سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شهید سید مرتضی آوینی در کلام مقام معظم رهبری

شهید سید مرتضی آوینی در کلام مقام معظم رهبری

شهید آوینی

خداوند انشاءالله این شهید را با پیغمبر (ص) محشور کند. من حقیقتاً نمی‌دانم چطور می‌شود انسان احساساتش را در یک چنین مواقعی بیان و تعبیر کند؟ چون در دل انسان یک جور احساس نیست. در حادثه‌ی شهادتی مثل شهادت این شهید عزیز، چندین احساس با هم هست. یک احساس غم و تأسف است از نداشتن کسی مثل سیدمرتضی آوینی. اما چندین احساس دیگر هم با این همراه است که تفکیک آنها از همدیگر و بازشناسی هر یک و بیان کردن آنها، کار بسیار مشکلی است. به هر حال امیدواریم که خداوند متعال خودش به بازماندگانش، به شما پدرشان، مادرشان، خانمشان، فرزندانشان. همه کسانشان. به شما که بیشترین غم، سنگین‌ترین غصه را دارید، تسلّی بخشد . چون جز با تسلّی الهی، دلی که چنین گوهری را از خویش جدا می‌بیند، واقعاً آرامش پیدا نمی‌کند. فقط خدای متعال باید تسلی بدهد و می‌دهد. من با خانواده‌های شهداء، زیاد نشست و برخاست کرده‌ام و می‌کنم و از شرایط روحی آنها آگاهم. گاهی فقدان یک عزیز، مصیبتی است که اگر مرگ او شهادت نبود، تا ابد قابل تسلی نبود. اما خدای متعال در شهادت، سرّی قرار داده که هم زخم است و هم مرهم و یک حالت تسلّی و روشنایی به بازماندگان می‌دهد. من خانواده شهیدی را دیدم که فقط همان یک پسر را داشتند و خدای متعال آن پسر را از آنان گرفته بود. البته از این قبیل زیاد دیده‌ام یک نمونه اش. وقتی انسان عکس آن جوان را هنگامی که با پدرش خداحافظی می‌کرد که به جبهه برود، می‌دید، با خودش فکر می‌کرد که اگر این جوان کشته شود، پدر و مادرش تا ابد خون خواهند گریست. یعنی منظره این را نشان می‌داد. بستگی آن پدر و مادر به آن جوان از این منظره کاملاً مشخص بود. ( من آن عکس را دارم. آن را بعداً برای من آوردند. من هم آن عکس را قاب شده نگه داشتم. این عکس حال مخصوصی دارد. ) اما خدای متعال به آن پدر و مادر، آرامش و تسلایی بخشیده بود که خود پدرش به من گفت: من فکر می‌کردم اگر این بچه کشته شود، من خواهم مرد. ( یعنی همان احساسی را که من از مشاهده آن عکس داشتم، ایشان با اظهاراتش تأیید می‌کرد. ) می گفت: « ولی خدای متعال دل ما را آرام کرد. » در این مورد هم همین است. یعنی وقتی شما می‌دانید که فرزندتان در پیشگاه خدای متعال درجات عالی دارد، پرواز می‌کند بعنی آن چیزی که همه‌ی عرفا و اهل سلوک و آن سرگشته‌های وادی‌های عشق و شور معنوی و عرفانی یک عمر به دنبالش گشته‌اند و دویده‌اند، او با این فداکاری و این شهادت به دست آورده و رضوان و قرب الهی را درک کرده است. خوشحال می‌شوید که فرزندتان به این‌جا رسیده است. امیدواریم که خداوند متعال درجات او را عالی کند. من با فرزند شما نشست و برخاست زیادی نداشتم. شاید سه جلسه که در آن سه جلسه هم ایشان هیچ صحبتی نکرده بود من با ایشان خیلی کم هم‌صحبت شدم، منتها آن گفتارهای تلویزیونی را از سال‌ها پیش می‌شنیدم و به آنها علاقه داشتم. هر چند نمی‌دانستم که ایشان آنها را اجرا می‌کند. لکن در ایشان همواره نوری مشاهده می
راوی : مقام معظم رهبری
منبع : مجموعه کتاب های انتشارات روایت فتح



کلمات کلیدی :

عبارت های آشنا (قسمت اول)

عبارت های آشنا (قسمت اول)


در پشت خاکریزها به اصطلاحاتی برخورد می کردیم که به قول خودمان تکیه کلام دلاوران روز و پارسایان شب بود. عبارت های آشنایی که در ضمن ظاهر طنز آلود مفهوم تذکر دهنده به همراه داشت. تعدادی از این عبارت های آشنا را با هم مرور می کنیم.

1- چیفتن:

فرد چاق، گرد و جمع و جور و خوش هیکل، درست مثل تانک نوع چیفتن.
همانکه در اصطلاح، «هیکل تدارکاتی» دارد نه «نه هیکل عقیدتی». به شخوی به او می گویند «همه اش مال یک نفر است؟» و مراد، یک نفر آدم معمولی و متوسط است. تعبیر «سنگر انفرادی» هم در این معنا استفاده شده و همه بعد از اشاره و کنایه های طنز آمیز، حکایت از توجه بچه ها دارد و تذکری که هر فرصتی را برای آن مغتنم می شمارند.
این عبارت، دقیقاً در مقابل افراد ضعیف و نحیف (=هیکل عقیدتی) به کار می آمد و در مقایسه با آنها؛ و الا بندرت پیدا می شدند برادرانی که واقعاً اضافه وزن داشته و خودشان نسبت به آن بی اهمیت باشند.

2- اهل دل:

بطعنه و کنایه یعنی: شکمو و شکم چران.
کسی از هر چه بگذرد و برای هر چه به اصطلاح کوتاه بیاید، از شکمش (=دلش) نمی گذرد. از آنهایی است که وقتی پای سفره زانو می زنند، کارشان در خوردن بجایی می رسد که می گویند: شهردار بیا منو برادر. همانها که همیشه از دست «شهردار» دلشان پر است! یعنی مثل گل و آجر، همینطور لقمه ها را روی هم می چینند و می آیند بالا، همه درز و دوزهایش را هم بند کاری می کنند و راه نفس کشی باقی نمیگذارند. خلاصه یعنی آن که مثل اهل ذکر، اهل علم و اهل کتاب که در کار خودشان اهلند و اهلیت دارند، در کار خودش سرآمد است و صاحب نام.
ایهام در عبارت هم جایی برای دلخوری باقی نمی گذارد، چون بالافاصله گوینده خواهد گفت: مراد اهل دل به معنی حقیقی آن است، مگر بد حرفی است؟

3- دفتر تقوا:

دفتر کوچکی که برای یادگاری نویسی استفاده می کنند، و حکم پند نامه ای را دارد که اثر انگشت و امضای بعضاً آغشته به خون بسیاری از شهدا و مفقودین و جانبازان و منتظران شهادت را در آن می توان مشاهده کرد. مثل انگشتر عقیق، مثل چفیه و مثل مهر نماز، کمتر رزمنده ای است که دفتر تقوا نداشته باشد؛ که بعد از کلام خدا و سخن معصوم همه دستمایه بچه ها بود برای محاسبه مراجعه به خود. مجموعه کلمات قصاری که خیلیهایش آخرین تیر ترکش شهیدان عزیز و دلبندی بود که در نهایت سادگی و بی پیرایگی و کمال اعتقاد و اخلاص به چله دل نشانده بودند و با قلم در باغچه ارادت برادران نشاء کرده بودند.

4- اضافه کاری:

نماز شب خواندن و تهجد.
پاسی از شب گذشته، وقتی همه خوب خوابشان می برد، برادرانی بودند که از چادر یا سنگر می زدند بیرون و تا صبح، حسابی با خدا حال و حول می کردند؛ یعنی همان «پالگدکن» ها، «فانوس به دست»ها و کسانی که «عطششان زیاد است». و بعد از روشن شدن هوا یکی یکی سرو کله شان پیدا می شد. بچه ها هم با آنکه می دانستند قضیه از چه قرار است، رو به آنها کردند که: معلوم هست کجایید؟ بعد، خودشان اضافه می کردند: معلوم است، لابد طبق معمول دوباره رفته بودید اضافه کاری!
 

از کتاب فرهنگ جبهه جلد چهارم (اصطلاحات و تعبیرات)



کلمات کلیدی :

نوروز با شهدا

نوروز با شهدا

آغاز سال نو و جشن عید نوروز با دید و بازدید و تبریک و تهنیت و عیدی دادن و عیدی گرفتن ها کم و بیش در منطقه نیز جریان داشت. منتها با همان رنگ و روی منطقه ای. موقع تحویل سال، بعضی سفره هفت سین می انداختند که سین های آن بسته به نوع رسته بچه ها توفیر می کرد. در تخریب که بیشتر با مین سر و کار داشتند، به نحوی بود و در زرهی به نحو دیگر. به همین ترتیب بود در سایر واحدها.

نوروز با شهدا 



 

سلاح هایی از قبیل سیمینوف و سام - هفت (نوعی موشک) و وسایلی نظیر سمبه و سرنیزه و بقیه آنچه را که از لوازم جنگی بود و حرف اول اسم آنها «سین» در هفت سین جا می دادند. مثل هفت سین واحد تخریب که عبارت بود از: سرنیزه، سیم خاردار، مین سوسکی، مین سبدی، سیم تله انفجاری و در سایر واحدها: سمبه، سیمینوف، سرب، ساچمه. اگر موقع نوروز و حلول سال نو بعد از عملیات بود، قضیه صورت دیگری داشت: عکس شهدای عملیات را سر سفره می چیدند، به سر لوله تفنگ ها پرچم سرخ می زدند، وصیت نامه ها یا نوار صدای دوستان در لحظات قبل از شهادت را سر سفره می گذاشتند، جای شهدا و مفقودالاثرها را خالی می کردند،... بعد که دل های داغدار جمع می شدند، برادرانی که جراحت سطحی تری داشتند و می توانستند روی پای خود بایستند می آمدند و با حضور فرمانده شروع می کردند به دعای توسل، که با سوز و گدازی خاص برگزار می شد و شب عید و تازگی زخم گویی بیشتر کبابشان می کرد. لحظه آغاز سال نو، بعضی ها که در خط بودند با شلیک گلوله ای به سمت دشمن ابراز احساسات می کردند. ناهار روز عید هم بچه ها با چلوکباب و نوشابه پذیرایی می شدند. هم چنین بود آنچه که از تبلیغات گردان می رسید، از قبیل اسکناس های صد ریالی و مثل آن. نوعی عیدی دادن هم بین خود بچه ها معمول بود که بعضی خودشان طلب می کردند و نوعش را معین، چنان که یکی از دیگری دست خطی می خواست و چیز دیگری را قبول نمی کرد و او بعد از مهلتی، عبارت «کتب علیکم القتال» را می نوشت و در پاکتی تقدیمش می کرد که تا سرحد شهادت جلوی چشم هم رزمش بود. دید و بازدید از گردان های هم جوار و رفتن سراغ فرماندهان و روبوسی با آنها هم از جمله سنت های حسنه ای بود که در ایام سال نو به ندرت ترک می شد. بچه هایی بودند که چهار پنج سال سابقه حضور در منطقه را داشتند و همین امر ایجاب می کرد که مثل خانه خود، نسبت به آغاز بهار و جشن نوروز بی توجه نباشند. مراسم نوروز در جبهه به هر نحو ممکن اجرا می شد. تهیه شیرینی و کمپوت و میوه از شهر و آوردن آن به خط اول و خواندن شعر و شوخی و وقت خوش کردن با یکدیگر، گستردن سفره عید و نو کردن زیرانداز ولو در تبدیل گونی به پتو ، برگزاری مراسم عید حتی در ساختمانی نیمه مخروبه در شهری خالی از سکنه و بدون آب و برق (مثل پیرانشهر سال 63) و تزیین در و دیوار و تهیه تنگ ماهی و انداختن قورباغه درون آب ! و بالاخره دست برداشتن از دفاع و دست به قبضه سلاح نبردن مگر از روی ناچاری و به ناگزیر و چیدن گل و گیاه صحرایی و آوردن باغ و بهار به سنگر و سوله و ریختن اشک در فراق یاران یک دل.                    

منبع  :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم)



کلمات کلیدی :

شهید «مرتضی چوبگین»

شهید «مرتضی چوبگین»
اولین شهید محله بوزان
به سال 1340، پرستوی مهاجری در شب یلدا قدم به دامان خانواده نهاد.

در خیمه ای پرورده گشت که آکنده از رنگ و بوی الهی بود و جام وجودش را با باده طریقت عشق سرشار نمود.

تحصیلات خود را در پنجم ابتدایی به اتمام رسانید و پس از آن، به کاشی کاری و تراشکاری مشغول شد.

از همان اوان کودکی، تدین و جوانمردی در عارضش هویدا و کلامش با حجب و صبوری و شکوری همراه بود. وجود نازنینش در مواقع بیکاری به رفتن به جلسات مذهبی و دعا می پرداخت و همواره در نماز جماعت حضور می یافت و در امور فرهنگی و ورزشی مسجد نیز مشارکت می نمود.

با برپایی صدای الله اکبر، به جرگه تظاهرات پیوست و به پخش اعلامیه ها اقدام کرد و سپس با فعالیتهای بسیجی و با عنوان رزمنده، به میدانهای رزم و ستیز گام نهاد.

با شجاعت و شهامت چون شیران یل به دشمنان تاخت و با عشق رسیدن به شهادت و حفظ میهن و ناموس، یک ماه و اندی به مقابله آنان پرداخت و سرانجام درسردی رنگ برافروخته آذرماه 1360در عملیات طریق القدس و منطقه بستان، به افتخار الهی خویش نایل شد و روح جاودانه اش برای همیشه به وصال حق شتافت.

او اولین شهید محله بوزان است.
     
   



کلمات کلیدی :

دانش آموز بسیجی شهید «اکبر اسدی»

خدایا! ما را به ذکر خود مشغول دار

خدایا! ما را برای اینکه راه شهدای عزیز مظلوم غواص والفجر8 و سایر شهداء را ادامه داده باشیم،

توفیق و صبر و پایداری و استواری و مقاومت در برابر مشکلات را از درگاه خود عطا فرما.

ما را همیشه به ذکر خود مشغول ساز که ذکر تو آرامش دهنده قلب ها می باشد.

خدایا! مرا با خود مأنوس فرما و طعم و شیرینی ذکر خود را برایم بچشان و

مرا جزو عشق ورزان به نماز و راه یافتگان در نماز بنما.

خدایا! لذات خلوت با خود را برایم عطا فرما و مرا جزو عاشقان و عاشق درگاه خود و پذیرا شدن برای مشکلات بنما.

 

دانش آموز بسیجی، غواص شهید اکبر اسدی،

متولد تبریز (1365-1345 هـ.ش) در تاریخ 21/10/65 در عملیات کربلای5

در منطقه شلمچه به آرزوی دیرینه اش نائل شد و به ملکوت اعلی پیوست.



کلمات کلیدی :
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
زیارتنامه حضرت زهرا سلام الله علیها جهت دریافت کد کلیک کنید