سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شهادت آیت الله محلاتی

 

شهید محلاتی

 در اول اسفند 1364، آیت‌الله فضل‌الله محلاتی، نماینده امام خمینی در سپاه پاسداران، به همراه هشت تن از نمایندگان مجلس،‌ به نام‌های:‌ حجج‌اسلام، ‌ابوالقاسم رزاقی، ‌سید نورالدین رحیمی، غلامرضا سلطانی، مهدی یعقوبی و ابوالقاسم موسوی دامغانی و نیز آقایان محمد کلاته‌ای،‌ علی معرفی‌زاه و سید حسن شاه چراغی و چند تند دیگر از قضات و مسؤولین نظام،‌ عازم جبهه‌های جنگ بودند که هواپیمای آنها مورد حمله دو فروند جنگده عراقی قرار گرفت و در نزدیکی اهواز سقوط کرد و کلیه سرنشینان آن به شهادت رسیدند. جهت ارج نهادن به فداکاری‌های روحانیون در طول دوران دفاع مقدس،‌ این روز به نام روز "روحانیت و دفاع مقدس" نامگذاری گردید. روحانیون در دوران هشت سال دفاع مقدس نقش بسیار برجسته‌ای داشتند روحانیون شهیدی همچون شاه‌آبادی، محلاتی، ‌شیرازی،‌ میثمی، ‌زمانی، رزاقی و ... گواهی بر این مدعاست.

زندگینامه شهید محلاتی:‌ شهید آیت‌الله فضل‌الله محلاتی در سال 1309 در محلات متولد شد و در سال 1324 به حوزه علمیه قم رفت و از محضر بزرگان همچون به آیت الله بروجردی، ‌امام خمینی،‌ علامه طباطبایی و شهید صدوقی کسب فیض کرد. فعالیت های سیاسی ایشان از سال 1326 و بدنبال آشنایی با فداییان اسلام و مرحوم آیت الله کاشانی آغاز شد. بعد از کودتای 28 مرداد به خاطر سخنرانی بسیار تند علیه کنسرسیوم نفت و کودتای شاه،‌ دستگیر و به مشهد تبعید شد. بعد از آغاز نهضت امام خمینی در سال 1341 فعالیت های شهید محلاتی شدیدتر شد و بارها به زندان افتاد. در آستانه انقلاب اسلامی از اعضای فعال کمیته استقبال از امام بود و بعد از پیروزی در کمتیه مرکزی به عنوان نماینده امام فعالیت داشت. ایشان در انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی به عنوان نمانیده محلات و دلیجان انتخاب شدند و سپس به عنوان نماینده امام در سپاه منصوب شد. ایشان در دوره دفاع مقدس نقش ارزنده‌ای ایفا نموده و سرانجام مزد مجاهدت های خود را با شهادت خود گرفتند.



کلمات کلیدی : شهادت آیت الله محلاتی

ماجرای ازدواج شهید احمدی روشن

این شناخت من در زمان قبل از ازدواج بود و من نمی دانستم که ایشان به این اندازه شوخ طبع و خنده رو هستند، گفت: ولی ایشان بعد از ازدواج آدم دیگری شدند یعنی دقیقا همان حرف امام که می فرمایند انسان باید در زندگی شخصی وجهه شاد و خندان داشته باشد، در ایشان بود

شهید مصطف احمدی روشن و پسرش

شهید مصطفی احمدی روشن متولد سال 1358 و دانش‌آموخته دانشگاه صنعتی شریف،که یکی از مدیران نیروگاه نطنز اصفهان در بخش تامین کالا و خرید تجهیزات هسته ای در بخش غنی سازی بود،در 21 دی ماه 1390 به طور ناجوانمردانه توسط عوامل دشمنان نظام جمهوری اسلامی ترور شد و به شهادت رسید.

آنچه در ادامه مطلب می خوانید سخنان پدر،مادر و همسر شهید احمدی‌روشن در 6بهن‌ماه در برنامه "دیروز، امروز، فردا" است.

در ابتدای این برنامه محمدرضا کاشفی مسئول بسیج دانشجویی دانشگاه شهید بهشتی به صورت تلفنی سخن می‌گفت، در خصوص موج تغییر رشته دانشجویان به رشته فیزیک هسته‌ای اظهار داشت: آنچه در دانشگاه‌ها اتفاق افتاده است، یک حرکت جدی و خود‌جوشی است که بعد از شهادت شهید احمدی روشن اتفاق‌ افتاده است. و ‌با درخواست‌های مکرر دانشجویان برای تغییر رشته از رشته‌های مختلف به رشته‌ فیزک هسته‌ای مواجه هستیم که برای این تغییر رشته بسیار مصمم هستند و این درخواست‌ها هر روز بیشتر می‌شود. 

ایشان اظهار امیدواری کرد که انشاءالله برای ترم جدید مشکلات تغییر رشته دانشجویان از طرف مسئولین دانشگاه برطرف شود.

مسئول بسیج دانشجویی دانشگاه شهید بهشتی تاکید کرد: دشمن باید ببیند صدها احمدی روشن راه این شهید را ادامه خواهند داد.

در شروع صحبت با خانواده شهید، پدر و مادر و همسر شهید احمدی روشن با سلام و درود به رهبر انقلاب و آرزوی طول عمر رهبر معظم انقلاب صحبت را شروع کردند.

خداوند نظر لطفش به خانواده ما بود که مصطفی را به ما داد و فکر نمیکنم که خودم اینجا کاری کرده باشم و این لطف خداوند بوده که چنین نعمتی را به من داده بود و من همیشه شاکرش بودم. خانواده ما خانواده ای مذهبی بود که پدرش به حلال و حرام و ما نیز به مسائل دینی توجه داشتیم
پدر شهید احمدی روشن در مورد ویژگی های شخصیتی مصطفی در پاسخ به مجری گفت: مصطفی احمدی روشن در 17 شهریور سال 1358 به دنیا آمدند در خانواده ای مذهبی که این مذهبی بودن از طرف مادر به سادات می رسد. مصطفی تحصیلات ود را تا مدرک دیپلم درهمدان و به واسطه دوستان مومن و مذهبی که در این شهر داشت رتباطش با دین بیشتر از قبل شد. پدر بارزترین ویژگی شخصیتی فرزندش را "خوش رو بودن" از زمان بچگی تا زمان شهادتش بیان کرد.

مادر شهید احمدی روشن در مورد نحوه تربیت مصطفی گفت: خداوند نظر لطفش به خانواده ما بود که مصطفی را به ما داد و فکر نمیکنم که خودم اینجا کاری کرده باشم و این لطف خداوند بوده که چنین نعمتی را به من داده بود و من همیشه شاکرش بودم. خانواده ما خانواده ای مذهبی بود که پدرش به حلال و حرام و ما نیز به مسائل دینی توجه داشتیم و از همان بچگی هم او را با مراسم های مذهبی آشنا کرده بودیم و خودش نیز به این مراسم ها علاقه ی زیادی داشت به گونه ای که همیشه می گفت دوست دارد خانه ای را داشته باشیم که بتوانیم در آنجا هیئت برگزار کنیم.

مجری برنامه با اشاره به اینکه همسر شهید احمدی روشن در دانشگاه شریف در بسیج فعالیت داشته و از این طریق با مصطفی آشنا شده است خواست که از ویژگی های شهید از زمان قبل ازدواج و همچنین بعد از ازدواج بگوید.

همسر شهید احمدی روشن با اشاره به اینکه مصطفی معاون فرهنگی بسیج دانشگاه شریف و همیشه عضو فعال بسیج بود ادامه داد: من تنها به عنوان یک عضوی از بسیج بودم که عشقم این بود که با بچه های بسیج باشم. اما ایشان خیلی روی اهدافشان پافشاری می کردند و خیلی فعال بودند و حتی کانون نهج البلاغه و نوارخانه بسیج دانشگاه شریف و... را پایه گذاری کردند

همسر شهید احمدی روشن


وی درباره آشنایی با شهید روشن گفت: آگاهی از اعتقادات ایشان بیشتر به واسطه کارهایی بود که انجام می دادند یعنی برنامه هایی که به مناسبات گوناگون برگزار می کردند و ما ارتباط رو در رویی با ایشان نداشتم و بیشتر از اطرافیان در مورد شخصیت ایشان می پرسیدم که همه به اتفاق تاکید داشتند که ایشان خیلی پایبند اعتقاداتشان هستند و جایی نبود که کوتاه بیایند و اجازه بدهند که مسائل مهم زیر پا گذاشته شود.

همسر شهید روشن با بیان اینکه این شناخت من در زمان قبل از ازدواج بود و من نمی دانستم که ایشان به این اندازه شوخ طبع و خنده رو هستند، گفت: ولی ایشان بعد از ازدواج آدم دیگری شدند یعنی دقیقا همان حرف امام که می فرمایند انسان باید در زندگی شخصی وجهه شاد و خندان داشته باشد، در ایشان بود.

وی درباره ویژگی های مصطفی نیز گفت: می توانم به علاقه زیاد ایشان به خانواده خود اشاره کنم و اینکه خیلی مهربان بودند که شاید واژه خیلی برایشان کم باشد و همین طور که قبلا اشاره کردم زمانی که علیرضا مریض می شد من باید هم از ایشان پرستاری می کردم و هم از علیرضا و کلا شخصیت مهربانی داشتند.

و در ادامه مجری برنامه از پدر شهید در مورد 15 روز گذشته سوال کرد و پرسید که آیا در مقاطع زندگی تان فکر چنین مقطعی را می کردید؟

پدر شهید روشن پاسخ داد: تقریبا به من الهام شده بود که امکان دارد چنین مسئله ای پیش بیاید و در خانه وقتی که ایشان می رفت و من از عقب به او نگاه میکردم و قد و بالایش را نظاره میکردم که بسیار بچه رشیدی بود احساس می کردم که آخرین بارهای هست که او را می بینم و برای من این واقعیت مشخص شده بود و منتظر بودم.

مادر شهید روشن نیز در این رابطه گفت: چند ماه بود که این مسئله از ذهن من می گذشت و من سعی میکردم با صلوات فرستادن، چون فکر میکردم شیطان در من نفوذ کرده و قصد امتحان من در میزان پایبندی به اعتقاداتم را دارد و من اصلا در خواب هم یک لحظه دوری از مصطفی را نمی توانستم تحمل کنم ولی چند ماه بود که حدیث قدسی را به یاد می آوردم و زمانی که می دیدمش به این فکر میکردم که او به اندازه ای بزرگ شده است که اینجا جایی برایش نیست و اصلا به بودنش در این دنیا شک میکردم که با توجه به روحیاتش که من از او می شناسم و این که همه می گفتند خداوند گلچین می کند و بنده های خوبش را می برد او چگونه هنوز مانده است.

مادر شهید روشن در پاسخ به این سوال که در این مدت کدام یک از همدردی ها بیشتر به دل شما نشسته است و تسکین بیشتری به شما داده است؟ گفت: مردم که همه جای خودشان را دارند ولی مقام معظم رهبری صحبت هایشان واقعا تسکین دهنده بود و من در حضور ایشان گفتم که آقا من گریه نمی کنم که دشمنان شاد بشوند و آقا فرمودند دشمنان غلط میکنند که شاد شوند شما هر چقدر که دلتان می خواهد گریه کنید.

وی ادامه داد: همه همدردی می کنند در شهرستان ها مثلا در یزد کسانی پیش من آمده بودند که من حتی یک بار هم آنها را ندیده بودم و من خوشحال می شوم زمانی که می بینم فرزندم به جز جایگاهش در نزد خداوند چنین جایگاهی را در قلب مردمش دارد و بسیار افتخار میکنم.

مادر شهید همچنین افزود: من تا زنده هستم این روحیه را دارم و علاوه بر همه مردم من در حال حاضر دو مصطفی دیگر دارم که یکی پسر خودش و دیگری پسر خواهرش است و قول می دهم که با کمک دخترم و خانم قا و با دادن راهنمایی به آنها دو مصطفی دیگر بسازم که اسرائیل را به خاک بنشانند
مجری برنامه با بیان اینکه هزاران نفر برای تغییر رشته اقدام کرده اند از مادر شهید پرسید که این اقدام تا چه اندازه در این موقعیت برایشان تسکین دهنده است و چه احساسی دارند؟

مادر شهید احمدی روشن گفت: مصطفی هدفی داشت و من دلم می خواهد که این هدفش حفظ شود و راهش ادامه پیدا کند و در این کار به قدری پیش رفت که جانش را داد و وقتی می بینم که دیگران می خواهند راهش را ادامه بدهند خیلی خوشحال می شوم چون خودم همیشه همراهش بودم و او را منع نکردم.

مجری ضمن یادآوری نامه همسر شهید از طرف خانواده به مقام معظم رهبری در مورد قسمتی از نامه از همسر شهید سوال پرسید که وی در این خصوص گفت: مصطفی اهل تظاهر و شعار نبود و رهبر انقلاب  را خیلی قبول داشتند و وقتی من از ایشان سوال می کردم که در این مسئله شما نظرتان چیست؟ همیشه می گفتند که هرچه حضرت آقا بگویند و یعنی هیچ وقت شخص خاصی را نمی گفتند؛ شاید در بعضی از  مسائل سیاسی می گفتند کار فلان رجال اشتباه یا درست بود ولی در آخر زمانی که من می پرسیدم تمام اینها حرف چه کسی و پیرو چه کسی در آخر هستی و ایشان رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای را می گفتند .

وی ادامه داد: این نامه ای که من بیان کردم واقعا همان گونه ای بود که خودشان می خواستند و نظرشان بود و ایشان به هیچ فرقه و گروه و حزبی وابسته نبودند. دوستان بسیار متعددی از هر وجهه داشت ولی به هیچ کدام از این گروه ها وابستگی نداشتند و فقط چشمشان به سخنان آقا بود و آقای خامنه ای که تاکید فراوانی در فعالیت برای راه اندازی سایت نطنز داشتند و مصطفی تمام عشقش این بود که ابتدا برای رضایت آقامون امام زمان و بعد برای دلخوشی رهبرمان برای سایت فعالیت بکند و این اعتقاد قلبی شان بود و من آن را بیان کردم.

امام خامنه ای در منزل شهید احمدی روشن


مادر شهید روشن درباره روز تشیع جنازه گفت: مصطفی راه خودش را رفته بود و فکر نمی کنم که در شان مصطفی با آن مقامش که یک مادری را داشته باشد که فقط گریه بکند و برای همین وظیفه خودم دانستم که در همان جا و در همان حال که شور و شوق تشیع پیکر شهید را داشتند چند مسئله را روشن کنم که یکی از آنها که در مورد شهید قشقایی گفتم به این علت بود که مصطفی خیلی مخالف این بود که شهدا را طبقه بندی کنند و می گفت مادر خداوند خودش می داند که چه شهیدی چه جا و مقامی دارد ولی پیش ملت ما شهدا همه باید جا و مقامشان یکی باشد و تفاوتی گذاشته نشده باشد ولی در روز اول دیدم که اینها اشتباه کردند و این که غرضی در این کار نبود ولی اشتباهی اسم شهید قشقایی را نیاورده بودند و این یکی از درخواست هایش بود که گفتم و دیگری که من در آنجا اعلام کردم این بود که واقعا مصطفی پشتوانه دولت بود و همه کاری را برایش انجام میداد ولی اصل خط و مشیش آقا بودند یعنی حضرت آقا پیشوا و مقتدایش بودند.

پدر شهید روشن درباره این که دشمنان چرا دارند نخبگان و جوانان ما را به شهادت می رساند گفت: نسل اول که کار خودشان را انجام دادند و از مرحله جنگ گذشتند و وارد مرحله سازندگی شدند که به جای خودش انجام شد و شهدایی را داد و اما نسل سوم که مصطفی احمدی ها بودند که الان دشمن یک جبهه بخصوص ایجاد کرده که آن جبهه علم و فناوری است مخصوصا جبهه هسته ای است. دشمن می بیند که الان کسی که در مقابل آنها ایستاده همین نسل سوم است که علم و فناوری در ایران را به اوج خود می رساند و فکر می کند که می تواند با کشتن مصطفی احمدی روشن ها جلوی این کار را بگیرد و آنها پیشرفت کارشان را در کشتن می بینند ولی آنها خیال باطل می کنند و ما می دانیم که با کشتن یکی از ما، دیگران روح و یک جان تازه می گیرند و در نهایت یک حرکت تازه شروع می شود.

وی ادامه داد: این که اگر یک نفر مثل مصطفی احمدی روشن کشته می شود در مرحله اول همین دانشگاه شریف که مصطفی درس می خوانده 300 نفر با دست و قلم خودشان تقاضای تغییر رشته از هر رشته ای که دارند به رشته فیزیک هسته ای می دهند و بعد در دانشگاه های دیگر به همین نحو یعنی آنها حتی نتوانسته اند یک قدم به جلو بروند بلکه قدم ها به عقب رفته اند.

مادر شهید روشن در پاسخ به سوال مجری که پرسید عامل اصلی جنایت الان چه می کند پاسخ داد:دشمن از کار خود پشیمان شده است چون درست برنامه ای که او پیش برده است نتیجه عکس داده و دشمن می خواست ترسی را در مردم ایجاد بکند و همچنین در همکاران مصطفی سستی ایجاد بکند ولی موفق نشده و می بینیم که همه ایران در شور و شوق است و خیلی از افراد که شک داشتند که به دنبال این کار بروند یا نه حالا مطمئن شدند که باید بروند و راهش را ادامه بدهند .

روند کاری ایشان بعد از آخرین ترور خیلی سریع تر و بیشتر شد و هرچی بود در درون خودشان بود ولی باتوجه به کارهایشان که میدیدم و فشردگی کارشان معلوم بود که می خواستند عکس کاری که دشمنان دوست داشتند انجام بدهند و مصطفی بعد از دیدن این ترور ها کارش بیشتر شد
مادر شهید همچنین افزود: من تا زنده هستم این روحیه را دارم و علاوه بر همه مردم من در حال حاضر دو مصطفی دیگر دارم که یکی پسر خودش و دیگری پسر خواهرش است و قول می دهم که با کمک دخترم و خانم آقا مصطفی و با دادن راهنمایی به آنها دو مصطفی دیگر بسازم که اسرائیل را به خاک بنشانند.

همسر شهید روشن در مورد واکنش شهید در مقابل ترور ها و اتفاق هایی که برای همکارانش اتفاق می افتاد ضمن بیان این نکته که به علت مشغله کاری شهید احمدی روشن مدت زیادی را با ایشان نبودند و بیشتر در زمان تعطیلی با ایشان صحبت میکردند گفت:  نظر ایشان در مورد این ترورها همان نظری بود که همه مردم داشتند و روند کاری ایشان بعد از آخرین ترور خیلی سریع تر و بیشتر شد و هرچی بود در درون خودشان بود ولی باتوجه به کارهایشان که میدیدم و فشردگی کارشان معلوم بود که می خواستند عکس کاری که دشمنان دوست داشتند انجام بدهند و مصطفی بعد از دیدن این ترور ها کارش بیشتر شد.

همسر شهید روشن ادامه داد: ایشان نمی خواستند که من و فرزندشان یا خانواده در مورد کارهایشان نگران بشویم و اجازه نمی دادند که این مدت کمی که در منزل هستند ما ناراحت باشیم و دوست داشت که از آن فضا بیرون بیاید و یک همسر و یک پدر باشد.

 

پدر شهید نیز گفت: رابطه مصطفی با پسرش یک رابطه دوستانه بوده و پسرش همواره در تماس تلفنی خود با او قصد شاد کردن پدر را داشته و رابطه اش با پسرش ضمن حفظ مرزهای پدر و پسری یک رابطه بسیار دوستانه بوده است.

پدر شهید روشن درحالی که گریه  می کرد گفت: پسرش رفیق نیمه راهی بوده است و مادر شهید هم در مورد شاد بودن پسرش بیان کرد که علیرضا هم خوش رو بودن را از پدرش یاد گرفته است.

مادر شهید در مورد فعالیت های احمدی روشن گفت: مصطفی گاهی هفته ای یک بار به خانه می آمد و خودش می گفت در حین کار گاهی روی دستگاه خوابمان می برد.

وی ادامه داد: در سایت ها نوشته بودند که مصطفی یک هفته قبل از شهادت با سران آژانس جلسه داشته و آن وقت زمانی که سران کشورها از این جنایت شکایت می کنند می گویند ما او را نمی شناسیم! اگر شما او را نمی شناسید پس چگونه اعلام می کنید با وی جلسه داشته اید؟!

همسر شهید در پاسخ به این سؤال که تحلیل شما از عکس العمل های خارجی نسبت به این موضوع چیست گفت: این حرفی است که مردم می زنند ، می گویند خون مصطفی خون خاص بوده آنقدر که در قاهره ، غزه و سوریه برایش مراسم می خواهند بگیرند. این یعنی مصطفی فرا ملی است. مصطفی هر کاری می کرد فقط و فقط با خدا معامله می کرد و نتیجه اش را هم دید.

پدر شهید روشن در مورد پیام احمدی روشن به قشر دانشجو نیز گفت: او این کار را با خونش امضاء کرده و از شما قشر دانشجو توقع دارد تا راهش را ادامه دهید و نگذارید خون او پایمال شود و شهادت او حول محور سه پیام است :

1.جریان هسته

2. انتخابات

3.نظام جمهوری اسلامی و ولایت فقیه

مصطفی میخواهد به همه بگوید در هر پست مقامی که هستید کارتان را درست انجام دهید.

روحش شاد و یادش گرامی

اللهم الرزقنا توفیق الشهادة

منبع: تبیان
فرآوری: رها آرامی



کلمات کلیدی : ماجرای ازدواج شهید احمدی روشن

سالروز شهادت سردار بدر مهدی باکری

سالروز شهادت سردار بدر مهدی باکری


تولد و کودکی
به سال 1333 ه.ش در شهرستان میاندوآب در یک خانواده مذهبی و باایمان متولد شد. در دوران کودکی، مادرش را – که بانویی باایمان بود – از دست داد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در ارومیه به پایان رسانید و در دوره دبیرستان (همزمان با شهادت برادرش علی باکری به دست دژخیمان ساواک) وارد جریانات سیاسی شد.

 

فعالیتهای سیاسی – مذهبی
پس از اخذ دیپلم با وجود آنکه از شهادت برادرش بسیار متاثر و متالم بود، به دانشگاه راه یافت و در رشته مهندسی مکانیک مشغول تحصیل شد. از ابتدای ورود به دانشگاه تبریز یکی از افراد مبارز این دانشگاه بود. او برادرش حمید را نیز به همراه خود به این شهر آورد.
شهید باکری در طول فعالیتهای سیاسی خود (طبق اسناد محرمانه بدست آمده) از طرف سازمان امنیت آذربایجان شرقی (ساواک) تحت کنترل و مراقبت بود.
پس از مدتی حمید را برای برقراری ارتباط با سایر مبارزان، به خارج از کشور فرستاد تا در ارسال سلاح گرم برای مبارزین داخل کشور فعال شود.
شهید مهدی باکری در دوره سربازی با تبعیت از اعلامیه حضرت امام خمینی(ره) – در حالی که در تهران افسر وظیفه بود – از پادگان فرار و به صورت مخفیانه زندگی کرد و فعالیتهای گوناگونی را در جهت پیروزی انقلاب اسلامی نیز انجام داد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی
بعد از پیروزی انقلاب و به دنبال تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عضویت این نهاد در آمد و در سازماندهی و استحکام سپاه ارومیه نقش فعالی را ایفا کرد. پس از آن بنا به ضرورت، دادستان دادگاه انقلاب ارومیه شد. همزمان با خدمت در سپاه، به مدت 9 ماه با عنوان شهردار ارومیه نیز خدمات ارزنده‌ای را از خود به یادگار گذاشت.
ازدواج شهید مهدی باکری مصادف با شروع جنگ تحمیلی بود. مهریه همسرش اسلحه کلت او بود. دو روز بعد از عقد به جبهه رفت و پس از دو ماه به شهر برگشت و بنا به مصالح منطقه، با مسئولیت جهاد سازندگی استان، خدمات ارزنده‌ای برای مردم انجام داد.
شهید باکری در مدت مسئولیتش به عنوان فرمانده عملیات سپاه ارومیه تلاشهای گسترده‌ای را در برقراری امنیت و پاکسازی منطقه از لوث وجود وابستگاه و مزدوران شرق و غرب انجام داد و به‌رغم فعالیتهای شبانه‌روزی در مسئولیتهای مختلف، پس از شروع جنگ تحمیلی، تکلیف خویش را در جهاد با کفار بعثی و متجاوزین به میهن اسلامی دید و راهی جبهه‌ها شد.

 

نقش شهید در دفاع مقدس
شهید باکری با استعداد و دلسوزی فراوان خود توانست در عملیات فتح‌المبین با عنوان معاون تیپ نجف اشرف در کسب پیروزیها موثر باشد. در این عملیات یکی از گردانها در محاصره قرار گرفته بود، که ایشان به همراه تعدادی نیرو، با شجاعت و تدبیر بی‌نظیر آنان را از محاصره بیرون آورد. در همین عملیات در منطقه رقابیه از ناحیه چشم مجروح شد و به فاصله کمتر از یک ماه در عملیات بیت‌المقدس (با همان عنوان) شرکت کرد و شاهد پیروزی لشکریان اسلام بر متجاوزین بعثی بود.
در مرحله دوم عملیات بیت‌المقدس از ناحیه کمر زخمی شد و با وجود جراحتهایی که داشت در مرحله سوم عملیات، به قرارگاه فرماندهی رفت تا برادران بسیجی را از پشت بی‌سیم هدایت کند.
در عملیات رمضان با سمت فرماندهی تیپ عاشورا به نبرد بی‌امان در داخل خاک عراق پرداخت و این بار نیز مجروح شد، اما با هر نوبت مجروحیت، وی مصممتر از پیش در جبهه‌ها حضور می‌یافت و بدون احساس خستگی برای تجهیز، سازماندهی،‌ هدایت نیروها و طراحی عملیات، شبانه‌روز تلاش می‌کرد.
در عملیات مسلم بن عقیل با فرماندهی او بر لشکر عاشورا و ایثار رزمندگان سلحشور، بخش عظیمی از خاک گلگون ایران اسلامی و چند منطقه استراتژیک آزاد شد.
شهید باکری در عملیات والفجرمقدماتی و والفجر یک، دو، سه و چهار با عنوان فرمانده لشکر عاشورا، به همراه بسیجیان غیور و فداکار، در انجام تکلیف و نبرد با متجاوزین، آمادگی و ایثار همه‌جانبه‌ای را از خود نشان داد.
در عملیات خیبر زمانی که برادرش حمید، به درجه رفیع شهات نایل آمد، با وجود علاقه خاصی که به او داشت، بدون ابراز اندوه با خانواده‌اش تماس گرفت و چنین گفت: شهادت حمید یکی از الطاف الهی است که شامل حال خانواده ما شده است. و در نامه‌ای خطاب به خانواده‌اش نوشت:
من به وصیت و آرزوی حمید که باز کردن راه کربلا می‌باشد همچنان در جبهه‌ها می‌مانم و به خواست و راه شهید ادامه می‌دهم تا اسلام پیروز شود.
تلاش فراوان در میادین نبرد و شرایط حساس جبهه‌ها، را از حضور در تشییع پیکر پاک برادر و همرزمش که سالها در کنار بود بازداشت. برادری که در روزهای سراسر خطر قبل از انقلاب، در مبارزات سیاسی و در جبهه‌ها، پا به پای مهدی، جانفشانی کرد.
نقش شهید باکری و لشکر عاشورا در حماسه قهرمانانه خیبر و تصرف جزایر مجنون و مقاومتی که آنان در دفاع پاتکهای توانفرسای دشمن از خود نشان دادند بر کسی پوشیده نیست.
در مرحله آماده‌سازی مقدمات عملیات بدر، اگرچه روزها به کندی می‌گذشت اما مهدی با جدیت، همه نیروها را برای نبردی مردانه و عارفانه تهییج و ترغیب کرد و چونان مرشدی کامل و عارفی واصل، آنچه را که مجاهدان راه خدا و دلباختگان شهادت باید بدانند و در مرحله نبرد بکار بندند، با نیروهایش درمیان گذاشت.

بیانات شهید قبل از شروع عملیات بدر

 


همه برادران تصمیم خود را گرفته‌اند، ولی من به خاطر سختی عملیات تاکید می‌کنم. شما باید مثل حضرت ابراهیم(ع) باشید که رحمت خدا شامل حالش شد، مثل او در آتش بروید. خداوند اگر مصلحت بداند به صفوف دشمن رخنه خواهید کرد. باید در حد نهایی از سلاح مقاومت استفاده کینم.
هرگاه خداوند مقاومت ما را دید رحمت خود را شالم حال ما می‌گرداند. اگر از یک دسته بیست و دو نفری، یک نفر بماند باید همان یک نفر مقاومت کند و اگر فرمانده شما شهید شد نگویید فرمانده نداریم و نجنگیم که این وسوسه شیطان است. فرمانده اصلی ما، خدا و امام زمان(عج) است. اصل، آنها هستند و ما موقت هستیم، ما وسیله هستیم برای بردن شما به میدان جنگ. وظیفه ما مقاومت تا آخرین نفس و اصاعت از فرماندهی است.
تا موقعی که دستور حمله داده نشده کسی تیراندازی نکند. حتی اگر مجروح شد سکوت را رعایت کند، دندانها را به هم بفشارد و فریاد نکند.
با هر رگبار سبحان‌الله بگویید. در عملیات خسته نشوید. بعد از هر درگیری و عملیات، شهدا و مجروحین را تخلیه کرده و با سازماندهی مجدد کار را ادامه دهید.
حداکثر استفاده از وسایل را بکنید. اگر این پارو بشکند، به جای آن پاروی دیگری وجود ندارد. با همین قایقها باید عملیات بکنیم. لباسهای غواصی را خوب نگهداری کنید. یک سال است دنبال این امکانات هستیم.
مهدی در شب عملیات وضو می‌گیرد و همه گردانها را یک یک از زیر قرآن عبور می‌دهد. مداوم توصیه می‌کند:
برادران! خدا را از یاد نبرید نام امام زمان(عج) را زمزمه کنید. دعا کنید که کار ما برای خدا باشد.
از پشت بی‌سیم نیز همه را به ذکر «لاحول و لاقوه الا بالله» تحریض و تشویق می‌کند.
لشکر عاشورا در کنار سایر یگانهای عمل کننده نیروی زمینی سپاه، در اولین شب عملیات بدر، موفق به شکستن خط دشمن می‌شود و روز بعد به تثبیت مواضع در ساحل رود می‌پردازد.
در مرحله دوم عملیات، از سوی لشکر عاشورا حمله‌ای نفس‌گیر به واحدهایی از دشمن که عالم فشار برای جناح چپ بودند، آغاز می‌شود. حمله‌ای که قلع و قمع دشمن و گرفتن انتقام و قطع کامل دست دشمن از تعرض به نیروها در جناح چپ ثمره آن بود.

ویژگیهای اخلاقی
شهید باکری، پاسدار نمونه، فرماندهی فداکار و ایثارگر، خدمتگزاری صادق، صمیمی، مخلص و عاشق حضرت امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی بود. با تمام وجود خود را پیرو خط امام می‌دانست و سعی می‌کرد زندگی‌اش را براساس رهنمودها و فرمایشات آن بزرگوار تنظیم نماید، با دقت به سخنان حضرت امام(ره) گوش می‌داد، آنها را می‌نوشت و در معرض دید خود قرار می‌داد و آنقدر به این امر حساسیت داشت که به خانواده‌اش سفارش کرده بود که سخنرانی آن حضرت را ضبط کنند و اگر موفق نشدند، متن صحبت را از طریق روزنامه بدست آورند.
او معتقد بود سخنان امام الهام گرفته از آیات الهی است،‌باید جلو چشمان ما باشد تا همیشه آنها را ببینیم و از یاد نبریم.
شهید باکری از انسانهای وارسته و خودساخته‌ای بود که با فراهم بودن زمینه‌های مساعد، به مظاهر مادی دنیا و لذایذ آن پشت پا زده بود.
زندگی ساده و بی‌ریای او زبانزد همه آشنایان بود. با تواناییهایی که داشت می‌توانست مرفه‌ترین زندگی را داشته باشد؛ اما همواره مثل یک بسیجی زندگی می‌کرد. از امکاناتی که حق طبیعی‌اش نیز بود چشم می‌پوشید. تواضع و فروتنی‌اش باعث می‌شد که اغلب او را نشناسند. او محبوب دلها بود. همه دوستش می‌داشتند و از دل و جان گوش به فرمان او بودند. او نیز بسیجیان را دوست داشت و به آنها عشق می‌ورزید. می‌گفت:
وقتی با بسیجیها راه می‌روم، حال و هوای دیگری پیدا می‌کنم، هرگاه خسته می‌شوم پیش بسیجیها می‌روم تا از آنها روحیه بگیرم و خستگی‌ام برطرف شود.
همه ما در برابر جان این بسیجی‌ها مسئولیم، برای حفظ جان آنها اگر متحمل یک میلیون تومان هزینه – برای ساختن یک سنگر که حافظ جان آنها باشد – بشویم، یک موی بسیجی،‌ صد برابرش ارزش دارد.
با دشمنان اسلام و انقلاب چون دژی پولادین و تسخیرناپذیر بود و با دوستان خدا، سیمایی جذاب و مهربان داشت.
با وجود اندوه دائمش، همیشه خندان می‌نمود و بشاش. انسانی بود همیشه آماده به خدمت و پرتوان.
حجت‌الاسلام والمسلمین شهید محلاتی در مورد شهید باکری اظهار می‌دارند:
وی نمونه و مظهر غضب خدا در برابر دشمنان خدا و اسلام بود. خشم و خروشش فقط و فقط برای دشمنان بود و به عنوان فرمانده و باتقوا، الگوی رافت و محبت در برخورد با زیردستان بود.
همسر شهید باکری در مورد اخلاق او در خانه می‌گوید:
باوجود همه خستگی‌ها، بی‌خوابی‌ها و دویدن‌ها، همیشه با حالتی شاد بدون ابراز خستگی به خانه وارد می‌شد و اگر مقدور بود در کارهای خانه به من کمک می کرد؛ لباس می‌شست، ظرف می‌شست و خودش کارهای خودش را انجام می‌داد.
اگر از مسلئله‌ای عصبانی و ناراحت بودم، با صبر و حوصله سعی می‌کرد با خونسردی و با دلایل مکتبی مرا قانع کند.
دوستان و همسنگرانش نقل می‌کنند:
به همان میزان که به انجا فرایض دینی مقید بود نسبت به مستحبات هم تقید داشت. نیمه‌های شب از خواب بیدار می‌شد، با خدای خود خلوت می کرد و نماز شب را با سوز و گداز و گریه می‌خواند. خواندن قرآن از کارهای واجب روزمره‌اش بود و دیگران را نیز به این کار سفارش می‌نمود.
شهید باکری در حفظ بیت‌المال و اهیمت آن توجه زیادی داشت، حتی همسرش را از خوردن نان رزمندگان، برحذر می‌داشت و از نوشتن با خودکار بیت‌المال – حتی به اندازه چند کلمه – منع می‌کرد. وقتی همرزمانش او را به عنوان فرماندهی که مندرسترین لباس بسیجی را مدتهای طولانی استفاده می‌کرد مورد اعتراض قرار می‌دادند، می‌گفت: تا وقتی که می‌شود استفاده کرد، استفاده می‌کنم.
همواره رسیدگی به خانواده شهدا را تاکید می‌کرد و اگر برایش مقدور بود به همراه مسئولین لشکر بعد از هر عملیات به منزلشان می‌رفت و از آنان دلجویی می‌کرد و در رفع مشکلات آنها اقدام می‌کرد.
او می‌گفت:
امروز در زمره خانواده شهدا قرار گرفتن جزو افتخارات است و این نوع زندگی از با فضیلت‌ترین زندگی‌هاست.
 

نحوه شهادت

بعد از شهادت برادرش حمید و برخی از یارانش، روح در کالبد ناآرامش قرار نداشت و معلوم بود که به زودی به جمع آنان خواهد پیوست. پانزده روز قبل از عملیات بدر به مشهد مقدس مشرف شد و با تضرع از آقاعلی‌بن موسی‌الرضا(ع) خواسته بود که خداوند توفیق شهدت را نصیبش نماید. سپس خدمت حضرت امام خمینی(ره) و حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رسید و با گریه و اصرار و التماس درخواست کرد که برای شهادتش دعا کنند.
این فرمانده دلاور در عملیات بدر در تاریخ 25/11/63، به خاطر شرایط حساس عملیات، طبق معمول، به خطرناکترین صحنه‌های کارزار وارد شد و در حالی که رزمندگان لشکر را در شرق دجله از نزدیک هدایت می کرد، تلاش می‌نمود تا مواضع تصرف شده را در مقابل پاتکهای دشمن تثبیت نماید، که در نبردی دلیرانه، براثر اصابت تیر مستقیم مزدوران عراقی، ندای حق را لبیک گفت و به لقای معشوق نایل گردید.
هنگامی که پیکر مطهرش را از طریق آبهای هورالعظیم انتقال می‌دادند، قایق حامل پیکر وی، مورد هدف آرپی‌جی دشمن قرار گرفت و قطره ناب وجودش به دریا پیوست.
او با حبی عمیق به اهل عصمت و طهارت(ع) و عشقی آتشین به اباعبدالله‌الحسین(ع) و کوله‌باری از تقوی و یک عمر مجاهدت فی سبیل‌الله، از همرزمانش سبقت گرفت و به دیار دوست شتافت و در جنات عدن الهی به نعمات بیکران و غیرقابل احصاء دست یافت. شهید باکری در مقابل نعمات الهی خود را شرمنده می‌دانست و تنها به لطف و کرم عمیم خداوند تبارک و تعالی امیدوار بود. در وصیتنامه‌اش اشاره کرده است که: چه کنم که تهیدستم، خدایا قبولم کن.
شهید محلاتی از بین تمام خصلتهای والای شهید به معرف او اشاره می‌کند و در مراسم شهادت ایشان، راز و نیاز عاشقانه وی را با معبود بیان می‌کند و از زبان شهید می گوید:
خدایا تو چقدر دوست‌داشتنی و پرستیدنی هستی، هیهات که نفهمیدم. خون باید می‌شدی و در رگهایم جریان می‌یافتی تا همه سلولهایم هم یارب یارب می‌گفت.
این بیان عارفانه بیانگر روح بلند و سرشار از خلوص آن شهید والامقام است که تنها در سایه خودسازی و سیر و سلوک معنوی به آن دست یافته بود.

 

خاطرات
خاطره 1
در بیت امام‌، مهدی را دیدم و گفتم‌: "آقا مهدی‌! خوابهای خوشی برایت دیده‌اند ...‌مثل اینکه شما هم ... بله ..." تبسمی کرد و با تعجب پرسید: "چه خبر شده است‌؟" گفتم‌: همه خبرها که پیش شماست‌. یکی از فرماندهان گردان که یک ماه پیش شهید شد، خواب دیده بود، در بهشت منزلی زیبا می‌سازند‌. پرسیده بود: "این خانه را برای چه کسی آماده می‌کنید؟" گفتند: "قرار است شخصی به جمع بهشتیان بپیوندد‌." باز پرسیده بود: "او کیست‌؟" بعد سکوت کردم‌. مهدی مشتاقانه سر تکان داد و گفت‌: "خوب ...‌ادامه بده‌." گفتم‌: "پاسخ دادند: قرار است مهدی باکری به اینجا بیاید‌. خلاصه آقا ملائکه را خیلی به زحمت انداختی‌." سرش را پایین انداخت و رنگ رخسارش به سرخی گرایید و به آرامی گفت‌: "بنده خدا! با این کارهایی که ما انجام می‌دهیم‌، مگر بسیجیها اجازه دهند که به بهشت برویم‌! جلو در بهشت می‌ایستند و راهمان نمی‌دهند‌." سپس فرو رفت و از من دور شد‌. دیگر مطمئن بودم که مهدی آخرین روزهای فراغ از یار را سپری می‌کند‌.

خاطره 2
روزی از مدرسه به خانه می‌آید، در حالی که گونه‌ها و دستهای سرخ و کبودش ، حکایت از عمق سرمایی می‌کند که در جانش رسوخ کرده است‌. پدرش همان شب تصمیم می‌گیرد که پالتویی برایش تهیه کند‌. دو روز بعد با پالتویی نو و زیبا به مدرسه می‌رود‌. غروب که از مدرسه برمی‌گردد با شدت ناراحتی‌، پالتو را به گوشه اطاق می‌افکند‌. همه اعضای خانواده با حالت متعجب به او می‌نگرند، و مهدی در حالی که اشک از دیدگانش جاری است‌، می‌گوید: "چگونه راضی می‌شوید من پالتو بپوشم در حالی‌که دوست بغل‌دستی من در کنارم از سرما بلرزد.

وصیتنامه
  عزیزانم‌! اگر شبانه‌روز شکرگزار خدا باشیم که نعمت اسلام و امام را به بما عنایت فرموده‌، باز هم کم است‌. آگاه باشیم که صدق نیت و خلوص در عمل‌، تنها چاره‌ساز ماست‌. ...‌بدانید اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست‌.
... همیشه به یاد خدا باشید و فرامین خدا را عمل کنید‌. پشتیبان و از ته قلب مقلد امام باشید‌. اهمیت زیاد به دعاها و مجالس یاد اباعبدالله (ع‌) و شهدا بدهید که راه سعادت و توشه آخرت است‌. همواره تربیت حسینی و زینبی بیابید و رسالت آنها را رسالت خود بدانید‌. و فرزندان خود را نیز همانگونه تربیت کنید که سربازانی با ایمان و عاشق شهادت و علمدارانی صالح و وارث حضرت ابوالفضل (ع‌) برای اسلام بار بیایند‌.

 



کلمات کلیدی : سالروز شهادت سردار بدر مهدی باکری

قاضی شهید امرالله شریفی

به مناسبت سومین سالگرد شهادت قاضی شهید امرالله شریفی شهادت پایان راه عدالت خواهان نیست

سه سال از شهادت مظلومانه قاضی پرونده های زمین خواری، مرد عدالت، شهید امرالله شریفی گذشت؛ هم او که هیچ گاه حاضر نشد حتی به قدر سر سوزنی هدیه از دوست و آشنا و نزدیکان بپذیرد که مبادا این محبت زمینه لغزش او را فراهم سازد و در لحظه قضاوت دست و دلش بلرزد و خدای ناکرده حقی را ناحق کند و همین گونه بود که وعده های کلان زمین خواران را یکی پس از دیگری رد کرد و نخواست تا رضایت خداوند متعال و عقبای خود را قربانی راحتی دو روزه دنیا کند تا دیو صفتانی که بر بیت المال و حق مردم چنبره زده اند به مراد دلشان برسند و همین تعهد و عدالت طلبی او موجب شد تا ضمیر آگاه و نفس پاک این مرد را برنتابند و او را با ناجوانمردی تمام به شهادت برسانند؛ چرا که اگر او را دست یافتنی و قابل رسوخ می دیدند قطعاً به کار خود درجهت تطمیع او ادامه می دادند؛ اما قاضی شریفی سخت تر از کوه در مقابلشان ایستاد و تمامی برنامه هایشان را برای دست درازی به اموال عمومی ناکام گذاشت.
والحق که شهادت سهم او و هدیه ای از سوی خالقش بود، پاداش پایمردی ها و زحماتش، پاسخ احسان به والدین که به روایت برادر، عشق فراوانی به مادر داشت و از هیچ تلاشی برای راحتی او دریغ نمی کرد. امرالله فردی پایبند به ارزش های اسلامی بود تا جایی که در مراسم سوگواری سالار شهیدان به زادگاه خود درشهرستان باغملک رفته و پای پیاده راهی زیارتگاه ابوالعباس (ع) می شد.
وی علی رغم اینکه حساس ترین و بزرگ ترین پرونده ها را دراختیار داشت، اما زندگی اش معمولی و بسیار ساده بود و درخانه ای در یکی از جنوبی ترین مناطق شهر اهواز با یک خودروی پراید روزگار می گذراند.
این شهید سعید دریک غروب غم انگیز از روزهای بهمن 87 درحالی که در راه بازگشت به خانه بود، وابستگان به چپاول و غارت بیت المال خودروی او را به گلوله بستند و او را به شهادت رساندند و پنداشتند که تیغ عدالت درنیام رفته و شعله عدالت خواهی فروکش خواهد کرد، اما کور خوانده بودند چرا که با ریختن خون او هزاران قاضی شریفی دیگر قیام خواهند کرد و راهش را ادامه خواهند داد.
شایان ذکر است،قاضی شهید امرالله شریفی که به هنگام شهادت مستشار شعبه اول دادگاه تجدید نظر دادگستری خوزستان بود پیش از این رئیس دادگستری باغملک، فعالیت دراجرای احکام اهواز، فعالیت در دادگستری رامشیر و نیز قریب دو سال سابقه فعالیت در ایلام و مسجد سلیمان را درپرونده سوابق کاری خود داشت و در طی 12سال خدمت درسیستم قضایی کشور علی رغم اینکه از حمایت کافی برخوردار نبود به مبارزه جدی با فساد اقتصادی پرداخت.

  
 
 



کلمات کلیدی : سومین سالگرد شهادت قاضی شهید امرالله شریفی

به یاد بسیجی شهید «اصغر ماستی»

به یاد بسیجی شهید «اصغر ماستی»

شهادت در محاصره دشمن

سال 1343 پا به عرصه وجود نهاد.او سومین پسر و پنجمین فرزند خانواده بود اما خانواده به او علاقه خاصی داشت. پس از اخذ مدرک ابتدائی وارد عرصه کار و فعالیت شد. از همان سالها وجودش الگوئی برای خاکیان بود. آنقدر مست می الهی و عاشق عطر محمدی بود که هر جا آب می دید، روح خود را با وضو طراوت می بخشید.
در دل شب خدا را عابدانه سجده می کرد. آنقدر با خواندن زیارت عاشورا با حسین فاطمه(س) انس گرفته بود که قلبش در تب یک ایثار می تپید. از این جهت با شروع روزهای زیبای انقلاب، دعوت امام را بدون پاسخ نگذارد. با هجوم دشمن بیگانه، به دل جبهه های جنگ پناه برد و پانزده ماه را در بوی باروت و خون سپری کرد. به گفته خودش از مدت ها پیش، دستانش را به حنای شهادت متبرک ساخته بود. در ابتدا چند ماه عازم کردستان شد. پس از بازگشت چندی نگذشته بود که تاب نیاورد و بار دیگر عزم خویش را برای دفاع از انقلاب و نظام اسلامی جزم کرد و تا جائی که برای دفاع از اسلام و میهن در عملیات بیت المقدس در خوزستان تا نزدیکی نوار مرزی پیش رفت. در همان اثناء تیری به پاهایش اصابت کرد و پس از آن سربازان عراقی با در محاصره قراردادن او و همرزمانش تیر خلاص را به خیال خودشان به آنان زدند. بدین ترتیب آن شب که به آسمان پرکشید، آخرین شبی بود که زمین خونین شهر سربرپاهایش می سود.
 



کلمات کلیدی : به یاد بسیجی شهید «اصغر ماستی»
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
زیارتنامه حضرت زهرا سلام الله علیها جهت دریافت کد کلیک کنید