منتخبی از سخنان شهدا در وصیت نامه هایشان در مورد حجاب شهدا حجاب
نوشته شده به وسیله ی نور الزهراء در تاریخ 91/1/15:: 11:0 صبح
منتخبی از سخنان شهدا در وصیت نامه هایشان در مورد حجاب
شاید شما هم یادتان بیاید،
چند سال پیش، وقتی یک دختر بیحجاب در خیابان میدیدید،
کلی تعجب میکردید و آن روز در خانه فقط حرف از آن بود و حجاب و... چهقدر زود آن دوران گذشت و جای ما با آنها عوض شد!
چهقدر زود همه چیز را فراموش کردیم،
شعارهای دبستانیمان را: «زن در حجاب چون گوهری است در صدف.»
شعرهای کتابها: «ای زن به تو از فاطمه(س) اینگونه خطاب است، ارزندهترین زینت زن حفظ حجاب است.»
نوشتههای روی دیوارها: «نکند خون شهدا فرش راه ما شود...» و...
گفتم شهید! یعنی اگر شهدا زنده بودند و این چیزها را میدیدند، چه میکردند؟!
مگر در ظاهر، غیر از این بود که برای گرفتن مرزها و پس گرفتن شهرهایمان رفتند، اما آیا واقعاً هدفشان این بود؟
شهید «ابوالفضل سنگتراشان»: «تو ای خواهرم! حجاب تو کوبندهتر از خون سرخ من است.»
شهید «محمدعلی فرزانه»: «خواهرم! زینبگونه حجابت را که کوبنده تر از خون من است، حفظ کن.»
سردار شهید «رحیم آنجفی»: «خواهرم: محجوب باش و باتقوا، که شمایید که دشمن را با چادر سیاهتان و تقوایتان میکشید.»، «حجاب تو سنگر تو است، تو از داخل حجاب، دشمن را میبینی و دشمن تو را نمیبیند.»
شهید «عبدالله محمودی»: «و تو ای خواهر دینیام! چادر سیاهی که تو را احاطه کرده است، از خون سرخ من کوبندهتر است.»
جالب است، نه؟ چهقدر چادر ما برایشان مهم و باارزش بود. مگر میشود برای ما چیزی مهمتر از جانمان باشد؟! اما برای آنها بود. راستی چرا؟!
آنها برای رضای خدا رفتند. خود و خدایشان را شناختند و رفتند. حالا ماییم و جهاد نیمه تماممان:
«حفظ حجاب همچون جهاد در راه خداست.» از شهید «محمدکریم غفرانی»
شهید «حمیدرضا نظام»: «خواهرم! از بیحجابی است، اگر عمر گل کم است. نهفته باش و همیشه گل باش.»
شهید «سید محمدتقی میرغفوریان»: «از تمامی خواهرانم میخواهم که حجاب، این لباس رزم را حافظ باشند.»
طلبة شهید «محمدجواد نوبختی»: «خواهرم! همچون زینب(س) باش و در سنگر حجابت به اسلام خدمت کن.»
شهید «صادق مهدیپور»: «یک دختر نجیب باید باحجاب باشد.»
چرا ما اینقدر کمحافظه شدهایم؟!
چرا فراموش کردیم همه با هم انقلاب کردیم و ترس و وحشت را، همگی با هم تجربه کردیم؛
وقتی که میگهای عراق را بالای سرمان دیدیم؟
چرا یادمان رفته اشکها و دعاهای مادرمان را وقتی پدرمان در جنگ بود؟
آنوقتها همه با هم بودیم، ساده و صمیمی، مطیع ولیمان.
حرف امام و شهدا برای همه حجت بود.
وقتی امام گفت: «چادر، حجاب برتر زن مسلمان»، دیگر کسی نگفت، چرا ما را محدود کردید؟ چرا آزادیمان را گرفتید؟ چرا....؟
شهید «رجایی» در زمان ریاست جمهوریش گفته بود: «خواهران ما در حالیکه چادر خود را محکم برگرفتهاند و خود را همچون فاطمه(س) و زینب(س) حفظ میکنند، هدفدار در جامعه حاضر شدهاند.»
کسانیکه این روزها از فساد شکایت میکنند،
در حالیکه حتی روسریشان را درست بر سر نمیکنند و زمین و زمان را مقصر میدانند، پاسخشان را از کلام شهدا بشنوند:
«شما خواهران و مادرانم! حجاب، شما را از فساد، به سوی معنویت و صفا میکشاند.»
شهید «علیاصغر پورفرحآبادی»: «خواهر مسلمان: حجاب شما موجب حفظ نگاه برادران خواهد شد. برادرمسلمان: بی اعتنایی شما و حفظ نگاه شما موجب حجاب خواهران خواهدشد.»
شهید «غلامرضا عسگری»: «مادرم! من با حجاب و عزت نفس و فداکاری شما رشد پیدا کردم.»
شهید «محمدحسن جعفرزاده»: «ای خواهرم! قبل از هر چیز، استعمار از سیاهی چادر تو میترسد تا سرخی خون من.»
دختر شهیدی میگفت: «من که میترسم تنها به خیابان بروم، مادرم هم میترسد. مادرم میگوید در خیابان خطر است. بر سر بعضیها چادر نیست، مویشان بیرون است... خطِ کج گشته هنر، کجروی محبوب است! جای شهدا خالیست، خالیست، خالی! حرف از آزادیست، آزادی، آزادی...»
امام خمینی دربارة این وصیتنامهها فرموده بودند: «این وصیتنامهها، انسان را میلرزاند و بیدار میکند.»
اما ما چه؟ جز این است که فقط نام مقدس بر آنها گذاشته و تکه کاغذی بیش به شمار نمیآوریم و میگوییم شهدا خاص بودند و آنها را دستنیافتنی میدانیم و ادامه دادن راهشان را غیرممکن؟!
خدایا! نگذار که خود را در پیچ و خم زندگی گم کنیم و نگذار که خون شهدا فرش راه ما شود. آمین!
ماهنامه امتداد / شماره 6
کلمات کلیدی :