سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خطابه ی مفصل حضرت زهرا ،خطبه ی فدکیه(3)

23: جواب ابى بکرلها سلام الله علیها

فقال لها سلام الله علیها ابوبکر: یا بنت رسول الله ، انت عین الحجه و منطق الحکمه .

لا ادلى بجوابک و لا ادفعک عن صوابک ، و لکن المسلمون بینى و بینک ! هم قلدونى ما تقلدت ، و باتفاق منهم اخذت ما اخذت ، غیر مکابر و لا مستبد و لا مستاثر، و هم بذلک شهود.

23 : جواب ابوبکر

ابوبکر گفت : اى دختر پیامبر، تو عین دلیل و زبان حکمت هستى . جواب تو را آماده نکرده ام ، و تو را در درستى گفتارت رد نمى کنم ! ولى این مسلمانان قاضى بین من و تو باشند.

آنچه انجام دام اینان بر عهده من گذاردند و با توافق آنان و بدون قصد زورگویى و استبداد و مقدم داشتن دیگرى این (فدک ) را از تو گرفتم ، و خودشان بر این مطلب شاهدند.

 

24 : خطابها سلام الله علیها مع المسلمین و معاتبتهم

فالتفتت فاطمه سلام الله علیها الى الناس و قالت :

معاشر المسلمین المسرعه الى قیل الباطل ، المغضیه على الفعل القبیح الخاسر.

افلا تتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها؟ کلا بل ران على قلوبکم ما اساتم من اعمالم ، فاخذ بسمعکم و ابصارکم ، و لبئس ما تاولتم و ساء ما به اشرتم و شر ما منه اعتضتم .

لتجدن و الله محمله ثقیلا و غبه و بیلا، اذا کشف لکم الغطاء و بان ما وراءه الضراء و بدالکم من ربکم ما لم تکونوا تحسبون و خسر هنالک المبطلون .

24 : خطاب به مسلمانان

آنگاه حضرت فاطمه سلام الله علیها توجه خود را به مردم نموده فرمودند:

اى مسلمانى که با سرعت به قول باطل روى آورده اید، و در مقابل عمل ناپسند زیان آور سکونت نمودید و راضى شدید!

آیا در کلمات قرآن تدبر نمى کنید یا آنکه بر قلبهایتان قفلهایى زده شده است ؟ بلکه اعمال بدتان قلبهاى شما را پوشانده و گوش و چشمتان را بسته است . بد تاءویلى کردید و چه بد مشورتى نمودید و چه شر است آنچه خیر را با آن عوض کردید.

قسم به خدا بارش را سنگین مى یابید و عاقبتش را عذاب مى بینید زمانى که پرده براى شما برداشته شود و پوشیده ها آشکار گردد و عذابهایى که گمانش را نمى برید از سوى پروردگارتان بر شما ظاهر گردد، و در آن هنگام صاحبان باطل زیان مى کنند.

 

25 : اثر خطبتها سلام الله علیها

قال : فلم یر بعد الیوم الذى قبض فیه رسول الله صلى الله علیه و آله اکثر باکیا و لا باکیه من ذلک الیوم ، و ارتجت المدینه و صاح الناس ، و ارتفعت الاصوات من دار بنى عبد المطلب و بعض دور المهاجرین و الانصار.

25 : تاءثیر خطبه حضرت

راوى : مى گوید: بعد از خطبه حضرت ، زن و مرد چنان گریه کردند که تا آن روز دیده نشده بود، و مدینه به لرزه در آمد و فریاد مردم بلند شد و صداها از خانه هاى فرزندان عبدالمطلب و بعضى از مهاجرین و انصار بلند شد.

 

26 : ماجرى بین ابى بکر و عمر بعد خطبتها سلام الله علیها

فلما بلغ ذلک ابابکر قال لعمر: تربت یدالک ! ما کان علیک لو ترکتنى ؟ فربما رفات الخرق و رتقت الفتق ، الم یکن ذلک بنا احق ؟

فقال الرجل : قد کان فى ذلک تضعیف سلطانک ، و توهین کفتک ، و ما اشفقت الا علیک .

قال : ویلک ! فکیف بابنه محمد و قد علم الناس ما توعو الیه ، و ما نجن لها من الغدر علیه .

فقال : هل هى الا غمره انجلت ، و ساعه انقضت ، و کان ما قد کان لم یکن ... قلدنى ما یکون من ذلک .

قال فضرب بیده على کتفه ، ثم قال : رب کربه فرجتها یا عمر.

26 : آنچه بین ابوبکر و عمر اتفاق افتاد

هنگامى هنگامى که این اخبار به ابوبکر رسید، به عمر گفت : دستت خالى باد! چه مى شد اگر مرا به حال خود مى گذاشتى که شاید این گسیختگى را به نوعى التیام مى دادم و مسئله تشنج آور پیش آمده را به طورى اصلاح مى کردم . آیا این برایمان بهتر نبود.

عمر گفت : در این ، تضعیف قدرت تو و سبکى مقام تو بود، و من براى تو دلسوزى کردم !

ابوبکر گفت : واى بر تو! پس کلمات دختر محمد چه مى شود که مردم همگى دانستند که او چه مى خواهد و ما چه حیله اى براى او پنهان کرده ایم ؟!

عمر گفت : آیا بیش از یک تندى بود که از بین رفت و آیا بیش از یک لحظه اى بود که گذشت ؟ و مثل آنکه آنچه بوده اصلا واقع نشده است ، و گناه آنچه که بود بر عهده من بگذار!

راوى مى گوید: سپس ابوبکر با دستش بر شانه عمر زد و گفت : چه بسیار گرفتارى که تو آن را رفع نمودى !

 

27 : ابوبکر یهدد الناس

ثم نادى الصلاه جامعه ، فاجتمع الناس و صعد المنبر، فحمد الله و اثنى علیه ، ثم قال :

ایها الناس ، ما هذه الرعه ، و مع کل قاله امنیه ؟ این کانت هذه الامانى فى عهد نبیکم ؟

فمن سمع فلیقل ، و من شهد فلیتلکم ، کلا بل هم ثعاله شهیده ذنبه .

لعنه الله ، و قد لعنه الله . مرب لکل فتنه یقول : کروها جذعه ابتغاء الفتنه من بعد ما هرمت ، کام طحال احب اهلها الغوى .

الا لو شئت ان اقول لقلت : و لو تکلمت لبحت ، و انى ساکت ما ترکت یستعینون بالصبیه و یستنهضون النساء.

و قد بلغنى - یا معشر الانصار - مقاله سفهائکم ، فوالله ان احق الناس بلزوم عهد رسول الله انتم ، لقد جاءکم فاویتم و نصرتم ، و انتم الیوم احق من لزم عهده .

و مع ذلک فاغدوا على اعطیاتکم ، فانى لست کاشفا قناعا و لا باسطا و ذراعا و لا لسانا الا على من استحق ذلک و، والسلام .

27 : خطاب تهدیدآمیز ابوبکر به مردم

آنگاه اعلان کرد تا مردم اجتماع کننده ، و مردم جمع شدند و ابوبکر بر فراز منبر رفته و پس از حمد و ثنا گفت :

اى مردم ، این چه حالتى است که با هر حرفى آرزویى است ؟ این آرزوها در عهد پیامبرتان کجا بود.

پس هر کسى که شنیده بگوید و هر که شاهد بوده صحبت کند. بلکه این قضیه همچون قضیه روباهى مى ماند که شاهدش دمش بود! خدا او را لعنت کند و لعنت کرده است ! ملازم هر فتنه اى است و مى گوید: فتنه را به حال اولى برگردانید. طالب فتنه است بعد از آن که کهنه شده همچون ام طحال مى ماند که محبوبترین اهلش نزد او گمراه است .

آگاه باشید اگر خواسته باشم بگویم مى گویم ، و اگر تکلم نمایم مطلب را آشکار مى کنم . ولى تا زمانى که رهایم کرده باشند من سخن نمى گویم . از بچه ها کمک مى گیرند و زنان را به یارى مى طلبند.

اى انصار، صحبت سفیها شما به من رسیده است . قسم به خدا سزاوارترین مردم به رعایت عهد رسول خدا شمایید. شما کسانى هستید که پیامبر به سوى شما آمد و او را پناه دادید و یارى نمودید، و امروز از همه سزاوارترید که عهد او را پاس دارید.

و بعد از این همه ، فردا صبح براى گرفتن هدیه ها بیایید! من کسى هستم که پرده اى را نمى درم و دست و زبانى را بلند نمى کنم مگر بر کسى که سزاوار آن باشد! و السلام .

 

28 : استنکار ام سلمه

 

قال فاطلعت ام سلمه راسها من بابها و قالت :

المثل فاطمه بنت رسول الله صلى الله علیه و آله یقال هذا؟! و هى الحوراء بین الانس ، و الانس للنفس ! ربیت فى حجور الانبیاء، و تداولتها ایدى الملائکه و نمت فى حجور الطاهرات ، نشاءت خیر منشاء و ربیت خیر مربى .

اتزعمون ان رسول الله صلى الله علیه و آله حرم علیها میراثه و لم یعملها!؟ و قد قال الله له : و انذر عشیرتک الاقربین . افانذرها و جاءت تطلبه ؟! و هى خیره النسوان و ام ساده الشبان و عدیله مریم ابنه عمران و حلیله لیث الاقران ، تمت بابیها رسالات ربه .

فو الله لقد کان یشفق علیها من الحر و القر، فیوسدها یمینه و یلحفها بشماله . رویدا! فرسول الله صلى الله علیه و آله بمراى لغیکم ، و على الله تردون . فواها لکم و سوف تعلمون .

28 : پاسخ ام سلمه به ابوبکر

راوى مى گوید: آنگاه ام سلمه سر خود را از حجره اش بیرون آورد و گفت :

آیا مثل فاطمه اى که دختر رسول خداست این حرفها زده مى شود؟! در صورتى که او حوریه اى بین انسان ، و انس براى نفس پیامبر است . در آغوش ‍ پیامبران تربیت یافته و نزد ملائکه دست به دست گردیده و در دامان زنان پاک رشد نموده و به بهترین وجهى در وجود آمده و به نیکوترین صورت تربیت شده است .

آیا گمان مى کنید پیامبر میراثش را بر او حرام نموده و او را از مسئله آگاه ننموده است ؟ با اینکه خداوند به او فرموده : و خانواده نزدیک خود را از مخالفت احکام الهى بترسان . آیا مى شود پیامبر به فاطمه این مسئله را فرموده باشد ولى او مطالبه ارث نماید؟! و حال آنکه او بهترین زنان و مادر سر آمد جوانان و همتاى مریم دختر عمران و همسر شیر شجاعان است . فاطمه اى که با پدرش رسالتهاى پروردگار پایان یافت .

قسم به خدا پیامبر نسبت به او در گرما و سرما دلسوزى مى کرد و دست راست خود را زیر سر او نهاد و رو انداز او را دست چپش قرار مى داد. عجله نکنید که پیامبر ناظر گمراهى شماست و بر خدا وارد مى شوید. واى بر شما و به زودى خواهید دانست .

 

29 : خطابها مع رافع بن رفاعه تذکر غذیر خم

ثم ولت ، فاتبعها رافع بن رفاعه الزرقى فقال لها: یا سیده النساء، لو کان ابوالحسن تکلم فى هذا الامر و ذکر للناس قبل ان یجرى هذا العقد، ما عدلنا به احدا.

فقالت له بردتها، الیک عنى ! فما جعل الله لا حد بعد غدیر خم من حجه و لا عذر.

29 : خطاب خضرت با رافع و یادآورى غدیر

آنگاه حضرت بر خاست و به راه افتاد. رافع بن رفاعه به دنبال حضرت آمد و گفت : اى برترین بانوان ، اگر حضرت ابوالحسن در رابطه با این مسئله قبل از این بیعتى که با ابوبکر شد صحبتى مى کرد و این مطلب را به مردم تذکر مى داد، ما شخص دیگرى را به جاى او نمى پذیرفتیم !

خضرت با حالت غضب به او فرمود: از من دور شو، خداوند بعد از واقعه غدیر خم براى احدى دلیل و عذرى باقى نگذارده است !

 

30 : شکواها الى امیرالمؤ منین علیه السلام

ثم انکفات علیه السلام و امیرالمؤ منین علیه السلام یتوقع رجوعها الیه و یتطلع طلوعها علیه .

فلما جاءت و دخلت علیه و استقرت بها الدار قالت لامیرالمومنین علیه السلام :

یا بن ابى طالب ! اشتملت شمله الجنین و قعدت حجره الظنین ؟

نقضت قادمه الاجدل فخانک ریش الاعزل !

هذا ابن ابى قحافه ، یبتزنى نحله ابى و بلغه ابنى . لقد اجهد فى خصامى ، و الفیته الد فى کلامى ، حتى حبستنى قیله نصرها و المهاجره و صلها و غضت الجماعه دونى طرفها، فلا دافع و لا مانع . خرجت کاظمه و عدت راغمه ! اضرعت خدک یوم اضعت حدک ؟

افترست الذئاب و افترشت التراب ، ما کففت قائلا و لا اغنیت باطلا و لا خیار لى !

لیتنى مت قبل هنیتى و دون ذلتى ! عذیرى الله منه عادیا و منک حامیا.

ویلاى فى کل شارق ! ویلاى فى کل غارب ؟ مات العمد و وهن العضد. شکواى الى ابى و عداواى الى ربى .

اللهم انت اشد منهم قوه و حولا، اشد باسا و تنکیلا.

30 : شکایت به امیرالمؤ منین علیه السلام

سپس فاطمه زهرا سلام الله علیها به سوى خانه مراجعت نمودند در حالى که امیرالمؤ منین علیه السلام انتظار بازگشت را مى کشیدند و منتظر از راه رسیدن آن بانو بودند. چون حضرت نزد امیرالمؤ منین علیه السلام رسیدند و وارد خانه شدند خطاب به امیرالمومنین علیه السلام عرض کردند:

اى پسر ابوطالب ! آیا مانند جنین نشسته اى ، و مثل اشخاص متهم در خانه جاى گرفته اى ؟ تو بالهاى بازان شکارى را مى شکستى ، و اکنون پر پرندگان بى بال و پر بر تو تاءثیر کرده است ؟!

این پسر ابوقحافه است که با قهر و غلبه بخشش پدرم و ذخیره دو پسرم را مى گیرد. او با حدیث تمام به مبارزه من برخاسته ، و او را با دشمنى هر چه بیشتر در مقابل صحبتهایم یافته . تا آنکه انصار یارى خود را و مخاجران کمکشان را از من باز داشتند و چشمانشان را در یارى من بستند، و در نتیجه نه دفاع کننده اى هست و نه منع کننده اى !

با سینه اى پر از خشم که فرو خورده بودم از منزل خارج شدم ، و با خوارى به خانه بازگشتم . روى خود را به ذلت افکندى هنگامى که صلابتت را سست نمودى . تو گرگان را از هم مى دریدى ، ولى اکنون خاک را فرش خود قرار داده اى ! نه گوینده اى را از کلام باز داشتى و نه از باطلى منع نمودى ، و من اختیارى از خود ندارم .

اى کاش قبل از این لحظه و قبل از خواریم مى مردم . عذر من به درگاه خداوند همین بس که ابوبکر متجاوز بود و من مى خواستم از تو حمایت کرده باشم . اى واى بر من در هر صبحگاه ! و واى بر من در هر شامگاه ! تکیه گامها از بین رفت و بازو سست گردید. شکایت خود را به پدرم مى نمایم ، و انتقام از ستم آنان را از خداوند مى خواهم .

خداوند! تو در قدرت و قوت بر منع از آنان قوى تر هستى و عذاب و عقوبت تو سخت تر است .

 

31 : امیرالمؤ منین علیه السلام یخفف عنها الالام

فقال امیرالمؤ منین : لا ویل لک ، بل الویل لشانئک . ثم نهنهى عن وجدک یا بنه الصفوه و بقیه النبوه .

فما ونیت عن دینى و لا اخطات مقدورى . فان کنت ترید من البلغه فرزقک مضمون و کفیلک مامون و ما اعد لک افضل مما قطع عنک ، فاحتسبى الله .

فقالت علیه السلام : حسبى الله و امسکت .

31 : تسلى امیرالمؤ منین علیه السلام به حضرت زهرا سلام الله علیها

امیرالمؤ منین علیه السلام فرمود: واى بر تو نیست ، بلکه واى بر کسى است که بغض تو را دارد و با تو بد رفتارى مى کند. خود را از خشم بازدار، اى دختر پیامبر برگزیده واى یادگار نبوت . در دینم عجز نشان ندادم و از آنچه قدرت داشتم کوتاهى نکردم .

اگر به اندازه کفاف زندگى مى خواهى روزى تو ضمانت شده است و متکفل آن مورد اعتماد است و آنچه براى تو آماده شده بهتر از چیزى است که از تو منع شده است : پس به حساب خدا قرار ده .

حضرت زهرا سلام الله علیها عرض کرد: خدا مرا کافى است ؛ و دیگر چیزى نفرمود.

 

32 : عیاده نساء المهاجرین و الانصار لها سلام الله علیها

لما رجعت فاطمه سلام الله علیها الى منزلها فتشکت - و کان وفاتها فى هذه المرضه - دخل الیها انساء المهاجرات و الانصاریات عائدات ، فقلن لها: کیف اصبحت یا بنت رسول الله ؟

فحمدت الله و صلت على ابیها، ثم قالت :

اصبحت و الله عائفه لدنیا کن ، قالیه لرجالکن ، لفظتهم بعد ان عجمتهم و شناتهم بعد ان سبرتهم .

فقبحا لفلول الحد و خور القناه و خطل الراى و عثور الجد و خوف الفتن !

و لبئس ما قدمت لهم انفسهم ، ان سخط الله علیهم و فى العذاب هم خالدون .

لا جرم و الله لقد قلدتهم ربقتها و حملتهم اوقتها و شننت علیهم عارها. فجدعا و عقرا و بعدا للقوم الظالمین .

32: عیادت زنان مهاجر و انصار

هنگامى که حضرت زهرا سلام الله علیها به خانه بازگشت و مریض شد - که شهادت حضرت هم در اثر آن بیمارى بود - زنان مهاجر و انصار به عیادت حضرت آمدند و گفتند: اى دختر پیامبر، حالتان چگونه است ؟

حضرت حمد الهى به جاى آورد و بر پدر بزرگوارش درود فرستاد و سپس ‍ فرمود:

صبح کرده ام در حالیکه به خدا سوگند از دنیاى شما متنفرم و آن را رها کرده ام ، و نسبت به مردان شما عضبناکم . با امتحان اول آنان را به دور افکندم و با آزمایش عمق ایمانشان آنان را مورد غضب و ملامت قرار دادم .

پس ننگ بر کند شدن شمشیر و بى استقامتى نیزه و اضطراب فکر و تزلزل روح جدیت و ترس از فتنه و جنگ ! و چه بد است آنچه براى آینده خود مهیا کرده اند که خداوند بر آنان غضب کرده و دائما در عذاب خواهند بود.

بنابر این چاره جز این نبود که قلاده آن را بر گردنشان افکندم و سنگینى آن را بر دوششان قرار دادم و ننگ آن را بر سرشان افکندم .

پس خیر از ظالمین دور باد و به بلا دچار شوند و از آثار نیک محروم باشند و از رحمت خدا دور گردند.

 

33 : ما الذى نقموا من ابى احسن علیه السلام

و یحهم ! انى زحزحوها عن رواسى الرساله و قواعد النبوه و مهبط الروح الامین بالوحى المبین و الطبین بامر الدنیا و الدین ؟! الا ذلک هم الخسران المبین .

و ما الذى نقموا من ابى الحسن ؟ نقموا و الله نکیر سیفه و قله مبالاته لحتفه و شده و طاته و نکال وقعته و تبحره فى کتاب الله و تنمره فى ذات الله عز و جل .

33: از على علیه السلام چه چیزى را نپسندیدند؟

واى بر آنان ! خلافت را از کوههاى بلند رسالت و پایه هاى نبوت و محل نزول روح الامین با وحى مبین و از عالمان آگاه و حاذق در امر دنیا و دین به کجا کشاندند. بدانید که این زیان آشکار است .

از ابوالحسن (على علیه السلام ) چه چیزى را نپسندیدند؟ به خدا قسم ، ناراضى بودند از صلابت شمشیرش و بى پروایى او از مرگش و شدت حمله هایش و بر خوردهاى عبرت آموز او در جنگ ، و از تبحر او در کتاب خدا و غضب او در امر الهى .

 

34 : خساره الامه بغصب حق على علیه السلام

و تالله لو تکافوا عن زمام نبذه الیه رسول الله صلى الله علیه و آله لا عتلقه ، و لسار بهم سیرا سجحا لا یکلم خشاشه و لا یکل سائره و لا یتعتع راکبه ؛ و لا وردهم منهلا نمیرا رویا صافیا فصفاضا تطفح ضفتاه و لایترنق جانباه ؛ و لا صدرهم بطانا قد تخیر لهم الرى ، غیر متحمل منه بطائل الا بغمر الناهل و ردعه سوره الساغب ؛ و لفتحت علیهم برکات من السماء و الارض .

و لکنهم نغوا فسیا خذهم الله بما کانوا یکسبون ، و الذین ظلموا من هوالا سیصیبهم سیئات ما کسبوا و ما هم بمعجزین .

34 : چه کسى را به جاى على علیه السلام انتخاب کردند؟!

به خدا سوگند، اگر از گرفتن مهارى که پیامبر صلى الله علیه و آله آن را به او (على علیه السلام ) سپرده بود خوددارى مى کردند با او انس مى گرفت و آنان را چنان به آرامى سیر مى داد که محل بستن مهار زخمى نکند و حرکت دهنده آن خسته نشود و سواره آن به اضطراب نیفتد. و آنان را بر سر آبى فراوان و گوارا و زلال و وسیع مى برد که آب آن از دو طرف نهر لبریز باشد و دو سوى آن گل آلود نشود، و آنان را از آنجا سیراب بیرون مى آورد. در حالى که براى آنان سیرابى را پسندیده ، خود از آن استفاده نمى کرد مگر بقدر رفع عطش سیراب و دفع شدت گرسنگى .

و اگر خلافت را به او مى سپردند برکات آسمان و زمین بر آنان گشوده مى شد، ولى آنان از حق روى گردانیدند، پس به زودى خداوند آنان را به آنچه براى خود کسب کرده اند مواخذه مى نماید و به زودى مى رسد به کسانى که ظلم نمودند سزاى آنچه کسب کرده اند و نمى توانند مانع چنین عاقبتى شوند.

 

35 : من الذى استبدلوه بعلى علیه السلام

الا هلم فاسمع و ما عشت اراک الدهر عجبا، و ان تعجب فقد اعجبک الحادث !

الى اى نحو اتجهوا؟ و الى اى سناد استندوا؟ و على اى عماد عتمدوا؟ و بایه عروه تمسکوا؟ و على ایه ذریه اقدموا و احتنکوا؟ و لمن اختاروا و لمن ترکوا؟ لبئس المولى و لبئس العشیر بئس للظالمین بدلا.

استبدلوا و الله الذنابى باقوادم ، و الحرون باقاحم ، و العجز بالکاهل .

فرغما لمعاطس قوم یحسبون انهم یحسنون صنعا! الا انهم هم المفسدون و لکن لایشعرون .

و یحهم ! و افمن یهدى الى الحق احق ان یتبع ، امن لا یهدى الا ان یهدى ؟ فما لکم ، کیف تحکمون ؟

35 : پیش بینى عاقبت غصب خلافت

هان ، بیا و بشنو، و تا زنده اى روزگار امر عجیبى را به تو نشان خواهد داد! و اگر تعجب کنى بدان که همین حادثه تو را به تعجب وا داشته است !

به کدام سو روى آورده اند؟! و به کدام تکیه گاهى اتکا نمودند؟!. به کدام پایه اى اعتماد نمودند؟! و به کدام دستاویزى چنگ زدند؟! و بر ضد کدامین ذریه اى اقدام کردند و بر آنان چیره شدند؟! و براى چه کسى انتخاب کرند و براى چه کسى رها نمودند؟! چه بد سرپرستى و چه بد دوستانى ! و براى ظالمین چه بد جایگزینى است .

به خدا سوگند پس ماندگان را به جاى پیشتازان ، و ترسوى نادان را به جاى دلیر آگاه ، و فرومایگان را به جاى معتمدان خود قرار دادند. بینى شان بر خاک مالیده باد و پشیمان شوند قومى که گمان مى کنند کار درستى انجام مى دهند. بدانید که آنان مفسدند ولى خود نمى دانند.

واى بر آنان ! آیا کسى که به حق هدایت مى کند سزاوارتر به پیروى است یا کسى که خود هدایت نیافته مگر آنکه هدایت شود؟ شما را چه شده است ؟! چگونه حکم مى کنید؟!

 

36 : انذر هم بعاقبه الاغتصاب

اما لعمر الله لقد لقحت نن فنظره ریثما تنتج ، ثم احتلبوا طلاع القعب دما عبیطا و ذعافا ممقرا. هنالک یخسر المبطلون ، و یعرف التالون غب ما اسس الاولون .

ثم طیبوا بعد ذلک عن انفسکم نفسا، و اطمانوا للفتنه جاشا، و ابشروا بسیف صارم و سطوه معتد غاشم و هرج شامل و استبداد من الظالمین ، یدع فیئکم زهیدا و جمعکم حصیدا.

فیا حسره لکم ! و انى بکم و قد عمیت علیکم ، انلز مکموها و انتم لها کارهون ؟!

36 : خسارت امت با غصب حق على علیه السلام

بدانید قسم به لایزالى خداوند، هم اکنون فتنه بار دار شده است ! پس زمان کوتاهى منتظر بمانید تا ثمره اش ظاهر گردد. آنگاه از آن کاسه اى لبریز از خون تازه و سم تلخ کشنده بدوشید. آنگاه است که اهل باطل زیان مى کنند، و آیندگان از نتیجه آنچه پیشینیان پایه گذارده اند آگاه مى شوند.

سپس خیال خود را راحت کنید و قلب خود را براى نزول فتنه قوى کنید و بشارت باد شما را بر شمشیرى برنده ، و قهر و غلبه متجاوز ظالم ، و هرج و مرج دائمى و عمومى ، و زورگویى ظالمین به گونه اى که اموال عمومى را غارت مى کند و براى شما چیز کمى را باقى مى گذارد و جمع شما را درو کرده و نابود مى نماید.

افسوس بر شما! چگونه خواهید بود هنگامى که دچار سر در گمى مى شوید؟ آیا حق را به زور به شما بقبولانیم و در حالى که خودتان مایل نیستید؟!

 

37 : عذر لا یقبل بعد التقصیر

فاعادت النساء قولها علیه السلام على رجالهن ، فجاء الیها قوم من وجوه المهاجرین و الانصار معتذرین و قالوا: یا سیده النساء لو کان الوالحسن ذکر لنا هذا الامر من قبل ان نبرم العهد و نحکم العقد لما عدلنا عنه الى غیره .

فقالت علیه السلام : الیکم عنى ، فلا عذر بعد تعذیرکم و لا امر بعد تقصیر کم .

در اینجا متن عربى خطبه فاطمى فدک پایان مى پذیرد.

37 : عذرى که پذیرفته نیست

زنان عیادت کننده فرمایشات حضرت زهرا سلام الله علیها را براى مردان خود بازگو کردند.

پیرو آن عده اى از بزرگان مهاجرین و انصار بعنوان عذر خواهى نزد حضرت آمده و گفتند: اى سیده النساء اگر ابوالحسن (على علیه السلام ) این مسئله را قبل از آنکه پیمانى ببندیم و عقدى را محکم کنیم به ما یاد آور مى شد، ما او را رها نکرده سراغ دیگرى نمى رفتیم .

حضرت زهرا سلام الله علیها فرمود: از من دور شوید (بس کنید)، که با بهانه هاى بیهوده تان عذر شما پذیرفته نیست و با کوتاهى هاى شما جاى هیچ سخنى باقى نمانده است !

 

در اینجا ترجمه فارسى خطبه فاطمى فدک پایان مى پذیرد.

 

 

 

منبع:

صدای فاطمی فدک / مؤ لف : محمد باقر انصارى و سید حسین رجایی به نقل از سایت قدیر

 



کلمات کلیدی :

خطبه ی فدکیه(2)

13: خطابها علیه السلام مع الانصار

ثم رمت علیه السلام بطرفها نحو الانصار فقالت :

یا معشر البقیه ، و اعضاد المله ، و حضنه الاسلام ! ما هذه الفتره عن نصرتى و الونیه عن معونتى و الغیزه فى حقى و السنه عن ظلامتى ؟!

اما کان رسول الله صلى الله علیه و آله ابى یقول : المرء یحفظ فى ولده ؟ سرعان ما احدثتم ، و عجلان ذا اهاله ! و لکم طاقه بما احاول ، و قوه على ما اطلب و ازاول .

اتقولون مات محمد رسول الله ؟ فخطب و الله جلیل ، استوسع وهیه و استنهر فتقه ، فقد راتقه و اظلمت الارض لغیبته ، و اکتابت خیره الله و کسفت الشمس و القمر و انتثرت النجوم المصیبته ، و اکدت الامال و خشعت الجبال و اکلت الاموال ، و اضیع الحریم و اذیلت الحرمه عند مماته ، و فتنت الامه و غشیت الظلمه و مات الحق .

فتلک و الله النازله الکبرى و المصیبه العظمى ، لا مثلها نازله و لا بائقه عاجله .

اعلن بها کتاب الله افنیتکم و فى ممساکم و مصبحکم ، یهتف بها فى اسماعکم هتافا و صراحا و تلاوه و الحانا، و لقبله ما حلت بانبیاء الله و رسله ، حکم فصل و قضاء حتم ، و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم على اعقابکم و من ینقلب على عقبیه فلن الله شیئا و سیجزى الله الشاکرین .

13 : خطاب به انصار

سپس حضرت نگاهى به جانب انصار نمودند و فرمودند:

اى یادگاران زمان پیامبر، و اى یاوران دین و پناه دهندگان اسلام ! این چه سستى است در یارى من و چه ضعفى است در کمک به من و چه کوتاهى است درباره حق من و چه خوابى است که در مورد ظلم به من شما را فرا گرفته است ؟!

آیا پیامبر صلى الله علیه و آله پدرم نمى فرمود: حرمت هر کسى را نسبت به فرزندانش باید نگاه داشت ؟ چه زود کار خود را کردید، و عجب زود به کارى که زمانش نرسیده بود اقدام نمودید! و شما به آنچه من طلب مى کنم قدرت کمک ، و بر آنچه درپى آن هستم و مى خواهم قوت گرفتن دارید.

آیا به راحتى مى گویید محمد رسول خدا از دنیا رفت ؟ بخدا قسم این واقعه مهم است که شکافى عظیم و گسیختگى گسترده اى همراه داشت ، و التیام دهنده آن مفقود بود. با غیبت پیامبر زمین تاریک گردیده ، و برگزیدگان الهى محزون گشته اند، و در مصیبت او آفتاب و ماه گرفته و ستارگان پراکنده شدند. با رحلت او امیدها به یاس مبدل شد، و اموال غارت شد و حریم آن حضرت از بین رفت ، و حرمت او مورد اهانت قرار گرفت . با رفتن او امت در فتنه افتادند و ظلمت همه جا را فرا گرفت و حق از بین رفت .

بخدا قسم پیامبر صلى الله علیه و آله بلیه بسیار بزرگ و مصیبت عظیم است که مصیبتى مثل آن و حادثه ناگوارى همچون آن در دنیا نخواهد بود و به این مصیبت عظمى کتاب خدا در خانه هایتان و در هر صبح و شام آگاهى داده و به آن در گوشهایتان با ندا و فریاد و خواندن و فهماندن خبر داده است .

و همچنین خبر داده از آنچه که به انبیاى الهى و فرستادگان خداوند در گذشته رسیده که حکم نهایى و قضا و قدر حتمى است (آنجا که فرموده ) و نیست محمد مگر فرستاده خدا که قبل از او پیامبران آمده اند. آیا بمیرد یا کشته شود به جاهلیت خود بر مى گردید و مرتد مى شوید؟ کسى که مرتد شود به خداوند ضررى نمى رساند، و خداوند شکر گزاران را پاداش ‍ مى دهد.

 

14 : الزهرا سلام الله علیها تظلم بمراءى و مسمع

ایها بنى قیله ! ءاهضم تراث ابى و انتم بمراى منى و مسمع و منتدى و مجمع .

تلبسکم الدعوه و تشملکم الخبره ، و فیکم العده و العدد، و لکم الدار و الجبن و الجنن و الاداه و القوه ، و عندکم السلاح و الجنه ، توافیکم الدعوه فلا تجیبون ؟! و تاتیکم الصرخه فلا تغیثون ؟! و انتم موصوفون بالکفاح معروفون بالخیر و الصلاح .

و انتم الاولى نخبه الله التى انتخبت ، و الخیره التى اختیرت لنا اهل البیت ، فبادیتم العرب و بادهتم الامور و تحملتم الکد و التعب ، و ناهضتم الامم و کافحتم البهم ، لانبرح و تبرحون ، نامرکم فتاتمرون .

حتى استقامت لکم منا الدار و دارت لکم بنا رحى الاسلام و در حلب الایام و خضعت نعرع الشرک ، و سکنت فوره الافک ، و خبت نیران الحرب ، و هدات دعوه الهرج ، و استوسق نظام الدین .

14 : ظلم به فاطمه سلام الله علیها در انظار مردم

از شما بعید است اى پسران قیله ! آیا در ارث پدرم به من ظلم شود در حالى که شما حال مرا مى بینید و صداى مرا مى شنوید و اجتماعتان منسجم است و نداى نصرت طلبى من به شما مى رسد، و آگاهى بر مظلومیت من همگى شما را فرا گرفته است ؟!

این در حالى است که شما هم تدارکات و افراد و هم خانه و سرپوش و هم وسیله و قدرت و هم اسلحه و وسیله دفاع دارید. فراخوانى من به شما مى رسد ولى پاسخ نمى دهید! و فریاد من به شما مى رسد ولى به دادخواهى نمى آیید!

شما کسانى هستند که بر دشمن بدون سپر و زره حمله مى کنید و به خیر و صلاح شناخته شده اید. و شما بعنوان برگزیده خدا و منتخب او براى ما اهل بیت انتخاب شده اید. و همان کسانى هستید که با عرب به مبارزه بر خاستید و خود را وارد امور سخت کردید و متحمل سختى و زحمت شدید و با امتها به جنگ برخاستید و پهلوانان را بدون سستى دور نمودید.

ما و شما چنان بودیم که شما را امر مى کردیم و شما اطاعت مى کردید، تا بوسیله ما براى شما موقعیت پا بر جایى به دست آمد و توسط ما آسیاب اسلام براى شما به گردش در آمد، و برکات روزگار به جریان افتاد، و تکبر شرک به ذلت کشیده شد، و جوشش دروغ ساکن گردید، و آتش جنگ خاموش گشت ، و دعوت به فتنه و آشوب آرام گرفت ، و دین در اجتماع شکل گرفت .

 

15 : قاتلوا ائمه الکفر

فانى جرتم بعد البیان و اسررتم بعد الاعلان و تکصتم بعد الاقدام و اشرکتم بعد الایمان و جبنتم بعد الشجاعه ، عن قوم نکثوا ایمانهم من بعد عهدهم و طعنوا فى دینکم .

فقاتلوا ائمه الکفر انهم لا ایمان لهم لعلهم ینتهون . الا تقاتلون قوما تکثوا ایمانهم و هموا باخراج الرسول و هم بدووکم اول مره اتخشونهم فالله احق ان تخشوه ان کنتم مومنین .

15 : با امامان کفر بجنگید

با این سوابق ، حال بعد از روشن شدن حق و بیان آن به کجا رفتید، و بعد از اعلان حق کجا آن را پنهان کردید، و چرا بعد از این اقدامات به گذشته خود رجوع نمودید و بعد از ایمان مشرک شدید، و بعد از شجاعت ترسیدید از گروهى که بعد از پیمان بستنشان سوگندهاى خود را شکستند و در دین شما طعنه وارد نمودند.

با امامان کفر جنگ کنید که آنان پایبند به سوگندهایشان نمى باشند، تا شاید از کارهاى خود بر گردند، آیا با گروهى که سوگندهاى خود را نادیده گرفتند و قصد بیرون نمودن رسول الهى را دارند کارزار نمى نمایید، و حال آنکه آنان ابتدا شروع به جنگ نمودند؟ آیا از آنان هراس دارید؟ خداوند سزاوارتر است که از او بترسید اگر مومن هستید.

 

16 : خذلان الناس عن الحق

الا و قد ارى و الله ان قد اخلدتم الى الحفض ، و ابعدتم من هو احق بالبسط و القبض ، و رکنتم الى الدعه ، و نجوتم بالضیق من السعه ، فعجتم عن الدین و مججتم الذى و عیتم و دسعتم الذى سوغتم .

فان تکفروا انتم و من فى الارض جمیعا فان الله لغنى حمید.

الم یاتکم نبا الذین من قبلکم قوم عاد و نوح و ثمود و الذین من بعدهم لا یعلمهم الا الله ، جاءتهم رسلهم بالبینات فردوا ایدیهم فى افواههم و قالوا انا کفرنا بما ارسلتم به و انا لفى شک مما تدعوننا الیه مریب .

16 : خوارى حق به دست مردم

آگاه باشید! به خدا قسم شما را مى بینم که به زندگى راحت میل نموده اید، و کسى که سزاوار منصب حل و فصل امور است از جایگاهش دور نموده اید، و تن به راحتى در داده اید، و از جاى وسیع و جاى تنگ پناه آورده اید، و از دین برگشته اید و آنچه را که حفظ مى کردید دور افکنده اید، و چیزى را که به آسانى خورده بودید بر گردانده اید.

اگر شما و تمام کسانى که در زمین هستند کافر شوند خداوند از همه آنان بى نیاز است و خداوند سپاس شده است . آیا خبر کسانى که قبل از شما از قوم نوح و عاد و ثمود و اقوامى که بعد از اینان آمدند به شما نرسیده ؟ قضایاى آنان را جز خدا نمى داند که رسولان الهى با بینات به سوى آن اقوام آمدند، ولى آنان دستهاى خود را در دهان خود گذارده و گفتند: ما به آنچه شما فرستاده شده اید کافریم ، و ما در آنچه ما را به سویش مى خوانید در شک و ترید هستیم .

 

17 : العار و النار لمن یخذل ابنه نبیه

الا و قد قلت الذى على معرفه منى باخذله التى خامرتکم و الغدره التى استشعرتها قلوبکم .

و لکنها فیضه النفس و نفثه الغیظ و خور القناه و ضعف الیقین و بثه الصدر و معذره الحجه .

فدونکموها فاحتقبوها مدبره الظهر، مهیضه العظم ، خوراء القناه ، ناقبه الخف ، باقیه العار، موسومه بغضب الجبار و شنار الابد، موصوله بنار الله الموقده التى تطلع على الافئده ، انها علیهم موصده فى عمد ممدده . فبعین الله ما تفعلون و سیعلم الذین ظلموا اى منقلب ینقلبون .

17 : عار و عذاب بر کسى که دختر پیامبر صلى الله علیه و آله را خوار کند

من گفتم آنچه گفتم در حالى که مى دانم یارى نکردن وجودتان را فرا گرفته و بى وفایى همچون لباسى بر قلبهاى شما پوشیده شده است . ولى این سخنان به خاطر بر لب رسیدن جانم بود، و آه هایى بود که براى خاموش ‍ نمودن آتش غضبم کشیدم ، و سستى تکیه گاهى بود، و ضعف یقین شماست ، و اظهار غصه سینه ام است که دیگر نتوانستم آن را مخفى کنم ، و براى اتمام حجت بود.

پس شتر خلافت را بگیرید و با طناب ، باربندش را محکم به شکم آن ببندید، در حالى که کمر آن شتر مجروح شده و استخوانهایش شکسته و پاهایش ضغیف شده و کف پاهایش نازک گردیده و عیب آن همیشه باقى است ، که به غضب خداى جبار و ننگ ابدى علامت گذارى شده ، و پیوسته به آتش الهى روشن است . آتشى که بر قلبها اثر مى گذارد و در عمودهاى کشیده بر آنان ملازم شده است . آنچه انجام مى دهید نزد خداوند محفوظ است و به زودى کسانى که ستم کردند مى فهمد به کجا مى روند.

 

18 : انا ابنه بیکم

و انا ابنه نذیر لکم بین یدى عذاب شدید، فکیدونى جمیعا ثم لا تنظرون ، فاعملوا انا عاملون و انتظروا انا منتظرون .

ربنا احکم بیننا و بین قومنا و انت خیر الحاکمین و سیعلم الکفار لیمن عقبى الدار.

و قل اعملوا فسیرى الله عملکم و رسوله و المومنون ، و کل انسان الزمناه طائره فى عنقه ، فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره ، و کان الامر قد قصر.

18 : من دختر پیامبرتان هستم

من دختر کسى هستم که شما را از عذاب شدیدى که در پیش دارید ترسانید.

پس همگى درباره من حیله بکار بندید و به تاءخیر نیندازید! شما کار خود را بکنید که ما هم در کار خود هستیم و منتظر باشید که ما هم منتظریم .

پروردگارا! بین ما و قوممان به حق حکم کن و تو بهترین حکم کننده هستى و به زودى کفار خواهند دانست که عاقبت کار به نفع کیست .

و بگو عمل کنید که به زودى خدا و رسول و مومنین عمل شما را مى بینند و نامه اعمال هر انسانى را بر گردن او آویخته ایم . بنابر این هر کس به اندازه ذره اى عمل خیر انجام دهد نتیجه اش را مى بیند و هر کس ذره اى عمل شر انجام دهد نتیجه اش را خواهد دید، و گویا کار چنین مقدر شده است .

 

19 : جواب ابى بکرلها سلام الله علیها

فاجابها ابوبکر عبد الله بن عثمان و قال :

صدقت یا بنت رسول الله ، کان ابوک بالمومنین عطوفا کریما رورفا رحیما، و على الکافرین عذابا الیما و عقابا عظیما.

و اذا عزوناه و جدناه اباک دون النساء، و اخا ابن عمک دون الاخلاء، آثره على کل حمیم و ساعده على الامر العظیم .

لا یحبکم الا سعید، و لا یبغضکم الا شقى بعید!! و انتم عتره رسول الله الطیبون ، و خیرته المنتجبون ، على الخیر ادلتنا، و الى الجنه مسالکنا.

19 : جواب ابوبکر

آنگاه ابوبکر در جواب حضرت گفت : راست مى گویى اى دختر پیامبر، پدر تو نسبت به مومنین با عطوفت و کریم بود و رحمت و رافت داشت ، و نسبت به کافرین عذاب الیم و عقاب عظیم بود.

اگر بخواهیم نسب او را بنگریم در تمام زنان او را تنها پدر تو مى یابیم ، و و در بین دوستان صمیمیش تنها برادر عمویت (على علیه السلام ) مى بینیم ، که او را بر تمام دوستان برگزید، و على کسى بود که او را در هر کار بزرگى یارى مى نمود.

فقط انسانم سعادتمند شما را دوست مى دارد و تنها انسان شقى دور از خدا شما را دشمن مى دارد. شما عزت پاک رسول خدا هستید و برگزیدگان منتخب اویید. راهنمایان ما بر کارهاى خیر شمایید، و سوق دهندگان ما به بهشت شما هستید.

 

20 : الحدیث الموضوع النبى لایورث

و انت یا خیره انساء و ابنه خیر الانبیاء صادقه فى قولک ، سابقه فى وفور عقلک ، غیر مردوده عن حقک و لا مصدوده عن صدقک .

و الله ما عدوت راى رسول الله و لا عملت الا باذنه ! و الرائد لا یکذب اهله .

و قد قلت و ابلغت و اغلظت فاهجرت ، و انى اشهد الله - و کفى به شهیدا - انى سمعت رسول الله یقول : نحن معاشر الانبیاء لا نورث ذهبا و لا فضه و لا ارضا و لا دارا و لا عقارا، و انما نورث الکتب و الحکمه و العلم و النبوه ، و ما کان لنا من طعمه فلولى الامر بعدنا ان یحکم فیه بحکمه !

و قد جعلنا ما حاولته فى الکراع و السلاح ، یقابل به المسلمون و یجاهدون الکفار و یجالدون المرده الفجار، و ذلک باجماع من المسلمین لم اتفرد به وحدى ، و لم استبد بما کان الراى فیه عندى .

و هذه حالى و مالى هى لک و بین یدیک لا نزوى عنک و لا ندخر دونک .

و انک انت سیده امه ابیک ، و الشجره الطیبه لبنیک ، لا ندفع مالک من فضلک ، و لایوضع من فرعک و اصلک ، حکمک نافذ فیما ملک یداى ، فهل ترین ان اخالف فى ذلک اباک ؟!

20 : حدیث جعلى النبى لایورث

و تو اى بر گزیده تمام زنان و دختر بهترین پیامبران در آنچه که مى گویى راستگو هستى ، و در وفور عقل سبقت دارى ، و حق تو رد نشده است و سخن راستى را مى گویى که از تو منع نمى شود، و قسم به خدا که از راى و نظر پیامبر پا را فرا نگذاشتم و کارى که کردم با اجازه او بود!! و پیشتاز هر قومى به آنان دروغ نمى گوید.

و تو گفتى و سخن خود را رساندى و درشتى نمودى و قهر کردى !! و من خدا را شاهد مى گیرم - و او در شاهد بودن کافى است ! - که شنیدم که رسول خدا مى فرمود: ما گروه پیامبران طلا و نقره و زمین و خانه و اثاث خانه به ارث نمى گذاریم ، و کتابها حکمت و علم را به ارث مى گذاریم . و آنچه از مال دنیا از ما باقى ماند از آن ولى امر بعد ماست که در آن به نظر خویش حکم کند!

آنچه را که تو در پى آن هستى براى تهیه اسب و اسلحه قرار دادیم که مسلمانان با آن به مقابله دشمنان بپردازند و با کفار جهاد کنند و بر گردنکشان فجار شمشیر بزنند! و این عمل به اجماع مسلمانان است ، و به تنها آن را انجام نداده ام و به راى خود عمل نکرده ام . این حال من است و اموالم براى تو و در اختیارت باشد! و ما آن را به تو نمى گیریم و براى دیگرى ذخیره نمى کنیم . تو برترین بانوى امت پدرت و درخت طیبه اى براى فرزندانت هستى !

ما نمى خواهیم مال تو را که به تو تفضل شده از تو بگیرم ، و مقام اجداد و فرزندانت کم شمرده نمى شود. فرمان تو در آنچه که در ملک من است مؤ ثر و نافذ است ! آیا اجازه مى دهى در این باره با دستور پدرت مخالفت کنم !؟

 21 : خطابها سلام الله علیها مع ابى بکر

فقالت سلام الله علیها:

سبحان الله ! ما کان ابى رسول الله صلى الله علیه و آله عن کتاب الله صادفا، و لا لا حکانه مخالفا، بل کان یتبع اثره و یقفو سوره .

افتجمعون الى الغدر اعتلالا علیه بالزور؟

و هذا بعد وفاته شبیه بما بغى له من الغوائل فى حیاته .

21 : پاسخ ابوبکر

حضرت فاطمه سلام الله علیها در جواب او فرمود:

سبحان الله ! هرگز پدرم از کتاب خدا روى گردان نبوده و مخالفت احکام آن را نکرده ، بلکه پیروى فرامین او را نموده و از جاى جاى آن متابعت نموده است .

آیا همگى بر سر بى وفایى اجتماع کرده اید و عذرتان در این باره دروغى است که پرداخته اید.

و این عمل شما بعد از رحلت پیامبر همانند آن غائله هایى است که در زمان حیات او دنبال مى کردید.

 

22 : القرآن یصرح بارث الانبیاء

هذا کتاب الله ، حکما عدلا و ناطقا فصلا یقول عن نبى من انبیائه :

یرثنى و یرث من آل یعقوب ، و یقول : و ورث سلیمان داود.

فبین عزو جل وزع من الاقساط و شرع من الفرائض و المیراث و اباح من حظ الذکران و الاناث ما ازاح به عله المبطلین و ازال التظنى و الشبهات فى الغابرین .

کلا بل سولت لکم انفسکم امرا، فصبر جمیل و الله المستعان على ما تصفون . و هذان نبیان ، و قد عملت ان النبوه لا تورث و انما یورث ما دونها. فما لى امنع ارث ابى ؟ ءانزل الله فى کتابه : الا فاطمه بنت محمد؟ فدلنى فلیه اقنع به !

22 : تصریح قرآن به ارث انبیاء سلام الله علیها

این کتاب خداست که حاکمى عادل و گوینده اى است که فصل خصومت مى کند، درباره پیامبرى از پیامبران خدا مى فرماید: فرزندى به من عطا فرما که از من و از آل یعقوب ارث ببرد، و مى فرماید: و سلیمان از داود ارث برد.

خداوند عز و جل در قرآن تقسیماتى در ارث قرار داده و حدود واجب میراث را تعیین کرده و سهم مرد و زن از بیان فرموده است ، به طورى که عذر اهل باطل را باطل کرده و جاى گمانها و شبهات را درباره مردگان از بین برده است .

ولى نفستان بر شما حیله کرده و باید صبر نیکو کرد، و خداوند در مقابل آنچه شما مى پردازید کمک کننده است .

این دو نفر که در آیه ذکر شده اند پیامبرند، و تو مى دانى که مقام نبوت ارث بردنى نیست و ارث بردن در غیر مقام نبوت است . پس براى چه از ارث پدرم محروم مى شوم ؟ آیا خداوند در کتابش آورده که : به جز فاطمه دختر محمد؟ به من نشان بده تا قانع شوم .

 

ادامه دارد...



کلمات کلیدی :

خطبه ی فدکیه(1)

خطابه ی مفصل حضرت زهرا علیها سلام در مسجد مشهور به خطبه ی فدکیه به همراه گفتگوهای ضمن آن



متن عربى و ترجمه فارسى خطبه حضرت زهرا سلام الله علیها در ماجراى فدک

 

1 : الزهراء سلام الله علیها تاتى المسجد

بسم الله الرحمن الرحیم

لما اجمع ابوبکر على منع فاطمه سلام الله علیها فدک و صرف عاملها منها و بلغها ذلک ، لاثت خمارها على راسها و اشتملت بجلبابها و اقبلت فى لمه من حفدتها و نساء قومها، تجر ادراعها، تطا ذیولها، ما تخرم مشیتها مشیه رسول الله صلى الله علیه و آله .

حتى دخلت على ابى بکر المسجد و هو فى حشد من المهاجرین و الانصار و غیرهم .

فنیطت دونها و دون الناس ملاءه فجلست . ثم انت انه ارتجت لها القلوب و ذرفت لها العیون و اجهش القوم لها بالبکاء و النحیب ، فارتج المجلس .

ثم امهلت هنیه حتى اذا سکن تشیج القوم و هدات فورتهم افتتحت الکلام بحمد الله و الثناء علیه و الصلاه على رسوله ، فعاد القوم فى بکائهم . فلما امسکوا عادت علیه السلام فى کلامها فقالت :

 

ترجمه :

 

1 : حضرت زهرا سلام الله علیها به مسجد مى آید

بسم الله الرحمن الرحیم

هنگامى که ابوبکر تصمیم نهایى خود را در مورد غصب فدک از حضرت زهرا سلام الله علیها گرفت و نماینده حضرت را از آنجا اخراج نمود و از این اخبار به آن حضرت رسید، سر مبارک را پوشانیدند و پوشش کامل بر تن نمودند و همراه عده اى زنان خدمتگذار و بانوان خویشاوندانشان ، براى اعتراض به ابوبکر به راه افتادند.

هنگام راه رفتن لباس حضرت به زمین کشیده مى شد و پایین لباس زیر پایشان مى رفت ، و راه رفتشان چنان بود که گویا پیامبر صلى الله علیه و آله راه مى روند.

ابوبکر با عده زیادى از مهاجرین و انصار و دیگر افراد در مسجد نشسته بودند که حضرت وارد شدند، و با آمدن حضرت پرده اى بین ایشان و مردم آویخته شد. حضرت زهرا سلام الله علیها نشستند و چنان از سوز دل ناله زدند که قلبها لرزه در آمد و اشکها جارى شد و مردم را به گریه و ضجه واداشتند و مجلس را منقلب کردند. سپس لحظه اى درنگ نمودند تا صداى ناله هاى مردم خاموش گردید و از جوش و خروش افتاد.

با آرمش مجلس ، حضرت صحبت خود را با حمد و ثناى الهى و درود بر پیامبر صلى الله علیه و آله آغاز نمود، مردم با شنیدن کلام آن حضرت بار دیگر شروع به گریه کردند، و حضرت براى بار دوم سکوت کردند، و هنگامى که مردم آرام گرفتند صحبت خود را از سر گرفتند و چنین فرمودند:

 

2 : الحمد و الثناء

ابتداء بحمد من هو اولى بالحمد و الطول و المجد. الحمد الله على ما انعم ، و له الشکر على ما الهم ، و اثناء بما قدم من عموم نعم ابتداها، و سبوغ آلاء اسدادها، و احسان منن والاها.

احمده بمحامد جم عن الاحصاء عددها، و ناى عن المجازاه امدها، و تفاوت عن الادراک ابدها، و ندبهم لا ستزادتها بالشکر لاتصالها، و استخذى الخلق بانزالها، و استحمد الى الخلائق باجزالها، و ثنى بالندب الى امثالها.

و اشهد ان لا اله الله وحده لا شریک له ، کلمه جعل الاخلاص تاءویلها، و ضمن القلوب موصولها، و ابان فى الفکر معقولها. الممتنع من الابصار روینه ، و من الالسن صفته ، و من الاوهام الا حاطه به . ابتدع الاشیاء لا من شى ء کان قبلها، و انشاها بلا احتذاء امثله امتثلها.

کونها بقدرته و ذراها بمشیته ، من غیر حاجه منه الى تکوینها و لا فائده له فى تصویرها الا تثبیتا لحکمته ، و تنبیها على طاعنه ، و اظهارا لقدرته ، و دلاله على ربوبیته و تعبدا لبریته ، و اعزازا لدعوته .

ثم جعل الثواب على طاعته ، و وضع العقاب على معصیته ، ذیاده لعباده عن نقمنه و حیاشه لهم الى جنته .

2 : حمد و ثنا

کلام خود را آغاز مى کنم با حمد و سپاس خدایى که به ستایش و فضل عزت و رفعت از همه کس سزاوارتر است .

سپاس خداوند را بر نعمتهایى که عطا فرموده ، و تشکر از او بر آنچه الهام فرموده ، و ثنا بر نعمتهاى گسترده اى که ابتداء عنایت نموده و نعمتهاى فراوانى که عطا فرموده و تفضلات پى در پى که مرحمت کرده است .

او را سپاس مى گویم با حمدهاى بى پایانى که از حد شمارش بیرون است ، و قدرت بر شکر همه آنها نیست ، و نهایت آنها قابل درک نخواهد بود. نعمتهایى که خداوند براى ازدیاد و دوام آنها ما را دعوت به شکرگزارى نموده ، و بندگانش را بر فرستادن آنها مطیع خود گردانیده ، و براى کامل نمودن بخششهایش از آنان حمد و ستایش خود را خواسته ، و در کنار آن به طلب چنین نعمتهایى امر فرموده است .

گواهى مى دهم که معبودى غیر الله نیست . تنها او معبود است و شریکى ندارد. کلمه اى است که تاءویل آن اخلاص است و متضمن رساندن قلوب به اعتقاد وحدانیت خداست ، و آنچه را که عقل به آن پى مى برد در اندیشه ها ظاهر نموده است . خداوندى که امکان دیدنش و قدرت توصیف او براى کسى نیست ، و به خیال کسى نمى گنجد.

خداوندى که تمام اشیاء را بدون آنکه چیزى قبل از آنان باشد بوجود آورده ، و بى آنکه از نمونه هایى براى خلقت پیروى کرده باشد آنان را آفریده است .

با قدرتش به آنان وجود داده و با اراده خود آنان را خلق فرموده ، بدون آنکه نیازى به خلقت آنان داشته باشد یا فائده اى به او عائد شود. بلکه علت در خلقت آن است که حکمت خود را بر ما سوایش معلوم نماید. و آنان را به اطاعت خود متوجه کند و قدرت خویش را به ظهور برساند، و دلالت بر ربوبیتش نماید و خلق را به عبادت خود بخواند و به دعوت خود عزت و غلبه بخشد. همچنین براى دورى آنان از عذابش و سوق آنان به بهشتش ‍ ثواب را بر اطاعت خود و عذاب را بر معصیتش قرار داده است .

 

 

3 : بعثه الرسول الاعظم صلى الله علیه و آله و مسیر الرساله

و اشهد ان ابى محمدا عبده و رسوله ، اختاره قبل ان یجتبله ، و اصطفاه قبل ان یبتعثه ، و سماه قبل ان یستنجبه ، اذ الخلایق بالغیب مکنونه ، و بستر الاهاویل مصونه ، و بنهایه العدم مقرونه ، علما من الله تعالى بمائل الامور، و احاطه بحوادث الدهور، و معرفه بمواقع المقدور.

ابتعثه الله اتماما لامره ، و عزمته على امضاء حکمه ، و انفاذا لمقادیر حتمه .

فراى الامم فرقا فى ادیانها، عکفا على نیرانها، عابده لاوثانها، منکره لله مع عرفانها.

فانار الله بابى محمد صلى الله علیه و آله ظلمها، و فرج عن القلوب بهمها، و جلا عن الابصار عمهها، و عن الانفس غمها. و قال فى الناس بالهدایه فانقذهم من الغوایه ، و بصرهم من العمایه ، و هداهم الى الدین القویم ، و دعاهم الى الطریق المستقیم .

ثم قبضه الله عز و جل الیه قبض رافه و رحمه و اختیار، رغبه بمحمد عن تعب هذه الدار، موضوعا عنه اعباء الاوزار، محفوفا بالملائکه الابرار، و رضوان الرب الغفار، و مجاوره الملک الجبار.

صلى الله على ابى نبیه و امینه الوحى و صفیه و خیریه من الخلق و رضیه ، فعلیه الصلاه و السلام و رحمه الله و برکاته .

3 : بعثت پیامبر صلى الله علیه و آله و مسیر رسالت

و گواهى مى دهم که پدرم حضرت محمد بنده و فرستاده اوست ، که خداوند او را قبل از خلقتش اختیار نمود، و قبل از بعثتش او را برگزیده ، و پیش از انتخابش نام او را معرفى کرد. این انتخاب هنگامى بود که مردم در مخفیگاه غیب پنهان بودند و در پس پرده هاى هولناک مستور و به نهایت عدم مقرون بودند.

علت این اختیار آن است که خداوند به سرانجام کارها آگاه و به حوادث روزگار احاطه دارد، و به زمان وقوع مقدرات عارف است . براى اتمام امر خود او را مبعوث گردانید، و به قصد اجراى احکام خود او را بر انگیخت ، و براى انفاذ مقررات حتمى خود او را به پیامبرى اختیار نمود. آن حضرت مردم را دید که هر گروهى داراى دین مخصوص به خود است ، و به آتشهاى افروخته خود روى آورده و بتان خود را پرستش مى نمایند، و با آنکه فطرتا معرفت خدا را دارند ولى منکر او هستند.

آنگاه خداوند متعال به برکت پدرم حضرت محمد صلى الله علیه و آله ظلمت ها را به نورانیت مبدل ساخت ، و از قلبها قساوت را بر طرف نمود، و از دیده ها تحیر را زایل کرد، و مطالب مبهم را براى همگان روشن نمود. آن حضرت دعوت الهى خود را با هدف هدایت مردم آغاز کرد و آنان را از گمراهى نجات داد، و از لجاجتها آگاهى بخشید، و آنان را به دینى محکم هدایت نمود، و به راه مستقیم فرا خواند.

سپس خداوند عز و جل او را با راءفت و رحمت و اختیار به سوى خود خواند تا او را از خستگى این دنیا آسوده گرداند و سنگینى بار ناملایمات را از او بردارد، و او را در احاطه ملائکه ابرار و رضوان پروردگار غفار و مجاورت ملک جبار قرار دهد. درود خدا بر پدرم پیام آور و امین وحى خدا و برگزیده و منتخب از خلق و مرضى او. درود و سلام و رحمت و برکات الهى بر او باد.

 

4 : خطابها مع المهاجرین و الانصار

ثم التفتت علیه السلام الى اهل المجلس لجمیع المهاجرین و الانصار:

و انتم عباد الله امره و نهیه ، و حمله دینه و وحیه ، و امناء الله على انفسکم ، و بلغاوه الى الامم حولکم . زعیم حق لله فیکم ، و عهد قدمه الیکم .

4 : خطاب حضرت به مهاجرین و انصار

آنگاه حضرت زهرا سلام الله علیها متوجه اهل مجلس شدند، و خطاب به تمام مهاجرین و انصار فرمودند:

شما بندگان خدا پرچم و علم امر و نهى الهى ، و در بر دارنده دین و وحى او و پاسداران خدا بر خود، و رساننده احکام الهى به دیگر امتهایى هستید که در اطراف شمایند. در بین شما شخصى است که استحقاق زعامت دارد، و او کسى است که قبلا در مورد اطاعت او متعهد شده اید.

 

5 : القرآن و اهل البیت علیه السلام

و نحن بقیه استخلفها علیکم ، و معنان کتاب الله الناطق و القرآن الصادق و النور الساطع و الضیاء اللامع ، بینه بصائره ، و آى منکشفه سرائره ، و برهان فینا متجلیه ظواهره ، مدیم للبریه استماعه ، مغتبطه به اشیاعه ، قائد الى الرضوان اتباعه ، مود الى النجاه استماعه .

فیه تبیان حجج الله المنوره ، و مواعظه المکرره ، و عزائمه المفسره و محارمه المخذره ، و احکامه الکافیه ، و بیناته الجالیه ، و جمله الشافیه ، و فضائله المندوبه ، و رخصه الموهوبه ، و رحمته المرجوه ، و شرائعه المکتوبه .

5 : قرآن و اهل بیت علیه السلام

و ما یادگارانى هستیم که خداوند ما را نمایندگان خود بر شما قرار داده ، و به همراه ما کتاب ناطق الهى و قرآن صادق نور تابناک و شعاع درخشنده اى است که دلیلهاى آن روشن و اسرار آیاتش ظاهر است ، و با ما دلیل و برهانى است که ظواهرش متجلى و استماع آن براى مردم همیشگى است (و ملال آور نیست .)

پیروان او به خاطر آن مورد رشک دیگران هستند، و تبعیت او بشر را به رضوان خدا سوق مى دهد، و گوش دادن به آن نجات را به دنبال مى آورد. در اوست بیان دلیلهاى نورانى الهى ، و پندهاى مکرر خداوند، و واجباتى که تبیین شده و محرماتى که از آن منع گردیده ، و احکامى که کافى است و ادله اى که روشن است و کلماتى که شفابخش است ، و فضایلى که بدان دعوت شده ، و امورى که اجازه انجام آن داده شده ، و رحمتى که امید آن مى رود، و قوانینى که واجب شده است .

 

6 : اسرار احکام الله

ففرض الله الایمان تطهیرا لکم من الشرک ، و الصلاه تنزیها لکم عن الکبر، و الزکاه تزکیه للنفس و تزییدا فى الرزق ، و الصیام تثبیتا للاخلاص ، و الحج تشییدا للدین و احیاء للسنن و اعلانا للشریعه و العدل تنسیقا للقلوب و تمکینا للدین ، و طاعتنا اهل البیت نظامت للمله ، و امامتنه امانا من الفرقه ، و الجهاد عزاللاسلام ، و الصبر معونه على استیجاب الاجر، و الامر بالمعروف مصلحه للعامه ، و النهى عن المنکر تنزیها للدین ، و بر الوالدین وقایه من السخط، و صله الارحام منساه فى العمر و منماه للعدد، و القصاص ‍ حقتا للدماء، و الوفاء بالنذز تعریضا للمغفره ، و توفیه المکاییل و الموازین تغییرا للبخس ، و النهى عن شرب الخمر تنزیها عن الرجس ، و اجتناب قذف المحصنات حجابا للعنه ، و مجانبه السرقه ایجابا للعفه ، و التنزه عن اکل مال الیتیم و الاستیثار به اجاره من الظلم ، و النهى عن الزنا تحصنا من المقت ، و العدل فى الاحکام ایناسا للرعیه و ترک الجور فى الحکم اثباتا للوعید، و حرم الله الشرک اخلاصا له بالربوبیه . فاتقوا الله حق تقاتع و لاتموتن الا و انتم مسلمون و لا تتولوا مدبرین ، و اطیعوا فیما امرکم به و انتهوا عما نهاکم عنه ، و اتبعوا العلم و تمسکوا به فانما یخشى الله من عباده العلماء. فاحمدوا الله الذى بعظمته و نوره ابتغى من فى السماوات و من فى الارض ‍ الیه الوسیله ، فنحن وسیلته فى خلفه و نحن آل رسوله و نحن خاصته و محل قدسه و نحن حجه غیبه و ورثه انبیائه .

6 : حکمت دستورات الهى

پس خداوند ایمان را براى طهارت شما از شرک قرار داده ، و نماز را دورى از کبر، زکات را صفاى روح و زیادى در روزى ، و روزه را تحکیم اخلاص ، و حج را بلندى و رفعت دین و احیاى سنتها و اعلان شریعت ، و عدالت را نظام قلبها و قبولى دین ، و اطاعت ما اهل بیت را موجب نظام داشتن ملت ، و امامت ما را امان از تفرقه و جدایى . و جهاد را عزت اسلام ، و صبر را کمکى بر استحقاق اجر، و امر به معروف را باعث مصلحت عمومى ، و نهى از منکر را براى تنزیه دین ، و نیکى به والدین را حفظ از نارضایتى ، وصله ارحام را مایه طولانى شدن عمر و کثرت افراد یکدل ، و قصاص را حفظ خونها، و وفاى به نذر را روزنه اى براى بخشش گناهان ، و کامل نمودن کیل و وزن را براى حفظ اموال از نقص و ضرر، و نهى از نوشیدن شراب را دورى از پلیدى ، و پرهیز از نسبت ناروا به بانوان عفیفه را مانع از لعنت ، و دورى از دزدى را سبب جلوگیرى از اعمال زشت ، و نخوردن مال یتیم و برنداشتن آن را پناهى از ظلم ، و نهى از زنا را حفظ از غضب الهى ، و عدالت در احکام را مایه دلگرمى مردم ، و ظلم ننمودن در حکم را براى ترس از حق قرار داده ، و براى اخلاص در قبول ربوبیت خود شرک را حرام نموده است .

پس تقواى الهى را در بالاترین درجه پیشه خود نمایید، و در حالى از این دنیا بروید که مسلمان باشید، و از فرامین خدا روى برنگردانید، و آنچه امر فرموده اطاعت کنید و از آنچه نهى فرموده خوددارى کنید، و پیرو علم باشید و بدان تمسک کنید که فقط آگاه از خدا مى ترسند.

پس حمد و ثناى خدایى را به جا آورید که با عظمت و نورش تمام اهل آسمان و زمین در جستجوى وسیله اى به سوى اویند. و ما آن وسیله الهى در خلقتش هستیم ، و ما آل رسول خداییم ، و ما مقربان درگاه خدا، و جایگاه قدس او، و حجت غیبى الهى و وارث انبیاى اوییم .

 

7 : اعلموا انى فاطمه

ثم قالت علیه السلام :

ایها الناس ، اعلموا انى فاطمه و ابى محمد رسول ربکم و خاتم انبیائکم ! اقولها عودا على بذء، و لا اقول ما اقول غلطا و لا افعل ما افعل شطا و ما انا من الکاذبین ، فاسمعوا الى باسماع واعیه و قلوب راعیه .

7 : بدانید من فاطمه هستم

سپس فرمود:

اى مردم بدانید من فاطمه ام ، و پدرم محمد فرستاده پروردگارتان و خاتم پیامبرانتان است . کلام اول و آخر من این است ، و در این مطلب اشتباه نمى کنم و آنچه انجام مى دهم گزاف نیست و سخن به دروغ نمى گویم . پس ‍ با گوشهاى شنوا و قلبهاى آگاه سخن مرا بشنوید.

 

8 : مسیره الرساله المحمدیه

ثم قالت : بسم الله الرحمن الرحیم ، لقد جاء کم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمومنین رووف رحیم .

فان تعزوه و تعرفوه تجدوه ابى دون نسائکم ! و اخا ابن عمى دون رجالکم ! و لنعم المعزى الیه .

فبلغ الرساله صادعا بالنداره ، مائلا عن مدرجه المشرکین ، حائدا عن سنتهم ، ضاربا لثبجهم ، آخذا باکظامهم ، داعیا الى سبیل ربه بالحکمه و الموعظه الحسنه .

یجد الاصنام و ینکت الهام ، حتى انهزم الجمع و لوا الدبر، و حتى تفرى اللیل عن صبحه و اسفر الحق عن محضه ، و نطق زعیم الدین ، و هداءت فوره الکفر، خرست شقاشق الشیاطین ، و طاع و شیظ النفاق ، و انحلت عقد الکفر و الشقاق ، و فهتم بکلمه الاخلاص فى نفر من البیض الخماص .

و کنتم على شفا حفره من النار فانقذکم منها نبیه ، تعبدون الاصنام و تستقسمون بالازلام ، مذقه الشارب و نهزه الطامع و قبسه العجلان و موطى الاقدام . تشربون الطرق و تقتاتون القد، اذله خاشعین ، تخافون ان یتخطفکم الناس من حولکم .

8 : سیر رسالت پیامبر صلى الله علیه و آله

آنگاه فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم ، فرستاده خدا نزد شما آمد که از شما بود و تحمل مشقت شما بر او دشوار بود و او نسبت به هدایت شما بسیار پافشارى داشت و نسبت به مومنین با رحمت و راءفت بود.

اگر در حسب و نسب او نظر کنید و او را بشناسید مى یابید که در بین تمام زنان او تنها پدر من است ، و در بین تمام مردان او تنها برادر پسر عموى من (على علیه السلام ) است و چه خوب انتسابى است . او رسالت الهى خود را به انجام رسانید و امور باعث عذاب پرودگار را معرفى نمود، و از راه و روش ‍ مشرکان روى گردانید و از سنت جاهلى آنان اعراض نمود.

کمر آنان را در راه رسالتش شکست ، و گلوى آنان را فشرد، و مردم را با حکمت و پند نیکو به راه خدا دعوت نمود.

بتان را شکست و سرهاى گردنکشان را به خاک افکند، تا آنکه اجتماع آنان را از هم پاشید و آنان را از صحنه پشت نمودند، و نور صبح هدایت ظلمت شرک را شکافت و پرده از حق برداشته شد. زعیم دینى گوینده شد، و آتش ‍ کفر خاموش گردید، و زبانش شیاطین لال شد و پست فطرتان منافق هلاک شدند، و گره هاى کفر و خلاف از هم گشوده شد، و شما به کلمه اخلاص ‍ تکلم نمودید با عده اى از پاکان که عفیف بودند.

شما بر لبه پرتگاه آتش قرار داشتید که پیامبر الهى شما را نجات داد. کسانى بودید که بتان را مى پرستیدید، و قمار بازى مى کردید، چنان خوار بودید که جرعه هر نوشنده ، و شکار هر طمعکار، و همچون آتشگیره اى بودید که بردارنده آن زیاد توقف نمى کند، و زیر قدمهاى دیگران قرار داشتید. آب آشامیدنى شما آب کدر، و خوراک شما پوست دباغى نشده بود. مى ترشیدید که مردم از اطرافتان ناگهان بر شما حمله کنند.

 

9: على علیه السلام فى ابلاغ الرساله الالهیه

فانقذکم الله تبارک و تعالى بنبیه محمد صلى الله علیه و آله ، بعد اللتیا و التى ، و بعد ان منى ببهم الرجال و ذوبان العرب و مرده اهل الکتاب .

کلما او قدوا نارا للحرب اطفاها الله ، او نجم قرن الضلاله او فغرت فاغره من المشرکین قذف اخاه علیا فى لهواتها، فلاینکفى حتى یطا صماخها باخمصه ، و یخمد لهبها بخد سیفه ، مکدودا دووبا فى ذات الله مجتهدا فى امر الله قریبا من رسول الله سیدا فى اولیاء الله ، مشمرا ناصحا مجدا کادحا، لا تاخذه فى الله لومه الائم .

و انتم فى بلهنیه وادعون آمنوا فرحون ، و فى رفاهیه من العیش فکهون ، تاکلون العفو و تشربون الصفو، تتربصون بنا الدوائر، و تتوکفون الاخبار، و تنکصون عند النزال ، و تفرون عند القتال .

9: على علیه السلام در تبلیغ رسالت

تا آنکه خداوند تبارک و تعالى به برکت پیامبرش حضرت محمد صلى الله علیه و آله شما را بعد از این همه سختیها نجات داد، و بعد از آنکه او آنکه او گرفتار پهلوانان کفار و گرگان عرب و گردنکشان اهل کتاب گردید. هرگاه که آتش جنگ را مى افروختند خداوند آن را خاموش مى نمود و هر زمان که قدرت پیروان ضلالت ظاهر مى شد یا دشمنان مشرک دهان خود را براى از بین بردن شما باز مى کردند برادرش على را براى نابودى آنان به عمق دهانشان مى افکند. او هم تا گوشهاى آنان را پایمال نمى کرد، و آتش آنان را با تیزى شمشیرش خاموش نمى نمود باز نمى گشت . او (على علیه السلام ) کسى بود که در راه خدا سختى و مشکلات را تحمل مى کرد و استقامت از خود نشان مى داد، و نزدیکترین اشخاص به پیامبر و سرور اولیاى خدا بود. در راه خدا سرزنش ملامت کنندگان تاءثیرى در او نداشت و این در حالى بود که شما در زندگى راحت و در کمال آرامش و امنیت و نشاط بودید، و در رفاه زندگى خوشى را مى گذراندید. غذاى لذیذ مى خوردید و آب زلال مى نوشیدید و انتظار رسیدن بلاها را بر ما داشتید و منتظر شنیدن اخبار آن بودید! و چون جنگى شدت مى گرفت خود را کنار مى کشیدید، و هنگام کارزار فرار مى کردید.

 

10 : ما اءظهره الناس بعد وفاه صاحب الرساله

فلما اختار الله لنبیه دار انبیائه و ماوى اصفیائه و اتم علیه ما وعده ، ظهرت فیکم حسیکه النفاق و سمل جلبات الدین و اخلق ثوبه و نحل عظمه و اودت رمته و نطق کاظم الغاوین و تبغ خامل الاقلین و هدر فنیق المبطلین ، فخطر فى عرصاتکم .

و اطلع الشیطان راسه من معرزه هاتفا بکم . فدعاکم فالفاکم لدعوته مستجیبین و للغره فیه ملاحظین .

ثم استنهضکم فوجدکم ناهضین خفافا، و احمشکم فالفاکم غضابا، فوسمتم غیر ابلکم و اوردتموها عیر شربکم .

هذا و العهد قریب و الکلم رحیب و الجرح یندمل و الرسول لما یقبر. بدارا زعمتم خوف الفتنه ! الا فى الفتنه سقطوا، و ان جهنم لمحیط بالکافرین .

فهیهات منکم و کیف بکم و انى توفکون !؟ و کتاب الله بین اظهرکم . اموره ظاهره و احکامه زاهره و اعلامه باهره و زواجره لائحه و اوامره واضحه ، قد خلفتموه وراء ظهورکم .

ارغبه - و یحکم - عنه تریدون ام بغیره تحکمون ؟ بئس الظالمین بدلا. و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فى الاخره من الخاسرین .

ثم لم تلبثوا الا ریث ان تسکن نفرتها و یسلس قیادها، ثم اخذتم تورون و قدتها و تهیجون جمرتها و تستجیبون لهتاف الشیطان الغوى و اطفاء انوار الدین الجلى و اهمال سنن النبى الصفى .

تشربون حسوا فى ارتغاء و تمشون لا هله و ولده فى الخمر و الضراء، و نصبر منکم على مثل حز المدى و وخز السنان فى الحشا.

 

10 : رفتار مردم بعد از رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله

هنگامى که خداوند جایگاه انبیا و منزلگاه برگزیدگانش را براى او اختیار نمود و آنچه به او وعده داده بود به اتمام رساند کینه و دشمنى ناشى از نفاق شما ظاهر گردید، و پوشش دین کهنه شد و جامه اش مندرس و استخوانش ‍ ضعیف گردید، و آن قدرت ضعیف از بین رفت . خشم فرو خورده گمراهان به تکلم در آمد، و گمنام ذلیلان ظاهر شد، و شخص مورد قبول اهل باطل صدا در آورد، و در عرصه شما قدرت نمایى کرد.

شیطان از کمینگاه خود سر بر آورد و شما را به سوى خود خواند و شما را دعوت نمود، و دید که دعوت او را اجابت مى نمایید و آماده فریب خوردن از او هستید، و چون شما را به قیام بر علیه حق خواند قیام و سرعت قبول شما را یافت ، پس شتر دیگران را بر ضد حق به غضب و خشم در آورد شما را غضبناک دید. پس شتر دیگران را براى خود علامت گذارى نمودید و آن را به آبى که از آن شما نبود حاضر کردید.

تمام این قضایا در حالى بود که فاصله زیادى نشده و زخم هنوز وسیع بود و جراحت هنوز التیام نیافته و پیامبر هنوز دفن نگردیده بود! به گمان ترس از بروز فتنه به سرعت اقدام کردید، ولى بدانید که در فتنه سقوط کرید و جهنم کافران را از هر سو در بر مى گیرد.

این کارها از شما بعید بود و چگونه چنین کارى کردید و به کجا باز مى گردید، با اینکه کتاب خدا در بین شماست ؟! کتابى که امورش ظاهر و احکامش نورانى و علامتهایش واضح و نواهیش تبیین شده و اوامرش ‍ روشن است . به چنین کتاب خدایى پشت نمودید.

واى بر شما! آیا مى خواهید از او روى گردانید یا به غیر آنچه که در آن است حکم کنید؟ بد جایگزینى براى ظالمان است ، و کسى که غیر اسلام را بعنوان دین برگزیند از او قبول نمى شود و در آخرت از زیانکاران خواهد بود.

سپس درنگ نکردید مگر به مقدار آرام شدن فتنه و جاى گرفتن قلاده آن ، که شروع نمودید در برافروختن شعله هاى فتنه برانگیختن هیزمهاى آن ، و نداى شیطان مکار را اجابت کردید و شروع به خاموش کردن انوار دینى روشن و بى اعتنایى و سنتهاى پیامبر برگزیده نمودید.

به ظاهر طرفدارى از دین مى نمایید در حالیکه در باطن به نفع خود عمل مى کنید، و نسبت به اهل بیت و فرزندانش با حیله و نیرنگ رفتار مى کنید. ما در مقابل اذیتهاى شما صبر مى کنیم مانند صبر کسى که با چاقوهاى بزرگ و پهن اعضایش را قطعه قطعه کنند و تیزى نیزه را در بدنش فرو برند!

 

11 : فدک والارث

و انتم الان تزعمون ان لا ارث لنا اهل البیت و لا حظ!

افحکم الجاهلیه تبغون ؟ و من احسن من الله حکما لقوم یوقنون . افلا تعلمون ؟ بلى ، قد تجلى لکم کالشمس الضاحیه انى ابنته .

اینها معشر المسلمین ، ءابتزا ارث ابى ؟ یابن ابى قحافه ، افى کتاب الله ان ترث اباک و لا ارث ابى ؟ لقد جئت شیئا فریا، جراه منکم على قطیعه الرحم و نکث العد!

افعلى عمد ترکتم کتاب الله و نبذتموه وراء ظهورکم ؟ اذا یقول الله تبارک و تعالى : و ورث سلیمان داود، مع ما قص من خبر یحیى و زکریا اذا قال : رب ... فهب لى من لدنک ولیا یرثنى و یرث من آل یعقوب ، و قال : و اولوا الارحام بعضهم اولى ببعض فى کتاب الله ، و قال : یوصیکم الله فى اولادکم للذکر مثل حظ الانثیین ، و قال : ان ترک خیرا الوصیه للوالدین و الاقربین بالمعروف حقا على المتقین .

فرعمتم ان لا حظ لى و لا ارث لى من ابى و لا رحم بیننا!!

افخصکم الله بایه اخرج ابى منها؟ ام تقولون اهل ملتین لا یتوارتون ؟! اولست انا و ابى من اهل مله واحده ؟ ام انتم اعلم بخصوص القرآن و عمومه من ابى و ابن عمى ؟!

فدونکها مخطومه مرحوله مزمومه ، تکون معک فى قبرک و تلقاک یوم حشرک و نشرک . فنعم الحکم الله و الزعیم محمد و الموعد القیامه ، و عما قلیل توفکون و عند الساعه یخسر المبطلون و لاینفعکم اذ تندمون ، و لکل نبا مستقر و سوف تعلمون من یاتیه عذاب یخزیه و یحل علیه عذاب مقیم .

11 : فدک و ارث

و شما اکنون معتقدید که ارثى و نصیبى براى ما اهل بیت نیست ! آیا در پى حکم جاهلیت هستید؟! او چه حکمى بهتر از حکم الهى براى گروهى است که یقین دارند؟ آیا نمى دانید؟ البته که همچون آفتاب تابنده براى شما روشن است که من دختر اویم . از شما مسلمانان بعید است ! آیا ارث پدرم به زور گرفته شود؟ اى پسر ابوقحافه ، آیا در کتاب خدا نوشته شده که تو از پدرت ارث ببرى ولى من از پدرم ارث نبرم ؟ مطلبى تعجب آمیز و متحیر کننده آورده اید، که از روى جراءت بر قطع رحم رسول الله و شکستن پیمان چنین اقدامى کرده اید!

آیا از روى عمد کتاب خدا را رها کرده و پشت سر خود افکنده اید؟ آنجا که خداوند تبارک و تعالى مى فرماید: و سلیمان از داود ارث برد و آنچه حکایت نموده از قضیه یحیى و زکریا آنجا که مى فرماید: پروردگارا... فرزندى به من عنایت فرما که از من و از آل یعقوب ارث ببرد، و فرموده : و خویشان میت بعضى بر بعض دیگر در کتاب خدا در ارث بردن تقدم دارند، و فرموده : خداوند در رابطه با اولادتان سفارش مى نماید که فرزندان پسر دو برابر فرزندان دختر ارث مى برند، و فرموده : اگر میت چیزى بعد از خود باقى بگذارد براى والدین و خویشان به نیکى وصیت نماید، این حقى است که متقین باید آن را انجام دهند.

گمان نمودید بهره اى از ارث براى من نیست و از پدرم ارثى به من نمى رسد و بین من و پدرم نسبتى نیست ؟! آیا خداوند شما را به آیه اى اختصاص داده که پدرم را از آن خارج نموده است ؟ یا مى گویید ما اهل دو مذهب هستیم که از یکدیگر ارث نبریم ؟! آیا من و پدرم هر دو اهل یک مذهب نیستیم ؟! یا اینکه شما به عام و خاص قرآن از پدرم و پسر عمویم (على علیه السلام ) آگاه ترید؟

اکنون که فدک را نمى دهى این مرکب زین و افسار شده آماده را بردار تا در قبر همراه تو باشد و روز قیامت و بال آن گریبانت را بگیرد. خداوند خوب حکم کننده اى و حضرت محمد صلى الله علیه و آله خوب زعیمى و قیامت خوب وعده گاهى است . بعد از مدت کوتاهى پشیمان مى شوید، و در روز قیامت اهل باطل زیان مى کنند، و زمانى پشیمان مى شوید که براى شما نفعى ندارد، و براى هر خبرى زمان وقوعى است ، و به زودى مى فهمید عذاب خوار کننده گریبان چه کسى را مى گیرد و چه کسى است که عذاب دائمى بر او نازل مى شود.

 

12 : شکواها الى رسول الله صلى الله علیه و آله

ثم التفتت علیه السلام الى قبر ابیها فخنفتها العبره و قالت :

قد کان بعدک انباءء هنبثه

لو کنت شاهدها لم تکثر الخطب

 

انا فقد ناک فقد الارض و ابلها

واختل قومک فاشهدهم و لاتغب

 

و کل اهل له قربى و منزله

عند الاله على الاذنین مقترب

 

ابدت رجال لنا نجوى صدورهم

لما مضیت و حالت دونک التراب

 

تجهمتنا رجال و استخف بنا

لما فقدت و کل الارض مغتصب

 

سیعلم المتولى ظلم حامتنا

یوم القیامه انى سوف ینقلب

 

و کنت بدرا و نورا یستضاء به

علیک تنزل من ذى العزه الکتب

 

و کان جبریل بالایات یونسنا

فقد فقدت و کل الخیر محتجب

 

ضاقت على بلادى بعد ما رحبت

و سیم سبطاک خسفا فیه لى نصب

 

فلیت قبلک کان الموت صادفنا

لما مضیت و حالت دونک الکثب

 

انا رزئنا بما لم یرز ذو شجن

من البریه لا عجم و لاعرب

 

فسوف نبکیک ما عشنا و ما بقیت

لنا العیون بتهمال له سکب

 

و وصلت ذلک بان قالت :

 

قد کنت ذات حمیه ما عشت لى

امشى البراح و انت کنت جناحى

 

فالیوم اخضع للذلیل و اتقى

منه و ادفع ظالمى بالراح

 

و اذا بکت قمربه شجنا لها لیلا

على غصن بکیت صباحى

 

12 : خطاب به پیامبر صلى الله علیه و آله

سپس حضرت نظرى به مرقد پدر افکند و بغض گلویش را فشرد و ضمن ابیاتى از شعر چنین فرمود:

اى پدر! بعد از رحلت تو واقعه هاى بزرگ و قضایاى مشکلى واقع شد، که اگر تو شاهد آن بودى مصیبت برایمان بزرگ نمى آید.

ما همچون زمینى که باران فراوان را از دست دهد تو را از دست دادیم ، و قوم تو فاسد گردیدند. پس شاهد آنان باش و غایب مباش . و براى هر اهلى مزیت و برترى بر دیگر نزدیکان نزد خداى متعال است . آن هنگام که تو رفتى و خاک بین ما و تو حایل شد مردمانى کینه هاى خود را بر ما ظاهر نمودند.

اکنون که تو از بین ما رفته اى و تمام زمین غصب شده مردم با چهره گرفته با ما روبرو مى شوند و ما خوار شده ایم . و بزودى در روز قیامت باعث ظلم خانواده ما مى فهمد که به کجا باز مى گردد.

تو همچون ماه چهارده شبه و نورى بودى که از تو کسب نور مى شد و کتابهاى آسمانى از طرف خداى با عزت بر تو نازل مى گردید.

و جبرئیل با آوردن آیات الهى با ما انس داشت ، و با رفتنت در تمام خیرها را بستى . شهر من با آن وسعتش بر من تنگ شده و دو سبط تو خوار گشتند که در این براى من بلایى است .

اى کاش قبل از رفتن تو مرگ با ما روبرو مى شد هنگامى که تو از پیش ما رفتى و تلى از خاک مانع از تو شد. ما مبتلا به مصیبت از دست رفتن عزیزى شدیم که هیچ محزونى از مردم چه عرب و چه عجم به رفتن عزیزى مبتلا نشده است .

پس هر اندازه که در این دنیا زندگى کنیم و تا زمانى که چشمهایمان باقى است براى تو با اشکى ریزان گریه مى کنیم .

سپس این اشعار را درد دل نمود:

تا روزى که تو زنده بودى حمایت کننده اى داشتم و با آسودگى رفت و آمد مى نمود و تو بال من و یاورم بودى : ولى امروز در برابر فردى ذلیل خاضع شده ام و از او فاصله مى گیرم و به دست خود ستمگران را دور مى کنم .

در حالى که قمرى از روى غصه ، شبانه روى شاخه اى گریه مى کند، من در روز روشن بر مصائبم اشک مى ریزیم .


 
ادامه دارد...

 

ادامه مطلب را اینجا    و   اینجا   مطالعه نمایید.



کلمات کلیدی :

نگاهى به ماجراى فدک (بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله)

اخراج نماینده حضرت زهرا سلام الله علیها و غضب فدک (1)

ده روز پس از رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله ابوبکر ماءمورانش را به فدک فرستاد و نماینده حضرت زهرا سلام الله علیها را از آنجا اخراج کرد و آن را غصب نمود و در آمد آن را براى مخارج حکومت غاصبانه خود قرار داد.

 

ارائه سند فدک توسط حضرت زهرا سلام الله علیها(2)

در اولین برخورد، عمر به حضرت زهرا سلام الله علیها گفت : آن نوشته اى که مى گفتى پدرت درباره فدک برایت نوشته بیاور!

حضرت زهرا سلام الله علیها سند فدک را آورد و به ابوبکر نشان داد و فرمود: این نوشته پیامبر صلى الله علیه و آله براى من و فرزندانم است .

ابوبکر و عمر نه تنها اعتنایى به سند نکردند بلکه عمر سند فدک را از حضرت زهرا سلام الله علیها گرفت و پیش چشم مردم آب دهان بر آن انداخت و آن را پاره کرد و علنا مخالفت خود را با امر پیامبر صلى الله

علیه و آله اعلام نمود. اکنون باید مراحل اتمام حجت طى مى شد تا غاصبین کار خود را حق جلوه ندهند.
 

جعل حدیث براى غصب فدک (3)

آماده سازى مدرکى جعلى براى گرفتن فدک به صورت جمله نحن معاشر الانبیاء لا نورث ما پیامبران ارث نمى گذاریم مطرح شد.

در جایى که اصحاب پیامبر صلى الله علیه و آله حضور داشتند و زمان زیادی نگذشته بود که فراموش کنند  کسى جز عایشه و حفصه و یک عرب بیابانى به نام مالک بن اوس بن حدثان کسى به شنیدن چنین حدیثى از پیامبر صلى الله علیه و آله گواهى نداد.

مالک بن اوس بن حدثان یک عرب بیابانی از قبیله بنی نصر بود که سابقه ی این شخص با پیامبر مشخص نبود تا بتواند مطلبی را به آن حضرت نسبت دهد. به این عرب بیابانی هم – با مشکلات زیاد – این حدیث جعلی را یاد دادند و برایش تکرار کردند تا بتواند نزد مردم شهادت دهد و تعدادد شاهدان را تکمیل کند. بسیار جالب است که در کتب تاریخی تصریح شده که با حضور آن همه اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله احدی جز آن اعرابی و آن دو زن پیدا نشد که به مطلب مورد نظرشان شهادت دهد.


احتجاج مفصل حضرت زهرا سلام الله علیها در مجلس ابوبکر و عمر (4)

در اولین مرحله اتمام حجت ، حضرت زهرا سلام الله علیها به امر امیرالمومنین علیه السلام به مجلسى آمد که ابوبکر و عمر به همراه عده اى به طور خصوصى در آن بودند، و ابتدا اخراج نماینده اش را مطرح کرد و اینکه فدک بخشوده پیامبر صلى الله علیه و آله است .

 ابوبکر حدیث جعلى نحن معاشر الانبیاء لا نورث را پیش کشید. حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند: این اولین شهادت ناحق است. فدک را پیامبر صلى الله علیه و آله به من بخشیده است و من شاهدانى دارم . ابوبکر گفت : دلیل خود را بیاور.

حضرت زهرا سلام الله علیها تصرف مالکانه خود در زمان پیامبر صلى الله علیه و آله را مطرح کرد و فرمود: چرا درباره چیزى که در دست من است از من شاهد مى خواهى !؟

ابوبکر سخن حضرت را نشنیده گرفت و بار دیگر گفت : چون غنیمت مسلمانان است ، اگر دلیل نیاورى امضا نخواهم کرد!
 
حضرت فرمود: آیا مى خواهید دستور پیامبر صلى الله علیه و آله را رد کنید و درباره ما حکمى غیر از حکم مسلمانان اجرا کنید؟! عمر با حال غضب گفت : این غنیمت مسلمانان است ، و باید براى مالکیت خود دلیل بیاورى !
 
حضرت در اینجا عصمت خود را مطرح فرمودند و اینکه سیده زنان اهل بهشت ادعاى باطل نمى نماید، همانطورى که شهادت کسى بر علیه آنان قبول نیست . ولى عمر گفت : ما شهادت دیگران را بر علیه تو قبول مى کنیم !

حضرت با اشاره به آیه تطهیر فرمود: کسى که بر علیه سیده زنان اهل بهشت شهادتى را بپذیرد ملعون و کافر است : چرا که آنان به حکم خداوند معصومند و آنان با سایر مردم مساوى نیستند.

سپس ابوبکر گفت : درباره فدک دلیل بیاور. حضرت زهرا سلام الله علیها با ذکر آیه وآت القربى حقه فرمود: من و فرزندانم نزدیکترین خلایق به پیامبر صلى الله علیه و آله بودیم و آن حضرت فدک را به بخشید.

عمر گفت : بر ادعاى خود دلیل بیاور و شاهدانى حاضر کن !


شاهدان فاطمه سلام الله علیها بر ملکیت فدک (5)

حضرت زهرا سلام الله علیها در همان مجلس ماند و کسى را فرستاد تا امیرالمؤ منین و امام حسن و امام حسین علیه السلام و ام ایمن و اسماء بنت عمیس آمدند و به همه آنچه حضرت زهرا سلام الله علیها فرموده بود شهادت دادند.

عمر گفت : على همسر اوست ، حسن و حسین هم پسران او هستند.

ام ایمن هم خدمتکار اوست . اسماء بنت عمیس هم قبلا همسر جعفر بن ابى طالب بوده و خدمتگزار فاطمه سلام الله علیها است و به نفع بنى هاشم شهادت خواهد داد. همه این شاهدان براى منفعت خود شهادت مى دهند!!! او درباره ام ایمن اضافه کرد که او زنى غیر عرب است و با فصاحت نمى تواند شهادت دهد!!!

امیرالمؤ منین فرمود:

هر کس فاطمه و حسن و حسین را تکذیب کند پیامبر را تکذیب کرده است ، و پیامبر درباره من فرمود: هر که تو را رد کند مرا رد کرده است ، و ام ایمن کسى است که پیامبر براى ، به بهشت شهادت داده است ، و براى اسماء بنت عمیس و نسل او ادعا کرده است .

عمر گفت : شما همانگونه هستید که توصیف نمودید، ولى شهادت کسى که به نفع خود شهادت مى دهد قبول نمى شود!

امیرالمؤ منین علیه السلام فرمود: اکنون که ما آن طور هستیم که خودتان مى شناسید و منکر نیستید و در عین حال شهادت ما به نفع خودمان پذیرفته نیست و شهادت پیامبر هم قبول نیست پس انا الله و انا الیه راجعون ! به زودى ظالمان خواهند دانست که به کجا باز مى گردند.

حضرت زهرا سلام الله علیها با حال غضب برخاست و فرمود: خدایا! این دو به حق دختر پیامبرت ظلم کردند. خدایا به شدت اینان را ماءخوذ فرما و سپس حضرت زهرا سلام الله علیها مخزون و گریان از نزد بیرون آمد.

 

نصرت طلبى حضرت زهرا و اهل بیت سلام الله علیها در سایه فدک (6)

اقدامى که هیچکس - نه غاصبین و نه مردم - انتظارش را نداشتند این بود که امیرالمومنین علیه السلام تا چندین روز متوالى ، هر روز حضرت زهرا سلام الله علیها را به همراه امام حسن و امام حسین علیه السلام سوار بر مرکبى مى نمود و بر در خانه مهاجرین و انصار مى برد. حضرت زهرا سلام الله علیها به آنان مى فرمود:

اى مهاجرین و انصار، خدا و دختر پیامبرتان را یارى کنید، شما روزى که با پیامبر بیعت کردید بر سر این بیعت کردید که از او و فرزندانش حمایت کنید و از آنان منع کنید آنچه از خود و فرزندانتان منع مى کنید. بیایید و به بیعت خود نسبت به پیامبر وفا کنید.
ولى کسى به حضرت جواب مثبت نداد.

 
احتجاج خصوصى حضرت زهرا سلام الله علیها بر ابوبکر (7)

بار دیگر امیرالمؤ منین علیه السلام به حضرت زهرا سلام الله علیها نزد ابوبکر برو و بگو:

ادعاى مقام پدرم و خلافت او را کرده اى و جاى او نشسته اید؟ اگر فدک ملک تو هم بود و من از تو مى خواستم که آن را به من ببخشى ، بر تو واجب بو آن را به من بدهى . حضرت زهرا سلام الله علیها نزد ابوبکر آمد این مطالب را به او فرمود.

ابوبکر گفت : راست مى گویى . سپس ورقه اى خواست و بر آن نوشته اى مبنى بر بازگرداندن فدک نوشت . خضرت زهرا سلام الله علیها نوشته را برداشت و از نزد و از نزد ابوبکر بیرون آمد.

پاره کردن سند فدک (8)

عمر در راه حضرت را دید و گفت : اى دختر محمد! این نوشته چیست !؟

فرمود: نوشته اى است که ابوبکر بعنوان باز پس دادن فدک نوشته است . گفت : آن را به من بده ! حضرت خوددارى کرد و آن را نداد.

در اینجا عمر جسارتى کرد که صفحه تاریخ را سیاه نمود و سوز جانکاه آن براى همیشه دل محبان فاطمه علیه السلام را سوزاند. او با قساوت تمام در میان کوچه و رهگذر مردم به دختر پیامبر صلى الله علیه و آله اهانتى عظیم کرد و با پا به فاطمه سلام الله علیها زد، و به این اکتفا نکرد و سیلى به صورت مبارک آن حضرت زد و طورى که در اثر آن گوشواره حضرت شکست . سپس نوشته ابوبکر را به زور از دست حضرت گرفت و آب دهان بر آن انداخت و نوشته هایش را پاک کرد و آن را پاره نمود و گفت : این سرزمینى است که پدر تو هم با اسب و لشکر آنجا را فتح نکرده است !

امیرالمؤ منین علیه السلام در خانه منتظر بود. وقتى حضرت زهرا سلام الله علیها پشت در آمد حضرت به استقبال او رفت و فرمود: اى دختر پیامبر، چرا این گونه غضبناک هستى ؟ حضرت زهرا سلام الله علیها جسارت عمر را بازگو کرد.

امیرالمؤ منین علیه السلام با یک دنیا تاءسف و غصه از چنین جسارتى به ساحت مقدس بانوى دو جهان ، بعنوان شریک غم و تسلاى آن حضرت فرمود: آنچه نسبت به من و پدرت مرتکب شده اند از این بالاتر است .

در مورد فدک دو احتجاج و استدلال مفصل و علنی با حضور مردم در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله انجام گرفت که یکی توسط امیرالمومنین علیه السلام و دیگری توسط حضرت زهرا علیها سلام بود. پس از آن چند مورد اتمام حجت کوتاه نیز به وقوع پیوست که شکلهای خاصی داشت.

احتجاج مفصل امیرالمؤ منین علیه السلام با ابوبکر و عمر در مسجد (9)

یک مرحله احتجاج آن بود که امیرالمومنین علیه السلام شخصا به مسجد آمد و در حضور مهاجرین و انصار که در اطراف ابوبکر نشسته بودند خطاب به ابوبکر فرمود: اى ابوبکر، چرا آنچه پیامبر صلى الله علیه و آله براى فاطمه قرار داده بود از او منع نمودى ، در حالى که نماینده او از چند سال قبل در آنجا بوده است ؟!

ابوبکر گفت : این غنیمت مسلمین است اگر شاهدان عادلى بیاورد به او مى دهیم و گرنه در آن حقى ندارد.

حضرت فرمود:

اى ابوبکر، درباره ما حکمى مى نمایى بر خلاف آنچه درباره مسلمانان حکم مى نمایى ؟ چرا از فاطمه شاهد مى خواهى در حالى که فدک در دست راست اوست و در زمان حیات پیامبر و بعد از آن حضرت مالک آن بوده است ؟ چرا از مسلمین شاهد نمى خواهید؟!

ابوبکر ساکت شد، ولى عمر گفت : این غنیمت مسلمین است و ما با کلام تو نمى توانیم مقابله کنیم ! اگر شاهدان عادلى آوردى قبول مى کنیم ! امیرالمؤ منین علیه السلام آیه تطهیر را مطرح کرد و فرمود: آیا شهادت کسى را بر علیه فاطمه قبول مى کنى ؟ ابوبکر گفت آرى ؟

حضرت فرمود:

پس کافرى ! زیرا شهادت خداوند را بر طهارت او رد کرده اى و شهادت مردم را بر علیه او قبول کرده اى . همچنین حکم خدا و رسول را رد کرده اى که فدک را براى فاطمه قرار دادند. همانطور که فرمان دیگر پیامبر صلى الله علیه و آله را رد کرده اى که از مدعى علیه شاهد مى خواهى ! تو سخن خدا و رسول را رد کردى و گفته یک عرب بیابانى را پذیرفتى و فدک را از فاطمه گرفتى و گمان کردى غنیمت مسلمین است .

در اینجا مردم به خشم آمدند و متوجه ظلم ابوبکر و عمر شدند و به یکدیگر نگاه کردند و گفتند: به خدا قسم على راست مى گوید..
امیرالمؤ منین علیه السلام هم به خانه باز گشت .
 

خطابه مفصل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در مسجد (10)

در شرایطى که ابوبکر و عمر به همراه مهاجرین و انصار، مجلس مهمى در مسجد پیامبر صلى الله علیه و آله تشکیل داده بودند و مشغول قدرت نمایى در مقابل خانه فاطمه علیه السلام بودند که در فاصله چند قدمى آنان بود، ناگهان در خانه فاطمه سلام الله علیها باز شد و بانوى با عظمت اسلام در حالى که عده اى از زنان گرداگرد آن حضرت بودند وارد مسجد شده به سوى جمعیت پیش آمدند.

دختر پیامبر سر مبارک را با پوشش کامل پوشانیده و لباس سراسرى از روى لباسها پوشیده بود. از شدت غم و ناراحتى جسمى ، قامت فاطمه سلام الله علیها راست نبود و لباس حضرت به زمین کشیده مى شد و گاهى زیر پاى مبارکش مى رفت . با ورود بزرگ بانوى جهان فورا بین زنان و مردان پرده اى زده شد، و حضرت با زنان همراه در آن سوى پرده قرار گرفتند و روى زمین نشستند.

ناگهان صداى فاطمه سلام الله علیها را شنیدند که آهى جانسوز کشید و همه مردم به گریه در آمدند و مجلس بر خود لرزید و همه منقلب شدند. شدت گریه به حدى بود که حضرت مدتى طولانى صبر کرد تا مردم ساکت شدند. حضرت خواست سخنان خود را آغاز که با شنیدن چند کلمه بار دیگر مردم به گریه در آمدند و حضرت آن قدر صبر کرد تا مردم کاملا آرام شدند و آنگاه سخنان خود را آغاز کرد.

فاطمه زهرا سلام الله علیها پس از حمد و ثناى الهى و اقرار به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر صلى الله علیه و آله و بیان حکمتهایى از خلقت و تکلیف بشر و ارسال انبیاء علیه السلام و خصوص نبوت پیامبر صلى الله علیه و آله سوابق مردم با قرآن و اهل بیت علیه السلام شدند. از یک سو سابقه مردم در کمک به دین خدا و از سوى دیگر وظیفه خطیر شان نسبت به آیندگان را متذکر شدند. همچنین عظمت قرآن و اهل بیت علیه السلام و ارتباط آن دو با یکدیگر را بیان کردند و سپس شمه اى از حکمت شرایع الهى را ذکر نمودند.

پس از آن خود را معرفى کردند تا اهل مجلس و آینده تاریخ بدانند چه مقام معظمى با مردم سخن گفته است و سپس سوابق و زحمات طاقت فرسا و فداکارانه پیامبر صلى الله علیه و آله و امیرالمؤ منین علیه السلام در پرورش ‍ نهال اسلام را ذکر کردند.

در اینجا سخن را به مطلب مورد نظر نزدیک کردند و ارتداد مردم پس از پیامبر صلى الله علیه و آله و نادیده گرفتن گذشته ها را یاد آور شدند و اینکه آتش فتنه ها را بر علیه دین خدا و اهل بیت پیامبر علیه السلام شعله ور مى نمایند. سپس مسئله فدک را بعنوان نمونه اى از آتشهاى بر انگیخته آنان بر شمردند.

در این قسمت از سخن آیاتى از قرآن درباره ارث و بخصوص ارث انبیاء به میان آوردند، و مسائلى را که به طور خصوصى با ابوبکر و عمر مطرح کرده بودند این بار در حضور مردم به طور مفصل تر و علنى تر بیان کردند.

سپس خطاب به قبر پیامبر صلى الله علیه و آله از غاصبین و مردمى که موید آنان بودند شکایت بردند و این شکوه را در قالب اشعارى بیان کردند.

آنگاه خطاب را متوجه نمودند و با یاد آورى گذشته آنان در اطاعت از اوامر پیامبر صلى الله علیه و آله و یارى دین خدا، تعجب خود را از بى توجهى آنان نسبت به احقاق حق دختر پیامبر صلى الله علیه و آله بیان کردند که حتى پس از داد خواهى و فریاد کمک طلبى کسى اعتنا نمى کند!

ابوبکر از فرصت استفاده کرد و در سخنانى کوتاه حدیث جعلى خود را مبتنى بر ارث نبردن از انبیا مطرح کرد و اشاره کرد که من غصب فدک را با مشورت و توافق مسلمین انجام داده ام .

حضرت زهرا سلام الله علیها ضمن اینکه ساحت پیامبر صلى الله علیه و آله را از مخالفت قرآن منزه دانستند، آیات صریح ارث انبیا علیه السلام را مطرح کردند و ثابت کردند که هیچ استثناى در مسئله ارث براى هیچ کس ‍ وجود ندارد.

این بار ابوبکر اقرار کرد که از جوانب عاجزم و فقط مسلمین را بین خود و تو قرار مى دهم . اینجا بود که حضرت زهرا سلام الله علیها خطاب را متوجه مسلمین نموند و به شدت آنان را که به سوى سخن باطل روى آورده بودند مورد مواخذه قرار دادند و به عذاب بشارت دادند و اشاره کردند که اگر مردم هم به آن راضى نباشند خدا راضى است .

در اینجا سخنان خضرت پایان یافت و در راه بازگشت به خانه ، رافع بن رفاعه به آن حضرت گفت : چرا على قبلا ما را آگاه نکرد تا در خلافت با دیگرى بیعت نکنیم و کار به اینجا نرسد؟! حضرت با غضب به او فرمود:

پس از واقعه غدیر براى احدى عذرى باقى نمانده است .

ام سلمه نیز سر از حجره اش بیرون کرد و با خطاب توبیخ ‌آمیز به مردمى که خطابه حضرت زهرا سلام الله علیها را بدون نتیجه خاصى به پایان برده بودند گفت :

آیا با مثل فاطمه این گونه برخورد مى شود؟ آیا شما آمده اید به فاطمه سلام الله علیها حکم دینش را یاد دهید؟ آیا مثل فاطمه سلام الله علیها آنچه حقش نباشد طلب مى کند؟ آیا عنایت خاص پیامبر علیه السلام نسبت به او فراموش کرده اید؟
 

سخنان حضرت زهرا سلام الله علیها براى زنان عیادت کننده (11)

اولین اثر خطابه حضرت زهرا سلام الله علیها آن بود که زنان مهاجر و انصار بعد از مدتى که هیچ یادى از یادگار پیامبر صلى الله علیه و آله نکرده بودند به عیادت حضرت آمدند و گفتند: اى دختر پیامبر، حالتان چگونه است ؟ حضرت فرمود: از دنیایى که با شما باشم متنفرم و آن را رها کرده ام ، و نسبت به مردان شما غضبناکم .

آنگاه از آنان پرسید: از على چه چیزى را نپسندیدند؟ اگر خلافت را به دست او سپرده بودند به بهترین وجهى آن را اداره مى کرد و برکات آسمان و زمین بر آنان نازل مى شد. سپس فرمود: هم اکنون باردار شده و پس از زمان کوتاهى ثمره اش ظاهر مى گردد و از آن خون و سم کشنده مى دوشید.

زنان عیادت کننده فرمایشات حضرت زهرا سلام الله علیها را براى مردان خود باز گو کردند. پیرو آن عده اى از بزرگان مهاجرین و انصار بعنوان عذر خواهى نزد حضرت آمدند و به خیال خود عذرى تراشیدند و گفتند: اى سیده النساء، اگر على قبل از بیعت این مسئله را یاد آور مى شد سراغ دیگرى نمى رفتیم !

حضرت زهرا سلام الله علیها فرمود: از من دور شوید، که با بهانه هاى بیهودتان عذر شما پذیرفته نیست و با کوتاهى هاى شما جاى هیچ سخنى باقى نمانده است !
 

نامه امیرالمؤ منین علیه السلام به ابوبکر درباره غضب فدک (12)

در حالى که غاصبین مشغول قدرت نمایى بودند امیرالمؤ منین علیه السلام نامه اى به مضامین عالى براى ابوبکر نوشت . این نامه از حضرت هنگامى نوشت که ابوبکر پس از تثبیت غضب فدک بر فراز منبر با اظهار قدرت سخنان ناروایى نسبت به مقام شامخ ولایت بر زبان راند. فرازهایى از نامه حضرت چنین بود:

میراث پاکان ابرار را براى خود قسمت کردند و با غضب بخشوده پیامبر صلى الله علیه و آله (یعنى فدک ) سنگینى وزر وبال آن را بر خود خریدند. تا آنجا که مرا مى شناسید هلاک کننده لشکرها و نابود کننده جنگجویان و از بین برنده بزرگانتان و خاموش کننده غائله هاتان و قاتل شجاعانتان بوده ام . در زمانهایى که شما در خانه هایتان نشسته بودید.

نخواستید خلافت و نبوت در ما باشد چرا که کینه هاى بدر و خونهاى احد را به یاد آوردید! منم آنکه زنگار ناراحتى ها را از روى بهترین خلایق (یعنى پیامبر صلى الله علیه و آله ) مى زدودم . آرام باشید، به زودى گرد و غبار مى نشیند و ثمره سمى قاتل خواهید یافت . خداوند براى قضاوت ما و پیامبر بعنوان خصم شما و قیامت براى محل مخاصمه کافى است .


سخنرانى ابوبکر درباره توافق مردم بر غضب فدک (13)

وقتى ابوبکر نامه را خواند وحشت و رعب شدیدى او را گرفت و گفت : عجیب است ! چه جراءتى نسبت به من دارد که دیگرى ندارد!؟

سپس دستور داد تا مردم جمع شوند و بر ایشان سخنرانى کرد و ضمن آن اقدامات خود را به اتفاق و توافق مردم نسبت داد و چنین گفت : اى مهاجرین و انصار، مى دانید که من درباره باغهاى فدک بعد از پیامبر صلى الله علیه و آله با شما مشورت کردم و شما گفتید: پیامبران ارث نمى گذارند، و این اموال فدک باید به غنیمت ها اضافه شود! ما هم این نظر شما را به اجرا گذاشتیم ، ولى مدعى آن این مطلب را نمى پذیرد. این مدعى فدک است که مى ترساند و تهدید مى کند و به جان پیامبرش قسم یاد مى کند که آن را با خون کشنده بیالاید.

به خدا قسم من خلافت را باز پس دام ولى مورد قبول واقع نشد!! همه اینها براى احتراز از کراهت فرزند ابوطالب و فرار از درگیرى با او بود. مرا با فرزند ابوطالب چه کار است ؟ آیا کسى با او به منازعه پرداخته که بر او غالب شود؟!

تحلیل غاصبان از غصب فدک(14)

پس از این سخنرانى ، عمر که احساس ضعف در سخنان ابوبکر را به خوبى متوجه شده بود در مجلس مشورت به او گفت : تو فقط این گونه سخن مى گویى . سبحان الله ! چه قلب وحشت زده اى پیدا کرده اى و نفست بى تحمل شده است ! من گردنهاى عرب را براى تو خم کردم ، و حکومت شورى را برایت تثبیت نمودم . اگر چنین نبود پسر ابوطالب استخوانهایت را آرد مى کرد! خدا را شکر کن که من در کنار تو هستم !

ابوبکر گفت : اى عمر، تو را به خدا سوگند مى دهم که مرا از مغلطه ها و مانع سازیهاى خود رها کنى . به خدا سوگند اگر او بخواهد من و تو را بکشد با دست چپش مى کشد و نیازى به دست راست ندارد!

ما را از دست او جز سه چیز خلاص نکرده است:

1- او تنهاست و یاوری ندارد

2- او وصیت و سفارش پیامبر را مراعات می کند

3- هریک ازین قبایل را در نظر بگیری علی معترض آنها شده است.

تو هم خوب می دانی که اگر اینها نبود خلافت به او باز می گشت اگرچه ما خوش نداشتیم. بدانکه دنیا برای او بی ارزش تر از ملاقات هریک از ما با مرگ است.
ای عمر مادامیکه این مرد تو را رها کرده تو هم او را ترک کن و سخن خالد که می گوید« علی را خواهد کشت» تو را گول نزند.
 

سخنان ابوبکر در تهدید و تطمیع مهاجرین و انصار (15)

غاصبین فدک با تخریب زمینه هاى اجتماعى به دست خود، احساس خطر جدى کردند و چاره نهایى را در تهدید و ارعاب دیدند که در ضمن آن تطمیعهایى هم به چشم مى خورد. ابوبکر بر منبر رفت و مردم به مخاطب قرار داد و گفت : اى مردم ، این چه گونه فرادادن به هر سخنى است ؟ این آرزوها در زمان پیامبر کجا بود!؟ از ضعیفان کمک مى گیرید و زنان را به یارى مى طلبید سپس رو به انصار کرد و گفت : این انصار، سفیهان شما به من رسیده است و این در حالى است که شما سزاوارترین مردم به حفظ عهد پیامبرید.

بدانید که من نسبت به کسى که مستحق مجازات نباشد دست و زبان باز نخواهم کرد.

ابوبکر در پایان تهدیداتش وارد جنبه تطمیع مردم شد و براى خریدارى فکر مردم گفت : بعد از همه اینها، فردا صبح همه گرفتن سهمیه هاى خود از بیت المال بیایید، و این آخرین راه مؤ ثر بود که براى روز مبادا ذخیره کرده بودند.

آخرین سخنان حضرت زهرا سلام الله علیها در رابطه با فدک (16)

در آخرین روزهاى عمر حضرت ، یکى از زنان طرفدار سقیفه بعنوان عیادت نزد حضرت آمد. حضرت بعنوان آخرین سخنى که درباره فدک بر زبان آورد به او فرمود:

آنگاه که پیامبر صلى الله علیه و آله از دنیا رفت ابوبکر و عمر با جراءت تمام فدک را گرفتند. فدک اعطایى پروردگار به پیامبر بود که آن را براى قوت فرزندان از نسل او و خودم به من بخشیده بود. این مطلب را خدا مى دانست و امین او شاهد بود. من صبر بر این ظلم را باعث تقرب به درگاه الهى در روز قیامت مى دانم ، و خورندگان آن به ظلم ، آن را شعله ور کننده حمیم در شعله هاى جهنم خواهند یافت .

این بود داستان سرزمینى که در یک روز شیرین به امر خداوند تعالى و به دست پیامبر صلى الله علیه و آله به بانوى بانوان جهان تقدیم شد، و چهار سال در اوج شادمانى در آمد آن صرف مستمندان گردید و چشمان بسیارى از نیازمندان منتظر رسیدن در آمد فدک بود تا از بخشش فاطمه سلام الله علیها زندگى خود را سامانى بخشند.
 
تا آنگاه که به فاصله ده روز از رحلت بخشنده فدک ، یادگارى پیامبر صلى الله علیه و آله را به عجله از دست یادگار پیامبر صلى الله علیه و آله بیرون آوردند و شیرینى گذشته را به کام فاطمه سلام الله علیها و شیعیانش تلخ کردند و اشک شیعیان را تا آخر روزگار بر مظلومیت صاحب فدک حضرت زهرا سلام الله علیها جارى ساختند.

اکنون فدک بعنوان شاهدى محکم در دست شیعیان حضرت زهرا سلام الله علیها است که با پیمودن قرنها خود را به مسجد پیامبر صلى الله علیه و آله مى رسانند و نداى جانسوز و آه دل شکسته یادگار وحى را پاسخ مثبت مى دهند. فاطمه سلام الله علیها این مدرک قوى را به دست دوستان خود سپرده ، تا در هر کجا و هر زمان نشان دهند که نسبت به مقام عصمت کبرى بى تفاوت نیستند.
این سند محکم به طور علنى بر همگان روشن ساخت که صاحب مقام رضى فاطمه رضى الله و آنکه غضب او غضب پروردگار است ، بر چه کسانى غضب کرد و آنان چگونه نارضایتى او را فراهم آوردند و عکس العمل حضرت در برابر آنان چه بود.

 
---------------------------------------------------------------
1- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید: ج16 ص 263. المثالب (ابن شهر آشوب) خطی: ص 226. بحارالانوار ج 29 ص 127
2- بحارالانوار ج 21 ص23 . نوائب الدهورج3ص 148 . عوالم العلوم ج11 ص 574 . مجمع النورین ص 137
3- بحار ج 29 ص 134 و 156 و 190 . کتاب سلیم: ج2 ص 694
4-بحار ج 29 ص 134و 189 و 199 - 194  . کتاب سلیم: ج 2 ص 868
5- بحار ج 29 ص 134 و 189 و 197.
6- بحار ج 29 ص 191
7- بحار ج 29 ص 157و 192 . ج 48 ص 157. نوائب الدهور: ج3 ص 148 . دلائل الامامة ص 119
8- بحار ج 29 ص 157، 192 . ج 48 ص 157. نوائب الدهور ج 3 ص 148 . دلائل الامامة ص 119
9- بحار ج 29 ص 125، 131، 189، 195
10 منابع و اسناد خطبه ی فدکیه بسیار زیاد است که در لینکی جداگانه آورده شده است.
11- منابع و اسناد این سخنرانی نیز در لینک قبل آمده است.
12- بحار ج 29 ص 140 ح 30
13- دلائل الامامة ص 123 - 124
14- الاحتجاج ج 1 ص 95 - 97 . بحار ج 29 ص 142
15- دلائل الامامة ص 123- 124
16- بحار ج 29 ص 140 ح 30



کلمات کلیدی :

نگاهى به ماجراى فدک (قبل از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله)

فدک چیست و کجاست؟ (1)

فدک رزمینی آباد در سراشیبی خیبر با چشمه ای پرآب و منطقه ی وسیع کشاورزی و قلعه ای مهم بود و نسبت به خیبر نخلستان های بیشتری داشت. ساکنان آن عده ای از یهود بودند که با اهل خیبر در ارتباط بودند و رئیس آنان در روز فتح آنجا « یوشع بن نون» نام داشت.

فتح فدک (2)

پس از فتح خیبر در سال هفتم هجرت و حدود چهار سال قبل از رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله ، خبر حیرت انگیز فتح آن قلعه ی پولادین به دست امیرالمومنین علیه السلام وحشت و اضطراب زیادی بر قلوب دشمنان اسلام چیره ساخت به گونه ای که عده ای از آنان قبل از اعلان جنگ از طرف حضرت پیشقدم شده و خود را تسلیم کردند. یکی ازین سرزمین ها فدک بود که نزدیکترین منطقه به خیبر بود و اهل آن مرتبط ترین جمعیت با اهل خیبر بودند. 

 اهل فدک تسلیم شدند بدون آنکه لشکر اسلام در فتح آنجا شرکت داشته باشند، و به حکم آیه اول سوره حشر «ما افاء الله على رسوله ...» چنین سرزمینهایى ملک شخصى پیامبر صلى الله علیه و آله مى شود.

لذا سرزمین فدک به صورت یکپارچه از آن پیامبر صلى الله علیه و آله شد که مى بایست مردم فدک در آن کار مى کردند و در آمد آن را به حضرت تسلیم مى نمودند و فقط اجرت دریافت مى کردند.

بلافاصله پس از فتح فدک ، آیه « وات ذا القربى حقه... » نازل شد، یعنى حق خویشان را به آنان بده ، و جبرئیل در بیان آن از طرف خداوند عرضه داشت : فدک را به فاطمه عطا کن .

پیامبر صلى الله علیه و آله حضرت زهرا سلام الله علیها را فرا خواند و به دستور آن حضرت سند فدک بعنوان بخشوده و اعطایى پیامبر صلى الله علیه و آله به آن حضرت تحویل داده شد. سپس پیامبر مردم را در منزل زهرا سلام الله علیها جمع نمود و به آنان خبر داد که فدک از آن فاطمه است.در همان جا نیز از درآمد فدک به عنوان اعطایی فاطمه علیها السلام بین مردم تقسیم کرد و بدین ترتیب تصرف مالکانه ی فاطمه علیها سلام در فدک را به آنان نشان داد

همچنین پیامبر صلی الله علیه و آله به دست مبارک خود در سرزمین فدک یازده درخت خرما کاشتندکه به عنوان یادگاری از آن حضرت در سرزمین فدک بماند و این درختان سالیان متمادی مورد توجه مردم بود و بدانها تبرک می جستند.

حضرت زهرا سلام الله علیها در سرزمین فدک نماینده اى قرار داد، و او پس ‍ از محاسبات لازم و پرداخت مخارج ، در آمد آن را - که از هفتاد هزار سکه طلا تا صد و بیست هزار سکه نوشته اند - خدمت حضرت زهرا سلام الله علیها تقدیم مى نمود.

هر ساله حضرت به اندازه قوت خود بر مى داشت و بقیه را بین فقرا تقسیم مى کرد، و تا هنگام رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله این شیوه ادامه داشت.

چهار سال مالکیت و تصرف حضرت زهرا علیها سلام در فدک دوران شیرین آن بود که طی شد تا آنگاه که دوران غصب آن فرا رسید و شیرینی گذشته را به کام فاطمه علیها سلام و شیعیانش تلخ کردند.


1- معجم البلدان ج 4 ص 238 ، فدک فی الماضی و الحاظر ص 28
2- بحارالانوار ج 21 ص 22 ،23 ،25 و ج 29 ص -195  105



کلمات کلیدی :
<      1   2   3   4   5   >>   >
زیارتنامه حضرت زهرا سلام الله علیها جهت دریافت کد کلیک کنید