معنوی ممکن بود بهتر از این باشد که هست، اما تنها چیزی که واقعاً نه خود آن را و نه جانشین آن را داشتم، همین طرح فکری بود با نتایجش. الآن هم بر همین عقیده ام.»


23. استاد در مورد تحوّلات روحی خویش می نویسد:
«از سنّ سیزده سالگی این دغدغه در من پیدا شد و حسّاسیت عجیبی نسبت به مسائل مربوط به خدا پیدا کرده بودم... چنان در این اندیشه ها غرق بودم که شدیداً میل به «تنهایی» در من پدید آمده بود. وجود هم حجره را تحمّل نمی کردم. حجره فوقانی عالی را به نیم حجره ای دخمه مانند تبدیل کردم که تنها با اندیشه های خودم به سر برم. در آن وقت نمی خواستم در ساعات فراغت از درس و مباحثه، به موضوع دیگری بیندیشم...»


24. استاد در مورد امام می نویسد:
«من که قریب دوازده سال در خدمت این مرد بزرگ تحصیل کرده ام، باز وقتی که در سفر اخیر به پاریس به ملاقات و زیارت ایشان رفتم چیزهایی از روحیه او درک کردم که نه فقط بر حیرت من، بلکه بر ایمانم نیز اضافه کرد. وقتی برگشتم، دوستانم گفتند: چه دیدی؟ گفتم: چهار تا «آمَنَ» دیدم: آمَنَ بهدفه...، آمَنَ بسبیله...، آمَنَ بقوله... و آمَنَ بربّه...»


25. استاد هدف از نوشتن کتابهای خود را چنین بیان کرده اند:
«این بنده از حدود بیست سال پیش که قلم به دست گرفته، مقاله یا کتاب نوشته ام، تنها چیزی که در همه نوشته هایم آن را هدف قرار داده ام، حلّ مشکلات و پاسخگویی به سؤالاتی است که در زمینه مسائل اسلامی در عصر ما مطرح است... هجوم استعمار غربی با عوامل مرئی و نامرئی اش از یک طرف، و قصور یا تقصیر بسیاری از مدّعیان حمایت از اسلام از سوی دیگر، سبب شده که اندیشه های اسلامی مورد هجوم و حمله قرار گیرد. بدین سبب، این بنده وظیفه خود دیده است تا در حدود توانایی در این میدان انجام وظیفه نماید.»


26. استاد بینش خود در مورد روحانیت را چنین خلاصه می نماید:
«این بنده که همه افتخارش این است که در سلک این طبقه منسلک است و خوشه چینی از این خرمن به شمار می آید و در خانواده ای روحانی رشد و نما یافته و در حوزه های علوم دینی عمر خویش را به سر برده، تا آنجا که به یاد دارد، از وقتی که توانسته اندکی در مسائل اجتماعی بیندیشد، در اطراف این موضوع - سازمان روحانیت و مشکلات و راه حلّ آن - فکر می کرده است.»


27. مرحوم علاّمه طباطبایی فرمودند: «مرحوم مطهری هوش فوق العاده ای داشت و حرف از او ضایع نمی شد. وقتی که ایشان در جلسه درسم حاضر می شدند (این عبارت، عبارت خوبی نیست، ولی مقصود را بیان می کند = تعبیر خود علامه) بنده از شوق و شعف، حالت رقص پیدا می کردم، به جهت اینکه می دانستم هرچه بگویم، هدر نمی رود و محفوظ است.»


28. حجةالاسلام سید محمدباقر حجّتی می نویسد:
«مدّت بسیار زیادی، ساعات تدریس استاد، از هنگام طلوع فجر تا مدّتی پس از طلوع آفتاب بود. ایشان قبل از اذان از منزل پیاده راه می افتادند و پس از اقامه نماز دوگانه بامدادان درس را آغاز می نمودند.»


29. مقام معظّم رهبری می فرمایند:
«من به حال آقای مطهری غبطه می خورم. این لطفی که خداوند در حقّ ایشان کرد واقعاً چیز عجیبی است. خدای متعال به ایشان لطف کرده بود و استادان، شخصیت ها و بزرگانی را که خیلی کم اتفاق می افتد که انسان در مدّت عمرش یکی دو تا از آنها را ببیند، دیده بود.»


30. شهید محلاّتی به عنوان نمونه ای از مخالفت شدید استاد با ملّی گرایان، نظر ایشان را در مورد دولت موقّت چنین عنوان کرده اند:
«هرکدام از دولت های گذشته اسمی داشتند، مثلاً دولت آشتی ملّی و... من دولت موقّت را «دولت کودن ها» می نامم. اینها آنقدر بی شعورند و به حدّی غرور بر وجودشان مسلّط شده که خود را در مقابل امام، صاحب نظر می دانند.»
شهید محلاّتی می فرماید:
«آن زمان که حتّی بعضی از روحانیان به خاطر جنبه های سیاسی، با منافقین کنار می آمدند، ایشان در جامعه روحانیت مبارز گفتند:
«ما باید اعلامیه بدهیم و موضع خود را نسبت به اینها مشخّص کنیم. خطر، اینها هستند! ما از دشمن خارجی نباید زیاد بترسیم.»


31. استاد وقتی در سنّ بیست سالگی برای دیدن آیةالله شاه آبادی به مسجد جمعه تهران رفته بودند، متوجّه می شود دو نفر باهم صحبت می کنند و یکی از آنها می گوید: چند سالی که از شهرستان به تهران آمدیم، حال اگر هیچ استفاده ای نکردیم ولی لااقل توحیدی از این مرد (شاه آبادی) آموختیم. سپس استاد می گویند:
«همیشه فکر می کنم که چقدر خوب است برای انسان که بتواند لااقل یک نفر را زنده کند و احیاء کند.»


32. استاد می فرمودند:
«در نوجوانی شخصی مرا نصیحت می کرد که به سراغ طلبگی نروم. حدود 18 سال بعد پس از انتشار «اصول فلسفه» در حالی که او نماینده مجلس شده بود و تغییر حالی هم پیدا کرده بود، کلّی تعریف و تمجید می کرد، همان جا در دلم خطور کرد: تو همان کسی هستی که مرا نصیحت می کردی دنبال این حرفها نرو. اگر آن موقع حرف تو را گوش می کردم، الآن یک پشت میز اداره نشین بودم.»


33. استاد از تملّق بیزار بود و برخورد می کرد. خود ایشان می فرمود:
«وقتی در شیراز یکی از اساتید قبل از سخنرانی برای معرّفی من مطالبی مطرح کرد و در ضمن آنها گفت: «من این جمله را با کمال جرأت می گویم. اگر برای آن، لباس روحانیت افتخار است؛ فلانی، افتخارِ لباس روحانیت است.» آتش گرفتم از این حرف و مقداری حرف زدم و رو کردم به آن شخص که: آقای فلان! این چه حرفی بود؟ من چه کسی هستم؛ من در تمام عمرم یک افتخار بیشتر ندارم، آن هم همین عمّامه و عباست. من کیستم که افتخار باشم؟ این تعارفهای پوچ چیست که به همدیگر می کنیم؟!»


34. مجتبی، فرزند استاد می گوید: روزی به ایشان گفتم: پدرجان! چرا شما با اینکه میز و صندلی هست، بیشتر اوقات برای کار علمی از آن استفاده نمی کنید؟ ایشان فرمودند:
«میز و صندلی به درد دانشگاهیان و روشنفکران می خورد، ما با خوی و خصلت طلبگی انس گرفته ایم. آن کارها با روحیه ما آخوندها جور در نمی آید.»


35. مقام معظّم رهبری به عنوان نمونه ای از هیجانات عرفانی و معنوی استاد می فرمایند:
«حدود سالهای 52 و 53 بود که استاد به مناسبتی می گفتند: «من مایلم فرصتی پیدا کنم و کارهای دانشگاهی و درسی را کنار بگذارم و بروم قم.» و تعبیری که می کردند این بود که «خدا را ببینم» یا مثلاً به «لقای حق برسم» و یا تعبیری شبیه این...»


36. ایشان با دیوان حافظ و اشعار عرفانی مأنوس بود. با قرآن انس زیادی داشت و در تعدادی از سفرها دیده بودم تا مقداری قرآن نمی خواند، نمی خوابید و یک شب که در منزل ما بود، نصف شب از صدای گریه ایشان خانواده ما بیدار شده بود. اتاق ایشان هم وضعیت خاصّی داشت که توجّهات ایشان را مشخّص می کرد. در اتاقشان یک تابلوی «الله» بود که با نئون سبز نوشته شده، عکسی هم از استاد بود و فقط در شب و در تاریکی جلوه داشت و مشخّص می کرد استاد همان نیمه شبها که مشغول ذکر خداست، می خواهد از همه حواس خود نیز استفاده کند. عکسی هم از استاد نهج البلاغه شان مرحوم میرزا علی آقای شیرازی در اتاقشان گذاشته بودند.


37. مرحوم میرزا جواد آقا تهرانی با آن همه عظمتِ شخصیت، در مورد استاد فرمودند:
«من برخی از سخنرانی های آن مرحوم را از رادیو گوش می دهم و استفاده می کنم. این سخنرانی ها و کتاب های او بهترین معرّف شخصیت اوست. «عطر آن است که ببوید، نه آنکه عطّار بگوید»، هیچ تعریفی جایگزین بیانات خود آن مرحوم نمی شود.»


38. برخی ویژگی های استاد از زبان نزدیکان و آشنایان:
1. همیشه با وضو بود و به این کار توصیه می کرد.

2. به طبیعت، علاقه وافر داشت و گاه ساعت ها در نقاط با صفا به تفکّر می نشست.
3. نماز شب را به پا می داشت.
4. نسبت به انجام فرائض فرزندان نظارت دقیق داشت.
5. شبها قبل از خواب، حدود بیست دقیقه قرآن می خواند.
6. به فقرا و مستمندان کمک می کرد به طوری که برخی مواردِ آن بعد از شهادتش آشکار شد.
7. از جوانی علاقه وافر به شهادت داشت و به افراد می سپرد تا در این باره برایش دعا کنند.
8. صدای گریه بلند او هنگام خواندن روضه سیّد الشّهداعلیه السلام، مناجات و فوت پدر و مادرش مشاهده شد.
9. از شهرت و مرید پروری گریزان بود.
10. برای پدر و مادر و استاد خویش احترام وصف ناپذیری قائل بود.

منبع:http://rasekhoon.net



کلمات کلیدی :
   1   2   3   4   5   >>   >
زیارتنامه حضرت زهرا سلام الله علیها جهت دریافت کد کلیک کنید