سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حالا اول راهی هستم که دنبالش بودم

حالا اول راهی هستم که دنبالش بودم

شهید سید محمد رضوی

وقتی پس از پایان تحصیلاتش در رشته راه و ساختمان، پدرش به او گفت برو خارج، ادامه تحصیل بده...، او گفته بود؛ ما جوان‌ها با اسلام خو گرفته‌ایم و نمی‌توانیم در کشور بیگانه زندگی کنیم، از این رو بعد از اتمام درسش رفت سربازی. اسمش «سید محمد تقی رضوی» بود. شش ماه از خدمتش نگذشته بود که به فرمان امام خمینی از پادگان فرار کرد. رفقایش را هم تشویق کرده بود به فرار.

***

مادر سید محمد می‌گوید: یک روز دیدم محمدتقی سراسیمه وارد خانه شد. نفس نفس می‌زد. گفت: «مادر! فرار کردم.» بعد بلافاصله لباس‌هایش را عوض کرد که برود بیرون گفتم نرو، تیر بارانت می‌کنند، با خوشرویی به من گفت: «مادرجان! من فرار کردم تا فعالیت کنم، اعلامیه‌های امام را پخش کنم. فرار کردم تا به جای اینکه مقابل مردم باشم، کنارشان باشم. فرار نکردم که بمانم خانه»... آرام شدم.

***

حالا فکر نکن سید محمدتقی از اول اینطور بوده. نه! اصلا دوران خدمت سربازی از آدم‌های غیر مذهبی به شمار می‌آمد. اینطور نیست که هر شهیدی از اول کارش درست درست باشد. گاهی تظاهرات خیابانی را که می‌دید، عصبانی می‌شد و فحش می‌داد. می‌گفت این‌چه وضعیتی است که مردم درست کرده‌اند. هر چه بچه‌ها می‌گفتند: اینها بر ضد طاغوت قیام کرده‌اند، قانع نمی‌شد، یکی از دوستانش بعد از فرار محمدتقی او را می‌بیند می‌گوید: اینها چه کار می‌کنی؟! محمدتقی هم با خنده می‌گوید: «چیه؟! به ما نمی‌آید آدم شویم؟»

***

گوش به فرمان امام بود. چه آن روز که از پادگان فرار کرد و چه آن روز که از رادیو شنید امام می‌گوید: چنان سیلی به صدام بزنید که نتواند از جایش بلند شود. این را که شنید دست به کار شد. اسلحه‌ها را تقسیم کرد. خودش هم برای کشیک می‌ایستاد و به آنهایی که آموزش نظامی ندیده بودند، آموزش می‌داد.

***

از کار اداری‌اش استعفا داده بود. می‌گفت: دیگر نمی‌توانم پشت میز بنشینم و فقط امضا کنم. می‌خواهم مثل یک بسیجی عاشق، تفنگ به دست بگیرم. دفتر کارش برای همیشه بسته شد.

***

محمدتقی توی شهر نماند، آمد جبهه. شد مسئول ستاد مرکزی پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد، مسئولیت دیگرش هم قائم مقام قرارگاه مهندسی- رزمی خاتم‌الانبیا(ص) بود. خودش را وقف جبهه کرده بود در بست. یک نفر که صدا می‌زد «سید» همه می‌دانستند منظورش سید محمدتقی است.

***

با شیهد چمران، دور تا دور اهواز را کانال کشیدند. این اولین تجربه مهندسی جنگ او بود. از دیگر کارها، احداث جاده نظامی اندیمشک به حمیدیه بود که مستقیم در تیررس عراقی‌ها بود. وقتی امام گفته بود حصر آبادان باید شکسته شود. محمدتقی خودش پشت لودر نشست. پشت رودخانه کارون خاکریزهای بلندی درست کردند که دید دشمن به منطقه کور شود. محمدتقی، غیرممکن‌ها را ممکن می‌کرد، با امکانات کم، پا به پای خط شکنان، اطراف تنگه استراتژیک چزابه کار کرد و خاکریز دو جداره ساخت. روی رمل‌ها، جاده ساختن کار هر کسی نبود. فقط از دست امثال سید بر می‌آید.

***

یکی از نیروها با سفارش و پارتی وارد جهاد سازندگی شده بود. محمدتقی وقتی فهمید، ناراحت شد. طرف را اصلاً تحویل نمی‌گرفت. می‌گفت:«امام گفته: اگر کسی گفت من از طرف امام آمده‌ام، باز هم قبول نکنید.»

***

شب داماد‌ی‌اش بود. شنید یکی توی خوابگاه جهاد، عکس شهید بهشتی را پاره کرده است. دوره کارشکنی‌های بنی‌صدر بود. نمی‌شد ساکت ماند. همانجا بلند شد و کیلومتر‌ها با ماشین رفت تا حکم اخراج را به دست خود شخص بدهد. گفت همکاری شما همین جا به جهاد تمام است. خیالش که از بابت این موضوع راحت شد، برگشت سرسفره عقد.

***

یک پسر داشت به اسم حمزه. خیلی هم دوستش داشت. می‌گفت: «من لب‌های حمزه را جوری می‌بوسم که پیغمبر لب‌های حسین را می‌بوسید.» این را همان روزهای آخر وداعش با دنیا گفته بود.

***

توی بحبوحه جنگ، اسمش برای حج در آمد. همه خوشحال بودند. حتی وسایل سفرش را هم آماده کرده بودند. دو روز مانده به حرکت، انگار الهاماتی بهش شده بود. گفت: «کار من توی جبهه واجب‌تره. چند وقت دیگر می‌روم پیش خود خدا، نیازی به خانه خدا ندارم.»...

***

سال 1366 بود. جایگاه و رده مقام او جوری بود که باید بیست کیلومتر عقب‌تر از خط مقدم کار کند. هفت سال از حضور سید در میان آتش و خون می‌گذشت گویی این هفت سال، هفت خانی بود که باید او برای رسیدن به معشوقش طی می‌کرد، سعی می‌کرد در میان حادثه باشد، اما او را همیشه توی خط مقدم پیدا می‌کردند. گلوله توپ جلویش منفجر شد. ترکش، سینه‌اش را چاک داده بود. لبخند می‌زد و به اطرافیانش می‌گفت: مرا تنها بگذارید، تکانم ندهید، حالا اول راهی هستم که هفت سال پیش دنبالش می‌کشتم...

 

منبع: سایت تبیان



کلمات کلیدی :

سردار شهید مهندس محمد تقی رضوی

شهید مهندس محمد تقی رضوی

مقدمه

می‌خواهیم سخن از حدیث عشق بگوییم . قصد آن داریم از آن عشق شروع کنیم که عاشق را تا مرز جان دادن از برای معشوق راهنمایی کرد. اما به راستی چه دشوار خواهد بود بیان حدیثش . حدیثی که از عشق می‌گوید .

ما برانیم تا از چشمه سار طلایی خورشید و زلال با طراوت آب سخن برانیم . قصد کرده‌ایم از آن کبوتر سفید بال صحبت برآوریم که از چشمه‌سار خورشید به کمال رسید و از زلال آب به جمال .

حال گرچه سخن از چنین مردانی بس مشکل می‌نماید و اگر چه نمی‌توان تمامی ایثارشان را از لابلای چنین کلمات مسطوری بیرون کشید اما خود بگویید که چاره چیست ؟ آیا باید دست بر دست گذاشت و از آن همه ایمانشان چیزی نگفت ؟ آیا آیندگان بر ما خرده نخواهند گرفت که چرا از پدران قهرمان و شهید ما چیزی مکتوب نکرده‌اید ؟ آن وقت مرا و تو را جواب چه خواهد بود جز عرق شرمی بر پهنای پیشانی ؟ جان کلام آن که این یادنامه به مناسبت یادبود سردار سنگرسازان بی‌سنگر شهید سید محمد تقی رضوی قائم مقام عملیاتی قرارگاه مهندسی – رزمی خاتم الانبیاء (ص) و مسئول ستاد مرکزی پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد سازندگی به رشته تحریر درآمده است که به خانواده محترم ایشان و تمامی همرزمانشان تقدیم می‌داریم.

زندگینامه شهید

سردار شهید اسلام محمد تقی رضوی در سال 1334 در مشهد مقدس بدنیا آمدند.

شهید برای درس و تحصیل وارد انستیتو مشهد شد . محمد تقی پس از فارغ التحصیل شدن از انستیتوی مشهد ، به سربازی اعزام می‌گردد. سربازی وی ، با اوج‌گیری انقلاب مصادف می‌شود که او به روشنگری دیگر سربازان در پادگان می‌پردازد .به دنبال فر مان حضرت امام خمینی (ره) مبنی بر ترک پادگانها توسط سربازان ، او نیز پادگان را ترک کرد . مادرش می‌گوید ، تیر بارانت می‌کنند . با خونسردی همه مسایل را برایم توضیح داد و من قدری آرام شدم . به او گفتم پس چند روز بیرون نرو تا شناخته نشوی ، با لبخند جواب داد : مادر ! من فرار کرده‌ام که فعالیت کنم و اعلامیه‌های امام را پخش کنم . فرار کرده‌ام که درکنار مردم باشم . نه اینکه در خانه بمانم .

وی فعالانه وارد مبارزه علیه رژیم می‌شود و لحظه‌ای از فعالیت باز نمی ‌ایستد . هنگام ورود حضرت امام (ره) به کشور ، مشتاقانه رهسپار تهران شده و خود را برای استقبال از معظم له آماده می‌کند . عشق و علاقه‌اش به حضرت امام (ره) به حدی بود که همواره با دیدن عکس ایشان به وجد می‌آمد و نیرو می‌گرفت . به دنبال پیام حضرت امام (ره) به عضویت جهاد سازندگی درمی‌آید .

فعالیتهای شهید در دوران دفاع مقدس

رضوی با شروع جنگ تحمیلی ، به جبهه‌های جنگ می‌شتابد و نقطه عطفی در زندگی ‌اش آغاز می‌گردد. وی از روزهای نخستین جنگ ، خود را به جبهه‌‌ها می‌رساند و با عضویت در ستاد جنگهای نامنظم شهید چمران به دفاع از انقلاب و اسلام می‌پردازد .وی در طرح کنال‌کشی اطراف اهواز فعالانه شرکت کرد . پس از مدتی به جهاد خراسان می‌پیوندد و فعالیتهای خود را در سنگری دیگر ادامه می‌دهد . وی ابتدا به عنوان « مسئول ستاد پشتیبانی جنگ جهاد خراسان » مشغول انجام وظیفه می‌شود و نقش بسزایی در سازماندهی و گسترش ستاد پشتیبانی ایفا می‌کند که با تلاش و پیگیری او ستاد مرکزی پشتیبانی جنگ و جهاد در جنوب شکل می‌گیرد . او با جمع آوری تعدادی لودر و بولدوزر و غلتک ، بنای کار مهندسی – رزمی را می‌گذارد و برای اولین تجربه جاده نظامی اندیمشک – حمیدیه را احداث می‌کند شهید رضوی در جبهه‌های نبرد ، از خود توانمندی و رشادتهای بالایی نشان می‌دهد و هرگز از تلاش و کوشش باز نمی‌ایستد . با ارایه طرحهای مهندسی بدیع و نو ،‌بارها و بارها در عملیات متعدد ، راهگشای فرماندهان و رزمندگان اسلام می‌شود . مهندس جعفری یکی از همرزمان وی می‌گوید :« در عملیات خیبر وقتی با مشکلات پیچیده‌ای مواجه شدیم ، ایشان راهی منطقه شد و در ارتباط با مسایل مهندسی آنجا ، عیناً منطقه را بررسی کرد و بعد طرحی ارائه نمود که باعث حفظ و تثبیت جزایر توسط رزمندگان شد.»

رضوی به رغم داشتن مسؤولیت بالا، هر جا که احساس نیاز می‌کند ، فوراً وارد عمل می‌شود ، از زدن خاکریز با لودر و بولدوزر تا ایجاد جاده و پل به عنوان اولین تجربه درامر مهندسی و رزمی ، در عملیات «طریق القدس»جاده‌ای ابتکاری از پشت تپه‌های «الله اکبر» احداث می‌کند که نیروهای رزمنده با استفاده از آن جاده ، دشمن را دورزده و با تصرف توپخانه دشمن ، به پیروزی عظیمی دست می یابند .

شهید رضوی با پشتکار وابتکار فراوانی که در عملیاتهای گوناگون از خودنشان می‌دهد ، توجه مسؤولان و فرماندهان جنگ را جلب می‌نماید .

وی پس از ماهها خدمت در مسئولیت فرماندهی مهندسی جهادسازندگی ، به عنوان«مسؤول ستاد کربلا» و «فرماندهی مهندسی جنگ جهادسازندگی » و نیز«معاونت فرماندهی قرارگاه مهندسی رزمی قرارگاه خاتم‌الانبیاء(صلی الله علیه وآله و سلم ) منصوب شده و به هدایت مهندسی – رزمی جنگ می‌پردازند .

مناجاتی از شهید

خدایا ! عاشقم ، عاشق ترم کن به دیدارت

خدایا ! خطا کردم ، به بزرگی و عظمتت ببخشم

خدایا! با همه گناهانم ببخش و بیامرزم و شهادت را نصیبم گردان

خدایا ! نمی‌دانم با این بار گناهان با چه رویی به پیشگاهت برسم با این همه عشق دیدارت دیگر تحملم را بریده است .

خدایا ! با دیدن یاوران صدیقت احساس حسادت می‌کنم ، راه مرا در کنار یاورانت قرارده»

خدایا ! در این شبهای با عظمت طلوع فجر در کنار رزمندگان اسلام مرا هم با همه رو سیاهی به عظمت روح شهدا ببخش و بیامرز.

خدایا ! خانواده شهدا فرزندان شهدا منتظر پیروزی اسلام هستند ، نصرت نهایی را هرچه زودتر عطا فرما .

بسم رب الشهداء

شهید رضوی در گفتار شهید سپهبد صیاد شیرازی

شیهد رضوی چهره بسیار با سابقه‌ای بود که می‌توان او را هم به عنوان یک رزمنده اسلام در مجموعه رزمندگان اسلام مجسم کرد وهم به عنوان یک جهادگر اسوه از او نام برد . اگر بخواهیم روی اخلاق فردی او بحث کنیم ، فکر می‌کنم بعضی از منشهای او برای همه مشخص است . آقای رضوی همیشه یک تسبیح در دست داشت وذکر می‌گفت . همیشه یک التهاب و هیجان درونی برای کاریابی داشت . وقتی که به او می‌گفتی «آقای رضوی برای جلسه بیا » مثل این بود که دنیا را به او داده‌ای ، چون می‌دانست که کار جدیدی برای او پیدا شده است و عظمت و روحیه او در این بود که از نوع کار نمی‌ترسید. هرکجا او را احضار می‌کردند بلافاصله می‌آمد .این روحیات عامل پیوند و وحدت بیشتری در بین رزمندگان میشد . اینها به هیچ چیز وابسته نیستند و وابستگی آنها به خداوند محرز است ...»

از منشهای دیگرش علاقمندی او به کارش بود مخصوصاً اگر کار در خط اول جبهه یا تا عمق دشمن می‌بود پابه‌پای عناصر شناسایی به آن محل می‌شتافت و به نظر می‌رسید که متحرک تر می‌شود . یعنی همیشه دنبال آن هدفی بود که بالاخره به آن رسید یعنی یک روز به آنجایی که آرزویش را داشت رسید .

در واقع زبان من قاصر از آن است که بتوانم به معنای واقعی‌تری از شخصیت شهید ارجمند برادر عزیز رضوی حرف بزنم ولی تا آنجا که من با ایشان در تماس بودم اینهایی بود که گفتم . اینها سرنخی بود از شخصیت‌ظاهری ایشان که ما را به بطن عمیق و پرمحتوای او راهنمایی می‌کند. خداوند او را با سایر شهدای انقلاب و بابزرگان بهشت محشور گرداند.

اگر بخواهیم راجع به مهندسی – رزمی صحبت کنیم باید اذعان داشت که این نیرو یک نیروی نو پا وتازه در جنگ و نبرد با ضد انقلاب بود . مادر نواحی غربی کشور طی نبردی که با ضد انقلاب داشتیم مهندسی –رزمی را شناختیم .

 نحوه شهادت

نقطه رهایی شهید رضوی ، هنگام شناسایی منطقه عملیاتی کربلای 10 ، در کوههای غرب کشور تعیین شده بود . او را به دیار کروبیان فراخوانده بود ؛ چرا که در میان اهل آسمان ، شناخته شده بود تا میان خاک نشینان.

سکوی عروج بلندترین نقطه زمینی بود و محمل عروج گلوله‌ای که جز مأموریت وظیفه‌ای نداشت . مأمور بود و معذور میان شعله و انوار انفجار ، پایکوبان و دست افشان ساغر مست . چنان شورانگیز به جلوه درآمد که یادش رفت که یک پایش را بلندی کوه جا گذاشته است .

اما او دیگر به پای زمینی احتیاج نداشت از آن پس ، باید با شاهپر عشق به پرواز درآمد که در چشم زدنی ، صدرنشین سفره سدرة المنتهی شد . او روز سوم خرداد ماه1366 در عملیات کربلای ده در سردشت به فیض عظیم شهادت نائل آمد .

پیام مقام معظم رهبری به مناسبت شهادت سردار شهید محمد تقی رضوی

شهادت مجاهد خستگی ناپذیر و سردار رشیداسلام معاونت فرماندهی مهندسی رزمی قرارگاه خاتم الانبیاء شهید بزرگوار محمد تقی رضوی را که پس از تلاشهای بزرگ و مخلصانه چندین ساله تحمل شدائد فراوان به لقاءالله پیوست را گرامی می‌داریم .

شهادت دلیر مردان و آبدیدگان میدانهای الهی ، قله کمالی برای مجاهدتها ، مقاومتها وفداکاریهای آنان است و مهر تأیید و قبول از جانب پروردگار بزرگ می‌باشد . تا در زمریه نخبگان و برگزیدگان حضرتش درآیند و خلعت وصال پوشند و جاویدان نزد پروردگار شان مرزوق و متنعم شوند .

اینجانب شهادت این لاله‌ی رسول خدا و حضرت علی‌بن موسی الرضا (علیه الاف و التحیة و الثناء)را که در آستان مقدس و مبارک آن حضرت نیز غنوده است ، به خانواده محترم ، همشهریان عزیز و عموم مردم شریف خراسان تبریک و تسلیت عرض می‌کنم و علو درجات و رضوان الهی را برای این شهید عزیز و اجر صابران را برای خانواده محترم ایشان از حضرت حق استدعا دارم .

در رثای شهید

امشب پریشان خاطر و دلتنگ هستم دلتنگ بوی جبهه بوی جنگ هستم دلتنگ شور و حال شبهای غریبی دلتنگ عطر خیس قرآنهای جیبی کو لاله‌هایی که سراسر داغ بودند ؟

حیثیت گل ، آبروی باغ بودند آنان که دریا وامدار روحشان بود

خورید زخم سینه مجروحشان بود

آنان که اخلاص عمل قدیسشان کرد

آنان که باران شقایق خیسشان کرد .

 



کلمات کلیدی : شهید

سردارسرتیپ شهید یدالله کلهر(زندگی نامه)

شهید یدالله کلهرسردارسرتیپ شهید یدالله کلهر

 

یدالله به سال 1333 در روستای «بابا سلمان» از توابع شهریار، در خانواده ای متوسط و مذهبی زاده شد. عشق به خاندان اهل بیت و ائمه اطهار از همان دوران کودکی با تمام وجودش عجین گشت و از او مردی با احساسات ناب مذهبی ساخت، به طوری که پیش از رسیدن به سن بلوغ شرعی و تکلیف، به نماز می ایستاد و در مساجد و محافل دینی شرکت می کرد.
در سن هفت سالگی قدم در راه مدرسه و تحصیل می گذراد و با بهره مندی از هوش و استعداد خوب دوره ابتدایی را با نمره های عالی و رتبه ممتاز در زادگاه خود به پایان می رساند. وی برای ادامه تحصیل مجبور می شود به شهریار برود چرا که دوره متوسطه در روستا نبود. در یک? از دبیرستان های شهریار به تحصیل می پردازد. او که در جستجوی معرفت دینی بود، همزمان با تحصیل، به مطالعه کتب دینی رو می آرود از این رو، با شهامت و توان فکری خوب، با گروه «ضاله بهائیت» به بحث می پردازد. جثه درشت و قوی و اندیشه سالم از او چهره ای جذاب می ساخت و به خاطر جوانمردی و منش والایش، زبانزد بود. یدالله کلهر اوقات فراغت خود را به مطالعه , ورزش و تفریحات سالم محلی می پرداخت وی تحصیلات خود را تا سوم متوسطه ادامه می داد، ولی به دلیل دوری روستا از شهر و سخت? رفت آمد مجبور به ترک تحصیل شد.
یدالله پس از ترک تحصیل، در یک تانکر سازی مشغول کار می شود. وی در سال 1351 همراه یکی از دوستانش، در کار برق و سیم کشی ساختمان وارد می شود و در شهر اصفهان، یک پروژه بزرگ برق کشی را با موفقیت و در اسرع وقت به پایان م? رساند. در سال 1353 مدتی به جوشکاری می پردازد و همان سال به سربازی اعزام می شود. وی چندین بار از سربازی فرار می کند و سرانجام دوره آموزش خود را در ارومیه و بقیه سربازی اش را در شاهپور می گذراند.
فعالیت های شهید پیش از پیروزی انقلاب اسلامی
از آن جا که خانواده اش پیش از انقلاب اسلامی، با شخصیت حضرت امام آشنا بوده و از معظم له تقلید می کردند، او هم رساله و برخی کتاب های ایشان را مطالعه می کند و با افکار و اندیشه هایشان آشنا می شود. در دوره سربازی به ماهیت رژیم شاه پی می برد وخیلی زود وارد مسائل سیاسی می شود. وی دوستان سرباز خود را جمع کرده، به روشنگری می پردازد و ماهیت رژیم را برای آنان آشکار می کند.
درسال 1355 سربازی را تمام می کند و پس از بازگشت از سربازی، دوباره به کارهای برق و سیم کشی ساختمان مشغول می شود. مدت? هم به آهنگری و جوشکاری می پردازد.
یدالله با شروع جرقه های انقلاب اسلامی، وارد عرضه سیاسی می شود. جوانان محل را جمع کرده، درباره حضرت امام و انقلاب برای آنان صحبت می کند. وی نخستین کسی بود که در مسجد «بابا سلمان»، «تکبیر» و شعار «مرگ بر شاه» را سر می دهند. و مردم را به مبارزه علیه شاه ترغیب می نماید. مدتی از سوی پاسگاه شهریار مورد تعقیب قرار می گیرد. با هوشیاری تمام، فعالیت هایش را گسترش می دهد و هر روز بچه ها? محل را جمع می کند و با آنان شعارهای تند انقلابی، از جمله شعارهای «مرگ بر شاه» را سر می دهند. وی فعالانه در اغلب صحنه های انقلاب اسلامی حضور می یابد و در روزهای پیروزی انقلاب برای فعالیت بهتر و بیشتر، راهی تهران می شود. در راهپیمایی ها حضور جدی می یابد. در 21 بهمن ماه 1357 هنگام تصرف پادگان «باغ شاه»، از ناحیه پا تیر می خورد و مجروح می شود و چند روز در بیمارستان بستری می گردد.
فعالیت های شهید پس از پیروزی انقلاب اسلامی
پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، فعالانه در مسائل انتظامی و امنیتی در کرج فعالیت می کند. وی از جمله بنیانگذاران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منطقه کرج به شمار می رود. در فروردین ماه 1358، به دنبال تحرکات ضد انقلاب در کردستان، به سرپرستی یک گروه، عازم آن جا می شود و مدتی به نبرد علیه ضد انقلاب می پردازد.
او که روحی فعال و جستجوگر داشت، هرگز نمی توانست ببیند انقلابی که در راه آن خون ها? پاک هدیه شده و خون دل ها خورده شده، به راحتی بازیچه دست عده ای ضد انقلاب و وابسته قرار گیرد. از این روی، از فردای پیروزی انقلاب اسلامی خود را وقف تحقق آرمان های بلند آن می کند و هر جا که به وجودش نیاز باشد، از هیچ کوشش دریغ نمی کند.
فعالیت های شهید در دوران دفاع مقدس
پاسداری , پاک باخته و فدایی انقلاب بود، که پس از شروع جنگ تحمیلی، گروهی از پاسداران سپاه کرج را جمع کرده، به فرماندهی خود، راهی جبهه های «سرپل ذهاب» و «گیلان غرب» می شوند و مدتی در آن جبهه علیه دشمن بعثی عراق به مقابله می پردازند وی در آزاد سازی گیلان غرب، ایثار و شهامت بالایی از خود بروز می دهد و توانمندی نظامی خود را به نمایش م? گذارد.
او پس از مدتی جنگیدن در جبهه های غرب و پس از آزادی گیلان غرب، به جبهه های جنوب اعزام می شود و با نیروهای خود در جبهه آبادان مستقر می گردد و در حساس ترین شرایط، آبادان را همراه دیگر نیروهای مردمی، از سقوط و اشغال نجات می دهد. فرماندهان خیلی زود به توانمندی نظامی و لیاقت شهید کلهر پی می برند و از استعداد وی در مسوولیت های مختلف نظامی بهره می گیرند. شهید کلهر در تشکیل تیپ المهدی (ع) نقش اساسی ایفا می کند و خود به عنوان جانشین فرماندهی آن برگزیده می شود.
کلهر از زمانی که وارد جنگ می شود، در اکثر عملیاتها با مسوولیت بالا و هدایت نیرو و فرماندهی محور وارد عمل می گردد و بارها در جبهه مجروح می شود. در عملیات «فتح المبین» به عنوان خط شکن حماسه می آفریند و در منطقه «ام الرصاص» سخت مجروح می شود.
کلهر در اکثر عملیات ها به عنوان خط شکن عمل می کند. از این رو، چندین بار به سختی مجروح می شود؛ اما او کسی نبود که از پای بیفتد و به بهانه جراحت، پای از جبهه بکشد. یک کلیه اش را از دست می دهد و یک دستش بر اثر ترکش، عملاً از کار می افتد جای جای بدنش ترکش می نشیند؛ ولی او که عاشق جبهه و بسیجیان بود، آنان را ترک نمی کند.
او در سال 1361 یک دوره فشرده تخریب و مربیگری را در پادگان امام حسین می گذارند. در اردیبهشت ماه 1363 همراه گروهی به سوریه و لبنان اعزام می شود و جبهه های مختلف لبنان، از جمله بلندی های جولان بازدید می کند. پس از بازگشت از لبنان، به جبهه های جنوب باز می گردد.
کلهر در عملیات فتح المبین با مسئولیت «معاونت تیپ» وارد عمل می شود و در محور «فکه» و «تنگه رقابیه» حماسه می آفریند. پیش از تشکیل تیپ المهدی (ع)، وی در طرح، برنامه و هدایت عملیات ها نقش موثر و بسزایی ایفا می کند. پس از شرکت فعال در «عملیات رمضان»، در لشگر 21 محمد رسول الله (ص) به عنوان جانشین لشگر منصوب شده و با این مسئولیت، در «عملیات والفجر مقدماتی» و «والفجر 1» حضوری تعیین کننده می یابد.
او در عملیات «والفجر 8» وارد عمل می شود و به عنوان فرمانده، به هدایت نیروها می پردازد. او در این عملیات، به سختی مجروح می شود؛ به طوری که به خاطر مداوا حدود یک سال در بیمارستان بستری می گردد. هنوز بهبودی کامل نیافته به جبهه های نبرد می شتابد و در عملیات «کربلای 4» و «کربلای 5» حضوری چشمگیر و حماسی می یابد.
ویژگی های اخلاقی
کلهر به مفهوم واقعی، عاشق بود؛ عاشق راهی که انتخاب کرده بود. عاشق حضرت امام، عاشق بسیجیان و مردم. او هر چه داشت، با دیگران قسمت می کرد. وی مردی متواضع و فروتن بود. شجاعتش در جبهه همیشه راهگشا بود. از نوجوانی، جوانمرد و والامنش بود. در عین جدی و قاطع بودن، شوخ طبع می نمود. با بسیجیان با احترام و ادب برخورد می کرد، از این رو، همه مجذوب او می شدند و از او حرف شنوی داشتند. حرمت بزرگتران را همواره حفظ می نمود.
او پایبند حلال و حرام بود. از امر به معروف ونهی از منکر غفلت نمی ورزید. با دعا و قرآن انس دیرینه داشت. نماز شبش در جبهه ترک نمی شد. یکی از همرزمانش می گوید: «شبی با بچه ها داشتیم از خاطرات شهدا تعریف می کردیم و شهید کلهر هم نشسته بود. دیر وقت بود، گفت:«بچه ها بروید بخوابید که نماز صبح تان قضا نشود همه که رفتند، آمد و از من خواست که به اتاقش بروم و من رفتم. یک مفاتیح از کشوی میزش در آورد، و گفت که زیارت عاشورا را برایم بخوان. زیارت را که شروع کردم، سرش را به سجده گذاشت و در حال سجده شانه هایش از گریه می لرزید. نیم ساعت دعا طول کشید. دیدم هنوز در سجده است. تو حال خودش رهایش کردم و از اتاق بیرون آمدم. صبح که برای نماز بیدار شدم، رفتم که برای نماز بیدارش کنم، دیدم هنوز در سجده است و هق هق گریه اش بلند است.»
چگونگی شهات
شهید کلهر که چمدانی پر از شکوفه های یاس تقوا همراه داشت و برای ملاقات و ضیافت با شکوه عشق لحظه شماری می کرد، عاقبت در «شلمچه» کارت سبز دعوت در میهمانی کروبیان را دریافت کرد.
وی در دی ماه 1365 در عملیات «کربلای 5» در منطقه شلمچه، در حالی که برای شرکت در جلسه ای عازم پشت جبهه بود، تذکره عبور و معراج به عالم ملکوت را گرفت و از شرکت در جلسه زمینیان باز ماند. وی بر اثر اصابت ترکش به سرش به شهادت رسید. یکی از دوستان همرزمش درباره نحوه شهادت شهید کلهر می گوید: «داشتم راهی خط مقدم می شدم که سردار «فضلی» گفت که به کلهر بگویم برای شرکت در جلسه به عقب باز گردد. با خشایار برای گردان امام سجاد (ع) که تقریبا در محاصره بود، غذا و مهمات می بردیم. به خط مقدم رفتم. شهید کلر با قامتی برافراشته و استوار، در حال هدایت رزمندگان بسوی دشمن بود. دشمن منطقه را زیاد می کوبید. پیغام را دادم. چند لحظه بعد سوار جیپ شد که باز گردد. دویست متر رفته بود که یک دفعه گلوله ای کنار ماشین او منفجر شد. قلبم به تپش افتاد. یک لحظه منطقه دور سرم چرخید. بچه ها «یا حسین» گویان به طرف جیپ دویدند و با هزار مصیبت خودم را به او رساندم. از شدت انفجار، جیپ مچاله شده بود. خون از سر و روی شهید کلهر سرازیر بود ,ترکش به سرش خورده بود.



کلمات کلیدی : شهید

سردار سرتیپ پاسدار شهید ناصر کاظمی

سردار قرار گاه حمزه

سردار سرتیپ پاسدار شهید ناصر کاظمی ، قائم مقام فرمانده قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع)

 

ناصر از زبان ناصر:

 

 من متولد سال 1325 و اهل تهران هستم . فعالیت سیاسی من تقریبا از سال 1356 شروع شد .آن موقع که دانشجوی دانشکده ی تربیت بدنی بودم ، دستگیر شدم و مدت 25 روز در زندان قصر به سر بردم . بعد ازآزادی ، به طور مداوم در حرکت های مردمی و سایر امور انقلاب شرکت میکردم.

 

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی من خیلی زود به سپاه پیوستم و در همان سال 1358 به مدت 3 ماه برای ماموریت به زابل عازم شدم .

 

بعد از ماموریت حدود بیست روز در تهران بودم که دوباره به عنوان فرمانده ، همراه یک گروهان از نیروهای سپاه به مدت یک و نیم ماه به خرمشهر رفتم .

 

از خرمشهر که برگشتم ، در پادگان " ولی عصر (عج) " تهران با برادر " بروجردی " آشنا شدم . او که خودش در سپاه منطقه غرب کار کشور مسئولیت داشت ، به من پیشنهاد کرد به غرب کشور بروم . من هم پذیرفتم و با یک گروه 27 یا 28 نفری ، به این منطقه آمدم . الان از آن گروه 2 یا 3 نفر باقی مانده وبقیه همه به شهادت رسیده اند .

 

وقتی به غرب کشور آمدم ، با پیشنهاد برادر بروجردی از تاریخ 10 دی 1358 ، فرماندار پاوه شدم . آن زمان ، از پاسگاه " قازانچی " تا پاوه ، دست گروهک های ضد انقلاب بود که بعد ها منطقه از آنان پاکسازی شد . 21 ماه فرماندار پاوه بودم که دوازده ماه آن را با حفظ سمت ، فرمانداری فرمانده سپاه پاوه هم بودم . اما در یک عملیات که تیر خوردم و مجروح شدم ، برادر " ابراهیم همت " را به عنوان فرمانده سپاه پاوه معرفی کردم .

 

الان هم ( 14 مهر 1360 ) به مدت یک ماه است که باز به پیشنهاد برادر بروجردی آمده ام و مسئولیت فرماندهی سپاه کردستان را به عهده گرفته ام .

 

ناصر از زبان همکاران:

 

بزرگواری، سلحشوری و ایستادگی او در کنار مردم مظلوم و مسلمان کرد و عشق او به مردم و جدا نمودن آنان از صف ضدانقلاب باعث شد تا علاقه مردم تحت ستم منطقه هر روز نسبت به وی زیادتر شود، تا جایی که مردم نام «ناصر» را بر روی کودکانشان می گذاشتند و به این نام افتخار می کردند.

 

تکیه کلام او این بود:

 

" باید صفوف ضدانقلاب با مردم جدا شود. با ضدانقلاب با قاطعیت و با مردم محروم و مستضعف کرد، با مهربانی هرچه تمامتر رفتار شود. "

 

شهید کاظمی مجاهدی نستوه، فرماندهی توانا، برادری دلسوز برای مردم، آموزگاری شریف و الگویی مناسب برای دوستان و همرزمانش بود. 

 

تبسم همیشگی و زیبایش که به موعظه دیگران و ذکر شهدا و توصیف بهشت می پرداخت، زبانزد پرسنل تحت مسئولیت ایشان بود.

 

 ضدانقلاب از سرسختی و شجاعت وی به ستوه آمده بود و به واقع یکی از مظاهر درخشان (اَشِداء علی الکفار، رحماء بینهم ) بود .

 

و  امروز فاصله ما با یاران امام به درازای فراموشی یک عهد ازلی با امام و شهداست.

 

شجاعت ناصر:

 

شهید کاظمی در قبل از انقلاب، زمانی که رژیم حاکم بود و ورزشکاران آمریکایی به خاک ایران عزیز آمده بودند،‌ با تنی چند از دانشجویان و دوستان خود تصمیم‌ می‌گیرد که پرچم آمریکا را به آتش بکشند و در زمانی که ورزشکاران این کشور وارد استادیوم می‌شدند، با این حرکت شجاعانه خودشان ، باعث شدند که در آن زمانی که حکومت شاه حاکمیت مطلق خود را بر این سرزمین عزیز داشت، بتوانند آن رعب و وحشتی را که حکومت ایجاد کرده بود، بشکنند و بر این اساس مورد شناسایی قرار می‌گیرند و پس از دستگیری روانه زندان می‌شوند و به خاطر روحیه شاداب و پرطراوتی که ایشان داشت و همچنین روحیه ورزشکاری که در ایشان بود، پس از اینکه به زندان قصر منتقل می‌شوند، با پویندگی و شادابی خود ، بطور کامل هوا و فضای زندان قصر را تغییر داده بودند و در آنجا اقدام به تشکیل مسابقات ورزشی کرده بودند برای تجدید قوا و تجدید روحیه کسانی که در آنجا بودند و پس از اینکه بر اثر تظاهرات و مجاهدات ملت مسلمان، دولت وقت مجبور به آزادی ایشان می‌شود، بعضی از افرادی که در داخل زندان بودند از آزادی ایشان به این لحاظ نگران بودند و می‌گفتند که وقتی ایشان از زندان می‌رود بیرون این حال و هوا و صمیمیتی که در بین بچه‌ها برقرار شده ما فکر می‌کنیم که دچار نقصان بشود .

 

شهادت ناصر:

 

در اوایل سال 1361 ازدواج کرد ولی تاهل او، تاثیری بر حضور فعالش در میادین نبرد نداشت، بلکه هر روز فعالتر و خالصتر از روز پیش، وظایف و مسئولیتهای محوله را دنبال می کرد. تا اینکه سرانجام پس از آخرین ماموریت خود به شمال کردستان در تاریخ 6/6/1361 در حین پاکسازی محور پیرانشهر – سردشت در یکی از روستاهای سردشت به آرزوی دیرینه اش نایل شد و به سوی معشوق پر کشید و کردستان یکپارچه در سوگ او عزادار شد.

 

محل دفن : تهران ، گلزار شهدای بهشت زهرا ( س ) ، قطعه 24 ردیف 76 شماره   27

 

ناصر در کلام امام :

 

شهادت کاظمی غم سنگینی را روی شانه ما گذاشت وقتی به خدمت امام (ره) رسیدم، خبر شهادت او را به اطلاع ایشان رساندم امام با چشمانی اشک‌آلود فرمودند:« ما فرماندهان غرب را زنده می‌خواهیم».

 

خیلی زود یاران امام (ره) یکی پس از دیگری از این دیار خاکی رخت بربستند و اسطوره‌ای شدند که امروز فاصله ما با آن‌ها به درازای فراموشی یک عهد ازلی با امام و شهداست.

  

                                                       روحش شاد و راهش پر رهرو باد

 

 

 

شهید ناصر کاظمی :  

 

 فرزند درویش

 

محل تولد تهران

 

سال تولد 12/3/1335

 

محل شهادت   پیرانشهر

 

سال شهادت 6 /6/1361

 

محل دفن تهران گلزار شهدای بهشت زهرا ( س ) قطعه 24 ردیف 76 شماره 27

---------- 

منبع: سایت تبیان 



کلمات کلیدی : شهید

شهادت

شهادت
زندگی زیباست اما شهادت از آن زیباتر است
سلامت تن زیباست اماپرنده عشق تن را قفسی می بیند که در باغ نهاده باشند...
ومگر نه آنکه گردنها را باریک آفریده اندتا در مقتل کربلای عشق آسانتر بریده شوند؟؟...
ومگر نه آنکه از پسر آدمی عهدی ازلی ستانده اند که حسین(علیه السلام)را از پسر خویش بیشتر دوست داشته باشد؟...
ومگر نه آن که خانه تن راه فرسودگی می پیماید تا خانه روح آباد شود
ومگر این عاشق بی قراررا بر این سفینه سرگردان آسمانی که کره زمین باشد برای ماندن در اصطبل خواب و خور آفریده اند؟؟؟....
ومگر از درون این خاک نردبانی به آسمان نباشد جز کرمهایی فربه و تن پرور بر می آید؟

پس اگر مقصد را نه اینجا در زیر سقفهای دلتنگ و در پس این پنجره های کوچک که به کوچهایی بن بست باز می شوند نمی توان جست....

پس بهتر آنکه پرنده روح دل در قفس نبندد.....

پس اگر مقصد پرواز است قفس ویران بهتر...

پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند از ویرانی لانه اش نمی هراسد.
منبع : سایت سبکبالان



کلمات کلیدی :
<   <<   16   17   18   19   20   >>   >
زیارتنامه حضرت زهرا سلام الله علیها جهت دریافت کد کلیک کنید