سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مثل باران، مهربان بود

مثل باران، مهربان بود

باران مهربان شهید

مهدی نریمی در طول دوران دفاع مقدس از نیروهای نزدیک به سردار علی هاشمی بود و دوستی عمیقی بین دو بزرگوار بود.

مهدی علاقه عجیبی به علی هاشمی داشت و علی هاشمی هم او را شدیدا دوست می‌داشت و به او اعتماد داشت.

حسن خلقی که داشت همه او را دوست می‌داشتند.

نگاهش به مهربانی باران

و خندیدنش به لطافت کوه‌های زاگرس بود.

از سر حیا هرگز در چشمهایت خیره نمی‌شد.

دیده بودیم که یکی از پاهایش مشکل داشت اما نمی‌دانستیم او قبل از آن در جمعه خونین مکه در خانه امن الهی هدف تیر پلیس عربستان قرار گرفته و در جبهه بارها مجروح گشته اما هیچ گاه نگفت و...

ولی آن عهد باطنی در هور العظیم به رفتنش فرا خواند

و پیکرش در مجنون 23سال ماند

و او هم اکنون آمد تا ما را به لحظه‌های ناب وصل فرا خواند.



کلمات کلیدی :

راز تسبیح قرمز رنگ حسین

راز تسبیح قرمز رنگ حسین

چشم چپش آسیب شدیدی دید.

به طوری که دکترها معتقدند بودند که بینایی چشم از دست خواهد رفت.

چون چشمش قابل عمل کردن نبود. اوضاع بینایی‌اش روز به روز بدتر می‌شد.

مدتی را در بیمارستان بود تا اینکه روزی مادر برای ملاقاتش آمد

از او خواست که اگر دوباره آمد، حتما تسبیح قرمز حاج حسین را برایش بیاورد.

مادر دفعه بعد که به دیدنش آمد، تسبیح را آورد.

شب به هنگام خواب تسبیح حاج حسین را بر روی چشمش گذاشت

و از او شفای چشمش را خواست.

کاملا به خواب نرفته بود که دید دو پسربچه به اتاقش آمدند

و دو طرف تختش را گرفتند و او را به اتاق عمل بردند و زمانی که وارد اتاق عمل شد دید که بیشتر

شبیه تکیه‌های عزاداری است تا اتاق عمل.

زمانی که به هوش آمد، حسین را بالای سرش دید که با لبخندی شیرین و کلامی آرام صدایش می‌کرد.

حسین به او گفت: دیگر ناراحت نباش. غصه نخور، حالت خوب شده...

با صدای دکتر، دکتر ِ پرستار کاملا از خواب بیدار شد.

دکتر کنار تختش آمد و گفت: ما گمان کردیم که چشمتان خونریزی کرده است، چرا این تسبیح قرمزرنگ را روی چشمتان گذاشته‌اید؟

جریان را برای دکتر گفت. دکتر گفت: خانم اسکندرلو! حتما در خواب شما حکمتی بوده است.

لطفا برای معاینه پزشکی آماده شوید تا ببینیم برادرتان چه کار کرده است.

پس از معاینه دکتر گفت: خدا را شکر کنید، او بینایی صد درصدی شما را بازگردانده است،

حالت جراحت چشمتان عوض شده و هیچ احتیاجی به عمل کردن و یا تخلیه ندارد!

شهـید حاج حسین اسکندرلو فرمانده گردان حضرت علی‌اصغر(علیه‌السلام) لشکر 10 سیدالشهداست، که در منطقه فکه ذر سال 1365 به فیض شهادت نائل شد.

*منبع: سایت یالثارات



کلمات کلیدی :

قوانین شهید علمدار

شهید سید مجتبی علمدار
قوانین شهید سید مجتبی علمدار برای نزدیکی به خدا

 قانون اول
خداوندا ! اعتراف می کنم به این که قرآن را نشناختم و به آن عمل نکردم .حداقل روزی 10 آیه قران را باید بخوانم ،  اگر روزی کوتاهی کردم و به هر دلیل نتوانستم این 10 آیه را بخوانم روز بعد باید حتما یک جزء کامل بخوانم

تاریخ اجرا : 4/5/1369

قانون  دوم

پروردگارا اعتراف می کنم از این که نمازم را به معنا نخواندم و حواسم جای دیگری بود در نتیجه دچار شک در نماز شدم .حداقل روزی دو رکعت نماز قضا باید بخوانم اگر به هر دلیل نتوانستم این دو رکعت نماز را بخوانم روز بعد باید نماز قضای یک 24 ساعت را بخوانم .

تاریخ اجرا : 11/5/1369

قانون سوم

خدایا اعتراف می کنم از این که مرگ را فراموش کردم و تعهد کردم مواظب اعمالم باشم ولی نشد.حداقل هر شب قبل از خواب باید دو رکعت نماز تقرب بخوانم اگر به هر دلیل نتوانستم روز بعد باید 20 ریال صدقه و 8 رکعت نماز قضا به جا بیاورم.

تاریخ اجرا 26/5/1369

قانون چهارم
خدایا اعتراف می کنم از این که شب با یاد تو نخوابیدم و بهر نماز شب هم بیدار نشدم حداقل در هر هفته باید دو شب نماز شب بخوانم و بهتر است شب پنج شنبه و شب جمعه باشد اگر به هر دلیل نتوانستم شبی را به جا بیاورم باید به جای هر شب 50 ریال صدقه و 11 رکعت نماز را به جا بیاورم .

تاریخ اجرا : 16/6/1369

قانون پنجم

خدایا اعتراف میکنم به اینکه (خدا میبیند ) را در همه کارهایم دخالت ندادم و برای عزیز کردن خود کار کردم.حداقل در هر هفته باید دو صبح زیارت عاشورا و صبحهای جمعه سوره الرحمن را بخوانم.اگر به هر دلیلی نتوانستم زیارت عاشورا را بخوانم باید هفته بعد 4 صبح زیارت عاشورا و یک جز قران بخوانم و اگر صبح جمعه ای نتوانستم سوره الرحمن بخوانم باید قضای آنرا در اولین فرصت به اضافه 2 حزب قران بخوانم.

تاریخ اجرا :13/7/1369

قانون ششم
حداقل باید در آخریم رکوع و در کلیه سجده های نمازهای واجب صلوات بفرستم.اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را انجام دهم باید به ازای هر صلوات 10 ریال صدقه بدهم و 100 صلوات بفرستم.

تاریخ اجرا : 18/8/1369

قانون هفتم

حداقل باید در هر بیست و چهار ساعت 70 بار استغفار کنم.اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را انجام دهم در بیست و چهار ساعت بعدی باید 300 بار استغفار کنم و باز هم 300 به 600 تبدیل می شود.

تاریخ اجرا : 30/9/1369

قانون هشتم

هر کجا که نماز را تمام میخوانم باید 2 روز روزه بگیرم.بهتر است که دوشنبه و پنجشنبه باسد.اگر به هر دلیل نتوانستم این عمل را انجام دهم در هفته بعد باید به جای دو روز 3 روز و به ازای هر روز 100 ریال صدقه بپردازم.

تاریخ اجرا : 19/11/1369

قانون نهم

در هر روز باید 5 مسئله از احکام حضرت امام (ره) را بخوانم.اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را انجام دهم روز بعد باید 15 مسئله را بخوانم.

تاریخ اجرا : 14/1/1370

قانون دهم
در هر بیست و چهار ساعت باید 5 بار تسبیحات حضرت زهرا (س) برای نماز های یومیه و 2 بار هم برای نماز قضا بگویم.اگر به هر دلیل نتوانستم این فریضه الهی را انجام دهم باید به ازای هر یکبار 3 مرتبه این عمل را تکرار کنم.

تاریخ اجرا : 15/3/1370



کلمات کلیدی :

هدیه ی شهید علی محمدی به همسرش

هدیه‌ی شهید علی محمدی به همسرش

رهبر معظم انقلاب اسلامی، سی‌ام دی‌ماه 1389، با حضور در منزل شهید دکتر مسعود علی‌محمدی و شهید دکتر مجید شهریاری، با خانواده‌های این دانشمندان شهید دیدار کردند.
در منزل شهید علی‌محمدی، همسر شهید با نشان دادن قاب عکسی به رهبر انقلاب، خاطره‌ خود را از ماجرای سفر حج تمتع به اتفاق همسرش در سال 83، برای ایشان چنین گفت :

شهید علی محمدی

«این سفر بهترین هدیه‌ معنوی از سوی همسرم بود؛ چرا که ماجرا و فلسفه‌ تمام اعمال حج را به صورت لذت‌بخشی برای من بازگو می‌کرد و این، بهترین لحظات عمرم بود».

خانم کرمی، ادامه داد :«همسرم در صفا و مروه به من می‌گفت: خودت را بگذار جای هاجر و ببین چه حسی داری.

یا در رمی جمرات می‌گفت: فرض کن جای حضرت ابراهیم(ع) بودی و می‌خواستی فرزندت را ببری به قتلگاه. آن‌ وقت شیطان وسوسه‌ات می‌کرد».

لازم به ذکر است رهبر انقلاب در پایان این دیدار با تقدیر از روحیات معنوی شهید علی‌محمدی، همسر و خانواده‌ ایشان را به حفظ و انتقال این روحیه توصیه کردند.
مطلب زیر با عنوان «صدای زنجیر»، دستنوشته ای است از یکی از بستگان و دوستان نزدیک و صمیمی شهید دکتر مسعود علیمحمدی، استاد شهید دانشگاه تهران، که در ماه محرم  ، به دست دشمنان ملت ایران به شهادت رسید.
محرم سال 88 است .مسعود سالهاست با عَلَمِ عِلم در خط اولِ دسته ی دفاع از امام حسین، انقلاب اسلامی و اسلام ناب محمدی به پیش می رود. زنجیرهای تعلق و تملق را وانهاده و پنجه در پنجه دشمنان اسلام و انقلاب انداخته است.
محرم 88، محرمی در زمستان است. تکیه میان ده کن سیاه پوش شده است. دکتر مسعود نیز سیاه پوش و عزادار است. تاسوعا و عاشورا را به سوگ می نشیند، زیر لب نوحه سر می دهد، بر مظلومیت امام حسین و اهل بیت اش می گرید. غوغای در شهر، محرم را غم بارتر کرده است. روزهای محرم به کندی می گذرد. دشمنان، یزیدیان زمان، ابوموسی اشعری ها امیری و سرداری لشکران علم را برنمی تابند. در تاریک خانه های خود نوری را نشانه می گیرند، توطئه و دسیسه می کنند و خفاش صفت در خفا کمین می کنند.
بیست و ششمین روز محرم است، دکتر مسعود مصمم تر و عاشق تر از هر زمان به یاری امام خود برخاسته است. بیست و دو روز از زمستان گذشته است. قبل از طلوع خورشید برای نیایش با خدا به پا می خیزد. صدای الله اکبر او در فضای ساختمان می پیچد، سایه ی قامت او در آغوش سجاده نمازش محو می شود. او ساجد است ،اطاقش مسجد و او در محراب عبادت ایستاده است. خدا را به بزرگی و غیر خدا را کوچک می شمارد. ستایش را مخصوص او می داند، استعانت و یاری، هدایت و راه مستقیم را از او می خواهد. 

این سفر بهترین هدیه‌ معنوی از سوی همسرم بود؛ چرا که ماجرا و فلسفه‌ تمام اعمال حج را به صورت لذت‌بخشی برای من بازگو می‌کرد و این، بهترین لحظات عمرم بود

ای عزادار حسین با خدای خود چه نجوا کردی که این چنین مقبول افتاد؟! عرشیان نظاره گر آخرین نماز او هستند. فرشتگان مشغول آذین بندی حیاط منزل اویند. سرزمین کربلا را بازآفرینی می کنند. گلهای یاس را بر سنگ فرش حیاط می ریزند. عده ای از آنها او را بدرقه می کنند.
او لحظاتی دیگر در کنار امام خود به سوگ محرم خواهد نشست. مسعود از اهل بیت خود سه بار خداحافطی می کند.
این آخرین وداع است. چرا سه بار ؟ این راز سر به مهری است که همسرش را متعجب می کند. این خداحافظی غیرعادی ست. گویی که او می داند به جبهه نبرد با دشمنان امام حسین (ع) می رود. او چنین خداحافظی را نیز در سال 61 نمود.
قصد قربت کرد و به جبهه جنگ آمد.
"چند روزی ست که می دانم به جبهه آمده ای. نمی دانم در کدام خط و کدام منطقه هستی. دلم می خواست تو را ببینم. شاید این آخرین دیدار من با تو باشد."این جملات چندین بار در روز به ذهنم خطور می کرد.
بعدازظهر گرم یک روز تابستان سال 61 وارد قرارگاه ما شد.آفتاب صورتش را سوزانده بود. رنجور و بیمار بود.
خسته و ناتوان، بیماری امانش را بریده بود. او هم دلتنگ من بود.
کمی کنار هم بودیم. حالش را جویا شدم. به حد مقدورات از او پذیرایی کردم. از او خواستم ساعتی را به استراحت بپردازد. او خوابید و من در کنارش نشستم.


عمر آفتاب کمتر از آنست که بتواند از سردی یک روز دی ماه بکاهد. درب حیاط را باز می کند.

نه! درب حجله را باز می کند. لباس شهادت بر تن دارد. فرشتگان آماده اند مهمان خود را به نزد خدا بَرند.

گرگ صفتان جسمش را دریدند، عرشیان روحش را با خود بُردند!
صدای وای حسین، وای مسعود، شهید مظلوم، مسعود مظلوم در حیاط می پیچد.

نوحه و شیون مادرش،

گریه و ناله همسرش ،

سوز و گداز دخترش،

صبر و استقامت پسرش،

فریاد وا مصیبتای خواهرانش،

صدای نوحه و عزای من، یادآور صدای سینه زنی و زنجیرزنی در حیاط خانه ی جهان پناه است.

" وای وای حسین وای، حسین چه شد کشته شد".... ولی دسته سینه زنی من عَلَم دار ندارد.

عَلَم دار در قتلگاه افتاده. خون صورتش را گلگون کرده است.

در کنارش نشستم، بر پایش بوسه زدم.

صدای ناله و نوحه همچون باران می بارد. کم کم جمع می شود.

سیل می شود و به راه می افتد. یک امت بزرگ عزادار می شود.

پیر و جوان، زن و مرد، دوست و آشنا، مسلمان و نامسلمان، داخلی و خارجی نمی شناسد.

هر آنکس که فطرت او اسیر شیطان نشده است، غمگین است.

هر کس به نحوی از این مصیبت می نالد. خانه سیاه پوش می شود.

خانه ی دکتر مسعود، تکیه قیطریه شد.

جمع شدن اقوام و دوستان، قربانی کردن گوسفند، مردان و زنان عزادار، لباسهای سیاه،

لعن و نفرین بر یزیدیان زمان، ذکر صلوات، اهدای نذورات توسط مردم، حاجتها، اشکهای ریزی که قل می خورد گوشه لب،

آب خوردن با ذکر سلام بر شهید مظلوم، رفت و آمد غمبار دانشجویان دکتر،

شمعهای روشن در حیاط، گلهای پرپر شده در کنار قاب عکس شهید،

تلاوت قرآن، بغض های در گلو فشرده ی همرزمان شهید، بهت و افسوس از دست دادن دکتر،

حضور زینب وار همسر شهید، سوز و گذار مادر بیمار دکتر، برپایی حجله، پیامهای تسلیت و همدردی، دوربین های کنجکاو، تحلیل های گوناگون .

امامزاده علی اکبر چیذر و آن پرچم که نماد عزت یک کشور است و ردای خاک مزار او شد...

همه و همه تک فریم های خاطرات من از مراسم محرم سال 88 است که دکتر مسعود علیمحمدی عَلَم دار به خون خفته این مراسم است.

بخش فرهنگ پایداری تبیان
منابع :
خبرگزاری دانشجویان ایران
سایت آفتاب

در صورت عدم مشاهده عکس ها اینجا واینجا کلیک نمایید.



کلمات کلیدی :

سنگ قبر برایم نسازید

این شهید بزرگوار جزو کسانی هست که درخواست کرده سنگ مزارش ساده باشه:

شهید مهندس محمد فتحعلی زاده



قسمتی از وصیت نامه شهید مهندس محمد فتحعلی زاده:

سنگ قبر برایم نسازید

و قبر بسیار ساده و گلی با یک تکه حلبی کوچک نباتی بگذارید

تا یادتان باشد همیشه که هنوز حلبی آبادها و روستاهای دور افتاده مان ؛

مادران ؛خواهران و برادران و پدرانمان حسرت غذای روزانه رامیکشند.

شهید مهندس محمد فتحلی زاده



کلمات کلیدی :
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
زیارتنامه حضرت زهرا سلام الله علیها جهت دریافت کد کلیک کنید